به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 113
بازدید دیروز: 2,530
بازدید هفته: 7,509
بازدید ماه: 80,424
بازدید کل: 24,780,562
افراد آنلاین: 23
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
دوشنبه ، ۲۱ آبان ۱٤۰۳
Monday , 11 November 2024
الاثنين ، ۹ جمادى الأول ۱٤٤۶
آبان 1403
جپچسدیش
4321
111098765
18171615141312
25242322212019
3029282726
آخرین اخبار
8 / 20 - بازخوانی اعترافات برخی آشوبگران فتنه هشتادوهشت : بازی کودکانه به قیمت متهم کردن جمهوری اسلامی ۱۳۹۷/۱۰/۱۱
بازخوانی اعترافات برخی آشوبگران فتنه هشتادوهشت - 8
ماجرای ساختگی بازداشت عاطفه امام از زبان مشاور وقت میرحسین موسوی:
 بازی کودکانه به قیمت متهم کردن جمهوری اسلامی
 
Image result for ‫فتنه هشتادوهشت‬‎

 پس از خروج از دفتر پیگیری، هراس عجیبی داشتم، قضایا خیلی پیچیده شده بود. آن شب تا نزدیک‌های صبح منزل آقای امام بودیم، البته به جز من تعدادی از بچه‌های مشارکت هم بودند. ظاهراً بین ساعت 9 تا 10 [عاطفه امام]یک بار تماس تلفنی گرفته بود ولی بعداً موبایلش خاموش شده بود. از مراکزی که معمولاً اقدام به دستگیری می‌کنند سؤال کردیم کسی جواب نداد، همه موکول کردند به فردا صبح. ظاهراً فردا صبح از یک شماره تلفن عمومی با منزل‌شان تماس می‌گیرد و خبر سلامتی خود را می‌دهد. شماره تلفن در محدوده شهر ری بود، به هر حال همه نگران حال او بودیم و پیگیر که شب، زمان افطار از حرم امام به مادرش زنگ می‌زند که او را در بهشت زهرا رها کرده‌اند و ربایندگان رفته‌اند. مادرش خبر را به آقای محمودیان هم داده بود. آقای محمودیان زودتر از همه به بهشت زهرا رفته بود. من هم که مطلع شدم سر سفره افطار بودم. نیمه کاره افطار را رها کردم و رفتم منزل جواد امام. اول می‌خواستم مستقیم بروم بهشت زهرا گفتند نه بیایید منزل ما تا دسته جمعی برویم. وقتی رفتم منزل جواد امام، تقریباً همه مشارکتی‌ها جمع بودند. خانم‌ها مجردی، علی میردامادی، خوربک، سحابه و عده‌ای دیگر. من، برادر خانم و خانم جواد امام و یکی از دوستان جواد امام که اسم او را نمی‌د‌انم به سمت بهشت زهرا حرکت کردیم. وقتی رسیدیم بهشت زهرا، آقای محمودیان، عاطفه را برای تشکیل پرونده برده بود کلانتری حرم. کلانتری حرم بازجویی اولیه را کرده بود و برای آزاد کردن عاطفه گفته بود باید مادرش بیاید که ما حدود ساعت 10 بود رسیدیم حرم امام؛ عاطفه بدون چادر و با مقنعه پاره در کلانتری حرم بود. من با دوست آقای جواد امام که ما را برده بود و خانم جواد امام و عاطفه و برادر ایشان برگشتیم تهران منزل جواد امام. همه جمع شده بودند، تقریباً همه مشارکتی‌ها بودند؛ خانم عرب سرخی، خانم تاج‌زاده، خانم شهاب طباطبایی، خوربک، سحابه و پدر و مادربزرگ‌ و دایی‌های عاطفه، و چند تن از دوستان آقای جواد امام که نام آنها را نمی‌دانم و خانواده میردامادی. عاطفه وقتی شروع به تعریف کردن ماجرا کرد من فهمیدم که حرف‌های او ضد و نقیض است. حالم بد بود. بدتر شد، به آقای محمودیان گفتم حرف‌های عاطفه ضد و نقیض است. این کار ممکن است ساختگی باشد ولی او گفت نه، ولی آخر صحبت‌های عاطفه من در چهره همه این شک را مشاهده می‌کردم. به هر حال من تا پایان ماجرا نماندم و چون خسته و منگ بودم از منزل ایشان خارج شدم. فردای آن روز که عاطفه را به پلیس امنیت احضار کرده بودند، آنها هم گفته بودند که حرف‌های ایشان جور در نمی‌آید. بعد از آن ظاهرا مادرش به این نتیجه رسیده بود که قضیه یک بازی کودکانه بود که اطلاعیه‌ تکذیبیه آن از خبر 20:30 پخش شد. ماجرای عاطفه و آنچه تعریف کرد سبب شد که ما هم قید دفتر را بزنیم و بزرگ‌ترین کار مثبت زندگی‌مان را با تعطیل کردن دفتر، هر چند تلخ و پرهزینه انجام دهیم و اینک تاوان پایان کارمان را می‌دهیم.
این نکته را هم بگویم که عاطفه وابستگی شدید به دختر آقای بختیاری، دختر فریبا مهاجر که هم‌اکنون در آمریکا به سر می‌برد داشت. گویا دختر آقای بختیاری قصد رفتن به پیش مادرش را دارد؛ از طرف دیگر وابستگی خاصی هم به پسرعموزاده‌ خلیلی داشت و او هم قصد رفتن به فرانسه را دارد. ممکن است این بازی کودکانه برای ایجاد فرصت برای خروج عاطفه از ایران بوده باشد! نمی‌دانم، ولی از عمق صحبت‌هایی که مادر عاطفه نسبت به وابستگی ایشان به آنها می‌کرد، این چنین برداشت می شد، خدا داند! من نمی‌توانم بار گناه آنها را به گردن بگیرم در دفتر پیگیری فکر می‌کنم حدود صد پرونده تشکیل شده بود که افراد خودشان مراجعه کرده بودند. از کارگر ساده خدمات بود تا پسر نماینده مجلس. اغلب برای معاضدت حقوقی مراجعه داشتند، تعدادی هم نیازمندی‌های مالی داشتند. تعدادی مجروح هم بودند که تعداد آنها حدود ده نفر می‌شد. سه نفر از آنها خیلی وضع مجروحیت‌شان وخیم بود ولی بقیه قابل ترمیم بودند. البته تماس‌ها و اطلاعات تلفنی خیلی بیشتر بود که ما به اطلاعات تلفنی، اگر به دفتر مراجعه نمی‌کردند ترتیب اثر نمی‌دادیم؛ مگر اینکه آدرس دقیق و اطلاعات موثق می‌دادند که پیگیری می‌کردیم. تمام کسانی که صحت اظهاراتشان محرز می‌شد اطلاعات آنها را وارد لیست می‌کردیم. این اطلاعات را افراد دفتر هم داشتند، به ویژه خانم شریف رازی، آقای بهشتی و آقای الویری. بعضی از اطلاعات هم از طریق ایمیل یا نامه به دست ما می‌رسید. بعضی از موارد هم از دفتر مهندس به ما ارجاع می‌شد. اغلب مراجعات به دفتر مهندس که مکتوب می‌شد، آنها را برای پیگیری به ما می‌دادند. حتما این روزهای آخر که زندانی‌ها آزاد شده بودند از جمله: احمدی، نیما شعبانی، آریا... و چند نفر دیگری که تقریبا مرتب به دفتر می‌آمدند، فردی هم به نام فرید آزاد شده بود که گویاخبرنگار یکی از شبکه‌های تلویزیون‌های خصوصی فرانسه بود. خیلی تلاش داشت که با مهندس و بچه‌های دفتر مصاحبه داشته باشد، نیما شعبانی با او خیلی جفت و جور بود. من براساس همان اعتقادی که داشتم نه موضوع را به دفتر مهندس منعکس کردم و نه امکان چنین کاری را به او دادم. ولی در تلاش بود که حتی با زندانیان آزاد شده گفت‌وگو داشته باشد. موضوع مال چند روز آخر عمر دفتر بود، گفتم جهت اطلاع این نکته را هم از قلم نینداخته باشم؛ البته نام شبکه‌ای که نام برد، الآن به خاطر ندارم ولی تبعه فرانسه هم بود.