به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 5,504
بازدید دیروز: 5,979
بازدید هفته: 19,151
بازدید ماه: 40,121
بازدید کل: 23,701,942
افراد آنلاین: 143
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱٤۰۳
Monday , 29 April 2024
الاثنين ، ۲۰ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
2 / 19 - پاسخ مستند مسعود رضایی - پژوهشگر تاریخ معاصر- به شبهات فتنه‌انگیزان ۱۳۹۶/۱۲/۲۰
پاسخ مستند مسعود رضایی - پژوهشگر تاریخ معاصر- به شبهات فتنه‌انگیزان -۲
 
 چرا کروبی این بخش‌ها از تاریخ را به یاد نمی‌آورد؟!  
 

می‌دانید که در سال 65، تنی چند از مقامات آمریکایی بدون هماهنگی قبلی و مجوز قانونی، برای انجام برخی مذاکرات و معاملات به ایران آمدند که این واقعه در تاریخ سیاسی بعد از انقلاب به ماجرای مک‌فارلین معروف شد. پس از آن، هشت تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی با طرح سؤالی از آقای دکتر ولایتی وزیر امور خارجه، خواستار ارائه توضیحاتی در این باره شدند. در پی آن، حضرت امام طی سخنانی در روز 29 آبان 65 در جمع خانواده‌های شهدا که جنابعالی هم به عنوان سرپرست بنیاد شهید حضور داشتید، سخنانی را خطاب به آن «افراد مشخص» بیان فرمودند که اتفاقا خیلی به مذاق جناح چپ مجلس به زعامت حضرتعالی خوش آمد و تا مدتها و بلکه تاکنون، شیرینی آن در ذائقه‌تان باقی مانده است و هرچند گاه، به مناسبتی از آن یاد می‌کنید. سخنان امام چنین بود: «من نمی‌خواهم در این روز مبارک اسباب افسردگی اشخاص بشوم، لکن می‌خواهم عرض کنم چرا این قدر ما عقب افتاده هستیم؟ چرا ما باید به واسطه اغراض نفسانیه این قدر خودمان را ببازیم؟ چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بی‌اعتنایی ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر غربزده باشیم یا شیطانزده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضیشان در نظر من پوچ‌اند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر آمریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما! چه شده است؟ شماها چه‌تان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این‌طور شده است و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها می‌خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ این تذهبون؟»
آقای کروبی،‌ شما بهتر از بنده می‌دانید که پس از این سخنان، وضعیت آن نمایندگان به چه صورتی درآمد علی‌الخصوص که جنابعالی و دوستانتان در هر چه تندتر شدن فضا علیه آنان، نقش‌آفرینی چشمگیری داشتید. حال لطفا مقایسه کنید میان «رهنمود کلی» آیت‌الله خامنه‌ای به مردم و سخنان عتاب‌آلود حضرت امام خطاب به تعداد مشخصی از نمایندگان. وجدانا بفرمایید، اگر حضرت امام در سال‌های بین 68 تا 71 در قید حیات بودند و آن گونه اظهارات و اقدامات برخی از نمایندگان مجلس را در مقابل دولت می‌دیدند، با توجه به سابقه‌ای که ذکر شد، با این نمایندگان چگونه برخوردی داشتند؟
و اما آنچه شما به عنوان «تهاجم سازمان یافته» یاد کرده‌اید، اگرچه خواسته‌اید آن را بر سخنرانی رهبری بار کنید، اما واقع امر، داستان دیگری است. اتفاقا این داستان بسیار هم شنیدنی و جذاب و خاطره‌انگیز است. چرا مردم ما و بخصوص جوانان را از شنیدن آن محروم کرده‌اید؟ البته شما با استفاده از فن شریف «هواشناسی سیاسی» تلاش کرده‌اید تا این ماجرای جالب را در شرایط و فضای سیاسی امروز، کاملا مکتوم نگه دارید ولی مگر می‌شود حقایق تاریخی را بسته به جهت وزش باد، مخفی کرد!
آن داستان جالب این است که پس از ریاست جمهوری آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، مجمع روحانیون مبارز و جناح چپ به زعامت حضرتعالی، تضاد اصلی خود را با «شیخ اکبر» قرار دادید و شمشیر را از رو برای ایشان بستید. اصلا فلسفه تأسیس روزنامه سلام و برخی نشریات همسوی دیگر برای این بود که توپخانه قدرتمندی برای آتشباری روی شخص آقای هاشمی رفسنجانی و دولت و سیاست‌های ایشان داشته باشید. الحق والانصاف حجم آتشی هم که روی ایشان می‌ریختید، سنگین و طاقت‌فرسا بود. از طرفی مجلس سوم هم که در اختیار جناح چپ قرار داشت، از تمام توان قانونی و سیاسی و تبلیغاتی خود برای هجمه به دولت آقای هاشمی رفسنجانی بهره می‌برد و این همه در حالی بود که در شرایط حساس بعد از جنگ، لزوم همیاری و همکاری و وحدت ملی برای جبران خرابی‌های جنگ و ایستادگی در برابر دشمنان، اظهرمن‌الشمس بود.
بله، من نباید از جاده انصاف خارج شوم و این نکته را باید بگویم که ایشان هم در مقابله با جناح شما، کم نگذاشت، علی‌الخصوص که سکان صدا و سیما هم در دست برادرشان قرار داشت و در پاسخ به آتشباری رسانه‌‌های شما، دست به آتشباری متقابل زده بود. پر واضح است که جناح راست هم در این هنگامه، پشتیبان صددرصدی آقای هاشمی رفسنجانی بود و تمامی امکانات خود را برای حمایت از ایشان و حمله به جناح چپ به کار گرفته بود.
به این ترتیب، جنگ شدید سیاسی و تبلیغاتی میان شما و آنها، فضای سیاسی کشور را بکلی تحت تأثیر خود قرار داده بود. این که ریشه‌ها و دلایل این جنگ جناحی چه بود، اگر مایل بودید خودتان درباره آن توضیح دهید یا اگر بفرمایید بنده هم حاضرم انجام وظیفه کنم، اما واقعیت این ماجرا، چیزی نیست که قابل کتمان باشد. به قول معروف: دزد حاضر و بز حاضر. کافی است متن سخنرانی‌ها، بیانیه‌ها و اطلاعیه‌های طرفین و مطبوعات آن دوره و برنامه‌های صدا و سیما در آن هنگام را مرور کنیم تا واقعیت مثل خورشید در آسمان آبی خودش را به همگان نشان دهد.
اصلا چرا راه دور برویم و زحمت بیخود بر خود تحمیل کنیم. اجازه دهید نگاهی به نامه مورخه 28 اردیبهشت 84 جنابعالی به آقای هاشمی رفسنجانی بیاندازیم که یک دنیا حرف دارد و «شاهد» مدعای بنده در این بحث است. حتما فراموش نکرده‌اید که مدتی بعد از کاندیداتوری جنابعالی در انتخابات ریاست جمهوری سال 84، آقای هاشمی رفسنجانی اعلام کرد به دلیل فقدان «کاندیدای توانمند و مقبول»، تصمیم به حضور در این انتخابات گرفته است. از آنجا که این سخن را توهینی به خود محسوب کردید، پاسخی مکتوب و سرگشاده خدمت ایشان ارسال کردید که بنده بخش‌هایی از آن را در اینجا ذکر می‌کنم و خوانندگان گرامی می‌توانند خود به متن کامل آن مراجعه فرمایند.
در آن نامه نوشته بودید: «من معتقدم بلندترین گام در زمینه حذف و طرد نیروها دقیقا در زمانی برداشته شد که شورای نگهبان در آستانه انتخابات مجلس چهارم، تعداد زیادی از اصلی‌ترین نیروهای انقلاب و خدمتگزاران مردم را به بهانه‌های واهی رد صلاحیت کرد. آیا جنابعالی به خاطر ندارید که تعداد زیادی از این نیروها به استناد گزارشات غیرواقعی وزارت اطلاعات تحت مدیریت شما رد صلاحیت شدند؟ آیا در جریان هستید که بر اساس اخبار موجود، جرم اصلی همسر شهید رجایی که منجر به رد صلاحیت او شد، ادعای اهانت به جنابعالی و خانواده محترمتان بود؟ البته قبل از آن و بخصوص از نخستین روزهای انتخاب شما به عنوان رئیس جمهور نیز مقدمات حذف و طرد نیروها ایجاد شده بود که اینجانب در اکثر آن موارد شخصا موضوع را به شما منتقل و خواستار همکاری شما برای جلوگیری از آنها شدم.»
شما در جای دیگری از این نامه نیز خاطرنشان ساخته‌اید: «آیا اقدامات تخریبی صدا و سیمای تحت مدیریت اخوی مکرم جنابعالی، برادر عزیز مهندس محمد هاشمی علیه یکی از جناح‌های سیاسی در جریان انتخابات بی‌سابقه مجلس چهارم، هیچ سهمی در حذف و طرد نیروها نداشت؟»
 در بخش‌های پایانی نامه خود نیز این گونه به آقای هاشمی رفسنجانی طعنه زدید که «جنابعالی پس از برگزاری انتخابات بی‌سابقه مجلس چهارم که نخستین تجربه حذف گسترده نیروهای انقلاب تحت عنوان غیرقانونی نظارت استصوابی بود، با لبخندی رضایت‌آمیز روند برگزاری آن انتخابات را «بسیار بسیار خوب» دانستید.»
ملاحظه می‌فرمایید که آنچه بنده عرض کردم با استناد به نامه خود شما در سال 84، عین واقعیت است. هرچند آنچه تا اینجا گفته شد، هنوز هم تمام واقعیت نیست و یک بخش جذاب دیگر به نقش وزارت کشور و هیئت‌های اجرایی آن در رد صلاحیت‌ها در این دوره از انتخابات مجلس برمی‌گردد که جنابعالی بکلی از آن صرفنظر کرده‌اید. به این ترتیب معلوم می‌شود چرا تاریخ را به صورت کامل تعریف نمی‌کنید چون می‌دانید اگر تمام حقیقت را بگویید، دیگر نمی‌توانید نتایج خودخواسته و تحریف‌ شده از آن بگیرید. این طور نیست؟
در آن ماجرا، رهبری از باب عمل به وظیفه خطیر خود برای جلوگیری از تنش‌های رو به تزاید میان دو جناح سیاسی و نیز با عنایت به تکلیف و مسئولیت سنگین دولت که مورد تهاجم سیاسی و تبلیغاتی و رسانه‌ای جناح مقابل قرار گرفته بود، از مردم درخواست کردند تا از رأی دادن به «تعداد معدودی» از کسانی که ثابت کرده‌اند با استفاده از قدرت و موقعیت خود در مجلس، به کارشکنی در برابر دولت اقدام کرده و خواهند کرد، امتناع کنند. لذا آنچه در ادامه این ماجرا اتفاق افتاد عمدتا به دعواهای سیاسی دامنه‌دار جناحی و قبیلگی برمی‌گشت که شما نگفتید و بنده از باب یادآوری عرض کردم.
تا در این موضوع هستیم، این نکته را هم عرض کنم که لحن احساساتی و آتشین شما در این نامه به گونه‌ای است که ممکن است برخی خوانندگان بخصوص نیروهای جوان‌تر چنین برداشت کنند که در انتخابات مجلس چهارم، کل کاندیداهای جناح شما حذف شد و جناح دیگر بدون رقیب، در این انتخابات حضور داشت. بویژه این جمله شما که «لیست مجمع و نیروهای خط امام یکپارچه حذف شدند» به نحوی زیرکانه نوشته شده است که القا کننده حذف لیست از سوی شورای نگهبان است و نه مردم. برای ایضاح مطلب و جلوگیری از هرگونه شبهه جا دارد متذکر شوم که علی‌رغم عدم احراز صلاحیت برخی داوطلبان منتسب به جناح چپ (اصلاح‌طلبان امروزی)، لیست کامل و پر و پیمانی از سوی مجمع روحانیون مبارز برای حضور در انتخابات تدارک دیده شد. از آنجا که ممکن است بعضی‌ها اسامی کاندیداهای مجمع روحانیون را فراموش کرده باشند، فهرست این کاندیداها در تهران را یادآور می‌شوم: مهدی کروبی، سیدمحمد خوئینی‌ها، محمدرضا توسلی، سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور، سیدعبدالواحد موسوی لاری، عیسی ولایی، محمد صدوقی، فخرالدین حجازی، سیدمحمود دعایی، مرتضی الویری، سعید تسلیمی، حسین مظفری‌نژاد، سیدمحمد صدر، علی‌اکبر ابوترابی، سعید حجاریان، محمدحسن رحیمیان، عباس دوزدوزانی، مرتضی کتیرایی، ابوالقاسم سرحدی‌زاده، محمد سلامتی، نجفقلی حبیبی، شمس‌الدین وهابی، محسن رهامی، محمد اصغری، گوهرالشریعه دستغیب، فاطمه کروبی، مرضیه حدیده‌چی(دباغ)، سهیلا جلودارزاده، محسن یحیوی، علیرضا محجوب.
ملاحظه می‌فرمایید که چه لیست پر و پیمانی را تدارک دیده بودید! یعنی تمامی شخصیت‌های اصلی و معروف و باسابقه جناح چپ در این لیست حاضرند و در انتخابات هم حضور داشتند و تبلیغات کردند ولی مردم به هیچیک از آنها (به غیر از سه کاندیدای مشترک با جامعه روحانیت یعنی آقایان دعایی، ابوترابی و یحیوی) رأی ندادند. بنابراین روضه‌ای که جنابعالی برای وضعیت جناح چپ و مجمع روحانیون در انتخابات مجلس چهارم می‌خوانید و سعی دارید به سبک برخی مداحان آن را حسابی احساسات برانگیز سازید و از مردم اشک بگیرید، آنقدرها هم سوزناک نیست.
فکر می‌کنم همین جا موقعیت مناسبی است که وارد بحث شیرین «نظارت استصوابی» شویم چراکه جنابعالی، هم در موضوع انتخابات مجلس چهارم و هم در انتخابات مجلس خبرگان درباره این موضوع، سنگ تمام گذاشته‌اید.
از نظر اینجانب، نظارت استصوابی را از دو زاویه باید مورد بررسی قرار داد: اول، اصل نظارت استصوابی و دوم، نحوه اجرای آن.
در مورد اصل نظارت استصوابی عارضم که وقتی می‌گوییم «نظارت»، استصوابی بودن جزو ذات آن است. بر این اساس، به اعتقاد بنده اصلا اضافه کردن لفظ «نظارت استصوابی» به ماده 3 قانون انتخابات در سال 71، کار عبث و بیهوده‌ای بوده است زیرا معلوم است که نظارت باید منتج به عمل و نتیجه‌ای باشد در غیر این صورت یعنی هیچ و پوچ! یعنی کشک!
ببینید؛ ممکن است بگوییم حداکثر حاصل و نتیجه عملی نظارت یک کارمند ساده بر یک امر باید این باشد که مشاهدات خود را به مدیر بالاتر گزارش کند. بنابراین حتی در اینجا نیز بالاخره با یک نظارت منتهی به عمل مواجهیم هرچند آن عمل صرف یک گزارش ساده به مقام مافوق باشد. همین سلسله مراتب را ادامه دهید و تصور کنید هر یک از این ناظران مراتب را به مقام بالاتر خود گزارش می‌دهند تا می‌رسد به گزارشی که تقدیم رئیس جمهور به عنوان عالی‌ترین مقام اجرایی می‌شود. به نظر شما رئیس جمهور در این حال چکار باید بکند؟ فقط بگوید بسیار خوب! اگر قرار بر این باشد، پس اصلا چرا اینقدر نیرو و وقت و سرمایه صرف این کار شد؟ همان اول هم که بگوید بسیار خوب، نتیجه‌اش با گفتن بسیار خوب در آخر کار یکی است. بنابراین نظارت، عقلا و منطقا باید منتهی به یک نتیجه عملی شود. رئیس جمهور به عنوان رأس زنجیره اجرایی، باید دست به یک اقدام در قبال نتیجه یک نظارت بزند وگرنه همه آنچه انجام شده، بیهوده بوده است.
آن گونه که از کلام جنابعالی می‌فهمم، شما هم مخالفتی با نظارت شورای نگهبان به عنوان عالیترین نهاد نظارتی بر انتخابات مجلس شورای اسلامی ندارید منتهی می‌فرمایید استصوابی نباشد. خب چرا تعارف می‌کنید، یکباره بگویید اصلا نظارت نداشته باشد وگرنه پرواضح است نظارتی که فقط نظارت باشد و منتهی به یک عمل نشود، بود و نبودش یکسان است.
وجداناً پاسخ دهید: در فرض جنابعالی، فرق میان شورای نگهبان یا هر نهاد ناظر دیگر با یک تکه چوب خشک چیست؟
بنابراین به شما پیشنهاد می‌کنم اگر هم مایلید در مورد نظارت شورای نگهبان بر انتخابات صحبت کنید، برای این که وجه منطقی و عقلانی داشته باشد، روی استصوابی بودن یا نبودن آن بحث نکنید، روی اصل نظارت بحث کنید. مثلا بفرمایید اصلا نظارت شورای نگهبان بر انتخابات لازم نیست. بالاخره این موضوع، وجهی برای بحث روی آن دارد اما استصوابی بودن یا نبودن نظارت خیر.