۵۵۰ - سید ابوالحسن موسوی طباطبایی: ذرّهوار تا چشمه خورشید غدیر (۱) - آنگاه که خفاشان کمر به قتل آفتاب میبندند ۱۳۹۹/۰۵/۱۰
ذرّهوار تا چشمه خورشید غدیر - ۱
آنگاه که خفاشان کمر به قتل آفتاب میبندند
۱۳۹۹/۰۵/۱۰
از خلیل بن احمد دانشمند بزرگ اسلام در قرن دوم هجری، مبتکر علم عَروض و مؤلف اولین کتاب لغتنامه، سخنی حکیمانه در وصف امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است. از او خواستند در باره علی بن ابی طالب(ع) سخن براند. گفت: «چه بگویم در باره انسانی که دوستان از ترس و دشمنان از روی حسادت، فضایلش را پنهان کردند. با این حال، اوصاف و مناقب او شرق و غرب جهان را پر کرده است.»
هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) به خلافت ظاهری رسید و حاکمیت سرزمینهای اسلامی را به دست گرفت، فرماندارانِ خلفای پیشین را عزل و افراد موثق و مورد اعتماد خود را جایگزین آنان فرمود. اما معاویه، فرماندار منطقه شام زیر بار نرفت و با دادن نسبتهای ناروا از جمله قتل خلیفه سوم به آن حضرت بنای مخالفت با ایشان را گذاشت.
فتنهانگیزی معاویه بزرگترین عامل انحراف اسلام پس از جریان سقیفه بود که منجر به فاجعهها و مصیبتهای سخت شد. مخالفت وی با امیر مؤمنان تنها به جنگ صفین منتهی نگردید بلکه به دنبال آن سلسله ای از امواج فساد و حوادث ناگوار را پدید آورد: خدعه قرآن بر نیزه کردن، ماجرای حکمیت، روی آمدن جریان خوارج و جنگ نهروان و سرانجام شهادت مظلومانه مولی الموحدین(ع) و در پی آن سرگذشت غمبار امامان شیعه از امام مجتبی(ع) تا حضرت عسکری(ع) همگی از ثمرات بذر نفاقی بود که معاویه کاشت.
سرزمین شام از همان ابتدا که در زمان خلیفه دوم فتح شد، زیر نظر خاندان امیه قرار گرفت و امارت آن را ابتدا یزید بن ابی سفیان و پس از وی برادرش معاویه به دست گرفت. مردم شام به علت دوری از مرکز جهان اسلام یعنی مدینهًْ النبی، با فرهنگ دین کاملا بیگانه بودند و تنها اسلامی را میشناختند که آل ابی سفیان به آنان معرفی کرده بود. بعد از واقعه کربلا و ورود اسیران اهل بیت به شام و رسوایی یزید، عدهای از مشایخ شام نزد امام سجاد(ع) آمدند و سوگند خوردند که ما تا پیش از این، اهل بیتی جز خاندان معاویه برای پیامبر(ص) نمیشناختیم! این نوع سرسپردگی اهل شام نسبت به بنی امیه و از سوی دیگر تحریف حقایق و مکر و فریب معاویه نسبت به آنان از نوادر تاریخ است.
پسر هند از همان ابتدا مبارزه سختی را علیه امام علی(ع) بنا نهاد و با تبلیغات مسموم، فضای جامعه را به شدت علیه آن بزرگوار ملتهب ساخت. یکی از اعمال زشت و وقیح معاویه و کارگزارانش سبّ و لعن امام در خطبههای نماز بود و این کار به جایی رسید که مردم سبّ آن امام مظلوم را جزء بزرگترین فرایض محسوب میکردند. نقل شده مردی شامی در سفر خود برای ادای نماز در جایی توقف کرد و پس از نماز، نفرین بر علی را فراموش نمود و به کفاره این فراموشی در همان مکان، مسجدی ساخت و آن را «مسجدِ ذکر» نام نهاد!
از دیگر سیاستهای معاویه جعل حدیث بود. وی برای خاموش کردن فروغ ولایت دست به تحریف روایاتی زد که در شأن امیرالمؤمنین(ع) بود. همچنین در مقابل مناقب آن حضرت برای خود و خلفا احادیث مختلفی جعل کرد و با ریختن ثروت به پای جاعلان حدیث، روایات دروغین بسیاری را در بین مسلمانان اشاعه داد.
از جمله سیاستهای پلید فرزند ابوسفیان، شکنجه و قتل شیعیان بود. وی به کارگزاران خود مینوشت هر کس را که به اتهام شیعه یا حتی به گمان شیعه بودن یافتید بکشید. بدینسان انسانهای بیگناه بسیاری به جرم تشیع به شهادت رسیدند یا دست و پایشان بریده شد و چشمانشان از حدقه بیرون آمد. شیعیان در آن دوره سیاه پناهی نداشتند و مخفیانه با خوف و همراه تقیه زندگی میکردند.
اما بعد از واقعه جانسوز کربلا حساب دستگاه خلافت از دین جدا شد و مسلمانان به وضوح دریافتند نزاع خلفا بر سر حاکمیتِ اسلام نیست بلکه آنان جهت استقرار باطل و دست یابی به قدرت میجنگند و هدف مشترکشان نابودی اسلام و بازگشت به عهد جاهلیت است. از سوی دیگر با قیام مقدس سیدالشهدا علیه السلام تشیع رنگ خون به خود گرفت و به عنوان مذهبی معترض که علیه ظلم میخروشد و از شهادت باکی ندارد شناخته شد. قیامهای متهورانه و متعدد علویان و شیعیان هر چند راه به جایی نمیبرد و به شدت سرکوب میشد اما باعث میشد دستگاه بنیامیه و بنیعباس از تهدید شدن پایههای حکومت باطل خود در گستره سرزمینهای اسلامی در ناامنی و وحشت به سر برند و بدین جهت پیوسته اذیت و آزارشان بر شیعیان بیشتر میشد.
امام باقر(ع) در شرح پارهای از جنایات بنیامیه میفرمایند: «شیعیان ما را در هر شهری مییافتند میکشتند و دست و پای بیگناهان را تنها به گمان اینکه شیعه هستند قطع میکردند. هر که دوستیش با ما آشکار میشد به زندان میرفت، مالش غارت و خانهاش خراب میشد و این بلاها پیوسته رو به ازدیاد بود تا آنکه حجّاج بن یوسف در مصدر کار قرار گرفت. وی بیگناهان را قتل عام و افراد را به احتمال شیعه بودن دستگیر میکرد. این جنایات به حدی رسید که اگر به شخصی نسبت کفر و زندقه میدادند برایش رواتر بود تا اینکه بگویند تو شیعه علی هستی...»[بحار44/69]
اما جور و ستم عباسیان به مراتب گستردهتر و دامنه دارتر از بنی امیه بود. آنان در ابتدا با شعار اهل بیت پیامبر(ص) و بیان مظلومیت و حق به یغما رفته آنان بر امویها شوریدند اما پس از آنکه بنیان حکومتشان استحکام یافت، به کمتر از نیستی و ریشه کنی آل علی علیه السلام راضی نشدند. خلفای جنایتکار عباسی نظیر منصور دوانقی، هارون الرشید و متوکل از هیچ جنایتی فروگذار نمیکردند و غالبا کشتارهایشان با شکنجههای وحشتناک همراه بود تا آنجا که شاعر چنین میسراید:
یالَیتَ جَورَ بَنی مَروانَ دامَ لَنا وَ لَیتَ عَدلَ بَنی العَبّاسِ فی النّارِ
ای کاش ستم مروانیان(و بنی امیه) بر ما تداوم مییافت و ای کاش عدالت عباسیان در دوزخ افکنده میشد.
آنچه که گذشت نمونه بسیار اندکی بود از عزم جدّی دشمنان اهل بیت پیامبر(ص)در خاموش کردن پرتو فروزان ولایت. به راستی حجم عظیم فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام در آثار اسلامی شیعیان و و اهل تسنن و در گذر زمان با وجود آن همه اختناق، سانسور، قتل عام و اشاعه احادیث به نفع دشمنان، بیشتر شبیه به معجزه است. بار دیگر عبارت خلیل بن احمد را در صدر این مقاله مرور کنیم.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) به خلافت ظاهری رسید و حاکمیت سرزمینهای اسلامی را به دست گرفت، فرماندارانِ خلفای پیشین را عزل و افراد موثق و مورد اعتماد خود را جایگزین آنان فرمود. اما معاویه، فرماندار منطقه شام زیر بار نرفت و با دادن نسبتهای ناروا از جمله قتل خلیفه سوم به آن حضرت بنای مخالفت با ایشان را گذاشت.
فتنهانگیزی معاویه بزرگترین عامل انحراف اسلام پس از جریان سقیفه بود که منجر به فاجعهها و مصیبتهای سخت شد. مخالفت وی با امیر مؤمنان تنها به جنگ صفین منتهی نگردید بلکه به دنبال آن سلسله ای از امواج فساد و حوادث ناگوار را پدید آورد: خدعه قرآن بر نیزه کردن، ماجرای حکمیت، روی آمدن جریان خوارج و جنگ نهروان و سرانجام شهادت مظلومانه مولی الموحدین(ع) و در پی آن سرگذشت غمبار امامان شیعه از امام مجتبی(ع) تا حضرت عسکری(ع) همگی از ثمرات بذر نفاقی بود که معاویه کاشت.
سرزمین شام از همان ابتدا که در زمان خلیفه دوم فتح شد، زیر نظر خاندان امیه قرار گرفت و امارت آن را ابتدا یزید بن ابی سفیان و پس از وی برادرش معاویه به دست گرفت. مردم شام به علت دوری از مرکز جهان اسلام یعنی مدینهًْ النبی، با فرهنگ دین کاملا بیگانه بودند و تنها اسلامی را میشناختند که آل ابی سفیان به آنان معرفی کرده بود. بعد از واقعه کربلا و ورود اسیران اهل بیت به شام و رسوایی یزید، عدهای از مشایخ شام نزد امام سجاد(ع) آمدند و سوگند خوردند که ما تا پیش از این، اهل بیتی جز خاندان معاویه برای پیامبر(ص) نمیشناختیم! این نوع سرسپردگی اهل شام نسبت به بنی امیه و از سوی دیگر تحریف حقایق و مکر و فریب معاویه نسبت به آنان از نوادر تاریخ است.
پسر هند از همان ابتدا مبارزه سختی را علیه امام علی(ع) بنا نهاد و با تبلیغات مسموم، فضای جامعه را به شدت علیه آن بزرگوار ملتهب ساخت. یکی از اعمال زشت و وقیح معاویه و کارگزارانش سبّ و لعن امام در خطبههای نماز بود و این کار به جایی رسید که مردم سبّ آن امام مظلوم را جزء بزرگترین فرایض محسوب میکردند. نقل شده مردی شامی در سفر خود برای ادای نماز در جایی توقف کرد و پس از نماز، نفرین بر علی را فراموش نمود و به کفاره این فراموشی در همان مکان، مسجدی ساخت و آن را «مسجدِ ذکر» نام نهاد!
از دیگر سیاستهای معاویه جعل حدیث بود. وی برای خاموش کردن فروغ ولایت دست به تحریف روایاتی زد که در شأن امیرالمؤمنین(ع) بود. همچنین در مقابل مناقب آن حضرت برای خود و خلفا احادیث مختلفی جعل کرد و با ریختن ثروت به پای جاعلان حدیث، روایات دروغین بسیاری را در بین مسلمانان اشاعه داد.
از جمله سیاستهای پلید فرزند ابوسفیان، شکنجه و قتل شیعیان بود. وی به کارگزاران خود مینوشت هر کس را که به اتهام شیعه یا حتی به گمان شیعه بودن یافتید بکشید. بدینسان انسانهای بیگناه بسیاری به جرم تشیع به شهادت رسیدند یا دست و پایشان بریده شد و چشمانشان از حدقه بیرون آمد. شیعیان در آن دوره سیاه پناهی نداشتند و مخفیانه با خوف و همراه تقیه زندگی میکردند.
اما بعد از واقعه جانسوز کربلا حساب دستگاه خلافت از دین جدا شد و مسلمانان به وضوح دریافتند نزاع خلفا بر سر حاکمیتِ اسلام نیست بلکه آنان جهت استقرار باطل و دست یابی به قدرت میجنگند و هدف مشترکشان نابودی اسلام و بازگشت به عهد جاهلیت است. از سوی دیگر با قیام مقدس سیدالشهدا علیه السلام تشیع رنگ خون به خود گرفت و به عنوان مذهبی معترض که علیه ظلم میخروشد و از شهادت باکی ندارد شناخته شد. قیامهای متهورانه و متعدد علویان و شیعیان هر چند راه به جایی نمیبرد و به شدت سرکوب میشد اما باعث میشد دستگاه بنیامیه و بنیعباس از تهدید شدن پایههای حکومت باطل خود در گستره سرزمینهای اسلامی در ناامنی و وحشت به سر برند و بدین جهت پیوسته اذیت و آزارشان بر شیعیان بیشتر میشد.
امام باقر(ع) در شرح پارهای از جنایات بنیامیه میفرمایند: «شیعیان ما را در هر شهری مییافتند میکشتند و دست و پای بیگناهان را تنها به گمان اینکه شیعه هستند قطع میکردند. هر که دوستیش با ما آشکار میشد به زندان میرفت، مالش غارت و خانهاش خراب میشد و این بلاها پیوسته رو به ازدیاد بود تا آنکه حجّاج بن یوسف در مصدر کار قرار گرفت. وی بیگناهان را قتل عام و افراد را به احتمال شیعه بودن دستگیر میکرد. این جنایات به حدی رسید که اگر به شخصی نسبت کفر و زندقه میدادند برایش رواتر بود تا اینکه بگویند تو شیعه علی هستی...»[بحار44/69]
اما جور و ستم عباسیان به مراتب گستردهتر و دامنه دارتر از بنی امیه بود. آنان در ابتدا با شعار اهل بیت پیامبر(ص) و بیان مظلومیت و حق به یغما رفته آنان بر امویها شوریدند اما پس از آنکه بنیان حکومتشان استحکام یافت، به کمتر از نیستی و ریشه کنی آل علی علیه السلام راضی نشدند. خلفای جنایتکار عباسی نظیر منصور دوانقی، هارون الرشید و متوکل از هیچ جنایتی فروگذار نمیکردند و غالبا کشتارهایشان با شکنجههای وحشتناک همراه بود تا آنجا که شاعر چنین میسراید:
یالَیتَ جَورَ بَنی مَروانَ دامَ لَنا وَ لَیتَ عَدلَ بَنی العَبّاسِ فی النّارِ
ای کاش ستم مروانیان(و بنی امیه) بر ما تداوم مییافت و ای کاش عدالت عباسیان در دوزخ افکنده میشد.
آنچه که گذشت نمونه بسیار اندکی بود از عزم جدّی دشمنان اهل بیت پیامبر(ص)در خاموش کردن پرتو فروزان ولایت. به راستی حجم عظیم فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام در آثار اسلامی شیعیان و و اهل تسنن و در گذر زمان با وجود آن همه اختناق، سانسور، قتل عام و اشاعه احادیث به نفع دشمنان، بیشتر شبیه به معجزه است. بار دیگر عبارت خلیل بن احمد را در صدر این مقاله مرور کنیم.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی