جوخههاي ترور همچنان مشغول به کارند
۱۴۰۰/۱۲/۰۸
بیتردید، هیچیک از عالمان دين در دهههاي اخير بهاندازه آيتالله مصباح آماج ترور شخصيتي نبوده است و او را باید در اين زمينه رکورددار دانست! خود ايشان به طنز ميفرمود: آنقدر فحش و ناسزا و افترا و دروغ شنيدهام که به شنيدن آنها عادت کردهام! و به تعبير خودشان نوعي «فحشدرماني» ميکردند!
بعد از رحلت ايشان نيز تروريستهاي بيمروت و دور از معرفت، حتي صبر نکردند تا تن بیدفاعش به خاک سپرده شود؛ آنان با شنيدن خبر هجرانش، از آن سوی دنيا
(آمريکا و اروپا) تيرهاي زهرآگين خود را روانه جنازه مطهرش کردند.
آنان از هراس اينکه مبادا فريبخوردگان محافلشان به هر دليل، تمايلي به شناخت شخصیت و اندیشههای او پيدا کنند، ناجوانمردانهترين افتراها و سمیترین دروغها را به ايشان نسبت دادند تا شايد عدهاي را از نزديک شدن به اين مصباح علم و انديشه دور نگه دارند.
نقل ناشيانه و البته از روي صفا و صداقت کراماتي از ايشان توسط یکی از علاقهمندان به او، بهترين مستمسک حمله به علامه مصباح و تحتالشعاع قرار دادن عظمت و بزرگي او از سوی برخی از کجاندیشان شد.1
بسیار روشن است که اين فقط بهانهای تازه براي ستیز با آن آفتاب تابان بود، و الا خود آنها غرق در خرافاتاند و بسياري از آنها شیفته افسانهها و اوهام صوفيان و عارفنمایاناند، و با چه آب و تابی هم خزعبلات صوفيان دروغين را نقل ميکنند!
به یقین حتي اگر اين مسئله نبود، بهانهاي ديگر دست و پا ميکردند؛ همچنانکه پارهاي از سکولارها، همان روز اول و دوم رحلت ايشان، بهگونهای ديگر به ترور اين شخصيت پرداختند؛ عدهاي حتي تشییعجنازه باشکوه ايشان را هم تحمل نکردند و حقد و کينه خود را نسبت به اسلام و ارزشهاي اسلامي و انقلابي به گونههاي مختلف نشان دادند.
پانوشتها:
1- بنده بعد از شنیدن سخنان آن دوست باصفا
(در روز ۲۰ دی ۱۳۹۹) بلافاصله چنین نوشتم:
«اين روزها عدهاي از دوستان مخلص و باصفاي آيتالله مصباح، در رسانه ملي به نقل پارهاي از کرامتهاي آيتالله مصباح پرداختند که آري ايشان از زمان مرگ خود و وضعيت بعد از مرگشان مطلع بودهاند و همچنين بعد از مرگ چشمان خود را براي غسالشان باز کردهاند. ليبرالهاي بيچاره، اين سخنان را بهانهاي تازه براي تخريب چهره تابناک آيتالله مصباح يافتند و بياعتقادي خود به عالم معنا و ملکوت و قدرت روحي مردان الهي را به اين بهانه برملا کردند، و ناخواسته آن نگاه عميق آيتالله مصباح درباره غربزدگانی که اسلامستيزي خود را پنهان ميکردند، تأييد کردند.
بنده به آن دوستان پاکنيت و به این دشمنان حقیقتستیز آيتالله مصباح عرض ميکنم اینها که چيزي نيست؛ چنين مسائلي درباره بسياري از افراد عادي هم فراوان نقل و تجربه شده است.
کرامت بزرگ آيتالله مصباح اين بود که آنچه ديگران در آيينه نميديدند، در خشت خام ميديد. ايشان پيش از انقلاب، انحطاط انديشهاي و عملي برخي از انقلابيان بزرگ را پيشبيني
کرد.
(انقلابياني که حتي خودشان را پدرخوانده انقلاب ميدانستند و حتی ابراز میکردند آنها بودند که امام را براي تسريع در پيشبرد اهدافشان، جلو انداختند؛ به اين دليل که سيد بود و مقبوليت
مردمي داشت!)
کرامت بزرگ آيتالله مصباح اين است که از اوايل دهه 60 بیاعتقادی پارهاي از مدعيان روشنفکري غربزده و نفوذيان انگليسي به اسلام و انقلاب را که حتي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم نفوذ کرده بودند! و در رسانههاي جمهوري اسلامي به تفسير مثنوي و نهجالبلاغه ميپرداختند!
ابراز کرد و تقابل آنها با تفکر اسلامي و قرآني و انقلابي را دستکم 10 سال جلوتر از دیگر افراد تیزبین آفتابي کرد.
از بزرگترين کرامات و کارهاي خارقالعاده عمار انقلاب اين است که بهگونهای از بنيانهاي فکر اسلامي و مباني انقلاب اسلامي دفاع ميکردند که هیچیک از درشتگويان و مدعيان بيبنيان و غربزدههای مفلوک، تاکنون نتوانستهاند هیچیک از انديشههاي ايشان را نقدي عالمانه کنند؛ به همين دليل به هتاکي و فحاشي و لجنپراکني عليه اين شخصيت پرداخته و
ميپردازند.
از ديگر کرامات ماندگار و جاري ايشان تأسيس ساختارهاي آموزشي و پژوهشي بيسابقهاي در حوزه علميه است که تا ابد توانايي امتدادبخشي به بنيانهاي معرفتشناسي و هستيشناسي و انسانشناسي اسلامي در حوزههاي مختلف علوم انساني و نيازهاي فکري انقلاب اسلامي را
دارند.
کرامت آيتالله مصباح اين نيست که بعد از مرگ، براي غسّال چشمان خود را باز کند؛
چشمان او هميشه باز و بينا و بصير بود؛ او 60 سال است که به دنبال باز کردن چشمان ديگران بر روي حقايق اسلام و فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام بوده است و در اين جهاد بزرگ، عمارگونه هزاران چشم را بينا کرده است؛
فتنههای عمیق را آشکار کرده است؛ غبارهای غلیظ را کنار زده است و عمارگونه جان و آبرو و هستي خود را فداي انقلاب و ولايت کرده است.
اینهاست کرامات عمار انقلاب.»