58 - سهراب صلاحی : بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینهها و شرایط انعقاد معاهده برجام - چند سؤال بیپاسخ از رئیسجمهور ۱۳۹۸/۰۵/۱۳
بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینهها و شرایط انعقاد معاهده برجام -58
سهراب صلاحی
بخش سوم: سؤالاتی که دکتر حسن روحانی لازم است به آن پاسخ دهد
اکنون در آخرین مبحث این فصل و با التفات به خسارت سنگینی که در برجام بر ملت ایران روا شد و همچنین با توجه به اشتباهات استراتژیکی که در فرآیند مذاکره و عدم توجه لازم در تدوین متن برجام از سوی دولت صورت گرفت، از میان سؤالهای متعددی که میتوان مطرح نمود، تنها به طرح چند سؤال از شخص رئیسجمهور (حسن روحانی) که معتقد بود با مذاکره هستهای و انعقاد قرارداد برجام علاوه بر حل مشکلات اقتصادی کشور، توانسته است از تحمیل جنگ بر کشور جلوگیری نماید، اکتفا خواهد شد:
سؤال اول این است که اساساً چرا همه این مصائبی که تنها اندکی از فهرستهای آن در صفحات قبل گذشت، باید در جهان اسلام رخ دهد؟ آیا نمیباید انتظار داشت که رئیسجمهور دولت ایران اسلامی که امروز به جهت بلندکردن پرچم استقلالخواهی از سوی مردم آن و با وقوع مردمیترین انقلاب در تاریخ معاصر، اگر نگوییم در تاریخ جهان، مورد توجه جهانیان قرار گرفته است، باید به این واقعیت واقف میبود که دشمنی آمریکا با ملت ایران ریشه در خصومت تمدنی غرب با شرق دارد. امروزه نیز به همین دلیل در پی جلوگیری از مطرح شدن چین که قدرت دوم اقتصادی جهان است به یک قدرت سطح اول جهان هستند و نسبت به جهان اسلام که در تلاش برای هویتیابی و حاکم بر سرنوشت خویش است نیز دهها توطئه را طراحی و عملیاتی کردهاند، بهخصوص که با وقوع انقلاب اسلامی، نظریه جدیدی برای تمدن سازی نوین اسلامی در حال شکلگیری است، بیتردید حساسیت به جهان اسلام بیشتر است بهویژه اینکه کانون انرژی جهان در این منطقه وجود دارد و هر قدرتی بتواند به آن تسلط یابد، میتواند در تعاملات جهانی وزن بسیار سنگینی داشته باشد. به این دلایل، لازم است دکتر روحانی به این سؤال پاسخ دهد که بر اساس چه مبانی نظری و چه تجربه تاریخی وی مکرر بیان میداشت که با مذاکره با آمریکا این دشمنی پایان مییابد و با پرداخت هزینههای سنگینی از جیب مردم ایران، تحریمهای ظالمانه آمریکا و غرب علیه مردم ایران که کاملاً برخلاف حقوق بینالملل متعارف است و فقط به جهت روح سلطهخواهی آنها و برای پایان دادن به استقلال ملت ایران صورت گرفته است پایان مییافت؟ آیا نبایستی از رئیسجمهور دولت اسلامی ایران این انتظار را داشت که وی بایستی بر این مسئله وقوف کامل داشته باشد که اساساً فشارهای اقتصادی در قالب تحریمها از سوی غرب در راستای استراتژیای است که برای ادامه تسلط آنها بر جهان اسلام و بهخصوص مرکز جهان اسلام یعنی غرب آسیا از سوی هانتینگتون با مطرح کردن نظریه «جنگ تمدنها» پس از فروپاشی شوروی و سپس با طراحی طرح خاورمیانه بزرگ از سوی نئوکانها مطرح شد، با این استدلال که تمدن جدید اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی ایران در حال ظهور است و غرب برای جلوگیری از پیدایش آن باید گسلهای جهان اسلام را فعال نماید؛ زیرا همانطور که اشاره رفت، علاوه بر مطرح شدن ایده اسلامی تمدنساز، اگر این منطقه که کانون انرژی جهان است، در دست دولتهای مستقل اسلامی قرار بگیرد، سروری دولتهای غربی پایان خواهد یافت.
سؤال دوم این است که آیا نباید رئیسجمهور به این واقعیت افتخارآمیز وقوف کامل داشته باشد که در تقابل نفسگیر آمریکا و بعضی کشورهای غربی دیگر با کمک بعضی دولتهای دستنشانده آنها در منطقه که حداقل پس از 11 سپتامبر 2001 برای تسلط بر راهبردیترین منطقه جهان، یعنی غرب آسیا که شرط لازم و کافی آن مهار جمهوری اسلامی بود، آمریکا با صرف هفت هزار میلیارد دلار (تا بهمن 1396) در مقابل انقلاب اسلامی شکست خورده است و اینک جمهوری اسلامی ایران و دوستانش بر راهبردیترین منطقه جهان تسلط دارند و تنها برگی که در اختیار آنها باقی مانده است برگ تحریم است و بنابراین آمریکاییها آن را در سر میز مذاکره از دست نخواهند داد؟ بلکه رمز بیخاصیت کردن آن، توجه به درون کشور و استفاده از ظرفیتهای عظیم مادی، انسانی و معنوی برای تولید و اشتغال و همچنین برنامهریزی و بهکارگیری دیپلماسی اقتصادی در عرصه بینالملل بهخصوص در منطقه برای امر مهم صادرات است که درنهایت منجر به شکوفا شدن اقتصاد ملی خواهد شد که برنامه آن در چارچوب اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر عزیز انقلاب نیز اعلام شده است.
درهرحال اکنون که جمهوری اسلامی ایران بر اساس مذاکرات هستهای دولت یازدهم و توافقنامه برجام از یکی از مهمترین مؤلفههای قدرت و توان استراتژیک و بازدارنده خود تهی شده است، سؤالی که دکتر روحانی باید به آن پاسخ دهد این است که با کدام مبانی نظری و تحلیلی میتوان ثابت کرد که خالی کردن ایران از اورانیومهای غنیشده و پذیرش محدودیتهای 10، 15، 25 ساله و در بعضی موارد دائمی بر صنعت هستهای و علمی کشور باعث شده است که امنیت ایران نسبت به قبل از برجام در مقابل تهدیدات دشمنان خارجی بهخصوص آمریکا تضمین شده باشد. کدام قاعده و مقرره حقوق بینالملل است که میتواند از تهاجم آمریکاییها و یا رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی جلوگیری نماید. آیا تحلیل جنگها و تجاوزهایی که پس از جنگ جهانی دوم و بهرغم استقرار سازمان ملل که سنگ زیرین آن منع صریح تجاوز در روابط بینالملل مطابق بند 4 ماده 2 منشور آن است که بیشترین آن به شکل مباشرتی یا نیابتی از سوی دولت آمریکا اتفاق افتاده است، برای کسانی که مختصر اطلاعی از روابط بینالملل داشته باشند، این واقعیت را اثبات نخواهد کرد که تنها ضمانت مورد تهاجم قرار نگرفتن برای هر کشوری که بخواهد زنده باشد و از استقلال و هویت خود دفاع نماید، برخورداری از ظرفیت اقدام متقابل است، دقیقاً این همان راهبردی است که جمهوری اسلامی به آن معتقد است و رهبر انقلاب نیز بارها و به انحای گوناگون تأکید داشته که تنها تضمین مورد حمله قرار نگرفتن از سوی دشمنان انقلاب و کشور، دستیابی به قدرت است. آیا اکنون که ایران که از این توان استراتژیک تا حدود زیادی خالی شده است، قرارداد ان.پی.تی که برخلاف برجام که میان هفت کشور امضا شده بود، بهجز چند کشور، همه دولتها به آن پیوستهاند و درواقع پس از منشور سازمان ملل، بیشترین کشورها مشمول آن هستند و یک قرارداد بینالمللی محسوب میشود و در بیانیههای ضمیمه آن دولتهای هستهای تعهد کردهاند که کشورهای فاقد سلاح هستهای را تهدید نکنند، میتواند از تحمیل جنگ پیشگیری نماید؟ مگر بارها کشوری مانند فرانسه و رژیم صهیونیستی برخلاف اصول صریح منشور سازمان ملل ایران را به حمله هستهای تهدید نکردهاند؟
بخش سوم: سؤالاتی که دکتر حسن روحانی لازم است به آن پاسخ دهد
اکنون در آخرین مبحث این فصل و با التفات به خسارت سنگینی که در برجام بر ملت ایران روا شد و همچنین با توجه به اشتباهات استراتژیکی که در فرآیند مذاکره و عدم توجه لازم در تدوین متن برجام از سوی دولت صورت گرفت، از میان سؤالهای متعددی که میتوان مطرح نمود، تنها به طرح چند سؤال از شخص رئیسجمهور (حسن روحانی) که معتقد بود با مذاکره هستهای و انعقاد قرارداد برجام علاوه بر حل مشکلات اقتصادی کشور، توانسته است از تحمیل جنگ بر کشور جلوگیری نماید، اکتفا خواهد شد:
سؤال اول این است که اساساً چرا همه این مصائبی که تنها اندکی از فهرستهای آن در صفحات قبل گذشت، باید در جهان اسلام رخ دهد؟ آیا نمیباید انتظار داشت که رئیسجمهور دولت ایران اسلامی که امروز به جهت بلندکردن پرچم استقلالخواهی از سوی مردم آن و با وقوع مردمیترین انقلاب در تاریخ معاصر، اگر نگوییم در تاریخ جهان، مورد توجه جهانیان قرار گرفته است، باید به این واقعیت واقف میبود که دشمنی آمریکا با ملت ایران ریشه در خصومت تمدنی غرب با شرق دارد. امروزه نیز به همین دلیل در پی جلوگیری از مطرح شدن چین که قدرت دوم اقتصادی جهان است به یک قدرت سطح اول جهان هستند و نسبت به جهان اسلام که در تلاش برای هویتیابی و حاکم بر سرنوشت خویش است نیز دهها توطئه را طراحی و عملیاتی کردهاند، بهخصوص که با وقوع انقلاب اسلامی، نظریه جدیدی برای تمدن سازی نوین اسلامی در حال شکلگیری است، بیتردید حساسیت به جهان اسلام بیشتر است بهویژه اینکه کانون انرژی جهان در این منطقه وجود دارد و هر قدرتی بتواند به آن تسلط یابد، میتواند در تعاملات جهانی وزن بسیار سنگینی داشته باشد. به این دلایل، لازم است دکتر روحانی به این سؤال پاسخ دهد که بر اساس چه مبانی نظری و چه تجربه تاریخی وی مکرر بیان میداشت که با مذاکره با آمریکا این دشمنی پایان مییابد و با پرداخت هزینههای سنگینی از جیب مردم ایران، تحریمهای ظالمانه آمریکا و غرب علیه مردم ایران که کاملاً برخلاف حقوق بینالملل متعارف است و فقط به جهت روح سلطهخواهی آنها و برای پایان دادن به استقلال ملت ایران صورت گرفته است پایان مییافت؟ آیا نبایستی از رئیسجمهور دولت اسلامی ایران این انتظار را داشت که وی بایستی بر این مسئله وقوف کامل داشته باشد که اساساً فشارهای اقتصادی در قالب تحریمها از سوی غرب در راستای استراتژیای است که برای ادامه تسلط آنها بر جهان اسلام و بهخصوص مرکز جهان اسلام یعنی غرب آسیا از سوی هانتینگتون با مطرح کردن نظریه «جنگ تمدنها» پس از فروپاشی شوروی و سپس با طراحی طرح خاورمیانه بزرگ از سوی نئوکانها مطرح شد، با این استدلال که تمدن جدید اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی ایران در حال ظهور است و غرب برای جلوگیری از پیدایش آن باید گسلهای جهان اسلام را فعال نماید؛ زیرا همانطور که اشاره رفت، علاوه بر مطرح شدن ایده اسلامی تمدنساز، اگر این منطقه که کانون انرژی جهان است، در دست دولتهای مستقل اسلامی قرار بگیرد، سروری دولتهای غربی پایان خواهد یافت.
سؤال دوم این است که آیا نباید رئیسجمهور به این واقعیت افتخارآمیز وقوف کامل داشته باشد که در تقابل نفسگیر آمریکا و بعضی کشورهای غربی دیگر با کمک بعضی دولتهای دستنشانده آنها در منطقه که حداقل پس از 11 سپتامبر 2001 برای تسلط بر راهبردیترین منطقه جهان، یعنی غرب آسیا که شرط لازم و کافی آن مهار جمهوری اسلامی بود، آمریکا با صرف هفت هزار میلیارد دلار (تا بهمن 1396) در مقابل انقلاب اسلامی شکست خورده است و اینک جمهوری اسلامی ایران و دوستانش بر راهبردیترین منطقه جهان تسلط دارند و تنها برگی که در اختیار آنها باقی مانده است برگ تحریم است و بنابراین آمریکاییها آن را در سر میز مذاکره از دست نخواهند داد؟ بلکه رمز بیخاصیت کردن آن، توجه به درون کشور و استفاده از ظرفیتهای عظیم مادی، انسانی و معنوی برای تولید و اشتغال و همچنین برنامهریزی و بهکارگیری دیپلماسی اقتصادی در عرصه بینالملل بهخصوص در منطقه برای امر مهم صادرات است که درنهایت منجر به شکوفا شدن اقتصاد ملی خواهد شد که برنامه آن در چارچوب اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر عزیز انقلاب نیز اعلام شده است.
درهرحال اکنون که جمهوری اسلامی ایران بر اساس مذاکرات هستهای دولت یازدهم و توافقنامه برجام از یکی از مهمترین مؤلفههای قدرت و توان استراتژیک و بازدارنده خود تهی شده است، سؤالی که دکتر روحانی باید به آن پاسخ دهد این است که با کدام مبانی نظری و تحلیلی میتوان ثابت کرد که خالی کردن ایران از اورانیومهای غنیشده و پذیرش محدودیتهای 10، 15، 25 ساله و در بعضی موارد دائمی بر صنعت هستهای و علمی کشور باعث شده است که امنیت ایران نسبت به قبل از برجام در مقابل تهدیدات دشمنان خارجی بهخصوص آمریکا تضمین شده باشد. کدام قاعده و مقرره حقوق بینالملل است که میتواند از تهاجم آمریکاییها و یا رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی جلوگیری نماید. آیا تحلیل جنگها و تجاوزهایی که پس از جنگ جهانی دوم و بهرغم استقرار سازمان ملل که سنگ زیرین آن منع صریح تجاوز در روابط بینالملل مطابق بند 4 ماده 2 منشور آن است که بیشترین آن به شکل مباشرتی یا نیابتی از سوی دولت آمریکا اتفاق افتاده است، برای کسانی که مختصر اطلاعی از روابط بینالملل داشته باشند، این واقعیت را اثبات نخواهد کرد که تنها ضمانت مورد تهاجم قرار نگرفتن برای هر کشوری که بخواهد زنده باشد و از استقلال و هویت خود دفاع نماید، برخورداری از ظرفیت اقدام متقابل است، دقیقاً این همان راهبردی است که جمهوری اسلامی به آن معتقد است و رهبر انقلاب نیز بارها و به انحای گوناگون تأکید داشته که تنها تضمین مورد حمله قرار نگرفتن از سوی دشمنان انقلاب و کشور، دستیابی به قدرت است. آیا اکنون که ایران که از این توان استراتژیک تا حدود زیادی خالی شده است، قرارداد ان.پی.تی که برخلاف برجام که میان هفت کشور امضا شده بود، بهجز چند کشور، همه دولتها به آن پیوستهاند و درواقع پس از منشور سازمان ملل، بیشترین کشورها مشمول آن هستند و یک قرارداد بینالمللی محسوب میشود و در بیانیههای ضمیمه آن دولتهای هستهای تعهد کردهاند که کشورهای فاقد سلاح هستهای را تهدید نکنند، میتواند از تحمیل جنگ پیشگیری نماید؟ مگر بارها کشوری مانند فرانسه و رژیم صهیونیستی برخلاف اصول صریح منشور سازمان ملل ایران را به حمله هستهای تهدید نکردهاند؟