۳۱۹ - سید ابوالحسن موسوی طباطبایی: قطرهای از دریای کرامت( ۷ ) - توحید و ولایت دو روی یک حقیقت سترگ ۱۳۹۸/۰۴/۲۱
قطرهای از دریای کرامت - ۷
سلسلهًْ الذَهَب به معنای سلسله زرین یا زنجیره طلایی، نام حدیثی قدسی است که حضرت رضا علیهالسلام آن را در جمع انبوهی از مردم نیشابور به نقل از رسول مکرم اسلام (ص) و ایشان از قول خدای متعال بازگو فرمودهاند. این حدیث نورانی به جهت سلسله راویان خود که همگی از خاندان پاک و باعظمت نبی مکرم اسلام (ص) و امامان برحق شیعه هستند، به این نام مشهور شده است.
مأمون بعد از کشتن برادر خود، امین و تسلط نسبی بر سرزمینهای اسلامی، به قصد آرام کردن شورشهای علویان و تحکیم فرمانروایی خویش، تصمیم گرفت امام رضا علیهالسلام را از مدینه به مرو، مقرّ خلافت انتقال دهد. امام ابتدا نپذیرفت تا آن هنگام که اصرار خلیفه از حد گذشت و پای اجبار و تهدید به میان آمد، آن حضرت ناگزیر وداعی تلخ با خانواده خود نموده و فرمودند این سفر بیبازگشت است...
مأمون به مأموران خویش دستور داده بود امام را از شهرهای شیعهنشینی چون کوفه و قم عبور ندهند. مبارزه با محبوبیت اهل بیت، سیاست مشترک دستگاه اموی و عباسی بود و خلفا پیوسته سعی داشتند مقام و منزلت ائمه اطهار را نزد مردم تضعیف نمایند اما با وجود آن همه سیاستهای خصمانه نتیجهای حاصل نمیشد. امام موسی بن جعفر، پدر بزرگوار حضرت رضا علیهالسلام از رمز محبوبیت اهلبیت نزد هارونالرشید اینچنین پرده برداشتند: حکومت من بر دلهاست ولی تو بر جسمها حاکمیت داری. آری جاذبه امام، بدون مرز است و مذهب نمیشناسد. موکبهای برادران اهل تسنن و اقلیتهای مذهبی در راهپیمایی اربعین شاهدی قوی بر این مدعاست.
کاروان به نیشابور رسید. در آن زمان اگرچه شیعیانی در این شهر وجود داشتند اما ساکنان آن عمدتا از اهل تسنن بودند. آنچه که از تاریخ برمیآید، امام رضا علیهالسلام مدتی و شاید چند ماهی در نیشابور اقامت فرمودند و حتی کارهایی عمرانی انجام دادند مانند به راه انداختن حمامی متروکه در یکی از محلههای نیشابور و کاشت درخت بادامی که مردم، مدتهای مدید از برگ و میوه آن برای شفای بیماران خود استفاده میکردند. متأسفانه تاریخ در بیان زندگی ائمه اطهار علیهمالسلام سکوت اختیار نموده و اطلاعات ما در پارهای از فرازهای حیات پربار آنان بسیار اندک است.
سرانجام با دستور مأمون، امام را از نیشابور به قصد مرو حرکت دادند. آن حضرت در هودجی مستور، بر استری قرار داشتند. هزاران نفر از مردم که از خروج امام آگاه شده بودند در اجتماعی عظیم به بدرقه آن حضرت شتافتند. جمعیت موج میزد، چشمها بر هودجی بود که در هالهای از نور قرار داشت. آیا امام رئوف در آخرین وداع خود عنایتی به این خلق آشفته خواهد کرد؟ کاروان، آرام آرام به دروازه نزدیک میشد. گویی جانها میخواست از بدن مفارقت کند. جمعیت بیقرار و مضطرب، ناباورانه به این وداع تن میداد. قافله دیگر به بازار رسیده بود. دو نفر از محدثان پارسای شهر «ابوزرعه» و «محمدبن اسلم» نزد امام شتافتند و چنین سخن آغاز کردند:ای سرور مهتران جهان و ای امام و فرزند پیشوایان نور!ای سلاله پاکان پسندیدهخو و ای ترجمان عترت نجیبان ستوده! حال که دیار ما را ترک میکنید، به حرمت پدران معصوم و اجداد بزرگوارتان تمنا داریم نقاب از آفتاب حسن بگشایید و آنگاه از آب حیات لبان خود چشمهای از زلال سخن رسولالله بر جان تشنه ما روان سازید. امام استر را متوقف کرده و پرده هودج را کنار زدند. به ناگاه خورشید جمال رضوی طالع شد و تلألؤ گرفت.
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
خدایا چه میبینیم اینکه چنین مهربان مینگرد، فرزند حسین، زاده امیرالمؤمنین و زهرای مرضیه و پاره تن رسول اعظم (ص) است. گیسوانش چون دو گیسوی رسول خدا، چشمان نافذ، پیشانی بلند، ابروان کشیده با تبسمی ملیح و چهرهای آسمانی که دیدنش غمها را میزداید.
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
مردم با دیدن این صحنه همه بپا خاستند تا آنچهره ملکوتی را بهتر نظاره کنند. غوغایی از جمعیت برخاست گویی قیامت به پا شده گروهی نعره میکشیدند و عدهای از شوق با صدای بلندگریه میکردند. برخی جامه بهتن دریده و گروهی در خاک فرو میغلتیدند و آنان که نزدیک کاروان بودند بر رکاب امام بوسه میزدند. این شکوه بینظیر را تاکنون نیشابور به خود ندیده بود. هر کس به طریقی عشق خود را بروز میداد؛اشک و آه و فریاد، اظهار محبت صادقانه آن جماعت بود تا آنکه روز از نیمه گذشت. در این هنگام، بزرگان شهر فریاد برآوردند:ای مردم! سکوت کنید و اینچنین فرزند رسول خدا را آزار مرسانید که آزردن او رنجاندن پیامبر اعظم است. اینک خاموش باشید و به حدیثی که میفرماید گوش فرا دارید. مردم ساکت شدند در این زمان بیست و چهار هزار قلمدان بیرون آمد تا حدیث نورانی امام نوشته شود. کثرت جمعیت باعث میشد که ابوزرعه و محمد بن اسلم سخن امام را به سمع مردم برسانند.امام آغاز به سخن کرد:
«سَمِعتُ أبی موسی بنَ جَعفَر یَقُولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ بنَ مُحمّد یَقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمّدَ بنَ عَلیّ یَقُولُ: سَمِعتُ أبی عَلیَّ بنَ الحُسَین یَقولُ: سَمِعتُ أبی الحُسَینَ بنَ علیّ یَقول: سَمِعتُ أبی أمیرَالمُؤمنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالبٍ یَقولُ: سَمِعتُ رَسولَ الله صلی اللهُ علیه و آله و سَلم یَقُولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یَقُولُ: سَمِعتُ اللهَ جَلَّ وَ عَزَّ یَقُولُ: لا إلهَ إلا الله حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی.»
پدرم امام موسی بن جعفر و او از پدرش امام جعفر صادق تا به رسول اکرم و او از جبرئیل و او از خداوند متعال نقل کرد که خداوند فرموده است: کلمه لا اله الا الله قلعه امن و دژ مستحکم من است و هر کس که داخل این قلعه شود از عذاب من در امان خواهد ماند.
امام که این حدیث نورانی را خواند قافله به راه افتاد پس از چند قدم امام دوباره رو به جمعیت کرد و فرمود:« بِشُرُوطِها وَ أنا مِن شُرُوطِها؛ البته شرطهایی دارد و من از جمله شرطهای آن هستم.»
(بحارالانوار، جلد 49،باب ۱۲ با ترجمه آزاد)
این حدیث شریف قدسی در مجموعههای حدیثی شیعه و سنی آمده و شرحهای زیادی درباره آن ذکر شده است. به طور خلاصه میتوان گفت امام هشتم (ع) در این سخن کوتاه، تمام دین و کلیت سعادت را بیان کرده است. زیرا لااله الا الله اشاره به توحید دارد که اصل اساسی دین، است. و اصول دیگر مانند عدل و نبوت و معاد با اثبات توحید ثابت میشوند و چنانچه کسی معتقد به وجود یگانه خداوند باشد، حتما موضوع عدل الهی و ضرورت فرستادن انبیا و بایستگی روز رستاخیز برای او قابل حل خواهد بود. پس طبق حدیث قدسی، کلمه لااله الا الله قلعه امن خداوند است (با این توضیح که مقصود از عامل نجات بودن توحید، اعتقاد راسخ داشتن است و نه تنها بر زبان آوردن آن. بحث توحید از مفصلترین و پیچیدهترین مباحث اسلامی است که در علوم مربوطه از آن بحث شده است.) اما توحید شرایطی دارد که عالم آل محمد، حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام به آناشاره داشته و فرمودهاند: من از شروط آن هستم.
آن حضرت با این بیان،اشاره به ولایت ائمه اطهار و پذیرفتن امامت اهل بیت فرمودهاند. به این معنا که توحید بدون ولایت امامان شیعه، مقبول درگاه احدیت نیست. در توضیح این فراز باید گفت قرآن کریم بین اسلام و ایمان فرق گذاشته است. اسلام یعنی اقرار به توحید و رسالت پیامبر خاتم (ص) که با گفتن شهادتین حاصل میگردد. انسانها، با اسلام آوردن، از کلیه فواید جامعه مسلمانان بهرهمند میشوند اما تا وارد محیط ایمان نشوند بهرهای از آخرت نخواهند داشت. ایمان در حقیقت، مکمل اسلام است. اما اینکه ایمان چیست؟ با مراجعه به آیات قرآن و روایاتی که در تفسیر آنها به ما رسیده است خصوصا آیه ۱۴ سوره حجرات، در مییابیم که ایمان عبارت است از اقرار به ولایت ائمه اطهار و پیروی از اهل بیت مکرم رسول خدا صلی الله علیهم اجمعین. همچنانکه آن حضرت فرمود: « ألا وَ مَن ماتَ علی حُبّ آلِ مُحمّد ماتَ مُؤمِناً مُستَکمِلَ الإیمان؛ آگاه باشید کسی که با محبت خاندان پیامبر بمیرد، با ایمان کامل از دنیا رفته است.»
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی