اصل وفای به عهد در فعالیتهای سیاسی
۱۴۰۱/۰۲/۲۵
جواد سلیمانی
وفای به عهد و پیمان و قول و وعده یکی از اصول دینی و اخلاقی مهمی است که عدم رعایت آن موجب از بین رفتن اعتماد در جامعه میشود و با زوال اعتماد پیوندهای آحاد جامعه از هم میگسلد و حیات اجتماعی بشر که موجب رفع نیازهای مادی و معنوی انسان است تهدید میشود و انسان به کمال لایق خود در پرتو حیات جمعی نمیرسد. لذا این اصل پایه اخلاقی مورد تائید عقل و تاکید زیاد دین اسلام است. لکن از دیرباز صاحبان قدرت و ثروت این اصل اخلاقی را در میدان رقابت در عرصه سیاست را به فراموشی میسپردند و عهدشکنی میکردند. ولی امام علی(ع) حتی به قیمت شکست در عرصه تصاحب قدرت بدان پایبند بود.
برخی از خوارج ابتدا خواهان جنگ با معاویه بودند و در جنگ صفین آن حضرت را یاری کردند ولی در کشاکش جنگ با معاویه و در چند قدمی پیروزی لشکر علی(ع)، از آن حضرت خواستند به هر قیمتی که شده آتشبس با معاویه را بپذیرد.
آن گاه بعد از تحمیل آتش بس و مذاکره موسوم به حکمیت بر امیرمومنان(ع)، به سبب پافشاري برخی از یارانش ابوموسي اشعري را بهجاي ابنعباس و مالک اشتر، به نمايندگي از خويش براي مذاکره با عمروبنعاص نصب کرد. لکن پس از ماجراي تحکيم و امضاي سند تحکيم (حکمیت) در همان ميدان جنگ صفين برخي از خوارج فوراً از نظر خود بازگشتند و شعار لا حکم الا لله سر دادند؛1 اما امام علی(ع) به علت اینکه پیمانشکنی را خلاف دین و اخلاق میدانست.
سند تحکیم را پاره نکرد و تا اتمام مذاکره پای امضایش ایستاد و تا زمانی که ماجرای حکمیت با خیانت عمرو بن عاص به پایان نرسید و مذاکرات با شکست مواجه نشد به پیمانی که بسته بود متعهد ماند و برای این پایبندیاش به اخلاق در عرصه سیاست هزینه پرداخت. بهطوری که بعضی از یارانش به آن حضرت اعتراض کرده و از او جدا شدند.
یکی از این چهرههایی که جسورانه به حضرت امیر اعتراض کرد، خریت بن راشد بود. وی از قبیله بنیناجیه و از اصحابی بوده که همراه فرستادگان بنیسامة بن لؤی بین مکه و مدینه با پیامبر(ص) دیدار کرد. او در زمان عثمان عامل عبدالله بن عامر (استاندار بصره) بر یکی از آبادیهای فارس بود. وقتی علی(ع) به حکومت رسید و جنگ جمل برپا شد، خریت با مخالفان علی(ع) (طلحه و زبیر) همراه گردید؛ ولی پس از جنگ جمل در جنگ صفین در سپاه علی(ع) شرکت نمود و پس از جنگ صفین از آن حضرت جدا شد.2 و به خوارج پیوست.3
خرّيت در جنگ صفّين با علی(ع) بود 4 ولی بعد از جنگ صفین و رأی دو حکم؛ روزى با سى تن از يارانش كه او را در ميان گرفته بودند نزد على(ع) آمد و در برابر على(ع) ايستاد و به حکمیت اعتراض کرده گفت: به خدا سوگند امر تو را اطاعت نمىكنم و پشت سرت نماز نمىخوانم و فردا از نزد تو خواهم رفت.
على(ع) فرمود: «مادرت برايت زارى كند، اگر چنين كنى پيمان خودت را گسستهاى و پروردگارت را معصيت كردهاى و جز به خود زيان نرساندهاى.
حال بگو چرا چنين مىكنى؟»5
خرّيت گفت: به سبب آن حكميّت و اينكه تو در نصرت حق ناتوانى نشان دادهاى و به قومى كه بر خود ستم كردهاند (شامیان و در رأسشان بنی امیه) ميل نمودهاى؛ از این رو از تو برگشتهام و با آنها نيز دشمنم و از هر دو طرف كناره مىجويم.
على(ع) فرمود: «واى بر تو، نزد من بيا تا با تو بحث كنم و در سنن مناظره كنم، دريچههاى حق را به رويت بگشايم كه به آنها داناتر از توام، شايد آنچه اكنون منكر آن هستى بشناسى و آنچه ديدگان بصيرتت نمىبيند و درباره آنها هيچ نمىدانى، نيك بنگرى و بدانى.»6
خريّت گفت: فردا به نزد شما بازمىگردم.
على(ع) فرمود: «فردا بيا ولى نکند شيطان عقلت را بدزدد و تو را حيران سازد و مبادا كه انديشه بد در تو راه يابد و نادانانى كه حقيقت را نمىدانند تو را سبك رأى گردانند. به خدا سوگند اگر از من راهنمايى و اندرز بخواهى و آنچه میگویم بپذيرى، راه راست را به تو نشان خواهم داد.»7
خرّيت از نزد على(ع) به خانه برگشت ولی بعد نیامد و از علی(ع) جدا شد. ولی آن حضرت حاضر نشد وقتی که عدهای از حکمیت رویگردان شدند فرصت را غنیمت بشمارد و امضای خودش را پس بگیرد یا حتی در زبان با آنها مماشات کند و بگوید بلی حق با شماست و بدون ملاحظات دینی و اخلاقی مرزهای اخلاق را در عرصه سیاست درنوردد و سند تحکیم را پاره کند.
پانوشتها:
1- رک: نصر بن مزاحم، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمدهارون، افست قم، منشورات مكتبة المرعشى النجفى، 1404، ص513.
2- ابن اثير، عزالدين، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارالإحياء التراث العربى، چ 1، 1408ق، ج1، ص605، رقم 1437؛ ابن حجر العسقلانى، احمد بن على، الإصابهًْ فى تمييز الصحابهًْ، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميهًْ، ط الأولى، 1415/1995، ج2، ص235، رقم 2249.
3- رک: ابن اثیر الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 368.
4- رک: ثقفي كوفي، ابواسحاق ابراهيم بن محمد، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملي، 1353ش، ج 1، ص 332.
5- ثكلتك امّك، إذا تنقض عهدك، و تعصي ربّك، و لا تضرّ الّا نفسك، أخبرني لم تفعل ذلك؟ (الثقفي، الغارات، ج1،ص 333)
6- ويحك هلمّ اليّ أدارسك [الكتاب] و أناظرك في السّنن، و أفاتحك أمورا من الحقّ أنا أعلم بها منك، فلعلّك تعرف ما أنت له الآن منكر، و تستبصر ما أنت به الآن عنه عم و به جاهل. (الثقفي،الغارات،ج1،ص333)
7- أغد و لا يستهوينّك الشّيطان و لا يتقحّمنّ بك رأى السّوء، و لا يستخفنّك الجهلاء الّذين لا يعلمون، فو اللَّه لئن استرشدتني و استنصحتني و قبلت منّي لأهدينّك سبيل الرّشاد. (الثقفي، الغارات، ج1، ص 333)