۱۷ - محمد هادی صحرایی : عذر تقصیر به محضر حضرت امام حسن مجتبی(ع) ۱۴۰۱/۰۱/۲۷
عذر تقصیر به محضر حضرت امام حسن مجتبی(ع)
۱۴۰۱/۰۱/۲۷
«اى کسانی كه ايمان آورده ايد هرگاه با هجوم كافران در ميدان نبرد روبهرو شويد مبادا از بيمشان پشت به دشمن كرده و از جنگ بگريزيد. و آن كس كه پشت به آنان كند همانا بازگشتى به خشم خدا كرده و جايش جهنم است و چه بد جايگاهى است، مگر آنكه به منظور به كار بردن حيله جنگى باشد و يا بخواهد به گروه خود ملحق شده (و به اتفاق ايشان بجنگد)».
«حسن و حسین، امامان هستند چه قیام کنند و چه نکنند». این مفهوم مهم و کلیدی برگرفته از سخن رسول خدا در مورد حسنین است که اگر دقت کنیم و عمیقتر به آن توجه کنیم، روشنگر بسیاری از مسائلی است که توسط دشمنان اهلبیت - سلام خدا نثارشان- بیان و ترویج شده و تا امروزه دامنگیرمان شده است. کتاب «دو امام مجاهد» که مجموع چند سخنرانی حدود 50 سال پیش مقام معظم رهبری در همین رابطه است گویای زوایایی است که باعث پوشیده ماندن حکمت و علت برخی اقدامات این دو امام شهید شده است. مطالبی که با گذر نیم قرن از آن هنوز مورد نیاز مردم و جامعه مذهبی است، تا دانسته شود «قاما أو قَعَدا» دو روی یک سکه قیمتی است که هرکدام مکمل یکدیگر و به اندازه هم برای امت مهم و مؤثر بوده و باید به هر دو به یک اندازه بهعنوان «حماسه» نگریسته شود.
کتاب شامل شش فصل است که به شیوه مبارزه سیاسی امامین حسنین پرداخته است. دو قسمت آن در مورد صلح و شخصیت امام مجتبی و ادامه فصلها به نتیجه این صلح یا به تعبیر بهتر «آتشبس» که قیام سیدالشهداء میباشد پرداخته است. داستان تحریف شده صلح امام مجتبی چنان در جامعه جا باز کرده که غیراز زخم زبان و تهمت و توهین منافقین، زهر جعده و تیرباران توسط امویان، این داستان تحریف شده نیز یکی دیگر از مظلومیتهای تاریخی این امام مظلوم است؛ و هنوز هم هست. تا همین چندی پیش کسانی دلدادگی خود به دشمن و وادادگی به غربیها در قرارداد برجام را به صلح امام حسن تشبیه میکردند تا قصور و تساهل خود در اصول را توجیه کنند و از نگاه متعجب مردم و قضاوت تاریخ برهند. قیاسی بیربط و شکلی عقیم که ریشه در جعل «آتشبس» امام مجتبی دارد.
ایراد تاریخی اینگونه قضاوتها مصادف نمودن معنی صلح به تسلیم است. همان ایرادی که در آیه ابتدایی این نوشته در موردش روشنگری شده که کنار کشیدن از مقابل دشمن اگر به دو دلیل باشد ایرادی ندارد. اول، «تحرُّف لقتال» و تجدید قوا برای ضربه کاریتر و دوم، «تحیُّز إلی فئه» و تجدید قوا برای هجوم گستردهتر به دشمن. به تعبیر امروزین «نرمش قهرمانانه»ای که تدبیر جنگی است نه توجیه فرار از جنگ و جهاد. با این تعریف قرآنی، میتوان عهدنامه با معاویه را به جای صلح یا آتش بس امام حسن، «قیام امام حسن» نامید. آنها که امام حسن مجتبی را به هر صفتی غیر از شجاعت و تدبیر متصف کنند غیر از اجحاف در حقش، اعتراف به جهل خود در مورد او و تاریخ کردهاند. در جنگ سخت و فتنه آلود و گُردافکن سرکشان بصره، آنکه شتر سرخ موی انحراف را - که افسارش دائماً توسط جوانان پهلوان و فریب خورده دست به دست میشد- کشت و لاشهاش را مثل گوساله سامری به آتش کشید مجتبی بود.
مجتبی پس از جانشین شدن به جای امیرالمؤمنین، سپاه منتظر امام علی را تدارک کرد و در همان ماههای ابتدایی به جنگ با معاویه شتافت. حاکم عزل و نصب کرد و حدود جاری میکرد. مقتدر مثل علی. سلام خدا و خوبان تاریخ نثارشان که همه آیات یک سورهاند. امام مجتبی اگرچه حلمش بیش از همه نمایان بود ولی در حکمت و شجاعت جاپای پیامبر و امام علی گذاشته بود. صبر و سعه صدرش هم، چنان بود که وسعت آسمان را شرمنده میکرد. از مجتبی گفتن و شنفتن و نوشتن لذتی دارد که با خون دل آمیخته است. مقایسه شرایط ویژه این امام مقتدر و مظلوم با سایر ائمه و حتی دشمنانش ناخواسته انسان را به تعظیم و تکریم و تمجید میگمارد. او مثل پدرش بر جامعهای حکومت میکرد که به گفته عباس محمودعقّاد، نویسنده و روزنامهنگارعرب، «مطلقاً اتفاق و اتحاد نداشتند و حال آنکه معاویه بر جامعهای حکومت میکرد که مطلقاً اختلاف نداشتند» و از نظر نژادی، عقیدتی و منافع، یکدست بودند.
موفقیت معاویه هم عمدتاًً در این بود وگرنه بهره هوشی و استعداد و ذکاوتش ویژه نبود ولی در حقهبازی، نامردی و بیوجدانی سرآمد بود. مطلب دشواری نیست و هرکه دعوای انسان مؤدب با بیادب را دیده باشد این را تأیید میکند که اخلاق، انسان مؤدب را چگونه محدود و مسئول، و بیادبی چگونه نامؤدبان را جسور میکند. شرایط امام مظلوم ما منحصر به فرد است. او در خانه و حرم و در کنار مَحرم خود نیز امنیت و آسایش ندارد و در آنجا جاسوسهای به نام جعده بنتاشعث منافق، لانه کرده است. از عبیدالله بن عباس، پسرعموی خود که باتوجه به آنچه که در موردش اغراق گفتهاند نیز خیر ندید و با خیانتش به امام و سست عنصریاش کمر لشکر را شکست. ضربه بعدی را شایعه صلح او با معاویه به سپاه امام زد و روحیه یاران زودباورش را فروریزاند.
در این شرایط سخت و منحصر به فرد، بهترین و تنهاترین تدبیر برای حفظ اصل اسلام و مؤمنین، نرمشی قهرمانانه است بهگونهای که پس از رسوا نمودن تزویر اموی، تجدید توان و تجمیع یاران بتوان بر پایههای ابنیه شرک و نفاقش چنان ضربتی زد که غیر از این تزلزل در بنای ظلم و ظلمه، تا انتهای تاریخ، الگوی هرقیام و حماسهای علیه ظلم باشد. ویژگی دوران پس از پیامبر این است که دیگر دشمن اصلی مسلمانان کفر و شرک عیان و عریان و صریح نیست، کفر، خود را با تظاهر، تدلیس کرده و با اسلام، خود را تلبیس نموده است. تفاوت ابوسفیان با معاویه و بعد از او همین است. ابوسفیان، فرمانده سپاه کفر در احد بود که بعد از شاهکار صلح حدیبیه و فتح مکه، با اجبار، اکراه و حقه، مسلمان شد ولی به اعتراف خود هرگز ایمان نیاورد و به عکس، در اواخر عمرش وقتی پا به قبر شریف حمزه سیدالشهداء کوبید گفت که آنچه برایش با شما جنگیدیم را یافتیم و اکنون نزد ماست.
اینکه در مورد امام مجتبی علیهالسلام کتاب «قیام الحسن» نوشتهاند و منصور عباسی او را پدربزرگ انقلابیون مینامد و از او و نسل او عاجز و جان به لب شده، حکمت نرمش قهرمانانه او و زمینهسازی برای قیام موفق عاشوراست. چگونه این امام غیور را به سکون و سکوت متهم کردهاند وقتی که فرزند نوجوان او مردانه در کربلا جانباز و شهید میشود؟ و نوادگانش از الگوهای جهاد با ظلمهاند؟ امام مجتبی، فرصت مُردهای راکه میرفت فروغ اسلام را خاموش و امت را به عاقبت یهودیت و مسیحیت دچار کند زنده کرد. قیام عاشورا که تا به امروز، هرساله آتش در رگهای جوانمردان میجوشاند و آه مظلومان را میخروشاند و تن ستمگران را میلرزاند، برپایههای محکم تدبیر مجتبی استوار شده و در تمام افتخارات کربلا میتوان به روح بلند او درود و تبریک فرستاد. واقعیت این است درختی که توسط امام مجتبی نشانده و با خون کربلاییان آبیاری شد، امروزه سایهاش به برکت انقلاب اسلامی عالمگیر شده و میوهاش را حتی در فلسطین و آمریکای لاتین و آفریقا میچینند.
از مجتبی نوشتن هیجانی دارد نظیر نوشتن در مورد کربلایی ها. تدبیر او بال غرور به عقل میدهد و لذت پرواز در اوج را به احساس میچشاند. کسی که پرچم افتاده اسلام را از خاک برداشت و بر قله عاشورا افراشت مجتباست. و آن کسی که شناختش، معرفت به سیدالشهداء را عمیقتر میکند اوست. و آنکه دین و آزادگیمان را به او مدیونیم همان کسی است که مکتب و مرامش با غفلت ما مورد ستم قرار گرفته و نامش مثل مزارش بیشمع و چراغ است و ما تا ابد شرمنده اوییم و سرافکنده، عذر قصور و تقصیر به درگاهش میبریم تا شاید ببخشایدمان. ایکاش به اندازه آنها که تابوتش را تیرباران نمودند و اجازه دفن کسی که زینت دوش نبی بود را در کنار جدش ندادند، او را میشناختیم. عزیز و غریب و کریم اهلبیت، میلادت برایمان مبارک است. عفومان کن و دعایمان بفرما.
محمد هادی صحرایی