همان طور كه وظایف و فعالیتهای پیامبران دامنهای وسیع و ابعادی مختلف دارد، دشمنان ایشان نیز گونهگوناند و جنبههای مخالفتهای آنان با رسولان صورتهایی پر شمار دارد. مقصود آن است كه هر پیامبری كه در جامعهای مبعوث میشد، بسته به گسترة حوزة مأموریت خود، میبایست با فسادهای خاص و شایعِ آنجامعه نیز مبارزه میكرد و ارزشهای از میان رفته یا تحریف شدة آنجامعه را احیا میساخت.
البته روشن است كه مبارزات رسولانی همچون نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(علیهمالسلام) و حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) گسترهای بسیار وسیعتر از دیگران دارد، و در نتیجه دامنة مخالفتها با آنان نیز بزرگتر است. ولی به هر روی، همانطور كه قرآن میفرماید هیچ پیامبری مبعوث نشده، مگر آنكه دشمنی از جنیان و آدمیان داشته است.1
بنابراین مبارزه با انبیای الهی، كه خود جلوهای از دین ستیزی اهل باطل است، انواع و تقسیماتی دارد، و میتوان آنها را به دو عنوان كلّی ذیل تقسیم كرد.
دشمنان بینقاب
گونهای از دشمنان انبیا كسانی هستند كه به طور آشكار و مستقیم با اصل توحید و مدعای دعوت، و نیز با اصل نبوّتِ فرستادگان خدا مخالفت میكنند و با شیوههای متنوعی مانع ابلاغ رسالت و دعوت آنان میشوند. همچنین در فعالیتهای اصلاحی و دیگر اموری كه جزء وظایف پیامبران بر شمرده شد كار شكنی میكنند و به صراحت با آنان عناد میورزند. به این ترتیب، این دسته دشمنان اعمّ از كسانی هستند كه از درون جامعة حوزة دعوتِ آنان برمیخیزند یا از بیرون مرزها به مبارزه و فعالیت میپردازند.
دشمنان نقابدار
پس از آنكه پیامبران با تحمل مرارتهای دعوتِ ابتداییشان موفق میشدند در امّت خود، حركتی اجتماعی پدید آورند، و به نوعی قدرت را به دست میگرفتند یا موفق میشدند حكومتی دینی بر پا سازند، كسانی پیدا میشدند كه در ظاهر خود را پیرو و طرفدار آنان قلمداد میكردند ولی در باطن و به طور پنهانی با انبیا و تعالیم و فعالیتهایشان دشمنی میورزیدند. اینان نیز به شیوههایی مخصوصِ خود بر ضد دین خدا و فرستادگان او میجنگیدند. فتنة سامری بر ضد دعوت موسی(علیهالسلام) از این دست دشمنیهاست.2
بزرگترین دشمنان اسلام در زمان پیامبر(ص)
اگر چه با نگاهی دقیق، دشمنان اسلام در زمان حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیز میتوان به دو دستة مزبور تقسیم كرد؛ ولی در آن روزگار، فعالیت منافقان در قیاس با دورههای بعد چندان نظرگیر نبود. در این دوره معاندانِ اصلیِ اسلام، همان دشمنان خارجی بودند.
1- كفار و مشركان: این گروه از دشمنان كسانی بودند كه آشكارا با اصل دعوت پیامبر
(صلى الله علیه وآله) به توحید و یگانه پرستی مخالفت میورزیدند و نبوّت حضرت محمّد
(صلى الله علیه وآله) را انكار میكردند و سخن ایشان این بود: مَا أَنتَ إِلاّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا؛3 «تو جز بشری همچون ما نیستی.»
این دشمنان پس از نخستین دعوت آشكار پیامبر(صلى الله علیه وآله) لب به استهزای او گشودند، و وی را دیوانه و جِن زده خواندند.4 سپس وی را تطمیع كردند، و وقتی پاسخ منفی شنیدند دست به آزار و شكنجة پیروان او گشودند. آنان همچنین مانع گرایش اشخاص و قبایل به اسلام میشدند و میكوشیدند تا از رسیدن آیات وحی به گوش تشنگان آن جلوگیری كنند.
كفار و مشركان عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ كرده بودند كه گروهی به دستور پیامبر به حبشه هجرت كردند. پس از مدتی نیز پیامبر و بنیهاشم و دیگر یاران او از جانب كفار قریش تحریم و طرد شدند و به ناچار در شِعب ابوطالب منزل گزیدند.
این دشمنیها پس از هجرت به مدینه نیز ادامه یافت و جنگها و خونریزیهای فراوانی به بار آورد. جنگهای بدر و احد و خندق و حنین و... همگی رهاورد این ستیزهجوییها بود.
2- اهل كتاب: این عنوان دربارة كسانی به كار میرود كه خود را پیرو انبیای الهیِ پیش از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) میدانند و به ادیان آسمانیِ قبل از اسلام معتقدند. پیروان موسی(علیهالسلام) و عیسی(علیهالسلام) (یهود و نصارا) عمدهترین گروههای اهل كتاب را تشكیل میدهند.
پانوشتها:
1- فرقان(25)، 31؛ انعام(6)، 112.
2- پس از آنكه موسی به شوق مناجات پروردگار و دریافت احكام تورات، پیش از بزرگان قوم بنیاسرائیل به میعادگاهِ طور شتافت، سامری كه به ظاهر از قوم بنیاسرائیل و پیروان موسی(علیهالسلام) ولی در باطن فردی منحرف و منافق بود، بنیاسرائیل را چنان فریب داد كه به گوساله پرستی روی آوردند. او مجسمهای زرّین ساخت كه شكل و صدایی شبیه گوساله داشت. سپس با استفاده از ضعف اعتقادی بنیاسرائیل و فقدان حضرت موسی(علیهالسلام)، آن مجسمه را خدای آنان و خدای موسی خواند (طه،88) و به این ترتیب آنان را به شرك واداشت (برگرفته از: ناصر مكارم شیرازی،، ج 13، ص 267-292).
3- شعراء(26)،154.
4- فَاسْتَهْزَؤا مِنهُ و قالوا جُنَّ محمّد بن عبداللّه...... (محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 18، ص 180.)