۱۴۳ - محمد صرفی : احمدشاه و کنتس اتریشی در خوابهای پمپئو ۱۳۹۷/۰۸/۲۰
احمدشاه و کنتس اتریشی در خوابهای پمپئو
۱۳۹۷/۰۸/۲۰
مقامات ارشد دولت آمریکا به طور مکرر در اظهارات خود میگویند ایران باید رفتار خود را تغییر داده و مانند یک کشور نرمال (عادی) رفتار کند یا عواقب سخت آن را بپذیرد. مایک پمپئو وزیر خارجه این کشور در مصاحبه اخیر خود با بیبیسی گستاخی را از حد گذرانده و گفت؛ حکومت ایران باید انتخاب کند که مردمش بتوانند غذا بخورند یا نه.
اولین سؤالی که در این مورد پیش میآید آن است که معیار نرمال و غیرنرمال بودن یک کشور چیست و دیگر آنکه آیا خود آمریکا، کشوری نرمال است؟ (پاسخ به پرسش مهم و کلیدی دوم را به وقت دیگری موکول میکنیم.) عینیترین هدف آمریکا از نرمالیزاسیون و تغییر رفتار ایران را پمپئو در سخنرانی شش ماه پیش خود در بنیاد هریتیج بیان کرد. وی در این سخنرانی 12 شرط برای ایران معین کرد و گفت قرارداد جدید با ایران مستلزم برآورده شدن این شروط است. خلاصه این دوازده شرط را میتوان در سه عبارت خلاصه کرد؛ نابودی کامل و ابدی توانایی هستهای، نابودی توانایی موشکی و دست شستن از نفوذ و حضور منطقهای جمهوری اسلامی.
آمریکاییها با کمال وقاحت مردم ایران را تهدید به گرسنگی میکنند و میگویند اگر میخواهید شکمتان سیر باشد باید به خواستههای ما تن دهید. همزمانی این تهدید بیشرمانه و صدمین سالگرد جنگ جهانی دوم تقارن جالب و قابل تاملی برای کنکاش پیرامون این پرسش است؛ آیا همراهی با قدرتهای جهانی برای کشورها سعادت و رفاه میآورد؟ دیروز پاریس میزبان سران برخی کشورها به مناسبت صدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول بود. جنگی که در مرداد 1293 آغاز و آبان چهار سال بعد (1918-1914) پایان یافت. جنگ هشت روز پس از جشن تاجگذاری احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار آغاز شد.
ایران در آن دوره بطور کامل تحت سلطه دو قدرت وقت جهان – انگلیس و روسیه - بود و سیاهه و شرح امتیازات کلانی که به اسم قراردادهای خارجی با آنان بسته میشد، مثنوی هفتاد من کاغذ است. قرارداد سنپترزبورگ در سال 1907 که بر اساس آن ایران به دو منطقه نفوذ شمال و جنوب (تحت نفوذ روسیه و انگلیس) تقسیم شد، یکی از این قراردادهای ننگین است. درباره وضعیت حکومت و نسبت آن با قدرتهای خارجی یحیی دولتآبادی که چند دوره نماینده مجلس شورای ملی بود در خاطرات خود مینویسد: «حکومت مرکزی تهران صورتی بود بیمعنی و جیرهخوار بیگانگان که جز فرمانبرداری از آنها چارهای نداشت و دلخوش بود که عنوان سلطنت از او سلب نشده و خشنود بود که ماهی سیصد هزار تومان بیزحمت به او میرسد بی آنکه فکری به عاقبت کار خود بنماید.»
حکومت ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ اعلام بیطرفی کرد اما این بیطرفی از موضع ضعف نتوانست کشور را از تبعات ویرانگر این جنگ نجات دهد. انگلیس از جنوب و روسیه از شمال و عثمانی از غرب هجوم آوردند و در این چهار سال یکی از تاریکترین دوران ایران رقم خورد. در این ایام بزرگترین قحطی ایران رخ داد و حدود نیمی از جمعیت
20 میلیونی کشور در وضعیتی رقتبار جان باختند. محمدعلی جمال زاده وضعیت ایران در دو سال پایانی جنگ جهانی را اینگونه توصیف میکند؛ «هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که میتوانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود.»
سرهنگ ام. اچ داناهو، افسر اطلاعاتی ارتش انگلیس که در پوشش خبرنگار به ایران آمده بود در کتاب خود با عنوان «ماموریت به پرشیا» مینویسد؛ «اجساد مردان و زنان در معابر عمومی افتاده بود؛ پشتههای چروکیده و تلنبار شده بشریتی فلکزده، در میان انگشتان خشکیده آنها هنوز دستهای علف که از خاک بیرون کشیده بودند دیده میشد یا ریشههایی که از مزارع کنده بودند تا شکنجه مرگ از گرسنگی را سبکتر کنند.» 40 سال طول کشید تا بار دیگر جمعیت ایران به میزان پیش از جنگ و قحطی -یعنی۲۰میلیون نفر- بازگردد.
انگلیسیها آذوقه گرانقیمت و کمیاب را به قیمتی بالاتر میخریدند و انبار میکردند و هرج و مرج ناشی ازاشغال کشور، کشاورزی را مختل کرده بود. محتکران طماع ضلع دیگر این ماجرا بودند. تماشای فیلم ارزشمند «یتیم خانه ایران» -اثر ابوالقاسم طالبی- برای آشنایی با گوشههایی از عمق سیاهی آن دوران مفید است.
برخورد غربیها با ایران در پایان جنگ نیز قابل تامل است. اجلاسی در کاخ ورسای (حومه پاریس) تشکیل میدهند تا غنائم جنگی را تقسیم کنند و برای دنیا تصمیم بگیرند. دولت ایران هیئتی شش نفره را به ریاست علیقلی مسعود انصاری وزیر خارجه وقت راهی فرانسه میکند. یکی از دستور کارهای این هیئت بازگرداندن برخی مناطق و شهرهای جدا شده از ایران از جمله شهرهای ازدسترفته قفقاز، کردستان عثمانی، شهرهای مذهبی عراق، ترکستان روسیه شامل سرخس، مرو، خیوه، بخارا، تاشکند، سمرقند و... به نقشه کشور بود. هدفی که به اعتراف اعضای هیئت اعزامی مطالبات مزخرفی بود، چرا که از سوی حکومتی عنوان میشد که توان تامین امنیت و سیر کردن شکم مردم خود را هم نداشت.
وضعیت این هیئت در پاریس، به تنهایی گویای همه چیز است. محمدعلی فروغی از فرستادگان ایران به فرانسه در این مورد مینویسد؛ «امروز که شش ماه میگذرد که ما از تهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم، به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده و میکنند و نتیجهای که میخواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بیاطلاعیم.... در جواب تلگرافهای ما به سکوت میگذرانند. سه ماه است از رئیسالوزرا دو تلگراف نرسیده. استعفا میکنیم قبول نمیکنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه میخوریم، پول نمیفرستند.... فرضاً بخواهیم راه بیفتیم مخارج راه نداریم و عجالتاً جز اینکه قهراً توکل به خدا کرده مادام که مهمانخانه به طور نسیه متکفل ما هست متوقف باشیم چاره نداریم.» هیئت دیپلماتیکی که حضورش در پاریس مشروط به ادامه لطف صاحب مهمانخانه بوده و پول خورد و خوراک خود را هم نداشته و نمیدانسته در مملکتش چه میگذرد، قرار بوده اراضی جدا شده را به میهن بازگرداند!
ضعف شدید و وابستگی حکومت به بیگانه تنها در جنگ جهانی اول باعث فاجعه و خفت نشد. در جنگ جهانی دوم نیز همین ماجرا به نحو دیگری تکرار شد. رضاخان از نظر تعداد نفرات، ارتش را چهار برابر کرد و 50 درصد از بودجه کشور صرف ارتش میشد و امرای آن در سایه رضا خان بهعنوان پادشاه و فرمانده ارتش، در بالاترین سطوح حکومتی قرار داشتند. خلاصه تمام دستاوردها و افتخارات پهلوی اول، ارتش به اصطلاح مدرن آن بود. ارتش رضاخانی با آن همه دبدبه و کبکبه و افسر خارج رفته، در برابر هجوم متفقین حتی یک روز هم مقاومت نکرد و فرو پاشید.
پسرش هم که خیال خود را از اساس راحت کرده بود و به وابستگی و سرسپردگی افتخار میکرد. 24 فروردین سال 1341 شاه در سفر به آمریکا در باشگاه ملی مطبوعات این کشور گفت: «ماموریت تاریخی ما دفاع و نگهبانی از اصول تمدن و فرهنگ غربی است. ایران را از دست بدهید به هیچ قیمت جبران نخواهد شد. در خوب و بد غرب شریک شدهایم. ما اکنون سنگر مقدم تمدن غرب در این قسمت حساس از جهان هستیم و امروز به هیچ قیمت این پرچم را زمین نخواهیم گذاشت.»
اگر معنای نرمال بودن سرسپردن به خواست قدرتهای بیگانه است، کدام حکومتی از احمدشاه و رضاخان و پسرش در برابر قدرتهای غرب و شرق سرسپردهتر بودهاند و میتوانند باشند؟ تن دادن به خواستههای آمریکا و کنار نهادن فناوریهای پیشرفته و اهرمهای قدرت کشور، راه تامین معیشت مردم است یا باز کردن راه برای تکرار فاجعه یک قرن قبل؟
آمریکاییها که به قول ترامپ در سالهای اخیر 7 تریلیون دلار در این منطقه خرج کردهاند، نعل وارونه میزنند و مدعی هستند ایران بودجه کشورش را صرف حضور منطقهای خود میکند و مشکلات اقتصادی آن ناشی از همین هزینههاست که باید جاهای دیگری خرج شود. حال آنکه ایران اولاً علیرغم مواجه بودن با انبوه تهدیدات ریز و درشت، یکی از کمترین بودجههای نظامی را بین کشورهای منطقه دارد.
ثانیاً ادعای آمریکا درباره اینکه ایران برای دیگران در منطقه هزینه میدهد نیز از اساس غلط بوده و از قضا برعکس است. این سوریه و یمن هستند که هزینه الگوگیری از بیداری و مقاومت انقلاب اسلامی ایران را میدهند کمااینکه رژیم آلسعود و غربیها بارها به بشار اسد گفتهاند با پشت کردن به ایران و محور مقاومت نه تنها جنگ پایان مییابد بلکه هزینه بازسازی سوریه را نیز میدهند. اما استقلال و شرافت یک ملت و کشور چیزهایی نیستند که بتوان برای آنها قیمتی گذاشت و خرید و فروش کرد.
روزگاری نه چندان دور ایران ظرف چند ساعت یا حداکثر چند روز بهاشغال بیگانگان در میآمد و جان و مال و ناموس مردم از تعدی آنان در امان نبود. اینک قدرت ایران به مرحلهای رسیده که نه تنها امنیت خود را تامین میکند بلکه میتواند صدها کیلومتر دورتر از مرزهای خود نیز اثرگذار باشد و مانع از تحقق برنامههای قدرتهای فرامنطقهای و دستپروردههای آنان همچون داعش شود.
هیئت دیپلماتیک ایران آن روزها در اروپا نسیهخور و پشت درب جلسات دیگر کشورها سرگردان بود و امروز از موضع عزت و قدرت در مذاکرات و تحولات حضوری جدی و موثر دارد. احمد علی سپهر در کتاب «ایران در جنگ بزرگ» مینویسد؛ «احمدشاه قبل از ازدواج عشق سوزانی نسبت به کنتس لگوتتی دختر وزیر مختار اتریش داشت و قصر منظریه را در تابستان به اختیار سفارت اتریش قرار داد تا روزها از نیاوران با آن دوشیزه زیبا به گردش و سواری و بازی تنیس بپردازد.»
چندی قبل اندیشکده آمریکایی «انستیتو واشنگتن» در تحلیلی درباره
«طرح پیشرفت اسلامی - ایرانی» که برای نیم قرن آینده تدوین شده نوشت
آیتالله خامنهای مصمم به اقتدار ایران است؛ «در کل، رهنمودهای این سند نشاندهنده دو ماموریتی است که رهبر جمهوری اسلامی برای دستیابی به برتری منطقهای و حتی جهانی درنظر دارد؛ ماموریت نخست، اسلامی کردن همه ابعاد زندگی یا همان مخالفت با معیارهای غربی نظام جهانی است و ماموریت دوم، استفاده از دستاوردهای پیشرفته علمی برای استقلال و خودکفایی فنی است.»
حکومت ایران از مواجب بگیری ماهانه از بیگانه و تنیس بازی شخص اول مملکت با دخترک فلان فرستاده اروپایی به برنامهریزی برای تحکیم و افزایش اقتدار کشور برای نیم قرن آینده رسیده است. آمریکا و برخی کشورهای اروپایی اگر حیران و عصبانی نباشند، جای تعجب دارد.
اولین سؤالی که در این مورد پیش میآید آن است که معیار نرمال و غیرنرمال بودن یک کشور چیست و دیگر آنکه آیا خود آمریکا، کشوری نرمال است؟ (پاسخ به پرسش مهم و کلیدی دوم را به وقت دیگری موکول میکنیم.) عینیترین هدف آمریکا از نرمالیزاسیون و تغییر رفتار ایران را پمپئو در سخنرانی شش ماه پیش خود در بنیاد هریتیج بیان کرد. وی در این سخنرانی 12 شرط برای ایران معین کرد و گفت قرارداد جدید با ایران مستلزم برآورده شدن این شروط است. خلاصه این دوازده شرط را میتوان در سه عبارت خلاصه کرد؛ نابودی کامل و ابدی توانایی هستهای، نابودی توانایی موشکی و دست شستن از نفوذ و حضور منطقهای جمهوری اسلامی.
آمریکاییها با کمال وقاحت مردم ایران را تهدید به گرسنگی میکنند و میگویند اگر میخواهید شکمتان سیر باشد باید به خواستههای ما تن دهید. همزمانی این تهدید بیشرمانه و صدمین سالگرد جنگ جهانی دوم تقارن جالب و قابل تاملی برای کنکاش پیرامون این پرسش است؛ آیا همراهی با قدرتهای جهانی برای کشورها سعادت و رفاه میآورد؟ دیروز پاریس میزبان سران برخی کشورها به مناسبت صدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول بود. جنگی که در مرداد 1293 آغاز و آبان چهار سال بعد (1918-1914) پایان یافت. جنگ هشت روز پس از جشن تاجگذاری احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار آغاز شد.
ایران در آن دوره بطور کامل تحت سلطه دو قدرت وقت جهان – انگلیس و روسیه - بود و سیاهه و شرح امتیازات کلانی که به اسم قراردادهای خارجی با آنان بسته میشد، مثنوی هفتاد من کاغذ است. قرارداد سنپترزبورگ در سال 1907 که بر اساس آن ایران به دو منطقه نفوذ شمال و جنوب (تحت نفوذ روسیه و انگلیس) تقسیم شد، یکی از این قراردادهای ننگین است. درباره وضعیت حکومت و نسبت آن با قدرتهای خارجی یحیی دولتآبادی که چند دوره نماینده مجلس شورای ملی بود در خاطرات خود مینویسد: «حکومت مرکزی تهران صورتی بود بیمعنی و جیرهخوار بیگانگان که جز فرمانبرداری از آنها چارهای نداشت و دلخوش بود که عنوان سلطنت از او سلب نشده و خشنود بود که ماهی سیصد هزار تومان بیزحمت به او میرسد بی آنکه فکری به عاقبت کار خود بنماید.»
حکومت ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ اعلام بیطرفی کرد اما این بیطرفی از موضع ضعف نتوانست کشور را از تبعات ویرانگر این جنگ نجات دهد. انگلیس از جنوب و روسیه از شمال و عثمانی از غرب هجوم آوردند و در این چهار سال یکی از تاریکترین دوران ایران رقم خورد. در این ایام بزرگترین قحطی ایران رخ داد و حدود نیمی از جمعیت
20 میلیونی کشور در وضعیتی رقتبار جان باختند. محمدعلی جمال زاده وضعیت ایران در دو سال پایانی جنگ جهانی را اینگونه توصیف میکند؛ «هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که میتوانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود.»
سرهنگ ام. اچ داناهو، افسر اطلاعاتی ارتش انگلیس که در پوشش خبرنگار به ایران آمده بود در کتاب خود با عنوان «ماموریت به پرشیا» مینویسد؛ «اجساد مردان و زنان در معابر عمومی افتاده بود؛ پشتههای چروکیده و تلنبار شده بشریتی فلکزده، در میان انگشتان خشکیده آنها هنوز دستهای علف که از خاک بیرون کشیده بودند دیده میشد یا ریشههایی که از مزارع کنده بودند تا شکنجه مرگ از گرسنگی را سبکتر کنند.» 40 سال طول کشید تا بار دیگر جمعیت ایران به میزان پیش از جنگ و قحطی -یعنی۲۰میلیون نفر- بازگردد.
انگلیسیها آذوقه گرانقیمت و کمیاب را به قیمتی بالاتر میخریدند و انبار میکردند و هرج و مرج ناشی ازاشغال کشور، کشاورزی را مختل کرده بود. محتکران طماع ضلع دیگر این ماجرا بودند. تماشای فیلم ارزشمند «یتیم خانه ایران» -اثر ابوالقاسم طالبی- برای آشنایی با گوشههایی از عمق سیاهی آن دوران مفید است.
برخورد غربیها با ایران در پایان جنگ نیز قابل تامل است. اجلاسی در کاخ ورسای (حومه پاریس) تشکیل میدهند تا غنائم جنگی را تقسیم کنند و برای دنیا تصمیم بگیرند. دولت ایران هیئتی شش نفره را به ریاست علیقلی مسعود انصاری وزیر خارجه وقت راهی فرانسه میکند. یکی از دستور کارهای این هیئت بازگرداندن برخی مناطق و شهرهای جدا شده از ایران از جمله شهرهای ازدسترفته قفقاز، کردستان عثمانی، شهرهای مذهبی عراق، ترکستان روسیه شامل سرخس، مرو، خیوه، بخارا، تاشکند، سمرقند و... به نقشه کشور بود. هدفی که به اعتراف اعضای هیئت اعزامی مطالبات مزخرفی بود، چرا که از سوی حکومتی عنوان میشد که توان تامین امنیت و سیر کردن شکم مردم خود را هم نداشت.
وضعیت این هیئت در پاریس، به تنهایی گویای همه چیز است. محمدعلی فروغی از فرستادگان ایران به فرانسه در این مورد مینویسد؛ «امروز که شش ماه میگذرد که ما از تهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم، به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده و میکنند و نتیجهای که میخواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بیاطلاعیم.... در جواب تلگرافهای ما به سکوت میگذرانند. سه ماه است از رئیسالوزرا دو تلگراف نرسیده. استعفا میکنیم قبول نمیکنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه میخوریم، پول نمیفرستند.... فرضاً بخواهیم راه بیفتیم مخارج راه نداریم و عجالتاً جز اینکه قهراً توکل به خدا کرده مادام که مهمانخانه به طور نسیه متکفل ما هست متوقف باشیم چاره نداریم.» هیئت دیپلماتیکی که حضورش در پاریس مشروط به ادامه لطف صاحب مهمانخانه بوده و پول خورد و خوراک خود را هم نداشته و نمیدانسته در مملکتش چه میگذرد، قرار بوده اراضی جدا شده را به میهن بازگرداند!
ضعف شدید و وابستگی حکومت به بیگانه تنها در جنگ جهانی اول باعث فاجعه و خفت نشد. در جنگ جهانی دوم نیز همین ماجرا به نحو دیگری تکرار شد. رضاخان از نظر تعداد نفرات، ارتش را چهار برابر کرد و 50 درصد از بودجه کشور صرف ارتش میشد و امرای آن در سایه رضا خان بهعنوان پادشاه و فرمانده ارتش، در بالاترین سطوح حکومتی قرار داشتند. خلاصه تمام دستاوردها و افتخارات پهلوی اول، ارتش به اصطلاح مدرن آن بود. ارتش رضاخانی با آن همه دبدبه و کبکبه و افسر خارج رفته، در برابر هجوم متفقین حتی یک روز هم مقاومت نکرد و فرو پاشید.
پسرش هم که خیال خود را از اساس راحت کرده بود و به وابستگی و سرسپردگی افتخار میکرد. 24 فروردین سال 1341 شاه در سفر به آمریکا در باشگاه ملی مطبوعات این کشور گفت: «ماموریت تاریخی ما دفاع و نگهبانی از اصول تمدن و فرهنگ غربی است. ایران را از دست بدهید به هیچ قیمت جبران نخواهد شد. در خوب و بد غرب شریک شدهایم. ما اکنون سنگر مقدم تمدن غرب در این قسمت حساس از جهان هستیم و امروز به هیچ قیمت این پرچم را زمین نخواهیم گذاشت.»
اگر معنای نرمال بودن سرسپردن به خواست قدرتهای بیگانه است، کدام حکومتی از احمدشاه و رضاخان و پسرش در برابر قدرتهای غرب و شرق سرسپردهتر بودهاند و میتوانند باشند؟ تن دادن به خواستههای آمریکا و کنار نهادن فناوریهای پیشرفته و اهرمهای قدرت کشور، راه تامین معیشت مردم است یا باز کردن راه برای تکرار فاجعه یک قرن قبل؟
آمریکاییها که به قول ترامپ در سالهای اخیر 7 تریلیون دلار در این منطقه خرج کردهاند، نعل وارونه میزنند و مدعی هستند ایران بودجه کشورش را صرف حضور منطقهای خود میکند و مشکلات اقتصادی آن ناشی از همین هزینههاست که باید جاهای دیگری خرج شود. حال آنکه ایران اولاً علیرغم مواجه بودن با انبوه تهدیدات ریز و درشت، یکی از کمترین بودجههای نظامی را بین کشورهای منطقه دارد.
ثانیاً ادعای آمریکا درباره اینکه ایران برای دیگران در منطقه هزینه میدهد نیز از اساس غلط بوده و از قضا برعکس است. این سوریه و یمن هستند که هزینه الگوگیری از بیداری و مقاومت انقلاب اسلامی ایران را میدهند کمااینکه رژیم آلسعود و غربیها بارها به بشار اسد گفتهاند با پشت کردن به ایران و محور مقاومت نه تنها جنگ پایان مییابد بلکه هزینه بازسازی سوریه را نیز میدهند. اما استقلال و شرافت یک ملت و کشور چیزهایی نیستند که بتوان برای آنها قیمتی گذاشت و خرید و فروش کرد.
روزگاری نه چندان دور ایران ظرف چند ساعت یا حداکثر چند روز بهاشغال بیگانگان در میآمد و جان و مال و ناموس مردم از تعدی آنان در امان نبود. اینک قدرت ایران به مرحلهای رسیده که نه تنها امنیت خود را تامین میکند بلکه میتواند صدها کیلومتر دورتر از مرزهای خود نیز اثرگذار باشد و مانع از تحقق برنامههای قدرتهای فرامنطقهای و دستپروردههای آنان همچون داعش شود.
هیئت دیپلماتیک ایران آن روزها در اروپا نسیهخور و پشت درب جلسات دیگر کشورها سرگردان بود و امروز از موضع عزت و قدرت در مذاکرات و تحولات حضوری جدی و موثر دارد. احمد علی سپهر در کتاب «ایران در جنگ بزرگ» مینویسد؛ «احمدشاه قبل از ازدواج عشق سوزانی نسبت به کنتس لگوتتی دختر وزیر مختار اتریش داشت و قصر منظریه را در تابستان به اختیار سفارت اتریش قرار داد تا روزها از نیاوران با آن دوشیزه زیبا به گردش و سواری و بازی تنیس بپردازد.»
چندی قبل اندیشکده آمریکایی «انستیتو واشنگتن» در تحلیلی درباره
«طرح پیشرفت اسلامی - ایرانی» که برای نیم قرن آینده تدوین شده نوشت
آیتالله خامنهای مصمم به اقتدار ایران است؛ «در کل، رهنمودهای این سند نشاندهنده دو ماموریتی است که رهبر جمهوری اسلامی برای دستیابی به برتری منطقهای و حتی جهانی درنظر دارد؛ ماموریت نخست، اسلامی کردن همه ابعاد زندگی یا همان مخالفت با معیارهای غربی نظام جهانی است و ماموریت دوم، استفاده از دستاوردهای پیشرفته علمی برای استقلال و خودکفایی فنی است.»
حکومت ایران از مواجب بگیری ماهانه از بیگانه و تنیس بازی شخص اول مملکت با دخترک فلان فرستاده اروپایی به برنامهریزی برای تحکیم و افزایش اقتدار کشور برای نیم قرن آینده رسیده است. آمریکا و برخی کشورهای اروپایی اگر حیران و عصبانی نباشند، جای تعجب دارد.
محمد صرفی