به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 3,862
بازدید دیروز: 3,648
بازدید هفته: 3,862
بازدید ماه: 253,155
بازدید کل: 25,863,517
افراد آنلاین: 19
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۳۰ فروردین ۱٤۰٤
Saturday , 19 April 2025
السبت ، ۲۱ شوّال ۱٤٤۶
فروردین 1404
جپچسدیش
1
8765432
1514131211109
22212019181716
29282726252423
3130
آخرین اخبار
۴۸ - خاطره‌ای از شهید عبدالحسین برونسی: اگر امام نمی‌آمد ۱۳۹۶/۱۱/۱۴

خاطره‌ای از شهید عبدالحسین برونسی

اگر امام نمی‌آمد

Image result for ‫شهید عبدالحسین برونسی‬‎


اگر امام نمی‌آمد
مدتی از همسرم خبری نداشتم. همسایه‌ها مدام به خانه‌مان رفت‌وآمد می‌کردند تا اطلاعی از او کسب کنند. هر کس چیزی می‌گفت. یکی می‌گفت:
- «اوستا عبدالحسین رو کشتن.»
 دیگری ادامه می‌داد:
- «مگه کسی می‌تونه با شاه درگیر بشه؟»
تا وقتی پس از 10 روز یک نفر خبر آورد که:
- «اوستا زندان هست. شما می‌تونید یه سند یا صد هزار تومان پول ببرین و ایشون رو آزاد کنین.»
فهمیدیم روزی که حرم امام رضا(ع) را به گلوله بستند، ساواک دوباره او را گرفته است. آقای غیاثی که کارفرمای همسرم بود، در خانه آمد و پرسید:
- «چرا اوستا عبدالحسین سر کار نیومده؟»
 با ناراحتی جریان حرم امام رضا(ع)، زندان و سند را تعریف کردم. آقای غیاثی گفت:
- «نگران نباشین. خودم اوستا رو می‌آورم.»
 بعد هم آقای غیاثی سند خانه‌اش را گذاشتند و عبدالحسین آزاد شد.
***
جمعیت زیادی در کوچه جمع شده بودند. اهالی از اینکه عبدالحسین به سلامت آزاد شده خوشحال بودند. یکی از همسایه‌ها میان مردم شیرینی پخش می‌کرد. دخترم را در بغل گرفتم و به استقبال همسرم رفتم. چهره عبدالحسین از شکنجه ساواک فرسوده شده بود، دیگر نه دندان سالم داشت و نه جسم سالم. وقتی به من رسید پرسید:
- «چراشیرینی پخش می‌کنن؟»
جواب دادم:
- «همسایه‌ها برای سلامتی شما شیرینی گرفتن.»
گفت:
- «نمی‌دونی چه جوون‌هایی زیر شکنجه به شهادت می‌رسیدن. کاش شهید می‌شدم.»
این را که گفت بند دلم پاره شد و او با صلوات جمعیت به خانه قدم گذاشت. حالش که بهتر شد کم‌کم دوستان طلبه‌اش می‌آمدند و با هم صحبت می‌کردند؛ از پشت پرده شنیدم که شکنجه‌گر ساواکی دندان‌هایش را شکسته است.
روزها بعد عبدالحسین برای پس گرفتن سند منزل آقای غیاثی به تهران رفت، وقتی برگشت سند خانه آقای غیاثی و چند برگه دیگر نیز همراهش بود. برگه‌ها را نشانم می‌داد و با خنده می‌گفت:
 - «این حکم اعدام من هست.»
آن وقت فهمیدم در همان زمان دستگیری، امام از پاریس آمدند و انقلاب پیروز شد؛ اگر امام نمی‌آمد حکم اعدام عبدالحسین قطعی بود.
* خاطره‌ای از شهید عبدالحسین برونسی
* راوی: معصومه سبک خیز، همسر شهید

Image result for ‫گل لاله‬‎