به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 19,822
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 24,476
بازدید ماه: 24,476
بازدید کل: 25,011,615
افراد آنلاین: 9
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۸ ۹ - سیدروح الله امین‌آبادی : گزارش هزار کلمه‌ای ساواک که تحریف‌گران را رسوا می‌کند! ۲۹/ ۱۳۹۶/۰۹

گزارش هزار کلمه‌ای ساواک که تحریف‌گران را رسوا می‌کند!

 


   سیدروح الله امین‌آبادی
   در سال‌های گذشته برخی شخصیت‌های مدعی اصلاحات و فراتر از آن برانداز با ورود به حوزه تاریخ از ناآگاهی برخی اقشار جامعه استفاده کرده دست به تحریف گسترده رویدادها و نتیجه‌گیری خاص از آن می‌زنند.
شاید به نظر برسد که تحریف یک رویداد اثری کلی در جامعه نداشته و اهمیتی ندارد ولی کافی است به این نکته توجه داشته باشیم که این گزاره‌های تحریف شده جمع و به یک نتیجه منتهی می‌شود و آن نتیجه زیربنای اندیشه‌ای و معنوی جامعه را زیر سؤال می‌برد.
به عنوان نمونه در بررسی تاریخ دفاع مقدس وقتی دست به تحریف یک رویداد می‌زنند و القاء می‌کنند که شروع جنگ با تسخیر لانه جاسوسی در ارتباط بوده و اگر سفارت آمریکا ‌اشغال نمی‌شد جنگی نیز روی نمی‌داد، سیاست خارجی انقلاب اسلامی که مبارزه با استکبار جهانی و آمریکا دال مرکزی آن است زیر سؤال می‌رود و این سؤال پیش می‌آید که این همه هزینه از جمله از دست دادن صدها هزار جوان و هزاران میلیارد تومان خسارت ناشی از جنگ به چه دلیل به کشور تحمیل شده است؟!
مرور اسناد تحریف روی داده برای اخذ یک نتیجه خاص را اثبات و نشان می‌دهد که جنگ از مدت‌ها قبل از تسخیر لانه جاسوسی برنامه‌ریزی شده بود و حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مقامات آمریکایی در مذاکرات تهدید کرده بودند در صورت ادامه تقابل با شاه و پیروزی انقلابیون ایران تجزیه خواهد شد و یا ایران را تحمیل جنگ تجزیه خواهیم کرد.
از این روی تحریف رویدادهای تاریخی برای اخذ نتایجی که زیر بنای اندیشه‌ای یک جامعه را زیر سؤال می‌برد در سال‌های گذشته تبدیل به عرف رایج مدعیان اصلاحات و برخی به اصطلاح پژوهشگران شده است که در این گزارش به یک مورد اخیر آن می‌پردازیم.
مقدمه دروغ‌، نتیجه غلط!
محسن کدیور یکی از شخصیت‌هایی است که در سال‌های گذشته دست به نوشتن یادداشت‌ها و گزارش‌ها و همچنین تدوین آنها در قالب کتاب‌هایی کرده است که محور این یادداشت‌ها و گزارش‌ها تخریب جمهوری اسلامی و رهبران انقلاب با تحریف تاریخ و یا چیدمان خاص رویدادها بوده است.
وی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد حوزه شده و در زمره شاگردان آیت‌الله منتظری قرار گرفته بود در گزارشی به زندگی وی و در موضوع این نوشتار به برهه فوت آیت‌الله بروجردی و مرجعیت امام خمینی پرداخته است، دال مرکزی استدلال نامبرده این است که امام خمینی و به تعبیر وی آقای خمینی دارای مرجعیت نبوده و این بزرگانی چون آیت‌الله منتظری بوده‌اند که این مقام و عنوان را به ایشان داده‌اند.
در بخشی از این نوشتار آمده است‌: «‌آقای خمینی که تدریس خارج اصول را از سال ۱۳۲۳ و خارج فقه را از سال ۱۳۳۰ آغاز کرده بود، در سال ۱۳۴۰ در زمان وفات آقای بروجردی مقلدی نداشت و مرجع تقلید نبود. بعد از یک ربع قرن تدریس خارج فقه و اصول و تألیف و انتشار ده جلد کتاب در اصول و فقه استدلالی، در زمان وفات آقای حکیم مرجع اعلای شیعه در خرداد ۱۳۴۹، برای نخستین بار گروهی از فضلای حوزه علمیه قم از شاگردان ایشان کتبا وی را «‌واجد صلاحیت مرجعیت‌» یا جایزالتقلید اعلام کردند، نقش آقای منتظری در تثبیت مرجعیت استادش در کلیه مراحل محوری بوده است. موج دوم معرفی آقای خمینی به عنوان مرجع متعین التقلید یا اعلم متعلق به بعد از انقلاب (از 1361 به بعد ) است. آقای خمینی در زمان بازگشت پیروزمندانه به ایران یکی از پنج مرجع اول جهان تشیع و در زمان وفات یکی از سه مرجع اول شیعه بوده است.»
خلاصه مواضع و نوشته‌های محسن کدیور در این یادداشت و کتاب‌ها و مقالات دیگر در این موضوع عبارت است از اینکه «امام خمینی مرجع تقلید نبوده و این عنوان را شاگردان ایشان و به استناد یک نوشته دیگر و ادعاهای مکرر در سالیان گذشته آیت‌الله شریعتمداری به امام داده‌اند، این عده در گام اول می‌کوشند اقدام شاگردان امام را محبت استاد به شاگرد قلمداد کرده و برکناری آیت‌الله منتظری در فروردین 1376 را اوج نمک ناشناسی قلمداد کنند و از سوی دیگر با استناد به اینکه طبق قانون اساسی مشروطه در صورتی که امام مرجع تقلید نبود رژیم پهلوی می‌توانست ایشان را اعدام کند اقدام آیت‌الله شریعتمداری در مرجع تقلید خواندن امام نیز یک لطف خوانده می‌شود که امام و جمهوری اسلامی در اردیبهشت سال 1361 قدر این لطف را ندانسته و بار دیگر ضمن برخورد با آیت‌الله شریعتمداری اوج قدرناشناسی خود را نشان داده‌اند.» این بند خلاصه شده مواضع آقایان درباره مرجعیت تقلید امام خمینی و مراحل ثبوت و اثبات آن است. در این باره گفتنی‌هایی است که بایستی بدان مستند به منابع متقن موجود بپردازیم چرا که تاریخ جای تحلیل‌های غیر معتبر و برگرفته از اغراض شخصی و عناد با طرفین ماجرا نیست.
1-آیت‌الله بروجردی مرجع تقلید شیعیان جهان 10 فروردین 1340 از دنیا رفت ، نگاهی به جرائد روزهای بعد از فوت آیت‌الله بروجردی بخصوص کیهان مورخ 12 فروردین 1340 نشان می‌دهد که امام خمینی در این دوره جزو مراجع مسلم تقلید بوده‌اند.
این مهم در آن برهه چنان محرز بوده که حتی روزنامه‌های سراسری نیز در گزارش‌های خود بدان ‌اشاره می‌کردند. مطبوعات کشور در این روز لیست بزرگان و علمایی که شرایط مرجعیت را داشته و حوزه علمیه قم آنان را به مرجعیت می‌شناخته منتشر ساختند که در صدر لیست اسم امام خمینی قرار داشت.
 کیهان در صفحه 15 روز 12 فروردین 1340 می‌نویسد‌: هم‌اکنون در حوزه علمیه قم و سایر حوزه‌های علمیه علمای اعلامی هستند که دارای صلاحیت برای مرجعیت تقلید می‌باشند. کسی که به عنوان مرجع تقلید شیعیان انتخاب می‌شود باید اعلم الناس ، اعلم العلما و به طور کلی اعلم و اتقی باشد، بدین معنی که هم از نظر تقوی و پرهیزگاری و هم از نظر علم ممتاز و ارجح باشد.
آقایانی که ذیلا نام برده می‌شود طبق نظر علمای علوم دینی و کلیه اعضای حوزه علمیه قم دارای صلاحیت مرجعیت تقلید و مورد اعتماد کامل حوزه علمیه هستند‌: 1 – حضرت آیت‌الله حاج آقا روح الله خمینی 2- حضرت آیت‌الله آقا سید محمدرضا گلپایگانی 3- حضرت آیت‌الله آقا سید کاظم شریعتمداری تبریزی.
در لیست منتشر شده در کیهان بزرگانی چون آیات شیخ عبدالنبی اراکی‌، محمد محقق یزدی معروف به داماد‌، عباسعلی شاهرودی، شهاب‌الدین مرعشی نجفی و مرتضی لنگرودی نیز دیده می‌شوند.
این گزارش می‌افزاید‌: آقایان دیگری نیز در سایر نقاط معروفیت دارند و مورد اعتماد و قبول حوزه علمیه خود و حوزه علمیه شهر قم می‌باشند‌، این آقایان عبارتند از آیات‌: حاج سید هادی میلانی در خراسان، سید احمد خوانساری در تهران‌، سید محسن حکیم در نجف‌،
سید‌محمود شاهرودی در نجف‌، سید عبدالهادی شیرازی در نجف‌، سید‌ابوالقاسم خویی در نجف.
کیهان در شرح زندگی آیت‌الله خمینی آورده است‌: ایشان یک درس فقه صبح‌ها و یک درس اصول عصرها در حوزه علمیه قم تدریس می‌نمایند که در یکی از دروس ایشان متجاوز از 400 نفر دانشجو و طلاب علوم دینی شرکت دارند. اکثر شاگردان حوزه درس ایشان فضلای طراز اول حوزه علمیه شهر قم را تشکیل می‌دهند و درس‌های ایشان توسط آقای حاج میرزا جعفر سبحانی به صورت کتاب تدوین شده و تاکنون دو جلد آن منتشر گردیده است. مرحوم آیت‌الله بروجردی در مسائل مهمی که پیش می‌آمد با چند تن از علما مشورت می‌نمودند که یکی از آنان آیت‌الله خمینی بودند.
در ادامه زندگینامه امام خمینی در روزنامه کیهان مورخه 12 فروردین 1340 آمده است‌: ایشان تالیفات متعددی دارند که از جمله کتاب طهارت (پاکیزگی از نظر قانون مقدس اسلام )‌، مکاسب محرمه (دستورات تجارت و بازرگانی از نظر دین اسلام) و دوره کامل اصول را می‌توان نام برد. مهم‌ترین آثار ایشان حاشیه نویسی بر کتاب عروه الوثقی است که قریب 20 سال وقت صرف تحشی آن نموده‌اند. کتاب عروه‌‌الوثقی یک دوره کامل فقه است و حضرت آیت‌الله خمینی علاوه‌بر آن کتاب وسیله النجاه مرحوم آیت‌الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی نیز حاشیه نوشته‌اند. به طور کلی اوقات ایشان عموما صرف مطالعه‌، نگارش و تدریس می‌شود و به همین جهت کمتر در اجتماعات دیده می‌شوند.کیهان در پایان شرح زندگینامه آیت‌الله خمینی آورده است: حضرت آیت‌الله خمینی نزدیک به 25 سال است که به تدریس ‌اشتغال دارند و در دوران طلبگی نیز اجازه تدریس داشتند.
با توجه به گزارش مطبوعات که برگرفته از اعلام نظر رسمی حوزه‌های علمیه و علمای اعلام بوده است نام امام خمینی در صدر فهرست مراجع تقلید دیده می‌شد و چگونه فردی که در لیست مراجع نام او بعد از امام و در رتبه سوم قرار داشته می‌تواند دو سال بعد نه مرجعیت که اجتهاد امام را امضا و ایشان را از اعدام نجات دهند؟! افراد دیگری نیز چنین ادعایی را مطرح کرده‌اند، علی مطهری اخیرا در یادداشتی نوشته است‌: شهید مطهری و آیت‌الله منتظری با تأسیس درس فقه و اصول برای امام خمینی مقدمات مرجعیت ایشان را فراهم کردند.
این ادعا نیز با توجه به مستندات موجود و از آنجا که امام از سال‌ها پیش دارای درس خارج فقه و اصول بوده‌اند نادرست به نظر می‌رسد.
ادعایی که اسناد ساواک آن را رد می‌کند
2- ادعای دیگر محسن کدیور که از آن برای اثبات مرجع تقلید نبودن امام خمینی و اعطای این مقام به ایشان با لطف بزرگانی چون آیات شریعتمداری و منتظری استفاده می‌کند آن است که امام سال 1340 و پس از فوت آیت‌الله بروجردی مقلدی نداشته است. اسناد موجود بخصوص « ساواک » که برای شخص شاه تهیه شده بود به عیان این ادعا را رد و ابطال می‌کند.
یکی از اسناد ساواک به تاریخ 22 اسفند سال 1335 که تعداد شاگردان هر یک از مراجع و علمای وقت را گزارش می‌دهد تصریح می‌کند که «حاج آقا روح الله خمینی با 500 شاگرد در ایالات مرکزی و غرب ایران دارای نفوذ و مقلد است.»
ساواک این گزارش 1002 کلمه‌ای را برای شاه از حوزه علمیه قم تهیه کرده بود تا او بداند که کدامیک از مدرسین این حوزه بیشترین طرفدار و مقلد را دارد.
در این گزارش آیت‌الله بروجردی با داشتن حدود 1000 شاگرد نفر اول بود و نفر بعدی امام خمینی ذکر شده که با داشتن حدود 500 شاگرد درس خارج بیشترین شاگرد را داشته است. افراد بعدی از 300 تا 50 نفر شاگرد داشته‌اند. تعداد 300 شاگرد مربوط است به آیات گلپایگانی و شریعتمداری.
همین یک سند دلالت می‌کند پنج سال پیش از رحلت آیت‌الله بروجردی امام خمینی(ره) نفر دوم از نظر مجتهدپروری تلقی می‌شدند و به طور طبیعی بعد از آیت‌الله بروجردی یکی از کسانی که به عنوان مرجعی پرمقلد شناخته شدند، ایشان بودند. لذا اینکه برخی افراد تلاش می‌کنند تا اینگونه وانمود کنند که مرجعیت امام خمینی(ره) در سال 42 توسط برخی مراجع تایید شده تا ایشان از اعدام رهایی یابند، نه تنها با واقعیت ناسازگار بلکه تحریف تاریخ است.  
تحریف‌گرانی که به قانون اساسی مشروطه هم رحم نمی‌کنند!
3- این ادعا که در قانون اساسی مشروطه اعدام مراجع تقلید ممنوع بوده است و این مهم مورد توجه علمای آن زمان بوده و در نتیجه برای نجات جان امام خمینی به تکاپو افتاده و در نتیجه با مرجع خواندن ایشان این حربه را از رژیم گرفتند نیز با توجه به مستندات غیر قابل اثبات است. کافی است به قانون اساسی مشروطه و متمم آن مراجعه کنیم تا ببینیم که چنین چیزی در قانون اساسی مشروطه وجود
 نداشته است.
پرویز ثابتی نفر دوم ساواک در کتاب در دامگه حادثه نیز این ادعا را به سخره گرفته و رد می‌کند و می‌گوید‌: «‌بحث محاکمه و اعدام [امام] خمینی هیچ وقت در ساواک و یا در دولت مطرح نشد. اینکه گفته‌اند در قانون اساسی اصلی وجود داشته که مانع از محاکمه و اعدام مرجع تقلید می‌شود، به کلی بی‌اساس است و چنین اصلی در قانون اساسی وجود نداشت.»
و نکته پایانی: هر زمان یک پژوهش تاریخی رنگ و بوی اغراض سیاسی و مطامع گروهی و از سوی دیگر نفرت‌های شخصی می‌گیرد نتیجه آن ادعاهای بی‌سندی می‌گردد که تنها خاصیت آن فریب ناآگاهان و در یک تحلیل روانشناختی باعث تسکین عقده‌های درونی نویسنده می‌شود.