گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «عبدالکریم پرهیزگار» نهمین شهید شهرستان «جهرم» و اولین شهید مدافع حرم بخش «خفر» متولد ۲۲ مرداد ۱۳۶۵ بود که از سال ۱۳۷۷ به عضویت بسیج درآمد و دو دوره سه ساله نیز به عنوان فرمانده پایگاه مقاومت ولیعصر (عج) در روستای کراده به خدمترسانی مشغول شد.
وی در سال ۱۳۸۴ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در تیپ نیروی مخصوص المهدی (عج) جهرم مشغول به خدمت شد و پس از چند سال با انتقال به تیپ مهندسی الهادی (ع) شهرستان «کوار» به عضویت گردان تخریب این یگان درآمد.
شهید پرهیزگار در حین خدمت مقدس پاسداری، چندین مرحله با اعزام به شرق کشور و شهرستان سراوان برای مقابله با اشرار شرق کشور حضور فعال داشت. او سه مرتبه نیز به سوریه اعزام شد و در نهایت ۲۰ آذر ۱۳۹۶ در سوریه به آرزوی دیرینه خود رسید. از این شهید دو فرزند پسر به نامهای «امیرعلی» و «محمدکریم» به یادگار مانده است.
بخش اول گفتوگوی خبرنگار دفاعپرس با «حسین پرهیزگار» پدر شهید مدافع حرم «عبدالکریم پرهیزگار» دیروز (سهشنبه) تقدیم شد که بخش پایانی آن را در ادامه میخوانید:
دفاعپرس: چگونه از شهادت فرزندتان مطلع شدید؟
از طریق فضای مجازی از شهادت عبدالکریم آگاه شدیم. مادر او اولین نفری بود که از شهادت فرزندش مطلع شد. همسر او باردار بود. زمانیکه خبر شهادت عبدالکریم را به وی دادیم، گفت که «مطمئن بودم این سفر عبدالکریم برگشتی ندارد. او پیش از رفتن تمام ملزومات خانه را تهیه و همه چیز را مرتب کرده بود.»
دفاعپرس: شهید وصیتنامهای دارند؟
نمیدانم چرا فرزندم وصیتنامه ندارد؛ درحالیکه تمام فعالیتهای روزانه خود را داخل دفترچه مینوشت. شاید بیم آن داشته که به وسیله وصیتنامه، آوازه پیدا کند. او به شدت از دیده شدن حذر میکرد و تمام اعمالش را در گمنامی انجام میداد. شبانه کمکهای مالی خود را به نیازمندان میرساند، تا هیچکس متوجه او نشود.
دوستانش نقل میکنند که «عبدالکریم بسیار محجوب بود و دوربینگریز، هر بار که میخواستیم از وی عکس بگیریم، اجازه نمیداد. روزی که ماموریتمان تمام شد و به مقر بازگشتیم، تلفن به صدا درآمد. عبدالکریم پاسخ داد. موقعیت مناسبی بود تا از وی عکس بگیرم. تا دوربین را بالا آوردم، دستش را روی صورتش گذاشت. دوربین را پایین آوردم، او هم دستش را پایین آورد. خندیدم. گفتم، «بالاخره شکارت میکنم کریم!» سریع دوربین را بالا آوردم؛ اما او بازهم زودتر دستش را روی صورتش گذاشت...»
دفاعپرس: خواب فرزندتان را میبینید؟
بله، بارها خواب عبدالکریم را دیدهام. یک شب خواب دیدم که به همراه بچههای بسیج در عملیاتی حضور داریم که ناگهان در مرحلهای از آن، سختی به اوج خود میرسد. برای ادامه نبرد داوطلب شدم؛ اما دیگران اجازه نمیدادند و میگفتند، «حاجی شما نرو!» طی همین صحبتها، عبدالکریم را دیدم که با تبسم نزدیک من آمد و گفت «بابا من با موفقیت این مرحله را انجام دادم، شما هم برو! میتوانی!»
دفاعپرس: برای شما رخ داده که کسی بگوید به شهیدتان متوسل شدم و حاجت گرفتم؟
بله، بارها پیش آمده که از اعضای خانواده و اقوام و یا آنهایی که نمیشناسیم، این جمله را شنیدم که «به عبدالکریم متوسل شدم و به خواسته خود رسیدم.» فرزندم همانطور که پیش از شهادت به یاری مردم میشتافت، اکنون نیز مشکلگشایی میکند و دست همگان را میگیرد.
دفاعپرس: ممکن است با ذکر مصداقی گفته خود را ملموستر نمایید؟
روزی با معاونت صداوسیما شیراز برای ساعت ۱۱ قرار ملاقات داشتم. پیش از حرکت، شرایطی رخ داد که نمیتوانستم سر ساعت مقرر به جلسه برسم. ناراحت بودم. غرق در افکار خود بودم که تلفن همراهم به صدا درآمد. مسوول دفتر همان شخص بود که اطلاع داد برای وی مشکلی پیش آمده و یک ساعت با تاخیر به جلسه میرسد. خوشحال شدم. همیشه هنگام رفع گرفتاریها حضور عبدالکریم را احساس میکنم.
از طرفی مادری هم نقل میکرد که «دخترم در شهر «لامرد» فارس زندگی میکند. پزشکان به او گفته بودند که بیماری صعبالعلاجی دارد و باید شیمیدرمانی شود. خیلی ناراحت بودم. دائم گریه میکردم و غصه فرزندم را میخوردم. روزی به حضرت زینب (س) توسل کردم. گفتم: خانم جان عبدالکریم به سوریه آمد تا فدایی شما بشود، به حرمت خون او خبر خوش سلامتی فرزندم را به من بده. با همان بیقراری خوابیدم. در خواب دیدم، عبدالکریم به منزل ما آمد و گفت: خبر خوبی برایتان آوردم. ناگهان با صدای تلفن از خواب پریدم. دخترم بود. گفت، مادر جواب نمونهبرداری آمده، مشکلی ندارم. و آن دختر شفا گرفت.
این تنها بخشی از کرامات شهید عبدالکریم پرهیزگار است که آرامگاه او امروز به زیارتگاه بدل کرده است.
دفاعپرس: فرزندان شهید چگونه با نبود پدر کنار آمدند؟
پسر بزرگتر او بسیار بهانه پدر را میگیرد و آرامگاه پدر، مامن امن پسر است. او سنگ مزار پدر را با یاد او آغوش میگیرد و به تصویر پدر بوسه میزند. آنجا نه تنها پناهگاه فرزندان عبدالکریم برای رسیدن به ساحل آرامش است، بلکه هر کودک گریان نیز در آن ملجا آرام میگیرد.
دفاعپرس: و حرف پایانی ...
شهدا فدا شدند تا درخت اسلام با خون پاکشان آبیاری شود و خداجویان عالم در آسایش و امنیت به تلاش و خدمت خداپسندانه بپردازند؛ اما متاسفانه عدهای دنیاپرست سعی میکنند مردم را از خداوند دور کرده تا بتوانند به اهداف پَست و شیطانی خودشان دست یابند. این بیچارهها خیال باطل میکنند، چون خانواده شهدا با خداوند معامله کردهاند و اوست که حافظ خون پاک و اهداف مقدس شهدا و یاور دوستداران شهدا و مظلومان است. هرگاه باری تعالی اراده کند؛ در کمترین زمان، بساط ظالمان را به دست مردان خدا برخواهد چید.