به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 5,823
بازدید دیروز: 7,600
بازدید هفته: 37,901
بازدید ماه: 37,901
بازدید کل: 25,025,040
افراد آنلاین: 9
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۰٤ دی ۱٤۰۳
Tuesday , 24 December 2024
الثلاثاء ، ۲۲ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۶۰۸ - سید ابوالحسن موسوی طباطبایی : ملتی که سلاحش الله اکبر است ۱۳۹۹/۰۶/۳۱
ملتی که سلاحش الله اکبر است
 
  ۱۳۹۹/۰۶/۳۱
 
ارتش بیست میلیونی

سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
 بچه‌ها به تدریج و گروه گروه از راه می‌رسیدند. همگی جوان، سرشار از انگیزه و دلداده ‌امام و انقلاب. در محوطه وسیع اردوگاه، چادرهای متعددی وجود داشت که هر کدام، محل اسکان چهار پنج نفر از بچه‌ها بود. سرانجام همه گروه‌ها رسیدند و جمعمان کامل شد؛ ششصد نفر بسیجی بودیم از سراسر کشور در اردوگاه منظریه تهران که به مدت ده روز آموزش‌های مختلف نظامی، سیاسی و مذهبی(ایدئولوژی) داشتیم. کلاس‌ها فشرده و سنگین بود و در محوطه اردوگاه زیر سایه درختان بلند و قدیمی ‌آن برگزار می‌شد.
اوایل شهریور ۱۳۵۹ بود. آن روزها صدام خود را برای جنگی تمام‌عیار با ایران آماده می‌کرد و از ماه‌ها قبل تحرکات و شرارت‌های زیادی را در مرزهای غربی کشورمان آغاز کرده بود. از طرفی گروهک‌های ضدانقلاب با اغتشاش و ناامن کردن نقاط مختلفی از کشور، سعی در به بن‌بست رساندن انقلاب نوپای ما داشتند. امام خمینی که از ابتدا معتقد به نقش بی‌بدیل مردم در نهضت خود بود و پاسداشت انقلاب را موقوف به پشتیبانی توده‌ها می‌دانست، با فرمان تشکیل بسیج، این مهم را بر دوش ملت نهاد. بسیج ابتدا توان بالقوه جوانان را فعلیت بخشید آنگاه ظرفیت عظیم آنان را به سوی اکتساب فضایل انسانی سوق داد تا جایی که جوان بسیجی نماد یک تفکر و یک مکتب شد.
 بچه‌ها غالباً خنده‌رو و اهل مزاح بودند و بعد از ناهار و فرصت بین کلاس‌ها، بازار شوخی و مطایبه رونق داشت. بذله‌گویی جوانان بسیجی البته هیچ رگه‌ای از فساد، ابتذال و تمسخر نداشت. فقط محض خنده و ادخال سرور بود. اهل تقوا این گونه‌اند؛ خنداندنشان هم عبادت است! 
 غذایی که به ما می‌دادند چیزی بیشتر از سیب زمینی و تخم مرغ و مانند آن نبود و گاهی هم به همراه میوه‌های فصل. اما در آن موقعیت، کسی شکایتی نداشت و ساده‌زیستی الگویی پذیرفته‌شده از سوی نیروهای انقلاب بود
 صبح‌ها پس از نماز، باید به‌عنوان بخشی از آموزش‌های رزمی ‌و نظامی، دور اردوگاه می‌دویدیم. آن‌قدر که نفس‌ها می‌سوخت و کم می‌آوردیم. گاهی نیز به ما شبیخون می‌زدند؛ نیمه‌های شب که همه جا را سکوت فرا گرفته و ما خسته از فعالیت روزانه به خواب خوش فرو رفته بودیم، با صدای انفجار و رگبار، سراسیمه از چادرها بیرون می‌پریدیم. مربیان، رزمایش‌گونه با انفجارهای صوتی و شلیک گلوله به قصد ایجاد فضایی جنگی، ما را به این سو و آن سو می‌بردند تا بعضی آموزش‌های خود را عملی سازند. البته اینها همه در محیطی صمیمی ‌و برادرانه و به دور از خشونت و نظامیگری صِرف انجام می‌شد.
در یکی از روزهای پایانی، ناگهان خبری بین بچه‌ها ولوله ایجاد کرد. مسئولان اردوگاه برای دیدار با امام خمینی در جماران وقت گرفته‌ بودند. مژده‌ای غیرمنتظره‌ و خبری مسرت‌بخش که فکرش را هم نمی‌کردیم. دیدار با امام خمینی، منتهای آرزوی همه بود و بچه‌ها با شنیدن این خبر از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدند.
 یکی از برنامه‌های این دیدار، سرودی بود که باید پیش از سخنان امام، آن را اجرا می‌کردیم. البته هماهنگ کردن ششصد نفر برای خواندن سرود، کار آسانی نبود. از این رو هنگام تمرین، مرتباً به مشکل برخورد می‌کردیم؛ کلمات را پس و پیش می‌گفتیم و انسجام لازم را نداشتیم. تا آنکه دسته موزیک ارتش به کمکمان آمد و رهبر آن (مرحوم غلامرضا ایزدی) هدایت گروه را بر عهده گرفت و آموزش‌هایی به ما داد. آنگاه بارها تمرین کردیم تا به اجرایی مطلوب دست یافتیم و بنا شد در محضر امام، ابتدا موزیک نواخته شود و پس از قطع شدن موزیک، سرود را بخوانیم.
روز موعود فرا رسید؛ سه‌شنبه چهارم شهریور ماه ۱۳۵۹ ساعت نه صبح. از اردوگاه تا جماران راهی نبود و ما پیاده و دسته‌جمعی و گاه سرود بر لب به راه افتادیم. از کوچه‌های قدیمی ‌گذشتیم تا به حسینیه رسیدیم. چند ماهی می‌شد که امام به توصیه پزشکان، از قم به جماران منتقل شده بود. ساختمان نیمه‌کاره حسینیه هنوز تا تکمیل شدن فاصله داشت اما این باعث نمی‌گردید که عاشقان امام از ملاقات او محروم بمانند. فضای حسینیه چندان بزرگ نبود با سکویی به‌عنوان محل استقرار امام.
با مشاهده حسینیه، همه تحت تأثیر قرار گرفتند؛ أینَ الْمُلُوكُ وَ أبْناءُ الْمُلُوك کجایند شاهان و شاهزادگان؟ کجاست دبدبه و کبکبه ظاهریشان؟ کجاست آن کاخ‌های بلند و باشکوه؟ آن حشمت و فرّ دروغین؟ آن خدم و حشم و نوکران و ملازمان؟... و این حسینیه بی‌پیرایه با دیوارهای آجری! راستی چگونه می‌توان تصور کرد که امام از این مکان بسیار ساده، چنان سخنان پرشوری ایراد می‌کند که به واسطه آن، مناسبت‌های جهانی به هم می‌ریزد، خواب ابرقدرت‌ها آشفته می‌گردد و آمریکای قلدر، طعم ذلت و خواری را می‌چشد؟!
 یکی از ابعاد شخصیت امام، تحقیر دنیا و وارستگی از قید و بند آن بود. او به تأسی از اجداد طاهرینش زاهدانه زیست و اعتنایی به مظاهر دنیایی نداشت. امام در نهضت مقدس خود کاخ و کاخ‌نشینی را تقبیح نمود و ساده‌زیستی را سرلوحه زندگی مسئولان در جمهوری اسلامی قرار داد. اما نفرین ابدی بر کسانی که بر خلاف راه امام بزرگوار، فرهنگ ‌اشرافیگری را وارد این سرزمین کردند.
همه نشستیم اما بی‌قرار و ناشکیبا بودیم. خدایا! تو را شکر که آرزویمان را محقق فرمودی. دیدار با شخصیت یگانه و باصلابتی که مسیر تاریخ را تغییر داد، جهان را از بیراهه‌های پوچ گرایی و سردرگمی، به باور عصر انتظار و ظهور نزدیک ساخت، فرهنگ دشمن ستیزی و شهادت‌طلبی را مرسوم و اسلام را به‌عنوان تنها مکتب منجی و گشاینده معضلات جوامع بشریت مطرح ساخت.
اگر بخواهیم با محاسبات بشری برآورد کنیم، ممکن نیست یک انسان با دست خالی تا این حد تأثیرگذار باشد. در طول همین دو سده، انسان‌های بزرگی ظهور کرده‌اند اما اولا تأثیرشان در یک محدوده خاص جغرافیایی بوده و ثانیا با مرگشان پرونده‌ آنها نیز بسته شده و به تاریخ پیوسته‌اند. اما امام از جنس هیچ کدام نبوده و نیست. او به شیوه انبیا فراتر از زمان و مکان اندیشید و فرهنگ و تمدنی ناب آفرید. ‌مخاطب این اَبَرمرد، همواره ملت‌ها بوده و هستند با تمام اختلافات نژاد، زبان، مذهب و سنت‌هایی که بینشان وجود دارد.
چشم‌ها به سکو دوخته شده بود تا امید مستضعفان ظاهر شود. به درستی نمی‌دانستیم هنگام برخورد با امام چه عکس‌العملی خواهیم داشت و چگونه باید احساسات خود را با دیدن او ابراز کنیم. ناگهان در باز شد و نگاه‌ها به آن سو مبهوت ماند. امام جلوه‌ای الهی بود و تماشایی‌تر از آن چیزی که تصور شود!
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر   
 من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
 او به هیچ کدام از انسان‌هایی که دیده بودیم شباهت نداشت. بعدها هم به محضر عالمان بزرگ و جلیل‌القدری رسیدیم، اما دلربایی امام متفاوت بود. قامتی کشیده و چهره‌ای بیش از حد جذاب و گیرا داشت. نورانیت امام اولین چیزی بود که نظرها را به خود جلب می‌کرد. پیشانی بلند و محدّب او مانند خورشیدی از زیر سحاب تیره عمامه تلألؤ داشت. ابروان انبوه مشکی و محاسن سفید در آن چهره ملکوتی، به تضاد شگفت جمال و جلال می‌مانست. و چشمانی نافذ که تاب نگاه بر آن را دشوار می‌نمود. امام یکپارچه آرامش، آزرم و انقطاع الی‌الله بود و فوق‌العاده با مهابت و در عین حال مهربان به‌نظر می‌رسید.‌ ترکیب این دو صفت در او آیه (اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ) را تداعی می‌کرد. در زیر چشمان و بر گلبرگ گونه‌هایش به خوبی رد ّ‌اشک و جویبار‌ گریه نمایان بود. او با خلوت شبانه و‌ اشک به درگاه محبوب، انس فراوانی داشت.
با ورود امام به حسینیه،‌ اشک‌ها بی‌اختیار جاری شد. ابتدا سعی در پنهان کردن ‌اشک‌هایمان داشتیم. شاید از یکدیگر خجالت می‌کشیدیم یا از ریا می‌ترسیدیم. اما طغیان ‌اشک‌های غمّاز و در عین حال صادق، چیزی برای پنهان کردن نگذاشته بود. آن جوانان مخلص بسیجی که همه احساسات پاک و مشابهی داشتند، یکپارچه برخاسته و با مشت‌های گره‌کرده شعار دادند «روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی.» جمعیت، بسیار ناآرام و متلاطم بود و فریاد آنان در فضای محدود حسینیه، پژواک شدیدی داشت و امام با وقاری خاص، لحظاتی با‌ اشاره دست به ابراز احساسات جمعیت پاسخ داد و بر جای خود نشست اما موج فشرده جمعیتِ جوان و فدایی امام، تاب سکوت و بردباری را نداشت تا آنکه سرانجام نظم و آرامش به همراه ادب حضور امام برقرار شد. دسته موزیک که رو‌به‌روی ما و در کنج حسینیه، جا گرفته بود شروع کرد به نواختن. اما چشم‌ها هروله‌کنان از ورای سیلاب زمزم‌ اشک، مشغول طواف آن کعبه دل‌ها بود. موزیک قطع شد و ما با‌ اشاره دست رهبر ارکستر، یکپارچه لب گشودیم. ششصد نفر جوان عاشق و شیدای امام با صدایی بسیار رسا و برخاسته از اعماق جانمان خواندیم:
 ما مسلح به الله اکبریم
بر صف دشمنان حمله می‌بریم
ما همه پیرو خط رهبریم
بر صف مشرکان حمله می‌بریم
لا اله، لا اله، لا اله الا الله
وَحدَهُ وحده وحده وحده
اَنْجَزَ انجز انجز وَعْدَه
نَصَرَ نصر نصر عَبْدَه
لا شریک لا شریک لا شریک له
انجز وعده و نصر عبده
الله اکبر خمینی رهبر
   سرود از دو بخش فارسی و عربی تشکیل شده بود. بخش عربی آن در واقع قسمتی از دعایی است که رسول مکرم اسلام(ص) در فتح مکه به مسلمانان آموخت. (این دعا هم اینک در ابتدای مفاتیح الجنان به‌عنوان تعقیب نمازها آمده است. «اَنْجَزَ وَعْدَه» یعنی خداوند به عهد خود وفا کرد و «نَصَرَ عَبْدَه» نیز یعنی بنده خود را یاری فرمود)
   پیام سرود آشکار بود و می‌توان ادعا‌ نمود که ما در آن روز بیانیه انقلاب اسلامی را در حضور امام قرائت کردیم. امام بزرگوار نیز در سخنان کوتاه خود بر مضمون سرود صحّه گذاشت و فرمود:«همان طوری که الان شعار دادید شما آقایان و چه شعار خوبی بود: ما الله اکبر سلاحمان است.» آنگاه از الله اکبر به‌عنوان سلاح ملت تعبیر فرمود.
   سرود آن‌چنان بر دل‌ها نشست که مدت‌ها نقل محافل بود و سپس به‌عنوان پیش‌آغاز (تیتراژ) اخبار صدا و سیما برگزیده شد و اکنون با گذشت چهل سال، همچنان پخش آن ادامه دارد.