۶۰۹ - سید ابوالحسن موسوی طباطبایی : به بهانه ایام شهادت ریحانهًْالحسین حضرت رقیه علیهاالسلام - ۱۳۹۹/۰۷/۰۱
به بهانه ایام شهادت ریحانهًْالحسین حضرت رقیه علیهاالسلام
شامی که فجر صادق از آن دمید
۱۳۹۹/۰۷/۰۱
ماه صفر را ایام تجدید حزن اهلبیت(ع) میدانیم و این به جهت مصیبتهای فراوانی است که در شام برای خاندان رسالت(ص) روی داد. پس از واقعه جانگداز کربلا، ابتدا اسیران اهلبیت را به کوفه وارد کردند و سپس به دستور یزید عنید، آنان را به همراه سرهای مطهر شهدا به شام فرستادند. اما مصیبت شام با کوفه قابل مقایسه نیست.
کوفه مرکز تشیع و خاستگاه معارف اهلبیت(ع) بود و کوفیان سالها، عدل علوی و منش و بزرگواری آن امام همام را دیده و چشیده بودند. از این رو هنگامیکه اسرا وارد کوفه شدند، لشکریان آنان را در احاطه خود قرار دادند زیرا از شورش مردم کوفه واهمه داشتند. کوفیان هنگام دیدن اسرا سخت میگریستند.
هنگامی که حضرت زینب(س) گریه و بیتابی کوفیان را دید در خطبه خود به آنان فرمود: «ای اهل کوفه! ای اهل خدعه و خذلان! آیا بر ما میگریید و ناله سر میدهید؟ هرگز اشک چشمتان باز نایستد و نالهتان ساکن نگردد... راوی گوید مردم میگریستند و دستها به دندان میگزیدند.
همچنین پس از خطبه امکلثوم، دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده که مردم صدا به گریه بلند کردند و زنان گیسوان پریشان نموده خاک بر سر ریختند و چهره به ناخن خراشیدند و سیلی به خود زدند و مردان نیز به گریه افتادند و موی صورت خود کندند. این حال کوفه بود تا آن که به نهضتهای متعددی چون قیام توابین و مختار انجامید.
اما در شام وضعیت کاملاً متفاوت بود. شامیان که از ابتدای فتح این سرزمین در دوره خلیفه اول با اسلامِ بنیامیه انس و الفت گرفته و هیچ اطلاعی از اسلام راستین و خاندان رسالت نداشتند با دیدن اسرای اهلبیت، ازدحامی عظیم نموده و به جشن و پایکوبی پرداختند. به نقل از کامل بهایی، اهل شام اسرای خاندان رسالت را سه روز پشت دروازه نگاه داشتند تا شهر را بیارایند. سپس پانصد هزار نفر مرد و زن با دف و طبل و دُهُل بیرون آمدند و با چند هزار نفر، رقصکنان به استقبال اسرا رفتند. در حالی که دست و پاها را خضاب کرده و بر چشمها سرمه کشیده بودند. یزید ملعون نیز بر تخت جواهر نشان نشست و دستور داد قصر را بیارایند و تختهای زرین و سیمین در دو سوی مجلس نهند.
از امام رضا(ع) روایت شده هنگامیکه سر مطهر حسین(ع) را به قصر یزید پلید آوردند، مجلس شراب آراست و با ندیمان خود شراب زهر مار کرد و مشغول قمار شد و خود ساقیگری آنان میکرد و میگفت بیاشامید که این شراب مبارکی است، چون سر بریده دشمن ما اینجاست و ما با کمال آرامش مشغول خوردن غذا و نوشیدن شرابیم. وی هنگام قمار، بر حسین و پدر و جد بزرگوار او صلواتاللهعلیهم، ناسزا میگفت و چون از حریف خود میبرد سه جرعه شراب میآشامید و باقی مانده آن را کنار تشتی که سر بریده امام در آن بود میریخت.
اسرای اهلبیت(ع) را با لباسهای کهنه و فرسوده در حالی که به طناب بسته بودند وارد مجلس شوم یزید کردند. ولی امام سجاد(ع) در زنجیر بود و گردن مبارکش در غل قرار داشت. در این هنگام حضرت فرمودای یزید! گمان میکنی اگر رسول خدا(ص) ما را در این حال میدید چه میکرد؟ اهل مجلس جملگی صدا به گریه بلند کردند و آن بیحیا دستور داد ریسمانها را برداشتند و خودِ وی سوهانی خواست و با آن زنجیر امام سجاد(ع) را برید.
اما هنگامیکه چشم حضرت زینب(س) بر سر مطهر برادر افتاد،گریبان چاک کرد و با نالهای جانسوز که دلها را جریحهدار میساخت با سر بریده برادر چنان سخن گفت که همه حاضران در مجلسگریستند و یزید ملعون خاموش بود. سکینه دختر گرامی امام حسین(ع) درباره آن پلید گوید به خدا قسم سنگدلتر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی پلیدتر و جفاکارتر از او نیافتم.
مجلس نحس یزید به تنهایی، مشحون از مصایب جانکاه برای آلرسول(ص) بود. وی از اطرافیان خود نظرخواهی کرد که با اسیران چه کنم؟ آن ناپاکزادگان با تعبیر بسیار زشت و جسارتآمیزی، رأی به کشتن آنان دادند. ولی خداوند خواسته شوم آنان را باطل فرمود. همچنین در این مجلس، شخصی از یزید تقاضا کرد فاطمه دختر گرامی سیدالشهدا(ع) را به کنیزی به او دهد که این امر نیز با خروش علیوار حضرت زینب(س) خنثی شد.
از دیگر صحنههای شنیع و سوزناک، زمانی بود که یزید پلید با عصای خیزران بر لب و دندان سیدالشهدا(ع) میزد که ناگهان ابو بَرزه اَسلَمی برآشفت و گفت: وای بر تو! چوبت رابردار به خدا قسم بارها دیدم رسول خدا(ص) آن لب و دندان را میبوسید و قاتلان او را لعن میکرد. یزید عنید از سخن ابو برزه خشمگین شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کنند.
حضرت زینب در خطبه بسیار غرا و سراسر غمبار خود در مقابل یزید، از جنایت هولناک او اینگونه تعبیر فرموده است: «قَدْ نَكَأتَ القُرْحَهًَْ وَ اسْتَأصَلْتَ الشأفهًَْ بِإراقَتِكَ دِماءَ ذُریّهًِْ مُحمّدٍ صلى اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ؛ تو از جراحت دل ما پوست برکندی و با ریختن خون پاک فرزندان پیامبر(ص) خاندان ما را ریشهکن نمودی.»
یزید دستور داده بود اسیران آل محمد(ص) را در خانهای کنار کاخ خود اسکان دهند. آن خانه که ظاهرا ویرانهای بود، اهلبیت را از گرما و سرما حفظ نمیکرد بهطوری که چهرههایشان پوست انداخت. از امام صادق(ع) روایت شده است: «وقتی یزید اسرا را در آن منزل ویرانه مسکن داد، بعضی از آن مظلومان گفتند یزید ما را در این خانه جای داده تا دیوارها و سقفش بر سرمان فرو بریزد و ما کشته شویم.»
منهال بن عمرو در بازار دمشق، امام سجاد(ع) را دید و از حال آن بزرگواران پرسید. حضرت پاسخ داد حال ما همچون قوم بنیاسرائیل در میان فرعونیان است که مردانشان را سر میبریدند و زنانشان را زنده نگه میداشتند. ای منهال! روزگاری عرب افتخار میکرد که محمد(ص) از نژاد اوست و قریش به خود میبالید که پیامبر از اوست. اما امروز ما خاندان همان پیامبریم که حقمان به یغما رفته و کشته و رانده شده از وطنیم.
اما قله مصیبتهای شام را باید شهادت نازدانه سه ساله حسین(ع) دانست. آن خاندان مظلوم که زخمهای مکرر مصیبت بر دلهای نازنینشان جایی باقی نگذاشته بود، آن شب در کنج ویرانه از صدایگریه رقیه، سراسیمه برخاستند.
دختر خردسال روزهای متمادی پدر را ندیده تا در آغوش مهربانش لختی بیاساید. رنج چهل منزل سفر، پای پُرآبله، بدن مجروح از تازیانه و کعب نیزه، گرسنگی و تشنگی و ناملایمات بسیار، حدیث مفصلی است که بر دل پر از اندوه او انباشته شده تا اگر پدر را ببیند، خود را از آن همه درد تهی سازد... اما آن شب، لحظهای پدر را به خواب دید، از شوق برخاست و او را نیافت...
جسمم ضعیف و روحم، سرگرم بال بال است
دور فراق طی شد، امشب شب وصال است
تا یافتم طبق را دیدم جمال حق را
باید به سجده افتم این وجه ذوالجلال است
هنگام شب که دیده خورشید در خرابه؟
این قرص آفتاب است یا ماه، یا هلال است؟
(سازگار)
شامی که چهل سال معاویه پلید برای تبدیل آن به کانون شیعیان آلابوسفیان تلاش کرده بود، ناگهان با سخنرانیهای امام زینالعابدین و حضرت زینب علیهماالسلام زیر و رو شد و مردمی که تا پیش از آن خاندانی جز بنیامیه برای پیامبر نمیشناختند به حقیقت اهلبیت واقف شدند و معرفت ناب دین را از دهان مبارک امام معصوم(ع) نیوشیدند. آنان بر غفلت خود اشک ریختند و اقامه عزای سیدالشهدا نمودند. آری شام یکبار دیگر به دست اهلبیت فتح شد و یزید پلید مجبور به اظهار برائت از قتل سیدالشهدا و لعن ابنزیاد گردید.
امروز قبر معاویه علیه الهاویه در دمشق مزبلهای بیش نیست که رهگذران سنگ و لعن نثار آن میکنند و حفره عذاب یزید پلید نیز نامعلوم است. اما رایت باعظمت اهلبیت بر دو بارگاه باشکوه حضرت زینب و حضرت رقیه سلاماللهعلیهما در آن سرزمین در اهتزاز میباشد.
حبیب بن مظاهر در شب عاشورا به عقیله بنیهاشم عرض کرد، ای دختر امیرالمؤمنین! یقین بدانید تا ما زندهایم اجازه نخواهیم داد پای اسبهای دشمنان به طناب خیمههای شما برسد و امروز هم شهدای مدافع حرم با اقتدا به شهیدان کربلا، وجود خود را سپر بلای حریم آلرسول(ص) کردند. سرزمینی که روزگاری «جولانگاه» دشمنان پیامبر بود امروز «میعادگاه» عاشقان اهلبیت(ع) است. یاد شهیدان بزرگوار مدافع حرم خصوصاً سیدالشهدای مقاومت سردار سلیمانی گرامی باد.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی