۴۵۵ - سید ابوالحسن موسوی طباطبایی: این روز را به دست فراموشی نسپاریم ۱۳۹۸/۱۰/۱۱
این روز را به دست فراموشی نسپاریم
۱۳۹۸/۱۰/۱۱
امام خمینی(ره) در واپسین سال عمر مبارک خود اقداماتی ارزشمند انجام داد که هر یک گویای درایت عمیق و آینده نگری ممتاز اوست. این اقدامات، شجاعانه، مخلصانه و در حقیقت معاملهای با خداوند بود که چنانچه یکی از آنها نتیجهای ناصواب و معکوس داشت، اعتبار و شخصیت امام از بین میرفت و ضایع میشد. خصوصا تحلیلگران و رسانههای بیگانه که به دقت رفتارهای امام را زیر نظر داشتند و از کوچکترین سهو نیز چشم نمیپوشیدند. اما آن رهبر عزیز کسی نبود که به حواشی بپردازد او تنها به تکلیفی میاندیشید که بر عهده داشت و این استقامت در انجام وظیفه بندگی سبب شده بود که در همه عمر گرامیاش، خداوند نیز حافظ اعتبار و آبروی او باشد.
پذیرش قطعنامه، عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری، اصلاح قانون اساسی و حکم به ارتداد سلمان رشدی از جمله اقدامات فوقالعاده سنگین و دشواری بود که در شرایط پیچیده و گاه بحرانی کشور صورت پذیرفت و اکنون پس از گذشت سی سال که این اقدامات را بازخوانی میکنیم، درمییابیم رهبریِ داهیانه امام، چه بنبستها و بحرانهایی را از فرا راه کشور و جهان اسلام برطرف کرده است.
از جمله کارهای بحث برانگیز امام راحل، ارسال نامه به میخائیل گورباچف، آخرین رئیسجمهور اتحاد جماهیر شوروی در سیزدهم دی ماه ۱۳۶۷ بود. این عمل برای سیاستمدارانی که در طول عمر سیاسی خود تنها به چپاول ملتها و توسل به دروغ و نیرنگ میاندیشیدند عجیب، باورنکردنی و غیر قابل درک بود. زیرا در اعتقاد آنان هیچ رهبری نمیتواند و نباید برای کشور دیگر خیرخواهی کند بلکه نهایتا بر سر منافع دو جانبه به مذاکره مینشینند.
نامه امام نه جنبه سیاسی و دیپلماتیک داشت و نه اقتصادی. نه سخن از منافع متقابل دو کشور بود و نه تقاضای مذاکره و تعامل سیاسی. نامه از جنس هیچ یک از ارتباطاتی که رهبران کشورها با یکدیگر برقرار میکنند نبود. نیز بویی از تملق، تقاضای کمک یا فرو غلتیدن به سوی آن ابرقدرت را نداشت بلکه عزت و استغنای کامل در آن موج میزد. نامه تاریخی امام یک پیام داشت و آن هم دعوت به اسلام بود. آری امام امت، رهبری را تشویق به اسلام آوردن میکرد که حکومت کشورش هفتاد سال با توحید و دینگرایی جنگیده بود.
آیا این افق بلند معنویت و عرفان در برابر کسی که بویی از خداشناسی نبرده، تضییع وقت و بالاتر از آن بیقدر و قیمت کردن معارف الهی نبود؟ راستی چرا امام دست به این اقدام زد؟ امامی که سطوت ابرقدرتها را به سخره میگرفت و حاضر نبود با آنها هم سخن شود، به ناگاه با یکی از آنان به وسیله نامه ارتباط میگیرد. آیا این عمل، حاکی از تناقض در رفتار امام نیست؟ برای پاسخ به این شبههها باید شرایط آن روز و تاکتیک و راهکارهای امام را بررسی کنیم:
۱. اتحاد جماهیر شوروی که در دوران جنگ سرد، ابرقدرت و رهبر کشورهای بلوک شرق محسوب میشد، در طول حکومت سوسیالیستی خود با روسای جمهوری به شدت دیکتاتور مواجه بود که این کشور پهناور را با اختناق و سرکوب اداره میکردند. با روی کار آمدن گورباچف، وی در اقداماتی اصلاحگرانه تا اندازهای به جامعه آن زمان، آزادیهایی عطا کرد. این تغییر رویکرد که در حقیقت نوعی توبه سیاسی از رفتار رهبران گذشته تلقی میشد، بهترین فرصت برای جهت دادنِ این کشورِ خسته از دیکتاتوری به سوی معنویت و توحید بود و امام عزیز در آن مجال مناسب به این مهم اقدام نمود.
۲. اروپا و آمریکا آماده بودند تا شوروی را به سوی سرمایهداری سوق دهند. اصلاحات گورباچف نیز رنگ و لعاب غربگرایی داشت و از طرفی نشستهای طولانی ریگان رئیسجمهور وقت آمریکا با گورباچف به این شائبه دامن میزد که مسیر آینده اتحاد جماهیر شوروی به سوی غرب میباشد. امام امت که هر دو مکتب غرب و شرق را ناتوان از اغنای بشریت میدانست و اسلام را به عنوان قدرتی فراتر از دو ابر قدرت آن روز میدید، معتقد بود تنها راه سلامت و سعادت کشورها روی آوردن به مکتب انسان ساز اسلام است. امام در واقع با ارسال نامه و معرفی اسلام، راه عذر را به روی رهبر شوروی بست.
۳. امام همانطور که در نامه خود اذعان نموده با شمّ سیاسی و معنوی خود پی برده بود که کمونیسم به ایستگاه آخر خود نزدیک شده است و فروپاشی اتحاد جماهیر، این کشور را با بحرانی مواجه خواهد ساخت که در مرحله گذار چه بسا با تصمیمیاشتباه، قدم در مسیری نادرست بگذارد و از آنجا که معتقد بود مشکل اصلی در این کشور، دور ماندن از خالق هستی است و نه مسئله مالکیت و اقتصاد، میخواست پیش از فرا رسیدن آن زمان، هشدارهای لازم را به رهبر شوروی داده باشد.
۴. آیا امام معتقد بود که با فرستادن نامه و دعوت رئیسجمهور شوروی به اسلام، کار تمام شده و وی در حضور هیئت اعزامی ایران به ریاست آیتالله جوادی آملی اسلام میآورد و شهادتین را بر زبان جاری میکند؟ یقینا اینطور نیست و میتوان گفت که امام مطمئن بود گورباچف زیر بار اسلام نمیرود و بالاتر، اینکه حتی قدرت درک عمیق آن پیام را نیز نخواهد داشت. اما این مسائل، انجام وظیفه را از امام ساقط نمیکرد. امام با ارسال نامه اتمام حجت کرد و راه را نمایاند. همانگونه که بعدها گورباچف ابراز تاسف کرده بود که چرا در آن زمان، پیام مصلحانه امام را درک نکرده و به آن واکنش مثبت نشان نداده است.
حقیقت این است که مخاطب اصلی امام، گورباچف نبود بلکه ملتهای جهان، آزادگان و حقطلبانی بودند که در برهوت عصر مدرنیته به جستوجوی چشمهای زلال وادیهای مخوف مکاتب انسانی را طی میکردند تا عطش خود را فرو بنشانند. آری مخاطب واقعی امام، همواره ملتهای آزاده و آزاد اندیش بودهاند. همچنانکه مرحوم خانم دباغ عضو هیئت اعزامی به مسکو در خاطرات خود اظهار میدارد که در سفرهای خارجی خود به جوانانی برخورد میکرده است که معترف بودند با مطالعه نامه امام به گورباچف، پیام آن را دریافته و مسلمان شده بودند.
۵. امام ابایی نداشت که با بیمهری و سردی گورباچف مواجه شود او در نامه عمیق و الهی خود به حقایقی ناباشاره نموده که از لابه لای سطور آن، شخصیت تابناکش برای نسلهای آینده شناسانده میشود. نامه امام سندی سترگ در تاریخ انقلاب اسلامی است که سوز تمام عمر او در آن متجلیست. امام ذوب در اسلام بود و پیوسته از اسلام دم زد و به عشق اسلام نفس کشید.
عمل پیامبر گونه امام در دعوت رهبر کفر به اسلام درسهای فراوانی برای نسلهای انقلاب دارد. این نامه مملو از معارف عمیق و اعتقادات ناب اسلامیست و بسیار بجاست که به عنوان واحد درسی در دانشگاهها تدریس شود. همچنین در دهه بصیرت، میتوان روز ۱۳ دی ماه را به عنوان «بصیرت جهانی و دعوت ملتها به اسلام و انقلاب» در تقویم ثبت نمود.
این روز را پیوسته به یاد داشته باشیم که میراثی گرانبها از امام خوبیهاست.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
پذیرش قطعنامه، عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری، اصلاح قانون اساسی و حکم به ارتداد سلمان رشدی از جمله اقدامات فوقالعاده سنگین و دشواری بود که در شرایط پیچیده و گاه بحرانی کشور صورت پذیرفت و اکنون پس از گذشت سی سال که این اقدامات را بازخوانی میکنیم، درمییابیم رهبریِ داهیانه امام، چه بنبستها و بحرانهایی را از فرا راه کشور و جهان اسلام برطرف کرده است.
از جمله کارهای بحث برانگیز امام راحل، ارسال نامه به میخائیل گورباچف، آخرین رئیسجمهور اتحاد جماهیر شوروی در سیزدهم دی ماه ۱۳۶۷ بود. این عمل برای سیاستمدارانی که در طول عمر سیاسی خود تنها به چپاول ملتها و توسل به دروغ و نیرنگ میاندیشیدند عجیب، باورنکردنی و غیر قابل درک بود. زیرا در اعتقاد آنان هیچ رهبری نمیتواند و نباید برای کشور دیگر خیرخواهی کند بلکه نهایتا بر سر منافع دو جانبه به مذاکره مینشینند.
نامه امام نه جنبه سیاسی و دیپلماتیک داشت و نه اقتصادی. نه سخن از منافع متقابل دو کشور بود و نه تقاضای مذاکره و تعامل سیاسی. نامه از جنس هیچ یک از ارتباطاتی که رهبران کشورها با یکدیگر برقرار میکنند نبود. نیز بویی از تملق، تقاضای کمک یا فرو غلتیدن به سوی آن ابرقدرت را نداشت بلکه عزت و استغنای کامل در آن موج میزد. نامه تاریخی امام یک پیام داشت و آن هم دعوت به اسلام بود. آری امام امت، رهبری را تشویق به اسلام آوردن میکرد که حکومت کشورش هفتاد سال با توحید و دینگرایی جنگیده بود.
آیا این افق بلند معنویت و عرفان در برابر کسی که بویی از خداشناسی نبرده، تضییع وقت و بالاتر از آن بیقدر و قیمت کردن معارف الهی نبود؟ راستی چرا امام دست به این اقدام زد؟ امامی که سطوت ابرقدرتها را به سخره میگرفت و حاضر نبود با آنها هم سخن شود، به ناگاه با یکی از آنان به وسیله نامه ارتباط میگیرد. آیا این عمل، حاکی از تناقض در رفتار امام نیست؟ برای پاسخ به این شبههها باید شرایط آن روز و تاکتیک و راهکارهای امام را بررسی کنیم:
۱. اتحاد جماهیر شوروی که در دوران جنگ سرد، ابرقدرت و رهبر کشورهای بلوک شرق محسوب میشد، در طول حکومت سوسیالیستی خود با روسای جمهوری به شدت دیکتاتور مواجه بود که این کشور پهناور را با اختناق و سرکوب اداره میکردند. با روی کار آمدن گورباچف، وی در اقداماتی اصلاحگرانه تا اندازهای به جامعه آن زمان، آزادیهایی عطا کرد. این تغییر رویکرد که در حقیقت نوعی توبه سیاسی از رفتار رهبران گذشته تلقی میشد، بهترین فرصت برای جهت دادنِ این کشورِ خسته از دیکتاتوری به سوی معنویت و توحید بود و امام عزیز در آن مجال مناسب به این مهم اقدام نمود.
۲. اروپا و آمریکا آماده بودند تا شوروی را به سوی سرمایهداری سوق دهند. اصلاحات گورباچف نیز رنگ و لعاب غربگرایی داشت و از طرفی نشستهای طولانی ریگان رئیسجمهور وقت آمریکا با گورباچف به این شائبه دامن میزد که مسیر آینده اتحاد جماهیر شوروی به سوی غرب میباشد. امام امت که هر دو مکتب غرب و شرق را ناتوان از اغنای بشریت میدانست و اسلام را به عنوان قدرتی فراتر از دو ابر قدرت آن روز میدید، معتقد بود تنها راه سلامت و سعادت کشورها روی آوردن به مکتب انسان ساز اسلام است. امام در واقع با ارسال نامه و معرفی اسلام، راه عذر را به روی رهبر شوروی بست.
۳. امام همانطور که در نامه خود اذعان نموده با شمّ سیاسی و معنوی خود پی برده بود که کمونیسم به ایستگاه آخر خود نزدیک شده است و فروپاشی اتحاد جماهیر، این کشور را با بحرانی مواجه خواهد ساخت که در مرحله گذار چه بسا با تصمیمیاشتباه، قدم در مسیری نادرست بگذارد و از آنجا که معتقد بود مشکل اصلی در این کشور، دور ماندن از خالق هستی است و نه مسئله مالکیت و اقتصاد، میخواست پیش از فرا رسیدن آن زمان، هشدارهای لازم را به رهبر شوروی داده باشد.
۴. آیا امام معتقد بود که با فرستادن نامه و دعوت رئیسجمهور شوروی به اسلام، کار تمام شده و وی در حضور هیئت اعزامی ایران به ریاست آیتالله جوادی آملی اسلام میآورد و شهادتین را بر زبان جاری میکند؟ یقینا اینطور نیست و میتوان گفت که امام مطمئن بود گورباچف زیر بار اسلام نمیرود و بالاتر، اینکه حتی قدرت درک عمیق آن پیام را نیز نخواهد داشت. اما این مسائل، انجام وظیفه را از امام ساقط نمیکرد. امام با ارسال نامه اتمام حجت کرد و راه را نمایاند. همانگونه که بعدها گورباچف ابراز تاسف کرده بود که چرا در آن زمان، پیام مصلحانه امام را درک نکرده و به آن واکنش مثبت نشان نداده است.
حقیقت این است که مخاطب اصلی امام، گورباچف نبود بلکه ملتهای جهان، آزادگان و حقطلبانی بودند که در برهوت عصر مدرنیته به جستوجوی چشمهای زلال وادیهای مخوف مکاتب انسانی را طی میکردند تا عطش خود را فرو بنشانند. آری مخاطب واقعی امام، همواره ملتهای آزاده و آزاد اندیش بودهاند. همچنانکه مرحوم خانم دباغ عضو هیئت اعزامی به مسکو در خاطرات خود اظهار میدارد که در سفرهای خارجی خود به جوانانی برخورد میکرده است که معترف بودند با مطالعه نامه امام به گورباچف، پیام آن را دریافته و مسلمان شده بودند.
۵. امام ابایی نداشت که با بیمهری و سردی گورباچف مواجه شود او در نامه عمیق و الهی خود به حقایقی ناباشاره نموده که از لابه لای سطور آن، شخصیت تابناکش برای نسلهای آینده شناسانده میشود. نامه امام سندی سترگ در تاریخ انقلاب اسلامی است که سوز تمام عمر او در آن متجلیست. امام ذوب در اسلام بود و پیوسته از اسلام دم زد و به عشق اسلام نفس کشید.
عمل پیامبر گونه امام در دعوت رهبر کفر به اسلام درسهای فراوانی برای نسلهای انقلاب دارد. این نامه مملو از معارف عمیق و اعتقادات ناب اسلامیست و بسیار بجاست که به عنوان واحد درسی در دانشگاهها تدریس شود. همچنین در دهه بصیرت، میتوان روز ۱۳ دی ماه را به عنوان «بصیرت جهانی و دعوت ملتها به اسلام و انقلاب» در تقویم ثبت نمود.
این روز را پیوسته به یاد داشته باشیم که میراثی گرانبها از امام خوبیهاست.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی