به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,280
بازدید دیروز: 4,060
بازدید هفته: 6,340
بازدید ماه: 72,413
بازدید کل: 23,734,223
افراد آنلاین: 18
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۱۶ اردیبهشت ۱٤۰۳
Sunday , 5 May 2024
الأحد ، ۲۶ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
39/ 31 - روایت‌هایی از متن و فرامتن فتنه هشتاد و هشت - موافقت نظام در بالاترین سطح برای خروج از ابهام ۱۴۰۰/۰۵/۱۷
روایت‌هایی از متن و فرامتن فتنه هشتاد و هشت - 39/ 31

موافقت نظام در بالاترین سطح برای خروج از ابهام   

  ۱۴۰۰/۰۵/۱۷

دکتر علی آقا محمدی بایگانی - پایگاه خبری صبح مشهدعبور از فتنه 88 و فتنه گران ، خطایی نابخشودنی است

روایت دکتر علی آقامحمّدی
از ماراتن مذاکرات با مهندس موسوی
بلافاصله از آقایان جدا شدیم و من رفتم خدمت آیت‌الله جنّتی در شورای نگهبان. قبل از ظهر بود. با ایشان طرح بحث کردم و گفتم یک چنین چیزی بوده؛ هنوز کسی هم خبر ندارد. شما اوّلین کسی هستید که من این ماجرا را به او می‌گویم. علّتش این است که شما صاحب کارید. من نمی‌خواهم بروم از جایی برای شما یک باری را بیاورم. خواستم ببینم اصلاً شما این حرف را درست می‌دانید یا نه؟ ایشان گفت فرصت نیست، اجرای طرح این‌طوری نمی‌شود. این حرفی که تو می‌زنی، یک زمان طولانی می‌برد. ما فقط دو روز وقت داریم. چنین چیزی شدنی نیست. گفتم منهای فرصت، من خواهشم این است، شما وقت را در نظر نگیرید؛ نظرتان را درباره‌ اصل طرح بگویید؛ اگر شما بودید و فرصت هم بود، این طرح را می‌پذیرفتید برای اینکه خیال راحتی بدهیم به جامعه و سوءتفاهمی ایجاد نشود؟ ایشان گفت بله؛ ولی نروی این را بگویی که فلانی موافق اجرای طرح است! گفتم نه، عین این حرف را منتقل می‌کنم. من این‌طور می‌گویم که شما طرح را قبول دارید ولی چون وقت نیست، اجرایش را مناسب نمی‌دانید؛ اگر وقت بود، شما بدتان نمی‌آمد اجرا شود. این طرح خوبی است و با آن مشکلی ندارید امّا چون زمان کافی نیست و ممکن است کلّ فرایند اعلام نتایج انتخابات را به تأخیر بیندازد، شما موافق اجرای آن نیستید. ایشان گفتند بله، در این حد قبول دارم.
من از آنجا آمدم به دفتر رهبری. با آقای حجازی نماز ظهر را خواندیم و رفتیم ناهار. آنجا که نشستیم، من بی‌قرار بودم که این بحث را تمام کنم. بعد از ناهار با آقای حجازی طرح بحث کردم، که یک چنین چیزی هست و با آیت‌الله جنّتی هم صحبت کردم و این‌طور شد. آقای حجازی مخالفت کرد؛ یعنی گفت همین‌جور که ایشان گفته اصلاً فرصتی نیست. شاید این کار چند ماه طول بکشد. من گفتم خب مسئله‌ مهمّی است این وسط؛ چطور شما این‌جوری نگاهش می‌کنید؟ نهایتاً گفتم من عضو مجمع تشخیص مصلحت نظامم؛ از شما خواهش می‌کنم از طرف من خدمت آقا گزارش بدهید که تشخیصم این است که مصلحت نظام در این است؛ دیگر هرچه ایشان صلاح دیدند. من هم الان معطّل نمی‌شوم؛ می‌روم با آقای ولایتی و آقای حدّاد و آقای ابوترابی که می‌خواهند به شورای نگهبان کمک کنند، صحبت می‌کنم. اگر یک موقع این طرح تأیید شد دیگر وقت از دست نرفته، اگر هم نشد که ما یک مشت حرف زدیم و اتّفاقی نمی‌افتد. من با این مبنا حرکت می‌کنم. فقط شما به ما بفرمایید که جواب آقا چیست. هرجا توقّف لازم بود، به ما بگویید، می‌ایستیم. الان هم کسی خبر ندارد، فوقش ما به آن طرف می‌گوییم که موفّق نشدیم. چیز اضافه‌ای نمی‌خواهیم. خداحافظی کردم و همان‌جا زنگ زدم به آقای ولایتی و آقای ابوترابی. آقای ولایتی گفتند من بیمارستان مسیح دانشوری‌ام. من خودم راه افتادم رفتم بیمارستان و ماجرا را با ایشان مطرح کردم. این شد نفر سوّم که در جریان موضوع قرار می‌گرفت. ایشان هم خیلی استقبال کرد. گفت طرح خوبی است، مسئله‌ بزرگی را از سر راه ما برمی دارد. گفتم ولی زمان می‌برد، گفت خب ببرد. گفتم غیر از آن، حالا فرض کنید نتایج عوض شد و نام آقای موسوی از بازشماری درآمد، شما قبول می‌کنید؟ گفت حتماً قبول می‌کنم؛ چرا قبول نکنم؟ گفتم آقای ولایتی! داریم واضح صحبت می‌کنیم. مهندس موسوی یک ادّعایی دارد؛ اگر ادّعا درست درآمد، شما قبول می‌کنید؟ گفت بله، قبول می‌کنم. گفتم خیلی خب، من پیگیری می‌کنم. ایشان گفت من هم حمایت کامل می‌کنم. بعد از ایشان با آقای ابوترابی قرار گذاشتیم جلوی شورای نگهبان. آنجا با هم نشستیم در ماشین. مفصّل برای ایشان توضیح دادم که این است، آن است و... ایشان گفت اصلاً بهتر از این کاری نمی‌شود کرد؛ این بهترین طرح است؛ خیلی عالی است. باز هم گفتم: ببینید اگر نتایج برگردد چه‌کار می‌کنید؟ ایشان گفت خب برگردد یا برنگردد، مگر ما می‌خواهیم مسئولیّت کسی را به عهده بگیریم؟ مردم رأی دادند، هرچه باشد، همان را اعلام می‌کنیم. دیگر دلمان خیلی قرص شد. ولی ماندیم که این طرح تأیید می‌شود، نمی‌شود؟ هنوز هم خبر نداریم که در دفتر آقا چه اتّفاق افتاده و چه شده است.
من به ذهنم آمد بروم آقای ابوالفضل فاتح را که به مهندس موسوی خیلی نزدیک بود و ما هم می‌شناختیمش ببینم؛ برای اینکه اطمینان داشته باشم یک کانال ارتباطی با مهندس دارم، او را واسطه کنم. چون می‌دانستم آدمی است که حدّاقل حرف را جابه‌جا و عوضی منتقل نمی‌کند. رفتم خیابان کارگر برای دیدن او که در خانه‌ یکی از بستگانش بود. آن خانه را پیدا کردم ولی تا آمدیم با هم صحبت کنیم، از شورای نگهبان زنگ زدند که فوری بیا اینجا. فهمیدیم که نظر موافق آقا به شورای نگهبان اعلام شده است. بعدها یکی از دوستان تعریف کرد همان شب که این بحث‌ها مطرح شد، من دیگر از آقایان جدا شده بودم که آقای حجازی از دفتر رهبری زنگ زد و گفت که آقا خیلی به من تأکید کردند که این کار با همه‌ توان جلو برود و هر کمکی لازم است، به این کار بشود. بالاخره دیدیم واجب است که سریع خودمان را برسانیم. به آقای فاتح گفتم این قضیّه بماند تا دوباره بیاییم سراغ شما؛ قرارمان را تجدید می‌کنیم. او هم گفت بله، من هستم. همان شب‌هایی هم بود که سر پشت‌بام‌ها [شعار] الله‌اکبر می‌دادند و همه‌ آن کوچه پر بود از شعار.
رفتیم شورا. دیدیم همه نشسته‌اند. آیت‌الله جنّتی هستند، آقای دکتر کدخدایی، آقای حدّاد عادل، آقای ابوترابی و بعضی‌های دیگر که الان یادم نیست. گفتند طرحت را مطرح کن. گفتیم مسئله این است، طرح این‌طوری است؛ ما می‌گوییم این انطباق را انجام می‌دهیم، امّا هنوز درصد بازشماری را نگفتم تا با آن طرف توافق کنیم. باید چنین انطباقی صورت بگیرد و اگر صندوق‌های هم‌خط زیاد باشد، معلوم است کسی نشسته و همه را نوشته؛ پس باید آنها را بگذاریم کنار. آرائی هم که ته‌برگ آنها با شناسنامه‌ها نمی‌خواند، می‌رود کنار. در حقیقت ما این موارد را به فرض وجود، بررسی می‌کنیم. گفتند موافقت می‌شود و شما برو و نامه‌ آنها را بیاور. گفتم قرار است امشب نامه‌ای از آقایان بگیریم؛ امّا یک شرط دارد؛ تبلیغات از اینجا به بعد دست ما باشد. گفتند یعنی چه؟ گفتم اگر شما بروید حرف بزنید که کار ما خراب می‌شود. الان این کار دست ما است تا آنها را پای کار بیاوریم و به شما وصل کنیم، سیستم دایر بشود و روند بررسی را راه بیندازیم. این را هم قبول کردند. همان وقت از رادیو تلویزیون آمده بودند و آقای کدخدایی قرار مصاحبه داشت که لغو کرد. روز بازشماری هم فردایش بود. گفتیم شما چیزی نگویید که بازشماری می‌کنید یا نمی‌کنید. گفتند ما به همه گفتیم بیایند. گفتم خب حالا بگویید همان‌جا باشند، ولی کار را شروع نکنید تا ببینیم نتیجه چه می‌شود. قبول کردند. من به شورا گفتم خب یک نفر می‌خواهیم که رابط ما با شما باشد. من که نمی‌توانم؛ اگر قبول دارید آقای ابوترابی باشد؛ چون دیدم ایشان هم خوب وقت می‌گذارند. آنها هم استقبال کردند. گفتند باشد. ما آقای ابوترابی را رابط شورا گرفتیم و ایشان از این مرحله به کار اضافه شد. به ایشان گفتم الان وقت کار است، بیا برویم کار را با هم انجام بدهیم. شما در جریان باشید، ما دیگر پروسه را زیر نظر شما دنبال می‌کنیم.