علیرضا یوسفی راستگو
هيچ ديني به اندازه اسلام به موضوع عقل و عقلگرایی و رفتارهای بر اساس محاسبات عقلی اهميت نداده است. عقل، مهمترین و بزرگترین سرمایه بشری است و آنچه روح انسانی را از سایر جانداران جدا میسازد، همین نعمت عقل انسانی است که همه اسماء الهی را در خود جای داده است. عقل به منزله قدرتی است که انسان را از درون به صلاح و خیر راهنمایی میکند و از بدی و شرور باز میدارد.
در حدیث شریف نبوی(ص) آمده است: قیل له: ما العقلُ؟ قال: العملُ بطاعهًْ اللهِ و إنَّ العمّالَ بطاعهًِْ الله هُمُ العُقلاءُ؛ از حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) سؤال شد: عقل چیست؟ فرمود: عمل به فرمان خداوند، عاقلان راستین، آنهایند که از خداوند اطاعت میکنند. (بحارالأنوار، ج 1، ص 131)
امام رضا(ع) در بیان ارزش و اهمیت عقل میفرماید: صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله دوست هرکس عقل او و دشمنش جهل اوست. (تحفالعقول، ص 443)
در قرآن کریم واژههای هم خانواده عقل 49 بار، واژه تفکر و مشتقات آن 18 بار مورد استفاده قرار گرفته است.کلمه تدبّر با تأکید بر تدبّر در قرآن 4 بار وكلمه اولوالالباب هم 16 بار در قرآن تكرار شده و صاحبان خرد بارها توسط خداوند متعال مورد خطاب قرار گرفته اند كه این خود نشان ميدهد عقل در قرآن از جايگاه والايي برخوردار است.
شاید این آیه شریفه: قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانیاند که نمیاندیشند.(أنفال/22)؛ یکی از تندترین انتقادهای قرآن از اقدامات جاهلانه و غیرعاقلانه باشد. آنها که از شنیدن حق کر و از گفتن آن لالند و با وجود دو پیامبر درونی و برونی از آن بهره نمیبرند؛ انسان نیستند، بلکه جانورند. آنهم از نوع بدترین جانوران! خلقت آسمان و زمین، تحولات شب و روز، آیات الهی در جهان و قرآن و حوادث عالم، بهترین راههای تفکر و تذکّر و شناخت جهان و وظایف انسان است.
در بیان نورانی پیامبر اکرم(ص)، نادانی بدترین فقرها و عقل بهترین و سودمندترین ثروتها معرفی شده است.(تحفالعقول ص۶)
بنابراین هر کس از این نعمت بزرگ الهی در زندگی خویش بهره برد، به سعادت دنیا و آخرت دست یافته و آنکه عقل را چراغ راه زندگی قرار ندهد، جز بدبختی و هلاکت نصیبی حاصلش نخواهد شد.
نشانههای خردمندی
خردمندان دارای نشانههایی هستند که با کمک گرفتن از آیات الهی و احادیث ائمه طاهرین(ع) به ذکر برخی از مهمترین آنها میپردازیم.
شجاعت و نترسی
از ویژگیهای انسان عاقل، شجاعت، نترسیدن و فرار نکردن از میدانهای سخت در جنبههای مختلف نظامی اقتصادی و... است.
قرآن کریم پیامبر اعظم(ص) را الگوی مومنان معرفی کرده ومیفرماید: «یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است.»(احزاب/21)
عمده آیات سوره احزاب از جمله همین آیه 21 در رابطه با جنگ احزاب(خندق) نازل شده که یکی از سختترین وحساسترین مقاطع تاریخ صدر اسلام بود و نقش مدیریتی عاقلانه ومعنوی پیامبر اکرم(ص) وشجاعت امام علی(ع) در این جنگ مایه شکست اتحاد مشرکان، یهودیان و منافقان داخلی علیه اسلام نوپا وانقلاب عظیم نبوی نمایان شد. نقش پيامبر اکرم در جنگ احزاب، الگوى مسئولان و فرماندهان است: هدايت لشكر، اميد دادن، خندق كندن، شعار حماسى دادن، به دشمن نزديك بودن و استقامت کردن. البته الگو بودن پيامبر، اختصاص به مورد جنگ نظامی ندارد و به اطلاق آیه، رفتار و سیره پیامبر عزیز در همه ابعاد زندگی قابل تاسی و الگوبرداری است.(تفسیر نور جلد 7- صفحه 345)
امام علی(ع) در بیان شجاعت بینظیر پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللهِ فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ. (كلمات غریب نهجالبلاغه شماره 9). هرگاه آتش جنگ، سخت شعلهور مىشد ما به رسول خدا پناه مىبرديم و در آن هنگام هيچيك از ما به دشمن از او نزديكتر نبود.
سيّد رضى، مولف نهجالبلاغه كه هدفش شرح نكتههاى فصيح و بليغ اين جمله بوده است در توضیح این حدیث شرف مىگويد: «معناى اين سخن اين است كه وقتىترس از دشمن شديد مىشد وجنگ بهگونهاى بود كه گويا مىخواهد جنگجويان را در كام خود فرو ببرد، مسلمانان به پيامبر(ص) پناهنده مىشدند تا رسول خدا شخصا به نبرد پردازد و خداوند به بركت وجود او نصرت و پيروزى را بر آنان نازل كند و در سايه آن حضرت ايمن گردند. اين مسئله واقعاًً عجيب است، فرمانده دشمن معمولاً در تيررس دشمن قرار نمىگيرد، آن هم بهگونهاى كه از همه به تيررس دشمن نزديكتر باشد تا بتواند مديريت لشكر را انجام دهد. اين نشانه مهمى از شجاعت پيغمبر اكرم و توكل او بر ذات پاك پروردگار و آرامش بخشيدن به نفرات لشكر است تا آنها بدانند يارى خداوند در انتظارشان است و به يقين پيروز مىشوند و هرگز احتمال شكست را در وجود خود راه ندهند كه اين خود عامل مهم پيروزى در ميدان نبرد است.
برخلاف آنچه بعضى مىپندارند كه پيامبر(ص)شخصاً در ميدان جنگ به مبارزه برنمىخاست، مورخان اسلامى نوشتهاند كه در جنگهاى فراوانى شخصا وارد ميدان نبرد شد؛ از جمله «ابن اسحاق» در كتاب تاريخ خود مىنويسد كه پيامبر اكرم در نُه غزوه از غزوات اسلامى شخصاً به نبرد پرداخت، در جنگ بدر، احد، خندق، بنىقريظه، بنىالمصطلق، خيبر، فتح، حنين و طائف. و بعضى بيش از اين تعداد را شمردهاند.(پیام امام، آیتالله مکارم، ج14 )
حال باید پرسید: آیا پیامبر و وصی برحق او که عقل کل وکل عقلند وقتی در سختترین نبردها خود شخصا در برابر دشمن قرار میگیرند وهیچگاه در برابر تهدیدات و هجمههای آنان منفعل نشده و هیچ ترس و واهمهای به خود راه نداده استوار و مقاوم تا پای جان میایستند و نعوذبالله بیعقلی میکنند؟؟
شنیدن سخن ناصحان
از نشانههای بارز اهل خرد این است که به پند و نصیحت ناصحان گوش فرا میدهند. خداوند حکیم در قرآن کریم میفرماید: ومتذکر نمیگردند مگر صاحبان خرد. (بقره / ۲۶۹)، ویا در سوره رعد آیه 13 فرموده: فقط صاحبان خرد متذکر (بیدار و هشیار نسبت به حقیقت) میگردند.
از جمله مواردی که خداوند به ویژگیهای صاحبان خرد اشاره فرموده است آیات 17 و18 سوره زمر است: بشارت ده به آن بندگانم كه سخنان(مختلف) را مى شنوند و از بهترينِ آنها پيروى مىكنند. آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنان صاحبان خردند.
انسانهای عاقل به شنیدن سخنان و برگزیدن بهترین آنها، که تنها راه مطمئن و خردورزانه براى دستیابى به حقایق الهى است همت میگمارند و نظرات انتقادی کارشناسان دلسوز را به بهانههایی چون تخریب و برخورد جناحی و سیاسی کنار نمیگذارند. گوش سپردن به سخنان و برگزیدن بهترین آنها، نشانه عقل سلیم و خرد ناب است.(تفسیر نور ج 8 ص 157)
امام علی(ع) در اینباره بیان زیبایی دارند، ایشان فرمودهاند: بدانيد عاقل، كسى است كه با فكر درست، به استقبال نظرات گوناگون برود و در عواقب امور بنگرد.(غررالحكم، ج 1، ص178)
اما از طرف دیگر این انسانهای نادان هستند که خود را عقل کل دانسته و فقط به نظرات خود در میدان مسئولیت اهمیت میدهند و به هیچ سخنی از طرف منتقدان وصاحب نظران وقعی نمینهند و ناتوانيها ، بیعرضگیها و بیتدبیریهای خود را نه تنها نمیپذیرند بلکه آن را عین عقلانیت و تدبیر میپندارند وبه رفتارهای جاهلانه و بزدلانه خود، رنگ عاقلانه ميزنند. امام علي(ع)میفرمایند: از احمق بر حذر باش؛ زيرا آدم احمق، خودش را اگرچه بدكار باشد، نيكوكار مىداند و ناتوانياش را زيركى و شرّ و بدیاش را خير و خوبى مىشمارد .(نهج السعادهًْ: ج3 ص 225) و نیز فرمودند: احمقترين مردم کسي است که خيال کند عاقلترين مردم است.(غررالحکم، ج1، ص77)
راستگویی
اگر ازکسی سؤال کنند: عقل تو بین انسان راستگو و دروغگو، کدام را انتخاب میکند؟! بیدرنگ انسان راستگو را انتخاب میکند، این انتخاب در واقع، انتخاب فطری همه انسانها است. یعنی در وجود و فطرت هر انسانی، میل به صداقت و راستی وجود دارد.
راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است؛ نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست و عقل نیز نفاق را نمیپسندد و از نفاق و دورویی پرهیز میدهد.
انگیزههایی که عقلا، سبب صادق بودن انسان میشود عبارتند از:
الف) اعتماد به نفس و نداشتن عقده حقارت، انسان را به راستگویی دعوت میکند؛
ب) شجاعت و شهامت ذاتی و اکتسابی سبب میشود که انسان واقعیتها را بگوید؛
ج) پاک بودن حساب و نداشتن نکته ضعف سبب گرایش انسان به راستی میشود در حالی که آلودگان برای پوشانیدن عیوب خود به سراغ دروغ میروند؛
د) از همه مهمتر ایمان به خدا و روز جزا و برخورداری از تقوای الهی عامل اصلی صدق و راستی است.
کسی از امام رضا(ع) پرسید: حجّت خداوند بر خلق چیست؟ حضرت فرمود: عقل است که با آن انسان راستگو شناسایی شده، راستی او گواهی میشود و نیز دروغگو شناخته شده، دروغ او گواهی میشود.
استفاده از تجربیات
یکی از ویژگیهای مهم انسان عاقل استفاده از تجربیات دیگران و آدرس گرفتن از آنهاست.
امام علی(ع) در نامه سىویكم نهجالبلاغه مىفرماید: و العقل حفظ التّجارب. (نشانه) عقل، حفظ و نگهدارى تجربههاست.
ابوموسی اشعری حین مذاکرات حکمیت در جنگ صفین، نامهای به محضر امیر مؤمنان(ع) فرستاد. امام در پاسخ، هشدار داد: «أِنّ الشَّقی مَن حُرِمَ نَفعَ ما اوتی مِن العَقلَ و التَّجرِبهًًْ؛ همانا بدبخت کسی است که از سود عقل و تجربه داده شده به او، محروم بماند».(نامه ۷۸ نهجالبلاغه)
دقت و ادب در سخن گفتن
ازدیگر شاخصههای انسان عاقل، مودبانه سخن گفتن و دقت در ایراد سخن است.امیرالمومنین(ع) مى فرماید: انّ لِسانَ المؤمنِ مِن وَراءِ قَلبِهِ. و إنّ قَلبَ المُنافِقِ مِن وَراءِ لِسانِهِ؛ لأنّ المؤمنَ إذا أرادَ أن يَتكَلّمَ بكلامٍ تَدَبَّرَهُ في نَفسِهِ. فإن كانَ خَيرا أبداهُ و إن كانَ شَرّا و اراهُ. و إنّ المُنافِقَ يَتكَلّمُ بما أتى على لِسانِهِ لا يَدري ما ذا لَهُ و ما ذا علَيهِ(خطبه 176 نهجالبلاغه) زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او؛ به این معنی که مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد، ابتدا درباره آن مىانديشد؛ اگر خوب بود اظهارش مىكند و اگر بد بود، آن را پنهان مىدارد. اما منافق هرچه به زبانش آيد مىگويد، بىآنكه بداند چه سخنى به سود و چه سخنى به زيان اوست.
انسان نادان ديگران را با ادبیات زشت، زننده، تحقیرآمیز، با طعنه و ملامت و زخم زبان مورد خطاب قرار ميدهد.
امام علي(ع) فرمود: هرکس عقلش کم باشد ديگران را به صورتي زشت مورد خطاب قرار ميدهد.(غررالحکم ج1، ص233)
انسان عاقل و مودب سعی میکند حتی سخنان نسنجیده دیگران را با سعهصدر شنیده و سنجیده پاسخ میدهد و هرگز منتقدان خود را با القاب سخیف خطاب نمیکند.
عاقل بیش از آنکه گوینده باشد شنونده است و افسار زبان خویش در دست دارد و اجازه جولان به آن نمیدهد. امام علی(ع)فرمود: العاقل من عقل لسانه.(غررالحکم.۱.ص۵۰۲)، خردمند کسی است که زبان خود را در بند کشد.
بسیاری از بدبختیها و مشکلات، از عدم کنترل زبان است؛ چرا که اکثر مردم قبل از اینکه خوب فکر کنند حرف میزنند، به همین خاطر است که بیشتر مردم از غالب گفتههایشان پشیمانند و ایکاش قضیه به همین جا ختم میشد؛ چه گرفتاریها، جداییها، کشمکشها که بهخاطر عدم کنترل زبان، نصیب انسان میشود. مخصوصاًً قدرت عقل در هنگام خشم و عصبانیت خود را نشان میدهد. آنجا که شخص در اوج غضب زبان و رفتار خود را کنترل میکند. انسان خردمند اگر هم رفتار یا سخن نسنجیده و خطایی از او سرزند جرأت عذرخواهی وجبران خطا را دارد.
عملگرایی
از دیگر نشانههای عقل در وجود انسان عمل کردن و رفتار متناسب با گفتار است. عاقل اگر حرفی بزند و وعدهای اگر دهد به آن عمل میکند.
امام علی(ع) میفرمایند: العاقل من صدق اقواله افعاله) میزان الحکمه/ ج ۸/ ص ۳۸۹۱)، خردمند کسی است که کردارهایش، گفتارهای او را تصدیق کند.
عاقل اهل حرافی نیست بلکه پیش از گفتن برای دیگران، به آنچه میداند و باور دارد عمل میکند؛ به بیان دیگر قول و عمل او هر دو دارای یک چهرهاند.
در روایتی زیبا امام کاظم(ع) فرق مومن و منافق را اینگونه بیان فرموده اند: مؤمن کمحرف و پرکار است و منافق پرحرف و کمکار.(تحفالعقول، ص۳۹۷)
انسان احمق و غیرعاقل نه تنها خود اهل کار و فعالیت نیست بلکه از کار و تلاش دیگران ناراحت شده زبان به اشکالگیری باز میکند. به فرموده مولای عاقلان، نادان دوست دارد ديگران مثل او باشند. امام علي(ع) فرمود: با کسي که به شدت احمق است همراه مشو، زيرا او کارش را برايت جلوه ميدهد و دوست دارد تو هم مثل او باشي.(غررالحکم ج1 ص432)