۲۴۲ - سیدابوالحسن موسوی طباطبایی: عالَم پیر دگرباره جوان خواهد شد ۱۳۹۸/۰۱/۳۰
عالَم پیر دگرباره جوان خواهد شد
۱۳۹۸/۰۱/۳۰
یعقوب انتظار، فرسوده شد و چشمانش بیفروغ تا مگر عطر مفتونگر پیراهنت را ببوید. اسماعیلِ عدالت در مِنای دهر دیده به قدوم تو گشوده است. موسای بهاران در تیهِ حیرت و سرگشتگی، طراوت و خرّمی تو را میپوید و عیسای حقیقت، گریزان از صلیب تزویر، آغوش پناه تو را میجوید.
قرنهاست آسمان نباریده که بغض تیره خود در هجران تو را گشوده است. دیری ست گلها نشکفتهاند که بیتاب از جدایی تو جامه دریدهاند و هزارهای ست مرغان شبگیر، آوای خوششان از شوقِ نفَسِ پگاهان نبوده که شوریدهخاطر، سوکچامه هجر تو را تحریر کردهاند. بیحضور تو لبخندها بیرنگ، خورشید بیفروغ و بهاران بیجلوهاند.
ای وسعت عدالت و داد! بر تنگنای این تیره مغاک، ترحمی آور و دستان کوتاه از دامانت را بنگر. ای قَمقامِ مهر و کَرم! کشتی شکستگان بحر محنت و غریقانِ لُجّه غربت، آخرین کورسوی دیده تمنایشان به دستان فراخ و لمحه عنایت توست. ای فیض رحمت! بخرام و بغضها را بزدای. ای نسیم کرامت! برآی و تیرگیها را ببر و ای باران مهربانی! ببار و اشکها را بشوی.
آن روز که جوشِ مهر رُخت از کرانههای افسرده این غربت سرای، بردمد جبریل امین به آستانت خواهد شتافت و مسیح در رکابت جانبازی خواهد کرد و ملایک در حلقه طاعت خویش تو را تنگ خواهند گرفت.
آن روز پرشُکوه در مقام ابراهیم نماز خواهی خواند و آنگاه بیپروا از قدرت زورمداران، خروج خواهی کرد. آن روزِ آرمانی دوستان، گران و گرامی و دشمنان، خوار و فرودست خواهند بود. برهوت ایام در دمِ بیآمیغِ حضورت طراوت خواهد یافت. و زمین تشنه از آبشخور ناب عدالت خواهد نوشید. و زمان، این سرگشته شوریده، به صاحبش خواهد پیوست. یتیمان بر گِرد پدر خواهند آسود و امواجِ شیدا سر بر صخرهها نخواهند کوفت. عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد.
آه..! انتظار بسود. ای روشنی چشمها! ای موعود امم! ای قائم آل محمد(ص)! مهدی جان!... بیا.
سیدابوالحسن موسوی طباطبایی
ای وسعت عدالت و داد! بر تنگنای این تیره مغاک، ترحمی آور و دستان کوتاه از دامانت را بنگر. ای قَمقامِ مهر و کَرم! کشتی شکستگان بحر محنت و غریقانِ لُجّه غربت، آخرین کورسوی دیده تمنایشان به دستان فراخ و لمحه عنایت توست. ای فیض رحمت! بخرام و بغضها را بزدای. ای نسیم کرامت! برآی و تیرگیها را ببر و ای باران مهربانی! ببار و اشکها را بشوی.
آن روز که جوشِ مهر رُخت از کرانههای افسرده این غربت سرای، بردمد جبریل امین به آستانت خواهد شتافت و مسیح در رکابت جانبازی خواهد کرد و ملایک در حلقه طاعت خویش تو را تنگ خواهند گرفت.
آن روز پرشُکوه در مقام ابراهیم نماز خواهی خواند و آنگاه بیپروا از قدرت زورمداران، خروج خواهی کرد. آن روزِ آرمانی دوستان، گران و گرامی و دشمنان، خوار و فرودست خواهند بود. برهوت ایام در دمِ بیآمیغِ حضورت طراوت خواهد یافت. و زمین تشنه از آبشخور ناب عدالت خواهد نوشید. و زمان، این سرگشته شوریده، به صاحبش خواهد پیوست. یتیمان بر گِرد پدر خواهند آسود و امواجِ شیدا سر بر صخرهها نخواهند کوفت. عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد.
آه..! انتظار بسود. ای روشنی چشمها! ای موعود امم! ای قائم آل محمد(ص)! مهدی جان!... بیا.
سیدابوالحسن موسوی طباطبایی