۲۸۲ - سید ابوالحسن موسوی طباطبایی: بر خوان گسترده رحمت(۱۶) در ساحت آفتاب ذره پرور ولایت ۱۳۹۸/۰۳/۰۴
بر خوان گسترده رحمت(۱۶)
در ساحت آفتاب ذره پرور ولایت
۱۳۹۸/۰۳/۰۴
مطلب پیش رو، برگزیدهای از روایت آخرین شب حیات مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام است که حاوی نکتهها و طرفههایی از معارف شیعه و نیز بیان شهادت تلخ و اندوهبار آن امام بزرگوار میباشد. این روایت به واسطه فرزند برومند امام یعنی محمد بن حنفیه در صفحه ۲۹۰ از جلد ۴۲ بحار الانوار مرحوم مجلسی آمده است:
«در شب ۲۱ ماه رمضان و دو شب پس از فاجعه ضربت خوردن، پدرم فرزندان و خانواده خود را جمع کرد و با آنان خداحافظی نمود و به همگی سفارشهای لازم از پایبندی به ایمان و احکام دین را فرمود.
تأثیر سم، هر لحظه در جسم شریفش فزونی میگرفت. قدمهای حضرت از اثر زهر، به رنگ سرخ در آمده بودند. حال یأس و نومیدی به ما دست داد. آب و غذا آوردیم میل نکرد و پیوسته لبان مبارکش به ذکر خداوند در حرکت بود. دانههای درشت عرق بر پیشانی حضرتش پدیدار شد. عرق را پاک کرد و گفت از جدتان رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: هر گاه مرگ مؤمن فرا برسد و وفاتش نزدیک گردد، دانههای عرق چون مروارید تازه بر جبینش ظاهر گردیده و نالهاش خاموش میگردد.
آنگاه فرزندان خود را یکی یکی صدا زد و از همه خداحافظی نمود و فرمود خداوند وکیل من بر شماست شما را به او میسپارم. صداها بهگریه بلند شد. امام حسن عرض کرد پدر جان چرا این گونه سخن میگویید؟ فرمود: فرزندم! یک شب پیش از ضربت خوردن، جدّتان رسول خدا (ص) را در خواب دیدم و از رنج و آزار این مردم شکایت کردم. آن حضرت فرمود: بر آنان نفرین کن! گفتم بار الها ! به جای من اشرار را بر آنان مسلط کن و به جای آنان خوبان را نصیب من قرار بده. پیامبر فرمود: خداوند دعایت را پذیرفت. و سه روز دیگر نزد ما خواهی بود و اینک سه روز گذشته است. فرزندانم حسن و حسین! شما را به خیر و خوبی وصیت میکنم که شما از منید و من از شمایم. آنگاه به فرزندان دیگرش که از همسرانی غیر از زهرای اطهر بودند، سفارش کرد که مبادا با حسن و حسین علیهما السلام مخالفت ورزند.
پس از آن فرمود: خداوند در این مصیبت به شما پاداش دهد. بدانید که من امشب به حبیبم رسول خدا میپیوندم. فرزندم حسن جان! هنگامی که ارتحال نمودم، تو مرا غسل بده و تکفین کن و با بقیه کافور جدّت که جبرئیل از بهشت آورده مرا حنوط نما. آنگاه در سریر تابوتم بگذارید و عقب آن را گرفته و جلو آن را رها کنید. تابوت به هر سو که رفت شما هم به دنبال آن باشید و هر جا که ایستاد، همان مکان، قبر من است.
سپس فرزندم حسن جان! نمازم را نیز تو بر عهده گیر و هفت تکبیر بگو. و بدان که جز من در نماز هیچ کس، هفت تکبیر جایز نیست مگر بر امام آخر الزمان قائم مهدی(عج) که از فرزندان برادرت حسین است. او قیام میکند تا انحرافاتی را که از مسیر حق در جامعه ایجاد شده، اصلاح نماید. پس از نماز، خاک را کنار بزن قبری آماده و حفر شده مییابی. مرا در آن دفن کن و چنانچه مرا در قبر نیافتی، بدان که در آن هنگام به رسول خدا (ص) ملحق شدهام. زیرا هر گاه پس از وفات پیامبری، جانشین او هم رحلت کند، خداوند عزوجل جسم و روح آن دو را به هم میپیوندد. هر چند یکی در شرق و دیگری در غرب باشد.
سپس سنگ لحد را بگذار و بر من خاک بریز و قبرم را پنهان ساز. آنگاه صبح هنگام، تابوتی را به سوی مدینه روانه کنید تا قبر من از دید دشمنان پنهان بماند. و گویا میبینم پس از من فتنههای بزرگی به شما روی میآورد که در آن صورت شما را سفارش به صبر و شکیبایی میکنم.
آنگاه رو به حسین علیهالسلام کرد و فرمود: تو شهید این امت هستی. تو را به تقوای الهی و صبر بر بلا توصیه میکنم.
امام (ع) ساعتی از هوش رفت و پس از به هوش آمدن فرمود: این رسول خدا است و عمویم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب آن حضرت که میگویند: زودتر نزد ما بیا که همگی مشتاق دیدار تو هستیم. آنگاه به خانواده خود نگاهی کرد و فرمود همه شما را به خدا میسپارم. خداوند شما را حفظ کرده و از بلاها نگاه دارد. او وکیل من بر شماست و همو کافی است.
آنگاه فرمود سلام بر شما ای فرستادگان پروردگارم! و سپس ادامه داد: «لِمِثلِ هذا فَلیَعمَلِ العاملون. إنّ اللهَ مَعَ الّذینَ اتّقَوا وَ الّذینَ هُم مَحسِنُون؛ اهل عمل برای چنین روزی باید عمل کنند.بیتردید، خدا با کسانی است که اهل تقوا و نیکوکار هستند.» (آیات ۶۱ صافات و ۱۲۸نحل) عرق بر جبین مبارکش نشست و او پیوسته ذکر خداوند میگفت و اقرار به شهادتین میفرمود. سپس روی به قبله کرد و چشمان خود را بست و دست و پا را کشید و شهادتین گفت و جان عزیز و شریفش به رضوان الهی هجرت فرمود.»
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
تأثیر سم، هر لحظه در جسم شریفش فزونی میگرفت. قدمهای حضرت از اثر زهر، به رنگ سرخ در آمده بودند. حال یأس و نومیدی به ما دست داد. آب و غذا آوردیم میل نکرد و پیوسته لبان مبارکش به ذکر خداوند در حرکت بود. دانههای درشت عرق بر پیشانی حضرتش پدیدار شد. عرق را پاک کرد و گفت از جدتان رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: هر گاه مرگ مؤمن فرا برسد و وفاتش نزدیک گردد، دانههای عرق چون مروارید تازه بر جبینش ظاهر گردیده و نالهاش خاموش میگردد.
آنگاه فرزندان خود را یکی یکی صدا زد و از همه خداحافظی نمود و فرمود خداوند وکیل من بر شماست شما را به او میسپارم. صداها بهگریه بلند شد. امام حسن عرض کرد پدر جان چرا این گونه سخن میگویید؟ فرمود: فرزندم! یک شب پیش از ضربت خوردن، جدّتان رسول خدا (ص) را در خواب دیدم و از رنج و آزار این مردم شکایت کردم. آن حضرت فرمود: بر آنان نفرین کن! گفتم بار الها ! به جای من اشرار را بر آنان مسلط کن و به جای آنان خوبان را نصیب من قرار بده. پیامبر فرمود: خداوند دعایت را پذیرفت. و سه روز دیگر نزد ما خواهی بود و اینک سه روز گذشته است. فرزندانم حسن و حسین! شما را به خیر و خوبی وصیت میکنم که شما از منید و من از شمایم. آنگاه به فرزندان دیگرش که از همسرانی غیر از زهرای اطهر بودند، سفارش کرد که مبادا با حسن و حسین علیهما السلام مخالفت ورزند.
پس از آن فرمود: خداوند در این مصیبت به شما پاداش دهد. بدانید که من امشب به حبیبم رسول خدا میپیوندم. فرزندم حسن جان! هنگامی که ارتحال نمودم، تو مرا غسل بده و تکفین کن و با بقیه کافور جدّت که جبرئیل از بهشت آورده مرا حنوط نما. آنگاه در سریر تابوتم بگذارید و عقب آن را گرفته و جلو آن را رها کنید. تابوت به هر سو که رفت شما هم به دنبال آن باشید و هر جا که ایستاد، همان مکان، قبر من است.
سپس فرزندم حسن جان! نمازم را نیز تو بر عهده گیر و هفت تکبیر بگو. و بدان که جز من در نماز هیچ کس، هفت تکبیر جایز نیست مگر بر امام آخر الزمان قائم مهدی(عج) که از فرزندان برادرت حسین است. او قیام میکند تا انحرافاتی را که از مسیر حق در جامعه ایجاد شده، اصلاح نماید. پس از نماز، خاک را کنار بزن قبری آماده و حفر شده مییابی. مرا در آن دفن کن و چنانچه مرا در قبر نیافتی، بدان که در آن هنگام به رسول خدا (ص) ملحق شدهام. زیرا هر گاه پس از وفات پیامبری، جانشین او هم رحلت کند، خداوند عزوجل جسم و روح آن دو را به هم میپیوندد. هر چند یکی در شرق و دیگری در غرب باشد.
سپس سنگ لحد را بگذار و بر من خاک بریز و قبرم را پنهان ساز. آنگاه صبح هنگام، تابوتی را به سوی مدینه روانه کنید تا قبر من از دید دشمنان پنهان بماند. و گویا میبینم پس از من فتنههای بزرگی به شما روی میآورد که در آن صورت شما را سفارش به صبر و شکیبایی میکنم.
آنگاه رو به حسین علیهالسلام کرد و فرمود: تو شهید این امت هستی. تو را به تقوای الهی و صبر بر بلا توصیه میکنم.
امام (ع) ساعتی از هوش رفت و پس از به هوش آمدن فرمود: این رسول خدا است و عمویم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب آن حضرت که میگویند: زودتر نزد ما بیا که همگی مشتاق دیدار تو هستیم. آنگاه به خانواده خود نگاهی کرد و فرمود همه شما را به خدا میسپارم. خداوند شما را حفظ کرده و از بلاها نگاه دارد. او وکیل من بر شماست و همو کافی است.
آنگاه فرمود سلام بر شما ای فرستادگان پروردگارم! و سپس ادامه داد: «لِمِثلِ هذا فَلیَعمَلِ العاملون. إنّ اللهَ مَعَ الّذینَ اتّقَوا وَ الّذینَ هُم مَحسِنُون؛ اهل عمل برای چنین روزی باید عمل کنند.بیتردید، خدا با کسانی است که اهل تقوا و نیکوکار هستند.» (آیات ۶۱ صافات و ۱۲۸نحل) عرق بر جبین مبارکش نشست و او پیوسته ذکر خداوند میگفت و اقرار به شهادتین میفرمود. سپس روی به قبله کرد و چشمان خود را بست و دست و پا را کشید و شهادتین گفت و جان عزیز و شریفش به رضوان الهی هجرت فرمود.»
صلی الله علیک یا ابا الحسن یا علی بن ابیطالب!