۱۴ - نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران - ریشه اندیشههای التقاطی خاتمی چیست؟ ۱۳۹۹/۰۲/۲۶
نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران - ۱۴
در مورد آثار تحصیل سید محمد خاتمی جوان، در رشته فلسفه در دانشگاه اصفهان و در دوره استبداد پهلوی چنین نوشتهاند: در دانشگاه اصفهان بود که خاتمی در معرضاندیشهها و نظریات غربی درباب آزادی و مسئولیت مدنی قرار گرفت و درباره امکان تطبیق این عقاید با آموزههای اسلام به مطالعه پرداخت.
اگر خاتمی بعدها گفت «مشروعیت همه حکومتها از مردم است» از «جانلاک» آموخته بود که «آنچه جامعه سیاسی را به وجود میآورد و سبب برقراری آن میشود، چیزی نیست مگر توافق عدهای از انسانهای آزاد که میتوانند با اکثریت عددی خود شناخته شوند. فقط همین عامل میتواند بنیانگذار حکومت مشروع باشد.»1 سید محمد خاتمی اگر روزی گفت «آزادی از دین سؤال میکند و دین باید جوابگو باشد»2 به خاطر این بود که در طول تحصیلات آکادمیک خود، مفهوم آزادی را به عنوان «ارزش مطلق و بیقید و شرط» از «ژان ژاک روسو» وام گرفت.
در فضای ملتهب از استبداد پهلوی، شنیدن و خواندن درباره آزادی «نقش مردم در حکومت» برای خاتمی بسیار گوارا بود. بهویژه که رهایی از استبداد آرمان او گشته بود. خاتمی هر چند طلبه علوم دینی نیز بود، اما حوزههای علمیه در دوران قبل از قیام امام خمینی(ره) علاقه چندانی به امور سیاسی نشان نمیدادند و برنامه مدونی برای به زیر کشیدن حکومت سلطنتی نداشتند. این بود که با توجه به صبغه خانوادگی و تحصیلات حوزوی، و همچنین بافت مذهبی کشور ایران، تحصیل در فلسفه غرب باعث شد نطفه اندیشة سیاسی خاتمی با ترکیب «اسلام و لیبرال دموکراسی غربی» بسته شود.اندیشهای که بعدها به آرمان مبدّل گشت و سراسر زندگی سیاسی خاتمی را در خدمت خود گرفت.3
دانشکده ادبیات و علوم انسانی اصفهان در سال 1337، تأسیس شده بود و هنگام ورود خاتمی به این دانشکده تنها هفت سال از آغاز به کار این دانشکده میگذشت. رشته فلسفه نیز در سال 38 – 39 به این دانشکده اضافه شد و در سال 1347 به محل موقت خود در خیابان هزارجریب انتقال یافت. در این دانشکده هم اکنون نیز دروس و آثاری از قبیل «فراسوی ساختارگرایی» از میشل فوکو ترجمه حسن بشیریه، «دانش و قدرت» نوشته میشل فوکو، «متافیزیک حضور» اثر ژاگ دریدا، «ساختار و تأویل متن»، «پست مدرنیته و پست مدرنیسم»، «شکافاندیشه جنگل»، نوشته گارودی ترجمه باقر پرهام، «فلسفه هگل» نوشته حمید عنایت، هگل و «جامعه مدرن» و... تدریس میشود!
محمدرضا تاجیک از متفکران گروه دوم خرداد و عناصر دولت اصلاحات دربارهاندیشه سیاسی خاتمی و برگرفتگی آن از گفتمان اندیشمندان غربی چون فوکو، لاکلا، میلز، پل ریکور، و... مینویسد: «اندیشه سیاسی خاتمی، صرفا در پهنه جغرافیای مشترک میان «سنت و مدرن»، «دیانت و سیاست»، «قدرت و معنویت»، «قدرت و نظارت»، «جامعه مدنی و مدینه النبی»، «دین و دموکراسی»، «تغییر و ثبات»، «آزادی و عدالت»، «آزادی و دین»، «آزادی و قانون»، «فرد و جمع»، «کثرت و وحدت» و «اکثریت و اقلیت» قابلیت تئوریزه شدن دارد».4
و این زوجیّت اصطلاحات در کنار یکدیگر، نتیجه هماناندیشهای است که از ترکیب اسلام و لیبرال دموکراسی غربی در او شکل گرفته بود. خاتمی به واسطه تحصیل در رشته فلسفه و آشنایی بااندیشمندان غربی و نظریات آنان، مشرق را نقطه عشق و جان میدانست ولی غرب را نقطة عقل و خرد و لذا «انسان ملتقای مشرق جان و مغرب عقل» را تدوین کرد!
مجزا دانستن مفاهیمی چون آزادی و دموکراسی از اسلام و تلاش برای همآوا و همپوشانی آنها با اسلام، عقل از وحی و مردمسالاری از دین و سنجاق کردن آنها به یکدیگر، یکی از نشانههای انحراف و غربزدگی و عدم شناخت اسلام است. در واقع همان راهی که منوّرالفکران دوران قاجار همچون ملکمخان و آخوندزاده و امثال آنها برای پروتستانتیزم اسلامی طی میکردند، امثال خاتمی با صبغه اسلامی بیشتر، دنبال کردند و این امر حاصل تحصیل و دلدادگی به آراء و تفکراتاندیشمندان غربی در طول تحصیل و اقامت در غرب بود.
در جریان رفراندوم تعیین نظام جمهوری اسلامی، روشنفکران دانشگاهی و ملیگراها، پیشنهاد «جمهوری اسلامی دمکراتیک» را در برابر «جمهوری اسلامی» پیشنهاد امام خمینی مطرح کردند. حضرت امام در پاسخ این پیشنهاد، به معانی مختلف دموکراتیک در نزد ملتها در طول تاریخ اشاره کرده و کنار اسلام قراردادن آن را به معنای تهی بودن اسلام از دموکراسی و اهانت به اسلام میدانستند: «اسلام- این قدرت معنوی- تا توانستند راجع به جمهوری اسلامی مخالفت کردند، جمهوری باشد، اسلامش دیگر میخواهیم چه کنیم!! جمهوری دمکراتیک باشد، اسلامش نباشد. آخرش که آن خوب خوبهاشان صحبت میکرد، جمهوری اسلامی دمکراتیک. ملت ما این را قبول نکرد. گفتند ما همان، آنکه ما میفهمیم اسلام را میفهمیم. از جمهوری هم میفهمیم چیست؟! اما دمکراتیکی که در طول تاریخ، پیراهنش عوض کرده، هر وقت یکی را. الآن این دمکراتیک در غرب یک معنا دارد و در شرق یک معنا دارد و افلاطون یک چیزی میگفت و ارسطو یک چیزی میگفته. این را ما نمیفهمیم. ما یک چیزی که نمیفهمیم چه ادعایی داریم که ذکرش بکنیم و رای نمیتوانیم به آن بدهیم. آنی که میفهمیم، ما اسلام را میدانیم چی هست. یعنی میدانیم که یک رژیم عدل است. البته نه اینکه میدانیم، خوب ما که اسلام را نمیدانیم واقعا، رژیم عدل است میدانیم. این عدالت است در آن حکامی که در صدر اسلام بودند. مثل علی بن ابی طالب فهمیدیم چکاره است، چه میکند. و جمهوری هم معنایش را میفهمیم که باید ملت رای بدهند. اینها را قبول داریم. اما آن دمکراتیکش را، حتی پهلوی اسلامش بگذارید، ما قبول نداریم. علاوه من این را در یکی از حرفهایم گفتم که اینکه ما قبول نداریم برای اینکه این اهانت به اسلام است. شما این را پهلویش میگذارید معنایش این است که اسلام دمکراتیک نیست. و حال آنکه از همه دمکراسیها بالاتر است اسلام. از این جهت ما این را قبول نمیکنیم. اصلاً شما پهلوی این بگذارید، مثل این است که بگویید که جمهوری اسلامی عدالتی. این توهین به اسلام است برای اینکه عدالت متن اسلام است. از این جهت این را هم ملت ما قبول نکردند».5
و لذا امام خمینی با صراحت و قاطعیت، تنها «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش را به رأی مردم گذاشتند. در مورد مردمسالاری دینی نیز رهبر معظّم انقلاب اسلامی همین نظر را مورد تأکید قراردادند: «نباید اشتباه شود، این مردمسالاری به ریشههای دموکراسی غربی مطلقا ارتباط ندارد. این یک چیز دیگر است. اوّلا مردمسالاری دینی دو چیز نیست، این طور نیست که ما دمکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم؛ نه، خود این مردمسالاری هم متعلق به دین است».6
در جای دیگر ریشة مشروعیت حتی رای مردم در نظام اسلامی را با رفراندوم در دموکراسیهای حاکم در دنیا متفاوت اعلام کرده و میفرمایند: «در اسلام آنچه ما به عنوان حاکمیت اسلامی شناختهایم و امروز هم بنای کلّی این جامعه بر آن قرار دارد، مردمسالاری دینی است که با دموکراسیهای رایج دنیا در بنیاد اختلاف دارد. ریشه مشروعیت رای مردم در دموکراسیهای رایج دنیا اساسا با مشروعیت رای مردم در نظام مردمسالاری اسلامی که ما به دنبال آن هستیم و آن را حکومت اسلامی و حاکمیت اسلام به حساب میآوریم، متفاوت است».7
این بیانات و مشابه آنها درست در زمانی مطرح میشود که دولت اصلاحات سرکار بوده و صاحبان تفکر لیبرالیستی و سکولاری در روزنامههای زنجیرهای و در محافل مختلف، در صدد القاء ترکیب اسلام با لیبرال دموکراسی غربی بودند.
پانوشتها
1- تاریخ فلسفه غرب، ج 2، ص 28، عبدالرحمن عالم
2- سایت خبری تحلیلی فردا، به نقل از ایسنا، 20/1/1389
3- سودای سکولاریسم، صص 51 و 52
4- دین، دموکراسی و روشنفکری در ایران امروز، ص 79
5- صحیفه امام، ج 11، صص 458 و 459
6- بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، 12/9/1379
7- بیانات در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، 13/12/1381
اگر خاتمی بعدها گفت «مشروعیت همه حکومتها از مردم است» از «جانلاک» آموخته بود که «آنچه جامعه سیاسی را به وجود میآورد و سبب برقراری آن میشود، چیزی نیست مگر توافق عدهای از انسانهای آزاد که میتوانند با اکثریت عددی خود شناخته شوند. فقط همین عامل میتواند بنیانگذار حکومت مشروع باشد.»1 سید محمد خاتمی اگر روزی گفت «آزادی از دین سؤال میکند و دین باید جوابگو باشد»2 به خاطر این بود که در طول تحصیلات آکادمیک خود، مفهوم آزادی را به عنوان «ارزش مطلق و بیقید و شرط» از «ژان ژاک روسو» وام گرفت.
در فضای ملتهب از استبداد پهلوی، شنیدن و خواندن درباره آزادی «نقش مردم در حکومت» برای خاتمی بسیار گوارا بود. بهویژه که رهایی از استبداد آرمان او گشته بود. خاتمی هر چند طلبه علوم دینی نیز بود، اما حوزههای علمیه در دوران قبل از قیام امام خمینی(ره) علاقه چندانی به امور سیاسی نشان نمیدادند و برنامه مدونی برای به زیر کشیدن حکومت سلطنتی نداشتند. این بود که با توجه به صبغه خانوادگی و تحصیلات حوزوی، و همچنین بافت مذهبی کشور ایران، تحصیل در فلسفه غرب باعث شد نطفه اندیشة سیاسی خاتمی با ترکیب «اسلام و لیبرال دموکراسی غربی» بسته شود.اندیشهای که بعدها به آرمان مبدّل گشت و سراسر زندگی سیاسی خاتمی را در خدمت خود گرفت.3
دانشکده ادبیات و علوم انسانی اصفهان در سال 1337، تأسیس شده بود و هنگام ورود خاتمی به این دانشکده تنها هفت سال از آغاز به کار این دانشکده میگذشت. رشته فلسفه نیز در سال 38 – 39 به این دانشکده اضافه شد و در سال 1347 به محل موقت خود در خیابان هزارجریب انتقال یافت. در این دانشکده هم اکنون نیز دروس و آثاری از قبیل «فراسوی ساختارگرایی» از میشل فوکو ترجمه حسن بشیریه، «دانش و قدرت» نوشته میشل فوکو، «متافیزیک حضور» اثر ژاگ دریدا، «ساختار و تأویل متن»، «پست مدرنیته و پست مدرنیسم»، «شکافاندیشه جنگل»، نوشته گارودی ترجمه باقر پرهام، «فلسفه هگل» نوشته حمید عنایت، هگل و «جامعه مدرن» و... تدریس میشود!
محمدرضا تاجیک از متفکران گروه دوم خرداد و عناصر دولت اصلاحات دربارهاندیشه سیاسی خاتمی و برگرفتگی آن از گفتمان اندیشمندان غربی چون فوکو، لاکلا، میلز، پل ریکور، و... مینویسد: «اندیشه سیاسی خاتمی، صرفا در پهنه جغرافیای مشترک میان «سنت و مدرن»، «دیانت و سیاست»، «قدرت و معنویت»، «قدرت و نظارت»، «جامعه مدنی و مدینه النبی»، «دین و دموکراسی»، «تغییر و ثبات»، «آزادی و عدالت»، «آزادی و دین»، «آزادی و قانون»، «فرد و جمع»، «کثرت و وحدت» و «اکثریت و اقلیت» قابلیت تئوریزه شدن دارد».4
و این زوجیّت اصطلاحات در کنار یکدیگر، نتیجه هماناندیشهای است که از ترکیب اسلام و لیبرال دموکراسی غربی در او شکل گرفته بود. خاتمی به واسطه تحصیل در رشته فلسفه و آشنایی بااندیشمندان غربی و نظریات آنان، مشرق را نقطه عشق و جان میدانست ولی غرب را نقطة عقل و خرد و لذا «انسان ملتقای مشرق جان و مغرب عقل» را تدوین کرد!
مجزا دانستن مفاهیمی چون آزادی و دموکراسی از اسلام و تلاش برای همآوا و همپوشانی آنها با اسلام، عقل از وحی و مردمسالاری از دین و سنجاق کردن آنها به یکدیگر، یکی از نشانههای انحراف و غربزدگی و عدم شناخت اسلام است. در واقع همان راهی که منوّرالفکران دوران قاجار همچون ملکمخان و آخوندزاده و امثال آنها برای پروتستانتیزم اسلامی طی میکردند، امثال خاتمی با صبغه اسلامی بیشتر، دنبال کردند و این امر حاصل تحصیل و دلدادگی به آراء و تفکراتاندیشمندان غربی در طول تحصیل و اقامت در غرب بود.
در جریان رفراندوم تعیین نظام جمهوری اسلامی، روشنفکران دانشگاهی و ملیگراها، پیشنهاد «جمهوری اسلامی دمکراتیک» را در برابر «جمهوری اسلامی» پیشنهاد امام خمینی مطرح کردند. حضرت امام در پاسخ این پیشنهاد، به معانی مختلف دموکراتیک در نزد ملتها در طول تاریخ اشاره کرده و کنار اسلام قراردادن آن را به معنای تهی بودن اسلام از دموکراسی و اهانت به اسلام میدانستند: «اسلام- این قدرت معنوی- تا توانستند راجع به جمهوری اسلامی مخالفت کردند، جمهوری باشد، اسلامش دیگر میخواهیم چه کنیم!! جمهوری دمکراتیک باشد، اسلامش نباشد. آخرش که آن خوب خوبهاشان صحبت میکرد، جمهوری اسلامی دمکراتیک. ملت ما این را قبول نکرد. گفتند ما همان، آنکه ما میفهمیم اسلام را میفهمیم. از جمهوری هم میفهمیم چیست؟! اما دمکراتیکی که در طول تاریخ، پیراهنش عوض کرده، هر وقت یکی را. الآن این دمکراتیک در غرب یک معنا دارد و در شرق یک معنا دارد و افلاطون یک چیزی میگفت و ارسطو یک چیزی میگفته. این را ما نمیفهمیم. ما یک چیزی که نمیفهمیم چه ادعایی داریم که ذکرش بکنیم و رای نمیتوانیم به آن بدهیم. آنی که میفهمیم، ما اسلام را میدانیم چی هست. یعنی میدانیم که یک رژیم عدل است. البته نه اینکه میدانیم، خوب ما که اسلام را نمیدانیم واقعا، رژیم عدل است میدانیم. این عدالت است در آن حکامی که در صدر اسلام بودند. مثل علی بن ابی طالب فهمیدیم چکاره است، چه میکند. و جمهوری هم معنایش را میفهمیم که باید ملت رای بدهند. اینها را قبول داریم. اما آن دمکراتیکش را، حتی پهلوی اسلامش بگذارید، ما قبول نداریم. علاوه من این را در یکی از حرفهایم گفتم که اینکه ما قبول نداریم برای اینکه این اهانت به اسلام است. شما این را پهلویش میگذارید معنایش این است که اسلام دمکراتیک نیست. و حال آنکه از همه دمکراسیها بالاتر است اسلام. از این جهت ما این را قبول نمیکنیم. اصلاً شما پهلوی این بگذارید، مثل این است که بگویید که جمهوری اسلامی عدالتی. این توهین به اسلام است برای اینکه عدالت متن اسلام است. از این جهت این را هم ملت ما قبول نکردند».5
و لذا امام خمینی با صراحت و قاطعیت، تنها «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش را به رأی مردم گذاشتند. در مورد مردمسالاری دینی نیز رهبر معظّم انقلاب اسلامی همین نظر را مورد تأکید قراردادند: «نباید اشتباه شود، این مردمسالاری به ریشههای دموکراسی غربی مطلقا ارتباط ندارد. این یک چیز دیگر است. اوّلا مردمسالاری دینی دو چیز نیست، این طور نیست که ما دمکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم؛ نه، خود این مردمسالاری هم متعلق به دین است».6
در جای دیگر ریشة مشروعیت حتی رای مردم در نظام اسلامی را با رفراندوم در دموکراسیهای حاکم در دنیا متفاوت اعلام کرده و میفرمایند: «در اسلام آنچه ما به عنوان حاکمیت اسلامی شناختهایم و امروز هم بنای کلّی این جامعه بر آن قرار دارد، مردمسالاری دینی است که با دموکراسیهای رایج دنیا در بنیاد اختلاف دارد. ریشه مشروعیت رای مردم در دموکراسیهای رایج دنیا اساسا با مشروعیت رای مردم در نظام مردمسالاری اسلامی که ما به دنبال آن هستیم و آن را حکومت اسلامی و حاکمیت اسلام به حساب میآوریم، متفاوت است».7
این بیانات و مشابه آنها درست در زمانی مطرح میشود که دولت اصلاحات سرکار بوده و صاحبان تفکر لیبرالیستی و سکولاری در روزنامههای زنجیرهای و در محافل مختلف، در صدد القاء ترکیب اسلام با لیبرال دموکراسی غربی بودند.
پانوشتها
1- تاریخ فلسفه غرب، ج 2، ص 28، عبدالرحمن عالم
2- سایت خبری تحلیلی فردا، به نقل از ایسنا، 20/1/1389
3- سودای سکولاریسم، صص 51 و 52
4- دین، دموکراسی و روشنفکری در ایران امروز، ص 79
5- صحیفه امام، ج 11، صص 458 و 459
6- بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، 12/9/1379
7- بیانات در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، 13/12/1381