پروژه انقلاب رنگی با حمایت سنگین غربیها
۱۳۹۹/۱۱/۱۲
دست خط سیدمحمد خاتمی در تجلیل از ریچارد فرای و الگا دیویدسن؛ خاتمی در این یادداشت یادبود، دیدار با تئوریسین «مکتب ایرانی» در بوستون را «خاطرهای فراموش نشدنی» مینامد و دیویدسن را انسانی دانشمند، شریف و بزرگوار که ایراندوستی ایشان بر فضلیتهایشان افزوده، خطاب میکند!
سفر خاتمی به آمریکا، ظاهراً سفری موفقیتآمیز برای اصلاحطلبان بود، چرا که یک سال بعد از آن، شبکة تلویزیونی بیبیسی در 23 می2007 (1387) خبر داد که سازمان سیا یک دستور محرمانه از رئیسجمهور آمریکا برای اجرای «عملیات سیاه» در ایران با هدف بیثباتسازی دولت احمدینژاد دریافت کرده است.1 یک سال قبل از انتخابات 1388 (2008م) نیز «سیمورهرش» روزنامهنگار مشهور آمریکایی در مقالة خود در نیویورک تایمز فاش کرد که: « کنگره با درخواستی که از سوی پرزیدنت بوش برای تأمین بودجه افزایش گسترده دامنه عملیاتهای پنهانی علیه ایران ارائه داده بود، موافقت کرده است. این عملیاتها که رئیسجمهور برای انجام آنها درخواست 400 میلیون دلار بودجه کرده است، در قالب یک فرمان ریاست جمهوری که توسط بوش به امضا رسیده، برای بیثبات کردن رهبری مذهبی این کشور طراحی شده است.»2
خاتمی هدف خود را از این سفرها و آنچه مورد مذاکره با شخصیتهای فکرآفرین آمریکایی و غربی و نیز حمایتگران عربی و غربی قرار گرفته را بیان میکند. سردار عزیز جعفری، فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در یکی از سخنرانیهای خود، به سخنان منتشر نشدة خاتمی در بهمن ماه 1387 اشاره میکند که بیان کنندة این هدف اصلی او و اصلاحطلبان است. خاتمی در بخشی از این سخنرانی میگوید: «اگر در انتخابات دهم احمدینژاد سقوط کند عملاً رهبری حذف میشود، اگر به هر قیمتی و به هر شکلی اصلاحات دوباره به قوّة اجرایی بازگردد، دیگر رهبری اقتداری در جامعه نخواهد داشت، سقوط اصولگرایی به معنای پایان اقتدار رهبری تلقی میشود و با شکست اصولگرایان باید قدرت رهبری را مهار کرد.»3
پیش از این همفکران خاتمی، مطالعات و فعالیتهایی را در زمینة بومیسازی پروژة کودتای مخملی در ایران، انجام داده بودند. از جمله خانم الهه کولایی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و نماینده مجلس ششم و عضو حزب مشارکت، سلسله نشستهایی را با عنوان «برنامة اورسیای مرکزی» در این دانشگاه در مهرماه 1383، برگزار کرد و محصول آن درکتاب «افسانة انقلابهای رنگی» چاپ شد. در این کتاب که به عنوان مرجع اصلاحطلبان در جنبش سبز قرار گرفت، بر نقش «غیرقابل انکار» بنیاد جرج سوروس – پدر انقلابهای مخملی – و نیز دولتها و رسانههای اروپایی تأکید شده است. در این کتاب 17 بند به عنوان شاخصههای «سازمان عملیات انقلاب نارنجی» اوکراین ذکر شده.4 که در جریان فتنه منتهی به سال 1388 و پروژه «تقلب» به طور کامل رونمایی گردید.
وقوع انقلابهای رنگی در جمهوریهای سابق اتحاد شوروی، انقلاب گلسرخ در گرجستان (2003)، انقلاب نارنجی اوکراین (2004)، انقلاب لاله (ارغوانی) در قرقیزستان (2005) و پیروزی در آنها، آمریکا را به استفاده از روشهای مشابه در ایران، لبنان و ونزوئلا ترغیب کرد. تشکیل بنیادهای به ظاهر مردمی و با اهداف فریبندة مردمسالاری و حقوق بشر، شاکلة اصلی این روش را تشکیل میدهد.
در انقلاب نارنجی اوکراین و در سال 2004 میلادی، ویکتور یوشچنکو نامزد مورد حمایت غرب، از سوی NED، سازمان خانة آزادی و مؤسسه جامعة باز متعلق به جرج سوروس حمایت شد. چهار مؤسسة متعلق به NED برای ایجاد تغییرات در اوکراین فعال شدند و بوش براساس افشاگری نیویورک تایمز، 65 میلیون دلار برای سازماندهی این انقلاب خرج کرد.
برای ایجاد تغییرات مشابه در ایران، NED در سالهای 75-1374 مبلغ 75هزار دلار کمک مالی در اختیار بنیاد دموکراسی در ایران قرارداد. در سالهای 84-1381 این مبلغ به 90 هزار دلار افزایش یافت که به بنیاد عبدالرحمن برومند (یار غار شاپور بختیار و نفر دوم جبهة تشکیلات نهضت مقاومت ملی) که توسط دختران او (لادن و رویا) در واشنگتن به ثبت رسیده بود، پرداخت شد. هدف این کمکها، مستندسازی ادعای غرب در مورد حقوق بشر در ایران، فشار بر زنان و زندانیان سیاسی بود! این بنیاد در سالهای 1386 و 1387 نیز 300 هزار دلار از بنیاد «اسمیت ریچاردسون» دریافت کرد!5
پیوند عناصر اصلاحطلب با این باصطلاح مؤسسات «مردم نهاد» جای ت-أمل دارد. بنیاد NED همواره تعدادی از مخالفان را از اقشار مختلف جامعه از روزنامهنگاران، نخبگان علمی و فرهنگی و سیاسی را تحت عناوینی مورد حمایت مادّی و معنوی خود قرار میدهد و با عنوان پژوهشگر میهمان، آنان را در راستای اهداف دولت آمریکا، آمادة مخالفت با حکومتها مینماید. از ایران تعداد افراد دعوت شده به این بنیاد بیش از سایر کشورهاست.هاله اسفندیاری، لادن برومند، رامین جهانبگلو، سیامک نمازی، حسین بشیریه، علی افشار، منوچهر محمدی، مهناز افخمی، بریتا پارسی و مهرانگیز کار از جمله این افراد میباشند.
بنابر این در آستانة انتخابات دهم ریاست جمهوری، تدارک لازم برای جنبش سبز در ایران انجام شده بود و سران آمریکا، عزم خود را برای حمایت صریح از حوادث بعد از انتخابات جزم کرده بودند. در این میان خاتمی، باانداختن شال سبز به گردن میرحسین موسوی، پروژة کودتای مخملی در ایران را کلید زد.
رهبری در خطبههای نماز جمعه 29خرداد 88، به این مسئله اشاره کردند و تصریح نمودند که گرای عناصر داخلی سبب شد تا دشمنان به طمع کودتایی شبیه گرجستان در ایران بیفتند.
این کاری که در داخل، ناشیانه از بعضی سر زد، اینها را به طمعانداخت، خیال کردند ایران هم گرجستان است. یک سرمایهدار صهیونیست آمریکایی چند سال قبل از این، طبق ادعای خودش که در رسانهها و در بعضی از مطبوعات نقل شد، گفت من ده میلیون دلار خرج کردم، در گرجستان انقلاب مخملی راهانداختم؛ حکومتی را بردم، حکومتی را آوردم. احمقها خیال کردند جمهوری اسلامی، ایران و این ملت عظیم هم مثل آنجاست.» ایران را با کجا مقایسه میکنید؟! مشکل دشمنان ما این است که هنوز هم ملت ایران را نشناختند.6
محمد خاتمی قبل از ورود به انتخابات دهم ریاست جمهوری یعنی در فروردین 1388، در یک اقدام بیسابقه، با خانم «اندرسن فوگ راسموس» نخستوزیر دانمارک- که حاضر به توقف انتشار کاریکاتورهای موهن از پیامبر اکرم(ص) نشده و بلکه تحت عنوان آزادی بیان، از چاپ آنها حمایت کرده بود – در اجلاس دو روزة «اتحاد تمدنها» در ترکیه، مصافحه کرد! وقتی عکسهای مربوط به این اجلاس در خبرگزاریها منتشر شد، خاتمی در سکانسی از عکسها دیده میشد که با رویی گشاده با راسموس مصافحه میکند! از آنجا که دست راست راسموس گویا به دلیل شکستگی در گچ بود، خاتمی دست چپ او را در دست راست خود میفشارد! این اقدام خاتمی علاوهبر جریحهدار کردن احساسات میلیونها ایرانی، مسلمانان سراسر جهان را که به چاپ کاریکاتورها اعتراض کرده و از راسموس خشمگین و متنفر بودند، آزرد. او با این حرکت خود، نشان داد که به احکام دین در عرصة سیاسی پایبند و معتقد نیست.7
در مجموع میتوان گفت که به حاکمیت رسیدن احمدینژاد و تنفس جریان اصولگرایی، با برخی ویژگیهای گفتمان انقلاب اسلامی، سبب شد تا دست روشنفکران غربزده از بدنة مجموعة مدیران کشور، تا حدود زیادی کوتاه شود و این مسئلهای است که رهبر انقلاب اسلامی به آن تصریح کردند و خطر نفوذ و رسوخ گرایشهای سکولاریستی به بدنة مدیریتی کشور را خطر بزرگی دانستند که با پیروزی احمدینژاد در انتخابات 1384 تا حد زیادی مرتفع گردید.
روند غربباوری و غربزدگی را که متأسفانه داشت در بدنة مجموعههای دولتی نفوذ میکرد، متوقف گردید؛ این چیز مهمی است. حالا یک عدهای در جامعه، ممکن است به هر دلیلی شیفتة یک تمدنی یا یک کشوری باشند؛ اما این وقتی به بدنة مدیران انقلاب و مجموعههای انقلاب نفوذ میکند، چیز خیلی خطرناکی میشود. این دیده میشد؛ خب، جلویش گرفته شد. گرایشهای سکولاریستی – که متأسفانه باز داشت در بدنة مجموعة مدیران کشور نفوذ میکرد – جلویش گرفته شد. نظام انقلابی، بر مبنای دین و بر مبنای اسلام و بر مبنای قرآن شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونی این ملت برخوردار شده و جانهایشان را کف دستشان گرفتهاند و جوانهایشان را به میدانهای خطر فرستادهاند؛ آن وقت مسئولان یک چنین نظامی دَم از مفاهیم سکولاریستی بزنند!؟ «یکی بر سر شاخ و بُن میبرید»؛ یعنی خودشان بنشینند و بنا کنند بُن اینمبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلی چیز خطرناکی بود. خب، الحمدللَّه اینها جلویش گرفته شد.8
پانوشتها:.
1- سودای سکولاریسم، ص 325.
2- همان.
3- همان.
4- سودای سکولاریسم، صص 317 و 318 برای مطالعه این 17 بند به کتاب مذکور رجوع شود.
5- http//www.hadinews.ir/?q=nody/8116
6- پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای.
7- سودای سکولاریسم، صص 390-392.
8- بیانات در دیدار با رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت، 2/6/1387.