عباسعلی مشکانیسبزواری
انقلاب نبوی نیز همچون هر انقلاب دیگری، از نقطهای آغاز و با طی فرآیندی مشخص و مدوّن در مسیر اهداف خود و وصول بدانها گام برداشته است. در یک تحلیل این فرآیند در سه مرحله قابل تحلیل است: بعثت نبی مکرم اسلام، نقطه آغاز انقلاب نبوی بود که تا قبل از هجرت آن حضرت به مدینه، مجموعاً پروسهای سیزده ساله بوده و «مرحله ایجاد انقلاب نبوی» به شمار میآید. پس از هجرت پیامبر اکرم(ص)به مدینه و ایجاد حکومت دینی و تشکیل نهادهای مختلف حکومتی، «مرحله استقرار انقلاب نبوی» آغاز گردید و تا حجهًْالوداع پروسه استقرار انقلاب نبوی ادامه یافت. حجهًْ الوداع و واقعه شکوهمند غدیر و تعیین امیرالمومنین(ع) به عنوان جانشین نبوت و آغاز سلسله امامت، نقطه پایانی مرحله استقرار و آغازین گام در مسیر (مرحله) «استمرار و توسعه انقلاب نبوی» به شمار میآید. بدیهی است در هر یک از این مراحل، اقدامات مختلفی از سوی پیامبر اکرم(ص) و یاران و اصحاب ایشان نمود و بروز یافته و هر کدام از آنها نقشی را برعهده داشتهاند. در این میان نقش شخصیتهائی گرانقدر مانند عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه سیدالهشداء، فاطمه بنت اسد، حضرت خدیجه(س) و... در پیشبرد اهداف الهی نبی مکرم(ص) از دیدهها پنهان مانده است؛ این در حالی است که نقش این بزرگواران در مرحله ایجاد انقلاب نبوی، نقشی بنیادین و تاثیرگذار بوده است. یادداشت حاضر به مناسبت سالروز رحلت شهادتگونه بانوی فداکار و یار باوفای نبی مکرم اسلام، حضرت خدیجه(س)، مروری اجمالی بر شخصیت آن بانوی مکرمه و نیز نقش بینظیر ایشان در مرحله آغازین انقلاب نبوی خواهد داشت؛ شخصیتی که در پرتو تحریف به فراموشی سپرده شده، و نقشی که در سایه حقد و حسدِ برخی، مورد غفلت و ناسپاسی قرار گرفته و کإنلّم یکن تلقی شده است! پرداختن به شخصیت این بانوی مکرمه علاوهبر تبیین حقایق تاریخی و غنا بخشیدن به «تراث شخصیتی» اسلامی و شیعی، میتواند الگوی یک بانوی تراز اسلام و انقلاب اسلامی را به بانوان مسلمان در جوامع اسلامی عموماً و بانوان جامعه شیعی خصوصاً و بانوان ایران اسلامی بالاخص ارائه دهد. الگوئی از یک بانوی مومن، سادهزیست، فداکار، ایثارگر، انفاقگر، حامی دین و نبوت و ولایت، و خلاصه الگوی بانوی تراز اسلام و انقلاب اسلامی.
نگاهی اجمالی به شخصیت و فضائل حضرت خدیجه(س)
بر اساس منابع تاریخی، حضرت خدیجه(س) در خانوادهای موحّد و مومن به آئین ابراهیم حنیف و در مکه دیده به جهان گشود. پدر گرانقدر این بانوی مکرمه، «خُوَيلِد» فرزند اَسَد، و مادر بزرگوار ایشان، «فاطمه»، دخت زائده، از موحدین مکه بودند که از لحاظ نسبی با پیامبر اکرم(ص) پیوند دارند؛ بر این اساس حضرت خدیجه(س) از لحاظ نسبی از تیره قریش است که از سوى پدر در نياى سوّم (قُصَىّ ) و از سوى مادر در نياى هشتم (لُؤَىّ) با پيامبر اکرم(ص) پیوند نسبی مییابد (ن.ک. سیره ابنهشام، 2: 8). اجداد این بانو نیز نسل اندر نسل از بزرگان و موحدان عصر و مصر خویش به شمار میرفتند (ن.ک. الانوار الساطعه سيلاوى: 9؛ تاريخ مكّه ازرقى، ۱: ۱۴۹ و 226). آن بانو در زمان خود همچون آباء و اجداد خویش، از لحاظ حسب، نسب و ثروت و شخصیت، در زمره سرآمدان و بلکه در رأس آنها قرار داشت، چنانکه رهبر معظم انقلاب در اینباره میفرماید: «خدیجه(س) هم بانوی اوّل مکه و از لحاظ حسب و نسب و ثروت، شخصیت برجستهای بود» (همو، 23/2/79). در منابع تاریخی و دینی نیز القاب و اوصاف گوناگونی برای آن بانو ذکر شده است. اولین کنیه آن بانوی مکرمه را باید از زبان قرآن شنید که او و دیگر همسران پیامبر اکرم(ص) را «امالمومنین» لقب داده است (احزاب: 6). همچنین خدای متعال با عنوان «مبارکه» آن بانو را به حضرت عیسی معرفی نموده است (کحلالبصر محدث قمی: 70). بر اساس روایات، در انجیل نیز با همین عنوان از آن بانو یاد شده است (بحارالانوار، 43: 22). پیامبر اکرم(ص) نیز ایشان را «برترین و بهترین امهات مومنین» دانسته (الانوار الساطعهًْ: ۲۲۶)، و به هنگام معرفی آن بانو به جبرائیل امین، از ایشان با تعبیر «هذِهِ صِدِّيقَهًُْ أُمَّتِي؛اين صدّيقه امّت من است» یاد کرده است (البدایه و النهایه ابنکثیر، 2: 62). امام صادق(ع) میفرماید مقصود از صدیقه، «معصومه» است (اصول کافی، 1: 459). امیرالمومنین(ع) در وصف آن حضرت از تعبیر «سيّدة النّسوان» استفاده نموده (بحارالانوار، 35: 143) و امام کاظم(ع) ایشان را «سیده قریش» نام نهاده است (قربالاسناد: 252). پیش از اسلام نیز با عناوینی زیبنده همچون «سیده نساء قریش» (شرح المواهب اللدنيّة زرقانى،۱: ۱۹۹) و «طاهره» (الاصابة ابن حجر، 8: 60) از ایشان یاد شده است. در یکی از زیارات نبی مکرم(ص) نیز با اوصافی همچون «صدّيقه، طاهره، زكيّه، راضيه، مرضيّه، خديجه كبرى و امّ المؤمنين» به آن بانو سلام داده شده است (بحارالانوار، 100: 189). در بیان و بنان و سیره نبوی نیز حضرت خدیجه(س) از چنان قدر و منزلتی برخوردار است که هیچ یک همسران پیامبر اکرم(ص) و نیز هیچ یک بانوان امت اسلام به آن جایگاه رفیع نظر نتوانند داشت. پیامبر اکرم(ص) در مواقع مختلف و به ادنی بهانهای به تعریف و تمجید و بیان فضائل آن بانو اهتمام داشته (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 28/7/1368)، چندانکه حقد و حسد برخی از همسران حضرت برانگیخته میشده است (صحیح بخاری، 5: 48). برخی از بیانات آن رسول گرانقدر درباره آن بانوی مکرمه - که عموماً در منابع پیروان مکتب خلفا ذکر شده- از قرار ذیل است: «خديجه، صدّيقه امّت من است» (البدایه و النهایه، 2: 62)، «هر روز چندين بار خداوند با خديجه بر فرشتگان مباهات مىكند» (بحارالانوار، 16: 88)، «خديجه برترين امّهات مؤمنين است» (الانوارالساطعه:7)، «هرگز خدا همسرى بهتر از او براى من جايگزين نكرده است» (فتحالباری، 7: 140)، «برترين بانوان بهشتى، خديجه دخت خويلد و فاطمه دخت محمّد است» (همان: 139)، «خديجه بر بانوان امّت من برترى داده شده است» (تاریخ دمشق، 74: 84)، «خداوند محبّت خديجه را بر من ارزانى داشت» (كفاية الطالب: 359)، «خديجه در ايمان به خدا و من، گوى سبقت را از همه بانوان عالم ربود» (مستدرک حاکم نیشابوری، 3: 184)، «خداوند شكم مادرت را (خطاب به حضرت فاطمه) ظرف امامت قرار داد» (مناقب آل ابىطالب، 3: 383)، و «مريم بهترين بانوان زمان خود و خديجه بهترين بانوان زمان خويش است» (صحیح بخاری، 5: 47).
مروری بر نقش حضرت خدیجه(س)در انقلاب نبوی(ص)
حضرت خدیجه(س) در سالهای آغازین انقلاب نبوی حضور فعال و فداکارانهای داشت و متأسفانه ظلم ظالمان و نیز دست اجل فرصتی بیشتر برای خدمت به اهداف الهی نبی مکرم به آن بانوی مکرمه را نداد. بر این اساس ضروری است پیش از پرداختن به نقش ایشان در «مرحله ایجاد انقلاب نبوی» به تحلیل این مرحله پرداخته و سپس نقش آن بانو را تبیین و تحلیلنماییم.
1- نهان و نهاد مرحله ایجاد انقلاب نبوی
مرحله آغازین انقلاب نبوی، با بعثت پیامبر اکرم(ص) آغاز میشود و تا آستانه هجرت آن حضرت به مدینه ادامه مییابد. به تعبیر مقام معظم رهبری، دوران سیزده ساله مکه، فصل اول دوران بیست و سه ساله رسالت پیامبر اکرم(ص) میباشد که مقدمه فصل دوم (دوره ده ساله مدینه و به اصطلاح دوران استقرار انقلاب نبوی) به حساب میآید (ن.ک. مقام معظم رهبری، 28/2/1380). نقطه آغازین این مرحله نیز بعثت نبی مکرم(ص) میباشد. از لحاظ لغوی بعثت به معنای برانگیختگی است و پیامبر اکرم(ص) با بعثتش برای ایجاد انقلابی عظیم در تاریخ بشریت برانگیخته شده است: «بعثت به معنای برانگیختگی است. برانگیختگی یعنی چه؟ یعنی تحرک، حرکت بعد از رخوت و سستی و رکود... در پیامبری دو تحول و دگرگونی هست. اول در وجود خود پیامبر؛ بعثت، رستاخیز، انقلاب، تحول اول در درون و ذات خود پیامبر و در باطن خود نبی به وجود میآید... بعد همین سرچشمه، همین تحول، همین شور، همین انقلاب، همین رستاخیز از این چشمه فیاض جوشان که روح نبی است، میریزد به اجتماع، منتقل میشود به متن جامعه بشری... بعد از آنکه در دل او انقلاب به وجود آمد، به دست او در جامعه انقلاب به وجود میآید و بعثت به معنای واقعی تحقق پیدا میکند» (مقام معظم رهبری، 11/7/1353). قبل از تبیین این مرحله، لازم به ذکر است که انقلاب نبوی بیشتر با صبغه فرهنگی آغاز به فعالیت نمود و در ابتدای کار، اقدامات فرهنگی و محتوایی و به تعبیر امروزی، تئوری فرهنگی در صدر برنامههای حضرتش قرار داشت. بر اساس این نظریه، پس از آنکه فکر و اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییرخواهد کرد، لذا تغییر در محتوای باطنی انسانها عاملی سرنوشتساز به شمار میآید. پیامبر اکرم(ص)نیز مبتنی بر همین نظریه، نقطه آغاز انقلاب خود را انقلاب فکری و فرهنگی قرار میدهد. در این مرحله اقدامات پیامبر اکرم(ص) در دو بخش قابل تقسیمبندی است: اقداماتی که به تغییر در افکار معطوف بود و اقداماتی که در جهت تغییر در رفتار انجام میگرفت و چنانکه گذشت لازمه تغییر در رفتار، تغییر در افکار است؛ منتها حوزه افکار، و به تعبیر حکماء، حوزه حکمت دو بخش دارد: حکمت نظری (یعنی علم به آنچه هست مانند علم به وجود خدا و قیامت) و حکمت عملی (یعنی علم به بایدها و نبایدها). درباره اقدامات پیامبر اکرم(ص) در حوزه حکمت نظری در مرحله ایجاد انقلاب نبوی، -که شاید بتوان این مرحله را مرحله انقلاب اعتقادی نام نهاد- از قرار ذیل است: 1) معرفی خدای متعال به مردم با تمامی خصوصیات و صفات، نفی شرک و بسط تفکر خداپرستی و توحید و مطرح کردن توحید در همه ابعاد آن و به عبارت دیگر، تغییر جهانبینی مردم (مبداء شناسی)؛ 2) توصیف موجودات روحانی عالم از قبیل فرشتگان و ملائکه (غیبشناسی)؛ 3) توصیف وجود انسان و جایگاه عقل و نفس و روح او (انسانشناسی)؛ 4) توصیف نبوت و رهبری و چگونگی وحی (راهنما شناسی)؛ 5) توصیف مرگ، حیات اخروی و معاد (فرجام شناسی)؛ 6) توصیف امتهای خوب و بد گذشته و دعوت به تفکر درسرگذشت آنها (امتشناسی). غالب آیات مکی، شامل مباحث فوق و نظایر آن میباشد که در مرحله اول انقلاب نبوی، در مکه مکرمه بر حضرتش نازل شده و آن حضرت به تبیین و تفسیر آنها مشغول بود. در حوزه حکمت عملی، در دو بخش جداگانه میتوان بحث نمود. بخشی که مربوط به امور فردی و به اصطلاح در راستای «فردسازی» میباشد و بخشی دیگر که به امور کلان و اجتماعی مربوط بوده و به اصطلاح مربوط به «جامعهسازی» میباشد. آنچه مربوط به دوران سیزده ساله مکه و مرحله اول انقلاب نبوی میباشد، حکمت عملی در حوزه «فردسازی» میباشد، چه اینکه در مکه شرایط و امکاناتی برای حضرتش فراهم نبود تا در راستای جامعهسازی گامی موثر بردارد. در بخش حکمت عملی (قسمت مربوط به فردسازی) که به منظور تغییر در رفتار در مرحله ایجاد انقلاب نبوی، توسط حضرتش عرضه شده، میتوان به موارد ذیلاشاره کرد: 1) ارائه افعال و گفتارهایی برای تعظیم و تمجید خداوند و عبادت او نظیر نماز (روابط میان انسان و خدا)؛ 2) ارائه مدلهای رفتاری و گفتاری برای گرامیداشت همنوعان و ایجاد روابط انسانی پایدار (روابط میان انسانها با یکدیگر). بخشی از این مسائل در حیطه مسائل اخلاقی قرار میگیرد و بخشی در حوزه مسائل فقهی. موراد ذیل از این قبیل است: سبقت جویی در خیر، میانهروی، وفای به عهد، کظم غیظ، صابر و صادق بودن و ویژگیهایی از قبیل تواضع، عدم تجسس در زندگی خصوصی افراد، پرهیز از غیبت و دروغ و تهمت، عفو و گذشت، خیرخواهی، خوشرفتاری، مقاومت در برابر ظالمان، دفاع از مظلومان، بزرگداشت پدر و مادر و کودک و زن و دختر و....، رعایت انصاف و عدل، کمک به مستمندان و یتیمان و....، ارزش دانستن کار، رعایت بهداشت و.... اینها دستورات و تغییراتی در عرصههای مختلف رفتاری بود.گفتنی است حکمت عملی با محوریت فردسازی به معنای پرورش افراد، اختصاصی به مرحله اول انقلاب نبوی نداشته در تمامی مراحل فرآیند تکاملی انقلاب نبوی، جزء لاینفک آن و هدف اول و اصلی آن میباشد؛ به تعبیر مقام معظم رهبری: «هدف اولی پیغمبر، هدف اصلی پیغمبر یک چیز است، در نیمه راه آن هدف، هدفهای دیگری هم برای پیغمبر مطرح میشود... اما هدف اصلی پیمغبران الهی عموماً در چند کلمه قابل خلاصه کردن است؛ پیغمبران به این جهان میآیند تا انسان را به سرمنزل تعالی و تکامل مقدرش برسانند» (همو، 17/7/1353). بیشترین تمرکز پیامبر اکرم(ص) در مرحله اول از انقلاب حضرتش، بر روی پرورش افراد زبده و ممحض در اسلام است. فردسازی به معنای اینکه تک تک به سراغ افراد رفتن و تربیت و هدایت آنها پرداختن، کاری دور از شأن و جایگاه انبیاء است، چه ایشان درصدد بودند تا در مقیاسی کلانتر، با فراهم کردن بستر مناسب و ایجاد جامعه الهی و توحیدی، گروه گروه به تربیت و هدایت افراد بپردازند (مقام معظم رهبری، 17/7/1353)، اما پیامبر اکرم(ص) در محیط جاهلی مکه و در مرحله ایجاد انقلاب، چارهای جز این ندارد که تکتک به سراغ افراد برود و به اصطلاح آدمسازی فردی نماید و این لازمه هر حرکتی است که قرار است از صفر شروع نماید. بنابراین مرحله اول انقلاب نبوی به ناچار به فردسازی - به معنای اینکه تک تک به سراغ افراد برود- را در دستور کار خود قرار داده بود: «در محیط جاهلی مکه، پیامبر وقتی میخواهد آدم درست بکند، مجبور است یکی یکی درست کند، برای خاطر اینکه برای ایجاد آن چنان نظامی، یک عده خواص لازمند، یک عده سنگ زاویه و زیربنا لازمند، اینها قبلاً درست میشود و این منافات با نقشه کلی انبیاء ندارد» (همان). در واقع پیامبر اکرم(ص) در دوران سیزده ساله مکه، در فضایی که همه ارزشها، ارزشهای جاهلی بود و تعصبها، غیرتورزیهای غلط، کینهورزیهای عمیق، قساوتها، شقاوتها، ظلمها و شهوتها در آمیخته با هم بود، و زندگی مردم را میفشرد و در خود احاطه کرده و در بین آن سنگهای خارا و غیرقابل نفوذ، نهالهای سبزی را به بار نشاند که هیچ توفانی نمیتوانست آنها را تکان بدهد. در این سیزده سال، پایههای مستحکمی ایجاد شد، که در مرحله بعد، یعنی استقرار انقلاب نبوی در مدینه، بنای جامعه اسلامی و جامعه مدنی و نبوی، بر روی آنها پایهگذاری گردید (مقام معظم رهبری، 31/5/1385).
2- نقش حضرت خدیجه(س) درمرحله ایجاد انقلاب نبوی
یکی از نمودهای بارز موفقیت نبی مکرم در عملیات فردسازی، تربیت و همراه کردن تعدادی از اصحاب و یاران حضرتش بود که با جان و مال خود در راه اهداف الهی آن حضرت حرکت کرده و ایشان را مورد حمایت خویش قرار میدادند. از جمله این شخصیتها، بانوی بزرگ اسلام، بانو خدیجه(س) کبری سلامعلیها میباشد. در ادامه به برخی از اقدامات و تاثیرات آن حضرت در فرایند تکاملی انقلاب نبوی، -که عموم آنها به مرحله ایجاد و سپس مرحله استقرار انقلاب نبوی مربوط است - اشارتی خواهد شد.
الف) اعلان ایمان و پیروی از پیامبر اکرم(ص)در دوران اختناق
برای شروع هر انقلابی، اولین نیاز رهبر آن انقلاب، نیاز به پیرو و یار و یاور است. حضرت خدیجه(س) به همراه حضرت علی(ع) اولین کسانی بودند که به آن حضرت ایمان آوردند و در این راه تمام سختیها را به جان خریدند. روشن است که اعلام ایمان و پیروی در آغاز انقلابی که رهبر آن هیچ قدرت و ثروتی ندارد و حتی در ظاهر، امید هیچ پیروزی نیز در کار نیست، خود بزرگترین حمایت برای رهبری آن انقلاب به شمار میرود؛ اگرنه ایمان آوردن بعد از کسب پیروزی و قدرت، از لحاظ ارزش و تاثیر قابلیت مقایسه با ایمان و پیروی در آغاز انقلاب را ندارد. رهبر معظم انقلاب با اشاره به اهمیت پیروی از رهبری یک انقلاب در دوران سختی و مرارت میفرماید: «وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک رهبری جمع شدهاند، همه از اوضاع راضیاند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا میشود، همه دچار تردید میشوند» (همو، 7/2/1377). روشن است که این سختیها در آغازینگاه یک انقلاب، به دلیل فقدان پشتوانه مالی و نظامی، از کم و کیف بیشتری برخوردار است و طبیعتاً پیروی از یک رهبر در این ایام ارزش و اهمیت والائی داشته و در پشیبرد اهداف انقلابی رهبری تاثیر بنیادینی دارد. از این منظر ایمان آوردن حضرت خدیجه(س) و حضرت علی(ع) در اولین ساعات بعثت نبی مکرم و پیروی این هر دو از آن حضرت از اهمیت والائی برخوردار است. رهبر معظم انقلاب با اشاره به این مهم از قول حضرت علی(ع) نقل میکند که: «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسولاللَّه(ص) و خدیجهًْ و انا ثالثهما؛ تنها خانهای که اهل آن، مسلمان بودند، خانه ما بود؛ پیغمبر بود، خدیجه(س) بود و من» (رهبر معظم انقلاب، 21/7/1383).
ب) حمایت مالی مستقیم و غیرمستقیم
حضرت خدیجه(س) اولین شخصیتی بود که به حمایت تمامقد از پیامبر اکرم(ص) اهتمام نمود و در این راه جان و مال خود را فدا نمود. برخی از دانشمندان اهل سنت این خصوصیت را یکی از قدرمشترکهای آن بانو با حضرت آسیه و حضرت مریم دانستهاند: «قدر مشترك در ميان مريم، آسيه و خديجه، اين است كه هر يك از اينها، پيامبر مرسلى را تحت كفالت خود گرفته است آسيه ، حضرت موسى(ع) را كفالت و تربيت كرد و چون مبعوث شد به او ايمان آورد؛ مريم، حضرت عيسى(ع) را كفالت نمود و بزرگش كرد و چون مبعوث شد به او گرويد؛ خديجه نیز پيشنهاد ازدواج به پيامبر اسلام داد، همه اموالش را در راه او تقديم كرد و چون وحى بر آن حضرت نازل شد به او ايمان آورد» (البدايهًْ والنهايهًْ، 3: 129). اهمیت حمایتهای همهجانبه، بخصوص حمایت مالی حضرت خدیجه(س) از نبی مکرم در آغازینگاه انقلاب نبوی آنگاه روشن میشود که بدانیم - به تعبیر رهبر معظم انقلاب- در دوران انقلاب و اختناق نقش کمکهای مالی نقشی بنیادین است و اگر در ابتدای انقلاب نبوی کمکهای مالی حضرت خدیجه(س) نبود، به احتمال زیاد فرآیند تکاملی انقلاب نبوی در آغاز راه مختل میگردید: «خدیجهى کبرى(س) در آغاز اسلام ایمان آورد؛ بزرگترین حرکت را به عنوان یک بانوى کامله و عاقله و بزرگوار انجام داد، اول مؤمن به اسلام او بود، بعد هم همه ثروت خود را در راه دعوت اسلام و ترویج اسلام خرج کرد، و تأثیر این کار را کسانى مىدانند که در مبارزات و دوران اختناق نقش کمکهاى مالى را به مبارزین تجربه کردند. که اگر کمکهاى خدیجه(س)نبود شاید در حرکت اسلام و پیشرفت اسلام یک اختلال و وقفه عمدهاى به وجود مىآمد» (رهبر معظم انقلاب، 2/3/1365). حمایتهای مالی حضرت خدیجه(س) از انقلاب نبوی صرفاً به حمایتهای مستقیم ختم نمیشود؛ و حمایتهای مالی غیرمستقیم آن بانو در دوران سخت تحریم قریش نیز از ایجاد خلل در فرآیند انقلاب نبوی جلوگیری کرده است. توضیح اینکه حضرت خدیجه(س) پیش از ازدواج با نبی مکرم از تجار نامی حجاز به شمار میرفت و روابط خوبی با دیگر تجار داشت. در دوران سخت تحریم در شعب ابیطالب این بانو از این روابط بهره میگرفت وبه اصطلاح امروزی تحریمهای قریش را دور میزد. این امر نیز نکتهای مهم در تحلیل نقش آن بانو در پیشرفت اسلام است که نباید از چشم دور بماند، چنانکه رهبر معظم انقلاب از این امر به عنوان یکی از مزایا و خدمات آن بانو نسبت به اسلام یاد کرده است (ن.ک. همو، 28/7/1368).
عباسعلی مشکانی سبزواری
۳) ایستادگی و مقاومت در تحریم و محاصره شعب ابیطالب:
تاریخ حکایتگر آن است که هر گاه ندایی و انقلابی در راستای حقطلبی و بر ضد ستمگری و استبداد قدبرافراشته است، مستکبران و مستبدان از هر راهی برای نابودی و خاموش کردن آن انقلاب بهره گرفتهاند. حملات سرد و گرم، مبارزات مخفی و عیان، تهاجم فرهنگی و نرم و... از جمله این هجمهها، هجمه اقتصادی در قالب محاصره و تحریم اقتصادی است. آن چیزی که امروز ملت مسلمان ایران با آن مواجه است. از قضا دشمنان پیامبر اکرم(ص)نیز پس از ناکامی در متوقف کردن انقلاب نبوی، با استفاده از محاصره و تحریم اقتصادی-سیاسی و فرهنگی تلاش نمودند پیروان پیامبر اکرم(ص) را از اطراف او پراکنده و انقلاب الهی آن حضرت را از پای درآورند. براساس گزارشات مسلم تاریخی ستمگران مکه در راستای این تصمیم، پیامبر اکرم(ص) و وابستگان و اطرافیان و پیروان حضرتش را در شعب ابیطالب تحت محاصره همهجانبهای قرار دادند: محاصره سیاسی، محاصره فرهنگی، محاصره اقتصادی و... دانست. محاصره شعب ابیطالب تا سه سال ادامه داشت و در این مدت سختیها و آسیبهای فراوانی بر پیکر گروه قلیل مسلمانان وارد شد. در این مدت تمامی دارایی حضرت خدیجه(س) و حضرت ابوطالب خرج شد و تمامی ارتباط آن حضرت با بیرون از شعب به طور رسمی قطع گردید. در این میانه و در عین سختیها و مشکلات، بیماریها و گرسنگیها در آب و هوای طاقت فرسای حجاز، اما یاران و پیروان پیامبر اکرم(ص)پای پس نکشیده و با تمام سختیها مقابله نمودند. اهمیت این مقاومت زمانی هویدا میشود که به عمق سخن رهبر معظم انقلاب در این زمینه دست یابیم: «وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک رهبری جمع شدهاند، همه از اوضاع راضیند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا میشود، همه دچار تردید میشوند، میگویند ایشان ما را آورد؛ ما که نمیخواستیم به این وضع دچار شویم! البته ایمانهای قوی میایستند» (همو، 7/2/1377) و چنانکه تاریخ نقل کرده، یاران و پیروان صدیق پیامبر اکرم(ص) با تکیه بر ایمان مستحکم خویش در این راه ایستادند و مقاومت نمود؛ ولی در عین حال «همه سختیها به دوش پیامبر فشار میآورد» (همان). در همین اوضاع بود که حضرت خدیجه(س) تمام قد به حمایت از پیامبر اکرم(ص) پرداخت و در این راه تمامی اموال خویش را تقدیم نمود. همچنین در این مدت به حمایت عاطفی و معنوی از آن حضرت همت گمارد و همواره به آن حضرت دلگرمی بخشید. رهبر معظم انقلاب درباره وضعیت پیامبر اکرم(ص) و سختیهائی که در آن ایام متوجه حضرت بود میفرماید: «آن زمان که در شعب ابیطالب همه راههای عافیت بر مسلمانان و وجود مقدّس نبىّ اسلام(ص) بسته شده بود؛ نه امکانات زیستی، نه امکانات رفاهی، نه آسودگی خاطر؛ دائم دغدغه تهاجمِ دشمنان، دائم خبرهای بد، صدای گریه کودکان از گرسنگی بلند، انواع ناراحتیهایی که در آن درّه خشک وجود داشت و این عدّه خانواده مسلمان برای مدّت سه سال مجبور به اقامت شده بودند - و چه سختیها کشیدند و همه این سختیها هم از مبدأ یکایک این انسانها از کوچک و بزرگ حرکت میکرد و روی دوش پیامبر اسلام(ص)مینشست. چون رهبر بود؛ چون همه به او متّکی بودند، همه دردها را پیش او میآوردند، همه فشارها را او حس میکرد (رهبر معظم انقلاب، 26/6/1376). در این میان، تنها مونس و غمخوار آن حضرت، حضرت خدیجه(س) بود. در حقیقت اقدامات حضرت خدیجه(س) در این ایام بخشی معطوف به کل مسلمین بود که به عنوان بانوی اول اسلام و مادر تمامی مؤمنین، مادرانه به اوضاع مسلمین رسیدگی میکرد و با هزینه کرد ثروت خویش روحیه استقامت و پایداری را در آنها زنده نگاه میداشت. بخشی دیگر نیز معطوف به شخص نبی مکرم بود و به تعبیر رهبر معظم انقلاب، حضرت خدیجه(س) در تمام ایام عمر و خصوصا در ایام سخت شعب ابیطالب «بزرگترین کمک روحی برای پیامبر بهشمار میرفت» (همو، 7/2/1377). این هر دو سنخ اقدام، از جمله عوامل مهم و تاثیرگذار در گذار از ایام محاصره و تحریم و پیروزی اولیه اسلام به شمار میرود. رهبر معظم انقلاب درتبیین و تحلیل دوران محاصره و تحریم در شعب ابیطالب و مقاومت مسلمین در این ایام و عامل این استقامت میفرماید: «همان ایستادگىِ اول بعثت، منجر میشود به استقامت عجیب سه سال در شعب ابیطالب. شوخی نیست؛ سه سال در یک درهای در مجاورت مکه، بدون آب، بدون گیاه، در زیر آفتاب سوزان. پیغمبر، جناب ابیطالب، جناب خدیجه(س)، همه مسلمانها و همه خانوادههایشان توی این تکه - شکاف کوه - زندگی کردند. راه هم بسته بود که برای اینها غذا نیاید، خوراک نیاید. گاهی در ایام موسم - که بر طبق سنن جاهلی آزاد بود، یعنی جنگ نبود – میتوانستند داخل شهر بیایند، اما تا میخواستند جنسی را در دکانی معامله کنند، ابوجهل و ابولهب و بقیه بزرگان مکه به نوکرها و فرزندان خودشان سفارش کرده بودند که هر وقت آنها خواستند جنسی را بخرند، شما وارد معامله شوید، دو برابر پول بدهید، جنس را شما بخرید و نگذارید آنها جنس بخرند. با یک چنین وضعیت سختی سه سال را گذراندند. این شوخی است؟ آن استقامت اوّلی، آن عمود مستحکم این خیمه، آن دل متوکل علیاللَّه است که چنین استقامتی را در فضا به وجود میآورد که آحاد صبر میکنند. شب تا صبح بچهها از گرسنگیگریه میکردند که صدایگریه بچهها از توی شعب ابیطالب به گوش کفار قریش میرسید و ضعفای آنها هم دلشان میسوخت؛ اما از ترس اقویا جرئت نمیکردند کمک کنند. اما مسلمان که بچهاش در مقابلش پرپر میزد - که چقدر در شعب مردند، چقدر بیمار شدند، چقدر گرسنگی کشیدند - تکان نخورد» (رهبر معظم انقلاب، 9/5/1387). روشن است که وجود شخص حضرت خدیجه(س) و نیز ثروت آن حضرت، چقدر در این ایام سخت تحریم ومحاصره به داد مسلمین رسیده و چه نقش تاثیرگذاری را در پیشبرد اهداف عالیه پیامبر اکرم(ص) ایفاء کرده است، چنانکه به تعبیر رهبر معظم انقلاب اگر حضرت خدیجه(س) و ثروت آن بانو در این ایام سخت در اختیار مسلمین نبود، در حرکت اسلام و پیشرفت اسلام اختلال و وقفه عمدهاى به وجود مىآمد(ن.ک. همو، 2/3/1365).
۴- سرپرستی و تربیت جانشین و وصی نبوت
در جملگی انقلابهایی که با برنامهریزی صحیح صورت میگیرد، از همان ابتدا یکی از دغدغههای رهبری انقلاب و نیز انقلابیون، مسئله جانشینی رهبری است. درانقلاب نبوی نیز این امر از اهمیت بسزایی برخوردار بود، به گونهای که اولین اقدام نبی مکرم پس از علنی کردن دعوت خویش، تعیین جانشین خود بود که در داستان دعوت سران و بزرگان قریش، حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین و وصی خود تعیین نمود. جالب اینجاست که این جانشین و وصی پیامبر اکرم(ص)، بنا به مصلحت الهی و نیز اطلاع الهی نبیمکرم از وصایت حضرت علی(ع)، از دوران طفولیت و کودکی در خانه پیامبر اکرم(ص)، آغوش گرم آن حضرت و دامن مطهر حضرت خدیجه(س) تحت تربیت و رشد قرار گرفته است (رهبر معظم انقلاب، 21/7/1383). از این منظر نیز نقش حضرت خدیجه(س) در جریان انقلاب نبوی، نقشی بنیادین است، چه اینکه تربیت جانشین رهبری انقلاب، تاثیر عمیقی در مراحل مختلف انقلاب –ایجاد، استقرار و استمرار- دارد. نقش این امر در ایجاد انقلاب، آنجاست که برنامهریزی شده بودن انقلاب را به رخ میکشد که این انقلاب، انقلابی ابتر نیست که با رفتن رهبر، از بین برود. بنابراین «ایجاد امید به آینده انقلاب» و در نتیجه پایداری و استقامت پیروان، نقش مهم این مسئله در ایجاد انقلاب است. در مراحل استقرار و توسعه انقلاب نیز اثر این مهم اثری عملی است که به طور فیزیکی و حضور شخص وصی و جانشین در راس انقلاب و مدیریت آن، خود را مینمایاند. حضرت خدیجه(س) با نگاهداری مادرانه و تربیت صحیح حضرت علی(ع) این خدمت کلان و با ارزش را به انقلاب نبوی نموده است. تربیتی که حاصل آن، به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «شخصیتی مسلمان، انسانی کامل، تراز عالی انسانیت و الگو»، «جوانی مؤمن، نورانی، متصل به منبع وحی، مؤمن واقعی، پرهیزگار و پاکیزهی کامل» و «سردار تراز اول، مؤمن تراز اول، شاگرد تراز اول پیغمبر و عبادتکنندة تراز اول در میان همة مسلمانان» بود و جملگی این امور مدیون زحمات و تلاشهای حضرت خدیجه(س) است که پابهپا و در کنار پیامبر اکرم(ص) به تربیت حضرت علی(ع) همت گمارده بود (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 21/7/1383).
۵- تربیت مونس و غمخوار نبی مکرم و همسر وصی انقلاب
از دیگر خدمات چشمگیر حضرت خدیجه(س) به پیامبر اکرم(ص) و انقلاب الهی ایشان، به دنیا آوردن و تربیت شخصیتی بود که بعدها به خاطر خدمات بنیادینش به پیامبر اکرم(ص)، لقب «امابیها» را از جانب آن حضرت دریافت کرد. درواقع حضرت خدیجه(س) با تربیت صحیح و دقیق حضرت زهرا(س) علاوهبر خدمتی که به کل جریان انقلاب نبوی نمود، برای دوران اولیه ایجاد و آغازینگاه آن نیز تاثیر شگرف داشت؛ چه اینکه در مدت کوتاهی پس از محاصره و تحریم شعب ابیطالب، حضرت خدیجه(س)، یار باوفا و مونس و غمخوار پیامبر اکرم(ص) بر اثر شدت آسیبهای وارده و نیز حضرت ابوطالب دیگر حامی بزرگ پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفتند و در صف کمشمار اما مقاومِ پیروان حضرت رخنهای عظیم ایجاد شد که میتوانست آسیبهایی جدی به جریان انقلاب وارد نماید. اما حضرت خدیجه(س)، با پرورش و تربیت حضرت زهرا و حضرت علی، توانست برای این روزهای سخت و طاقتفرسای پیامبر اکرم(ص)، یار، مونس و حامی تدارک ببیند. حضرت خدیجه(س) با پرورش و تربیت حضرت زهرا(س) خلاء وجودی خود و با پرورش و تربیت حضرت علی(ع) خلاء وجودی ابوطالب را برای پیامبر اکرم(ص) پر نمود. رهبر معظم انقلاب درباره نقش حضرت زهرا(س) در دوران فقدان حضرت خدیجه(س) و نقش و تاثیر آن بانو در فرآیند رو به جلو انقلاب نبوی، میفرماید: «شما ببینیدحضرت فاطمه(س) چگونه زندگی کرده است! تا قبل از ازدواج که دخترکی بود، با آن پدرِ به این عظمت کاری کرد که کنیهاش را امّابیها - مادرِ پدر – گذاشتند. در آن زمان، پیامبر رحمت و نور، پدیدآورنده دنیای نو و رهبر و فرمانده عظیم آن انقلاب جهانی - انقلابی که باید تا ابد بماند - در حال برافراشتن پرچم اسلام بود. بیخود که نمیگویند امّابیها! نامیدن آن حضرت به این کنیه، به دلیل خدمت و کار و مجاهدت و تلاش اوست. آن حضرت چه در دوران مکّه، چه در دوران شعبابیطالب - با آنهمه سختیها که داشت - و چه آن هنگام که مادرش خدیجه(س) از دنیا رفت و پیغمبر را تنها گذاشت، در کنار و غمخوارِ پدر بود. دلِ پیغمبر در مدّت کوتاهی با دو حادثه وفات خدیجه(س) و وفات ابیطالب شکست. به فاصله کمی این دو شخصیّت از دست پیغمبر رفتند و پیغمبر احساس تنهایی کرد. فاطمه زهرا(س) در آن روزها قدبرافراشت و با دستهای کوچک خود غبار محنت را از چهره پیغمبر زدود. امّابیها؛ تسلّیبخش پیغمبر. این کُنیت از آن ایام نشأت گرفت» (رهبر معظم انقلاب، 3/9/1373). ایشان در بیانی دیگر با ادبیات ذیل به تبیین شخصیت و جایگاه حضرت زهرا در فرآیند انقلاب نبوی در دوران خلاء وجودی حضرت خدیجه(س) اشاره فرموده است: «دختری که در کوره گداخته مبارزات سخت پیغمبر در مکه متولّد شد و در شعب ابیطالب یار و غمگسار پدر بود. دختری حدوداً هفت، هشت ساله یا دو، سه ساله - بنابر اختلاف روایات، کمتر و بیشتر - در شرایطی که خدیجه(س) و ابوطالب از دنیا رفتند، آن شرایط دشوار را تحمّل کرد. پیغمبر تنهاست، بیغمگسار است، همه به او پناه میآورند؛ ولی کیست که غبار غم را از چهره خودِ او بزداید؟ یکوقت خدیجه(س) بود، که حالا نیست. ابوطالب بود، که حالا نیست. در چنین شرایط دشواری، در عین آن گرسنگیها و تشنگیها و سرما و گرمای دوران سهساله شعب ابیطالب که از دورانهای سخت زندگی پیغمبر است و آن حضرت در درّهای با همه مسلمانان معدود، در حال تبعید اجباری زندگی میکردند؛ این دختر مثل یک فرشته نجات برای پیغمبر؛ مثل مادری برای پدر خود؛ مثل پرستار بزرگی برای آن انسان بزرگ، مشکلات را تحمّلکرد. غمگسار پیغمبر شد، بارها را بردوش گرفت (همو، 25/9/71). و در فرازی دیگر این نقش را اینگونه به تصویر میکشد: «این مخدره بزرگوار، در میدانهای سختی که داشتند، مایهی دلگرمی شوهر و پدرش بود. این بزرگوار، در سال پنجم بعثت متولد شده است. یعنی در اوج و شدت دعوت پیغمبر؛ عین شدت و سختی و فشار. اینکه شنیدهاید در ولادت آن بزرگوار، زنها نیامدند، خیلی معنی دارد! یعنی پیغمبر در حال مبارزه بود؛ آنچنان مبارزهای که مردم مکه او را بایکوت کرده بودند. به کل، رابطههاشان را بریده بودند، برای اینکه او را زیر فشار قرار دهند. و آن زن فداکار - خدیجه(س) کبری سلاماللهعلیها - استقامت کرد و به پیغمبر دلگرمی داد. بعد هم این دختر رسید. این دختر، در حالی که بزرگ میشد و به پنج، شش سالگی میرسید، ماجرای شعبابیطالب پیش آمد. در آن گرسنگیها، سختیها، فشارها، غربتها؛ در آن روزهای داغ از آفتاب و شبهای سرد از هوای آن منطقه. در حالی که بچهها با شکمهای گرسنه و لبهای تشنه، جلو چشمشان پرپر میزدند. سه سال پیغمبر، در بیابانهای اطراف مکه اینطور زندگی میکرد و این دختر، در این دوران سخت، فرشته نجات پیغمبر بود. در همین دوران بود که خدیجه(س) از دنیا رفت. در همین دوران بود که ابوطالب از دنیا رفت و پیغمبر، تک و تنها ماند. در این حال، این دختر بود که نوازشش میکرد، از او پذیرایی میکرد، دلداریاش میداد و غبارغم و کدورت را از چهره او میزدود (رهبر معظم انقلاب، 24/9/1371) و در نهایت درباره نقش حضرت زهرا در این دوران میفرماید: «در چنین وضعیت سرشار از سختی و محنت و فشار و ناراحتىِ ناشی از دعوت در راه خدا و صبر در راه او - اتفاقاً در همین ایام جناب ابیطالب هم از دنیا میرود؛ جناب خدیجه کبری هم در مدّت کوتاهی به رضوان الهی و لقاءاللَّه میپیوندد و پیامبر، تنهای تنهاست - فاطمه زهرا، این دختر چند ساله - حالا بنا به اختلاف روایات، پنج ساله، شش ساله، هفت ساله، ده ساله - تنها کسی است که پیامبرِ با این عظمت به او تکیه میکند. او مثل مادر از پدر بزرگوار خود پذیرایی میکند» (رهبر معظم انقلاب، 26/6/1376).
۶- ارائه الگوهای انسانی تراز اسلام و انقلاب اسلامی
یکی دیگر از تاثیرات حضرت خدیجه(س) در فرایند تکاملی انقلاب نبوی، که تاثیر آن منحصر به همان زمان نیست و تمام تاریخ اسلام – مادامی که نامی از اسلام باقی باشد- را شامل میشود، ارائه الگوهای انسانی تراز اسلام است. با توجه به اینکه مهمترین اقدام و فعالیت در مرحله آغاز انقلاب نبوی «عملیات فردسازی» است، حضرت خدیجه(س) اولاً با تربیت دو انسان والا (حضرت زهرا و حضرت علی) به تمامی بشریت (چه زن و چه مرد) الگوی یک انسان تراز اسلام حقیقی و ناب را ارائه کرده است. علاوه اینکه شخصیت خود آن حضرت نیز بایستی به عنوان یک بانوی نمونه و الگو که مورد تایید نبی مکرم اسلام و دیگر ائمه معصوم(ع) مدّ نظر قرار گیرد. اگر زنان مسلمان و بخصوص زنان مسلمان ایران اسلامی شخصیت حضرت خدیجه(س) را به عنوان الگوی خویش انتخاب نمایند و بر آن حضرت اقتداء نمایند، به یقین جامعه و نظام اسلامی در پیشبرد اهداف عالی اسلامی و انسانی خویش به موفقیتهای چشمگیری دست خواهد یافت، چنانکه حضور این بانوی مکرمه در فرآیند انقلاب نبوی بیانگر تاثیر شگرف و بنیادین ایشان در موفقیت پیامبر اکرم(ص) در وصول به اهداف اصلی خویش بوده است، چنانکه پیشتر به مواردی از این تاثیرات اشارتی رفت. امروز و با توجه به هجوم دشمنان اسلام از روزنه مسئله زن، اگر زنان مسلمان حضرت خدیجه(س) و حضرت زهرا(س) را به عنوان الگوی خویش مورد اقتداء قرار دهند، یقیناً طرح استعمار در به چالش کشیدن اسلام و نظام اسلامی از مسیر توطئه در مسئله زن، به جایی نخواهد رسید. به تعبیر رهبر معظم انقلاب: «[مادامی که] آفتاب درخشان خدیجه کبری(س) و فاطمه زهرا(س) و زینب کبری(س) میدرخشد، طرحهای کهنه و نو «ضد زن» به نتیجه نخواهد رسید» و نتیجه اقتدا به این آفتابهای درخشان این بوده که «هزاران زن کربلایی ما نهتنها خطوط سیاه ستمهای ظاهری را در هم شکستهاند، بلکه ستمهای مدرن به زن را نیز رسوا و بیآبرو کرده و نشان دادهاند که حق کرامت الهی زن، بالاترین حقوق زن است که در جهان به اصطلاح مدرن، هرگز شناخته نشده و امروز وقت شناختهشدن آن است». اگر زن مسلمان ایرانی به حضرت خدیجه(س) و اولاد گرانقدر آن بانوی مکرمه اقتدا نماید خواهد توانست «نماد بزرگ زن ایرانی مسلمان را به دنیا که سخت محتاج شناختن آن است، بنمایاند (ن.ک. همو، 16/12/1391).