به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,100
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 5,754
بازدید ماه: 5,754
بازدید کل: 24,993,089
افراد آنلاین: 96
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
3 - هرجا پای انگلیسی‌ها در میان باشد اوضاع به هم می‌ریزد ۱۳۹۷/۰۵/۰۷
گزارش روزنامه ستاره ایران از حضور انگلیسی‌ها در ایران ۲۸ سپتامبر ۱۹۱۷:
هرجا پای انگلیسی‌ها در میان باشد اوضاع به هم می‌ریزد
 
Image result for ‫حضور انگلیسی‌ها در ایران ۲۸ سپتامبر ۱۹۱۷:‬‎

وایت در گزارشی با تاریخ 10 ژانویه 1919، آشکار می‏‏کند که انتظار نمی‏‏رفته تا پیش از تابستان 1919، غله‏‏ای از بین‌النهرین به دست آید. وایت می‏‏نویسد:
یک راه‌آهن یک متری از بغداد تا روز و تونل کوه تابله به پایان رسیده است، و بنابراین انتظار می‏‏رود عملیات راه‌آهن تا تابستان بعد به کرمانشاه برسد. بی‏تردید این کار ادامه خواهد یافت و وسیله گشایش و توسعه غرب و جنوب ایران خواهد شد. همچنین امکان می‏‏دهد تا غله بین‌النهرین با قیمت‏های ‏‏منطقی به کرمانشاه و همدان آورده شده و باعث جلوگیری از وقوع شرایط قحطی هولناک سال گذشته در طول جاده قصرشیرین به قزوین و تهران شود. تا آن هنگام قحطی به پایان رسیده بود.
ژنرال ویلیام مارشال، در تشریح «خط ارتباطاتی» در غرب و شمال ایران می‌نویسد:
سرهنگ کاپرز مسئولیت ساماندهی منابع و تشکیل دپوها در تمام طول جاده، نه تنها برای منابع ارزاق بلکه برای سوخت و لوازم یدکی وسایل نقلیه که اکنون به کاروانی بی‏انتها بدل شده بودند، برعهده گرفت... به گمان من کاپرز کار شگفت‌آوری در سازماندهی منابع انجام داده بود و بخش زیادی از این کار با مساعدت سرهنگ مونز صورت گرفته بود.
مارشال به هنگام توضیح درباره تغذیه پناهندگان مسیحی که از ارومیه‌گریخته بودند فاش می‌کند که دپوهای انگلیسی پر بوده‌ است:
انبوه بی‏خانمان‏ها ‏‏و مردم گرسنه می‏‏باید در طول جاده تغذیه می‏‏شدند و دپوهای منابع ما که با زحمت بسیار پر شده بود، به سرعت خالی شد. به گمان من از دیدگاه انسان‌دوستانه، کاری کمتر از آنچه ما کردیم نمی‏‏شد انجام داد، اما زبان من قاصر از بیان هزینه‏‏ای است که این پناهندگان بر دوش مالیات‌دهندگان انگلیسی تحمیل کردند. ما ملتی نوع‌دوست هستیم و این یکی از تاوان‏هایی بود که می‏‏باید برای شریک کج‏اندیش‏مان ایران می‏‏پرداختیم.
خرید ارزاق توسط انگلیس در غرب ایران
از زبان دنسترویل و داناهو
دنسترویل مأموریت دارد برای نیروهای انگلیسی که بنا بود به ایران بیایند، ارزاق تهیه کند. او درباره «مسئله منابع» و خریدهای غله توسط انگلیس، می‏‏نویسد:
از جمله مطالبی که باید به آن توجه می‌شد، مسئله منابع بود. نیاز خودمان قابل ملاحظه بود و ما می‏‏باید برای هر شمار دیگری از نیروها که ممکن بود بعداً به این بخش‏ها ‏‏اعزام شوند، آماده می‏‏بودیم. در میان قحطی هولناکی که اکنون در اوج خود قرار داشت، تهیه منابع از این کشور باعث می‏‏شد که ذخیره در دسترس این مردم گرسنه باز هم کاسته شود و من نمی‏‏خواستم چنین کنم. امّا به زودی درباره مسئله منابع اطلاعات موثق به دستمان رسید مبنی بر اینکه غله و علوفه کافی، البته نه به وفور، برای همه وجود دارد و این وضعیت فقط به خاطر بالا نگه‌داشتن قیمت‏ها بود. اما متأسفانه خرید مختصر ما باعث شد که قیمت‏ها باز هم بالاتر روند و بیشتر شدن هر کمبودی، به معنای مرگ افراد بسیاری بود.
او با اعتراف به خریدهای غله توسط انگلیس در صفحه 62، همان را در صفحه 64 انکار می‏‏کند. دنسترویل ضمن انکار خریدهای غله، در همان صفحه آشکار می‏‏کند که انگلیسی‏ها ‏‏به «قیمت خوب» خرید کرده‏اند. گزارشی از ساثرد تردیدی باقی نمی‏‏گذارد که با وجود این ادعا که نیروهای انگلیسی در ایران با ارزاق ارسالی از بین‌النهرین تغذیه می‏‏شوند، آنها از منابع محلی ایران تغذیه می‏‏شدند:
در ماه‏های ‏‏زمستان در آن بخش از ایران که خط ارتباطی بغداد- خزر عبور می‏‏کند، برف نسبتاً سنگینی می‌بارد. شماری از معابر کوهستانی از مرز تا همدان پیاپی چنان با برف مسدود می‏‏شوند که آمد و شد از آنها بسیار سخت می‏‏شود. در پایان زمستان بارش‏ها ‏‏سنگین بود و با آب شدن برف‏ها ‏‏استفاده از این راه‏های ‏‏نامناسب سخت شد. این‏ها ‏‏مواردی است که انگلیسی‏ها ‏‏باید درباره نگهداری قوای خود در مسیر منتهی به خزر در نظر بگیرند و به خاطر این مشکلات، شمار نیروهایی که می‏‏شد از بغداد تغذیه کرد بسیار محدود شد. در نیمه دوم تابستان تلاش بسیار جدی صورت گرفت تا ارزاق برای ذخیره در دپوهایی که در نقاط مختلف در طول این مسیر ایجاد شده‏‏اند، به داخل حمل شوند.
دنسترویل در جای دیگری از روایت خود، درباره قیمت‏هایی که انگلیسی‏ها ‏‏برای غله پرداخته‏‏اند، اطلاعاتی به دست می‏‏دهد. او در نامه‏‏ای با تاریخ 5 می‌‏‏1918 از همدان، می‏‏نویسد:
قحطی در اینجا بسیار بد است... ما محصول را 40 تومان پیش خرید می‏‏کنیم و امیدواریم که مقداری هم کمتر بگیریم. مواردی از آدمخواری در سطح شهر رخ داده است. هر روز بسیاری می‏‏میرند و برخی در واقع به هنگام امدادرسانی مرده‏اند. اکنون که برف آب شده است و بهار آغاز شده است، مردم همچون احشام به چرا در صحرا می‏‏روند.
بسیاری از این مردم بدبخت به هنگام چرا در صحرا مرده‏اند. دنسترویل در می‌‏‏1918 از قزوین به همدان سفر می‏کند و به تحسین گل‏های ‏‏وحشی می‏‏پردازد:
زیباترین گل‏ها ‏‏در بالای گذرگاه سلطان بلاغ، درست در نقطه‏‏ای بودند که ما اجساد هفت نفر از قربانیان فلک‏زده قحطی را یافتیم. از این دست اجساد در فواصل مختلف در طول جاده قزوین و همدان پراکنده بودند.
دولت ایران تلاش کرده بود تا جلوی خرید آذوقه و ارزاق توسط انگلیسی‏ها ‏‏را بگیرد:
من نه تنها می‏‏خواستم نیازهای خودمان را تأمین کنم، بلکه می‏‏خواستم برای نیروهایی که نهایتاً ‏‏باید از این‌جاده عبور می‏‏کردند، ذخیره‏سازی را آغاز کنم. ولی اوضاع قحطی، مقاومت مقام‏های ‏‏محلی و صدور دستور دولت تهران برای جلوگیری از تأمین آذوقه از هر نوع برای انگلیسی‌ها، کارمان را مختل کرد.
موضوع به تفصیل تشریح شده است. دنسترویل آشکار می‏‏کند که انگلیسی‏ها ‏‏مخفیانه جلوی هر تماس حکومتی میان تهران و مراکز ولایت‏ها ‏‏در غرب ایران را گرفته بودند. دولت ایران دستور داده بود که تمام فروشندگان غله و آذوقه به انگلیسی‏ها ‏‏بازداشت شوند. این دستور انجام شد، امّا بلافاصله دنسترویل حاکم محلی بینوای ایران را تحت فشار می‏‏گذارد تا آنها را آزاد کند. تا آوریل 1918، دنسترویل می‏‏تواند گزارش کند که؛
اکنون منابع را آسان‏‏تر می‏‏توان تهیه کرد و سروان کمپبل، افسر تدارکات، می‏‏تواند گزارش کند که ذخایر به رقمی رسیده است که بروز هر نوع بحران دیگری را بسیار بعید می‏‏نماید. حتی اگر منابع همواره به آسانی در دسترس نباشند، ما می‏‏دانیم که گندم احتکارشده کجاست و نیروها ‏‏باید فقط بر تسلیم آن به قیمتی مناسب اصرار ورزند. بنابراین به غیر از جیره گوشت خوک و مربا، می‏‏توانیم تغذیه شمار زیادی نیرو را بدون مشکل تضمین
 کنیم.
دنسترویل در نامه‏‏ای با تاریخ 5 می‏‏1918، از همدان، باز از وضعیت سخت تأمین آذوقه گفته و رضایت خود را از توانایی تهیه آذوقه بیان می‏‏دارد: «علیرغم این اوضاع، آذوقه بسیار خوب تأمین شده‏، و من توانسته‏‏ام نیاز یک تیپ را از نظر مقدار مورد نیاز نان و گوشت از اینجا تا منجیل تدارک کنم.» دنسترویل در 1 ژوئن 1918 ستاد خود را از قزوین جابه‌جا کرده بود. او از وضعیت منابع در قزوین می‏‏گوید: «قیمت‏ها ‏‏در قزوین همانند همدان است، امّا تأمین منابع سخت نبود.»
اطلاعات مربوط به خریدهای غله توسط انگلیس در آذربایجان را داناهو به دست می‏‏دهد. ما اکنون در می‏‏یابیم که چرا قحطی در آذربایجان تا تابستان 1919، دو سال بعد از خروج روس‏ها، ‏‏ادامه می‏‏یابد. در 21 می‌‏‏1918 «یک ستون کوچک انگلیسی» همدان را به سوی شمال غرب ایران ترک می‏‏گوید و بعد از شش روز این نیرو در آذربایجان و در ییلاق ایل افشار قرار دارد که جهان‌شاه افشار رئیس‌آن و یا امیرافشار است. امیر از انگلیسی‏ها ‏‏دعوت می‏‏کند در اقامتگاه او در روستای کرفس بمانند:
امیر افشار میزبان تحسین‏برانگیزی بود، و آذوقه و تدارکات از روستاهای بسیاری که در سلطه وی بودند، سرازیر شد.
داناهو ضمن‌اشاره به اینکه وی در معامله آدم باثباتی نبوده است، می‏‏افزاید:
اما به طور کلی، در ‏گیرودار آن ایام قحطی، او غله کارپردازی ارتش انگلیس را، البته با قیمت مناسب، تأمین کرد.
انگلیس در 31 می‌‏‏1918 زنجان را تصرف کرده بود. 24000 سکنه شهر وحشت کرده بودند:
ما در یک لحظه پا در رکاب کردیم و با یک فریاد دیوانه‏وار انگلیسی، که مردم خفته در بستر را از جا تکان داد، از پل سنگی روی رودخانه به زنجان وارد شدیم... اگر ورود ناگهانی ما مایه شگفتی ترک‏ها ‏‏نشد، امّا سکنه زنجان را قطعاً ترساند. دست و پای خود را گم کرده بودند. در بازارها زنان و کودکان از دستمان می‏‏گریختند و دکاندارها، دست و پایشان می‏‏لرزیدند و با دستپاچگی می‏‏خواستند دکان‏های ‏‏خود را تخته کنند.
او در پایان می‏‏نویسد: «پشت‌دری‏ها ‏‏را به سرعت انداختند و اهالی به شکرانه ورود ما، تمام قیمت‏های ‏‏بازار را بلافاصله و به اتفاق صد در صد افزایش دادند.» دلیل این افزایش قیمت‏ها ‏‏با ورود انگلیسی‏ها ‏‏به میانه نشان داده می‏‏شود:
وقتی هیئت نظامی وگزتف نهایتاً از زنجان به میانه رسید با خرید غله به جمع‌آوری آذوقه پرداخت و کار تربیت و آموزش غیرنظامی‏ها ‏‏را آغاز کرد... تجار و اصناف غله‏کار همواره در تلاش بوده‏اند ‏‏تا با دغلکاری دستی در صندوق خزانه انگلیس فرو برند. بدون هیچ بی‏انصافی این نکته را باید گفت که این شهر به نسبت جمعیت خود و نسبت دیگر شهرها بیشترین درصد ولگردهای افسارگسیخته را در تمام ایالت آذربایجان در خود جای داده است.
انگلیسی‏ها ‏‏در پی ترک مواضع در اثر پیشروی ترک‏ها ‏‏طبق روال آذوقه‌ای را که نمی‏‏توانستند با خود ببرند، معدوم کرده بودند. داناهو در‌اشاره به ترک روستایی که ترک‏ها ‏‏به آن نزدیک بودند، می‏‏نویسد:
زمانی برای تلف کردن نبود. از این رو، ذخایر مازادمان را نابود کردیم و با چهره‏‏ای عبوس در تاریکی شب به راه افتادیم.
وقتی انگلیسی‏ها ‏‏در آستانه تخلیه میانه هستند، مردم احساس واقعی خود را به آنها نشان می‏‏دهند، از جمله ملاکان و اعیان:
به جز یک مورد، همه اعیان محلی- که همیشه دم از مرام دوستی خود می‏‏زدند، کسانی که به آنها مبالغ کلانی بابت رشوه، فرار از مالیات یا بهای غله داده بودیم- به دامن دشمن رفتند.
داناهو، درست پیش از ترک میانه در 8 سپتامبر 1918، گزارش می‏‏کند که انگلیسی‏ها ‏‏ذخایر غذایی خود را از میان برده‌اند:
همه ذخایر گندم و جویی که در میانه گردآوری شده بود، پیش از تخلیه از میان برده شدند و بدون مزاحمتی از سوی ترک‏ها ‏‏و یا متحدان جدیدشان، اهالی میانه که هر ساعت برخصومت خود با انگلیسی‏های ‏‏در حال خروج از صحنه می‏‏افزودند، از رودخانه قرنقو عبور کردند.  یقیناً از میان بردن ذخایر غذایی شهر در زمان قحطی، جرم و جنایتی جنگی است.
داناهو وقتی به عنوان افسر سیاسی انگلیس به بیجار کردستان اعزام می‏‏شود، گزارش می‏‏کند که حاکم آنجا «اشاره کرده چون منطقه دچار قحطی است، او مخالفتی برای همکاری در خرید گندم با پول انگلیسی‏ها ‏‏برای کاستن از بدبختی حاکم نخواهد داشت.» و انگلیسی‏ها ‏‏به خرید گندم ادامه می‏‏دهند. او در توصیف یکی از ملاکان می‏‏نویسد:
دوست ما یک پولوفیل واقعی بود، که یک اصطلاح بدیع ایرانی- یونانی به معنای پول‏دوست است، و او در عین انتظار برای شکست نظامی ما، وجدانش از این آزرده نبود که چپ و راست ما را برای معاملات گندم بتیغد.
انگلیسی‏ها ‏‏از آغاز ادعا کرده بودند که نیروهایشان بر ارزاق محلی تکیه نداشته و تمام نیاز خود را به همراه آورده و کمک بسیاری هم برای جبران قحطی کرده‏اند. برای مثال، در بخشی از اطلاعیه سرهنگ کنیون، کنسول انگلیس در کرمانشاه، چنین آمده است:
ارتش منظم بریتانیا به کفایت مجهز بوده و همه ملزومات سفر همچون خواربار و غیره را در اختیار دارد و نیاز به کمک کسی ندارد، لکن چنانچه ضرورتی برای خرید از ایرانیان باشد، یقیناً بهایی مناسب و عادلانه به مالکان پرداخت می‏‏شود.
همین نکته را فرانسیس وایت در گزارش خود از غرب ایران ذکر می‏‏کند:
قشون روس و ترک در پیشروی‏ها ‏‏و عقب‌نشینی‏های ‏‏پیاپی خود در این منطقه، همه آذوقه خود را از این کشور تهیه کردند که اکنون تا آخرین قطره شیره جانش گرفته شده است. امّا در مقابل، ما انگلیسی‌ها آذوقه خود را همراه آوردیم و به طور بسیار گسترده در کمک‏رسانی به نیازمند قحطی‏زده وارد شدیم. مقام‏های ‏‏انگلیسی در کرند هشتصد قحطی‏زده را زیر نظر آقای فرانسیس ام. اسنید، میسیونر آمریکایی از کرمانشاه، برای جاده‏سازی به کار گرفته‏اند. همین کار در مقیاس کوچکتر در شهر کرمانشاه و نیز همدان انجام شده است.
اما حقیقت غیر از این بود. کنسول انگلیس در بوشهر در تلگرامی در 1915 به حاکم کازرون درباره آنچه در بالا گفته شد، چنین می‏‏آورد:
انگلیس با آلمان در جنگ است و نه با دول اسلامی؛ و این را با واگذاردن انبوه غله از ایران و دیگر نقاط به دست ترک‏ها ثابت کرده است.
روزنامه ستاره ایران در شماره 28 سپتامبر 1917، افشا می‏‏کند که انگلیسی‏ها ‏‏از قبل مشغول خرید غله در جنوب ایران بوده‏اند. در این روزنامه آمده است:
مأموران همین انگلیس هر چه ارزاق در نقاط مختلف جنوب به دستشان افتاده تا ‏توانسته‏اند خریده و انبار کرده‌اند. هر زمان که پای مأموران انگلیس وسط باشد اوضاع به هم می‏‏ریزد. در نقاط مختلف جنوب، پلیس جنوب چنان رعبی به دل‏ها ‏‏انداخته‏ ‏‏که دیگر کسی اختیار جان و مالش را از خود نمی‏‏داند.
سر پرسی سایکس خود این موضوع را تأیید می‏‏کند. سایکس در ذکر اوضاع دو جاده میان کرمان و شیراز و مسیر مستقیم میان سیرجان و نیریز، می‏‏نویسد: «در طول اینجاده آذوقه و خواربار کمیاب بود.» در اکتبر 1916، وقتی سایکس تصمیم می‏‏گیرد از اصفهان به شیراز برود، آشکار می‏‏کند که در اصفهان گندم نایاب بوده است:
به لطف مسئولین تلگراف، مشکل چندانی در مورد آذوقه، که برای بخشی از راه از اصفهان تأمین شده بود، وجود نداشت؛ امّا کنسول به ما اطلاع داد که در شیراز کمبود جدی وجود دارد و از این رو ما مقداری گندم با خود بردیم.
سایکس در 11 نوامبر 1916 وارد شیراز می‏‏شود. در اکتبر 1916 فرمانفرما به عنوان والی فارس وارد شیراز شده بود. سایکس اندکی پیش از ورود می‏‏نویسد: «به خاطر کمبود ارزاق، مجبور شدم گندم را از خارج از فارس بخرم، تعهد ظالمانه‏‏ای افزون بر دیگر مشکلاتم.» روشن است که «تعهد ظالمانه» حکایت از آن دارد که سخن از حجم اندک نبوده است. سایکس در ذکر هزینه‏های ‏‏پلیس جنوب، اظهار می‏‏دارد که این نیرو به سه دلیل پرهزینه است. نخست دو ستاد این نیرو در عمق خاک و در کرمان و آباده هستند. دوم آنکه «آذوقه در محل به خاطر آفت، خشک‏سالی و هرج و مرج گران‏ است.» و سوم ارزش قران. پیش از جنگ، ارزش قران چهار پنس بود، امّا تا 1917 به 17 پنس افزایش یافت، «در نتیجه هزینه‏های ‏‏ما به پول هندوستان دو برابر شد.»
سایکس سعی می‏‏کند بروز قحطی را به عشایر منتسب کند که استدلال تازه‏‏ای است:
جان و مال مردم ایران امنیت ندارد و این کشور به فقر و بدبختی کشانده شده است، عشایر پیاپی دست به حمله می‏‏زنند و این از شمار جمعیت و ثروت مردم بسیار کاسته است... از ملاکان پول و ارزاق طلب می‏‏شود و اگر این باج را ندهند، روستاهایشان غارت می‏‏شود.
او با متهم کردن عشایر، سپس روس‏ها ‏‏و ترک‏ها ‏‏را مقصر می‏‏داند. بعد از انقلاب روسیه، روس‏ها ‏‏عقب کشیدند:
بر اساس مفاد پیمان برست- لیتوسک که در 3 مارس 1918 به امضاء رسید، مقرر شد که قشون روسیه و ترک‏ها ‏‏ایران را تخلیه کنند. در زمستان 1918-1917، حرکت آغاز شده بود. روس‌ها، قبل از ترک سنگرها، مهمات و تجهیزات خود را به ترک‏ها ‏‏فروختند و سپس به سوی شمال به راه افتادند و در راه خود برای تأمین سوخت و غذا، خانه‏ها ‏‏را ویران کردند... غرب و شمال غرب ایران، یقیناً هزینه سنگینی برای درماندگی دولت خود پرداختند. کشور که از ارزاق و احشام تهی شده بود، شرایط قحطی سراسر آن را در بر گرفت.
در جریان قحطی، ادعا شد که به خاطر نبود جاده‏های ‏‏کافی امکان حمل گندم وجود نداشته است. سایکس افشا می‏‏کند که بیش از یک‌هزار مایل در جنوب ایران وجود داشته است:
اتومبیل‌رانی در ایران به ویژه در آغاز، خطرات بسیاری دارد، امّا ما در مجموع بیش از یک‌هزار مایل راه اصلی گشوده‌ایم، و هیچ کار ما به این اندازه خوشایند کشاورزان و کاروان‏داران نبود. خان‏ها ‏‏نیز بسیار مشتاق روزی بودند که بتوانند ماشین بخرند و به راحتی به املاک خود سرکشی کنند... سواری‏ها ‏‏می‏‏توانند به راحتی بر سطح سخت اینجاده‏ها ‏‏حرکت کنند، اما کامیون‏ها ‏‏به سرعت از خود ردّ گودی به جای می‏‏گذارند. به عبارت بهتر، جاده‏های ‏‏جنوب ایران برای آمد و شد شمار مشخصی از وسایل موتوری سبک مناسب‏‏اند، ولی برای کامیون‏های ‏‏سنگین مطلوب نیستند.
فرانسیس وایت در گزارش خود از ایران، دید بسیار خوبی از خرید غله توسط ارتش انگلیس در ایران به دست می‏‏دهد. بنا بر گزارش وی، روشن است که خرید غله انگلیسی‏ها ‏‏برای ارتش 400000 نفری‏شان در بین‌النهرین و نیروهای‏شان در ایران مهم‌ترین دلیل کمبود غله و قحطی بوده است. وایت می‏‏نویسد:
در اثر احتکار غله به دست تجاری که می‏‏خواهند آن را با سود بسیار به انگلیسی‏ها بفروشند، متأسفانه رنج مردم در بسیاری نقاط شدت یافته است. دشمنان انگلیسی‏ها ‏‏حضور آنها را دستمایه قرار داده‏اند ‏‏برای آنکه به مردم بگویند علت قیمت بالای غله آن است که تمام غله بازار برای تغذیه قشون انگلیسی خریده می‏‏شود. خوشبختانه برداشت امسال نه تنها در ایران بلکه در بین‌النهرین نیز که در آن منطقه وسیعی زیر نظر انگلیسی‏ها ‏‏زیر کشت رفته، بسیار خوب است. انتظار می‏‏رود که محصول آنجا برای تغذیه تمام نیروهای مستقر در بین‌النهرین کافی باشد-(محرمانه)- که شمار آنها چهارصدهزار نفر است به اضافه بخش مازادی که برای صادرات اختصاص می‏‏یابد و بخشی از آن هم صرف امدادرسانی در غرب ایران خواهد شد.
بخش بعدی این گزارش بیانگر این واقعیت است که انگلیسی‏ها ‏‏دست کم در اواسط آوریل 1918 مشغول خرید حجم زیادی غله بوده‌اند:
بهای گندم در کرمانشاه در 15 آوریل، یکصدوبیست تومان (دویست دلار) برای هر خروار (650 پوند) بود. در این هنگام سرهنگ کنیون، کنسول انگلیس در آنجا با ارسال اطلاعیه‏‏ای به بازار اظهار می‏‏دارد که انگلیسی‏ها ‏‏قصد خرید گندم در کرمانشاه را ندارند و بلکه برعکس، تمام نیاز قشون خود را از بغداد آورده و مقداری هم علاوه‌بر آن برای توزیع رایگان میان مردم خواهند آورد. بهای گندم یک شبه به هشتاد تومان در هر خروار سقوط کرد و از آن زمان این کاهش ادامه دارد.