گسترش تفکر غیرانقلابی
۱۴۰۱/۰۳/۰۸
جواد سلیمانی
در اواخر عمر رسول خدا(ص) جامعه به دو جریان بزرگ انقلابی و ضد انقلابی تقسیم میشد. انقلابیون کسانی بودند که اولا آرمان برپایی حیات طیبه (بر مبنای اسلام) در جامعه بشری را قبول داشتند. ثانیا برای نیل به این آرمان برنامه داشتند و ثالثا در برابر موانع مقاومت میکردند؛ ولی ضدانقلابها اسلام را قبول نداشتند و در مقابلشان صفآرایی کرده و با آنها مبارزه میکردند.
بعد از رحلت رسول خدا(ص) به علت لغزش خواص این تقسیمبندی اندکاندک تغییر کرد؛ بهطوری که در دوران حکومت امیرمومنان(ع) جامعه به چهار جریان انقلابی، غیرانقلابی، انقلابینما و ضد انقلاب تقسیم شدند. جریان انقلابی و ضد انقلاب همان شاخصههای فکری- سیاسی
گذشته را داشتند؛ انقلابیون طرفداران صادق و مطیع و پایدار علی(ع) بودند و ضد انقلابهای طرفداران و دار و دسته معاویه بنی امیه بودند که در کمین براندازی حکومت علوی نشسته بودند و در جنگ صفین با حضرت علی(ع) جنگیدند.
غیرانقلابیها کسانی بودند که در گذشته، (زمان رسول خدا(ص) یا دوران خلفا) یک شخصیت انقلابی داشتند؛ ولی اندکاندک تغییر ماهیت داده دست از آرمانهای انقلابی کشیدند. آنها سه ویژگی برجسته داشتند: ویژگی نخستشان این بود که میگفتند ولایت قداست ندارد، یعنی عیار رأی علی(ع) با سایر اصحاب فرقی ندارد، رأی آن حضرت حجت نیست؛ دومین ویژگیشان این بود که معتقد بودند با دشمن باید تعامل کرد نه تقابل، لذا با بنی امیه روابط حسنه برقرار کرده آنها را وارد دستگاه حکومت اسلامی کردند؛ سومین ویژگیشان این بود که معتقد بودند جنگ با فتنهگران جایز نیست؛ لذا در زمان حکومت علی(ع) در جنگ جمل و صفین و نهروان آن حضرت را یاری نکردند.
انقلابینماها کسانی بودند که نه آرمانهای انقلاب رسول خدا (ص) (یعنی تحقق همهجانبه اسلام ناب) را میشناختند و نه برنامه صحیحی برای نیل به آن آرمانها داشتند. تحجر، تهور و التقاط فکری سه ویژگی برجسته آنها بود. انقلابینماها همان خوارج بودند که در جنگ نهروان با علی(ع) جنگیدند و قلع و قمع شدند.
در دوران خلافت امیرمومنان(ع) تعداد زیادی از انقلابیون غیرانقلابی شدند و تعداد کمتری انقلابینما شدند و تعداد انقلابیون به طور محسوسی کاهش یافت.
سران جریان غیر انقلابی در مدینه سعد بن ابیوقاص، اسامه بن زید و عبدالله بن عمر، و در عراق ابوموسی اشعری بودند. آنان در شرایطی که امام نیاز به نیروی نظامی برای اداره جنگهای جمل و صفین داشت این جنگها را فتنه و عملی خلاف عقل و شرع خواندند و عده زیادی از جمعیت عراق و حجاز را با خود همراه کرده و بدین سان مانع جدی برای اقدامهای بهموقع و انقلابی امیرمومنان(ع) برای ریشهکن کردن فتنه بنیامیه به عنوان جریان ضدانقلاب در جنگ صفین شدند.
پیامد رشد جريان غیرانقلابی در جامعه علوي
در نگاه نخست به نظر ميرسد جریان غیرانقلابی جرياني بود که بر اثر حماقت، ترس يا ضعف اراده، موضع بيطرفيِ منفعلانه را برگزيد و در تحولات عصر حکومت امير مؤمنان(ع) گروهي خنثي را شکل داد، ولي شواهد تاريخي حاکي از آناند که جريان غیرانقلابی گرچه در آغاز در گروهي کوچکْ محدود بود، به دليل تساهل در برخورد با مخالفان حکومت علوي، طرفداري از دينداري بيدردسر، و برخورداري از نقاب احتياط ديني، با طبايع راحتطلب سازگارتر بود. از اين رو هر قدر از دوران حکومت امام علي(ع) گذشت و سختيها و دشواريهاي جنگهاي داخلي بيشتر رخ نمود، شمار حاميان اين جريان نيز افزايش يافت:
در گام نخست در آستانة جنگ صفين، هزاران تن از شمشيرزنان کوفه تحت تأثير وساوس جريان غیرانقلابی از شرکت در جنگ جمل خودداري کردند؛ در گام دوم ياران و شاگردان عبدالله بنمسعود، يکي از فقها و اصحاب نامدار پيامبر(ص)، هنگام حرکت به سوي صفين نزد حضرت آمدند و گفتند:
«إنا نخرج معکم، لا ننزل عکسرکم و نعسکر علي حده حتي ننظر في أمرکم و أمر أهل الشام...»؛1 «ما با شما ميآييم ولي در لشگرگاه شما توقف نميکنيم؛ بلکه جداگانه منزل ميکنيم تا ببينيم کار شما با شاميان به کجا ميانجامد. آنگاه منتظر ميمانيم هر کدام از شما مرتکب عملي شد که بر او حرام بوده يا فسادي از او ظاهر شد، ضد او وارد عمل ميشويم».
چهارصد تن ديگر از ياران ابنمسعود حتي حاضر نشدند به همين مقدار با حضرت همراهي کنند. آنان گفتند:
«يا امير المؤمنين إنا شککنا في هذا القتال علي معرفتنا بفضلک ولا غناء بنا ولا بک ولا المسلين عمن يقاتل العدو، فَوَلِّنا بعض الثغور نکون به»؛2 «اي امير مؤمنان، ما در عين شناختي که از فضليت شما داريم در اين جنگ شک داريم؛ ولي از آنجا که نه شما و نه ما و نه مسلمانان از جنگجوياني که با دشمنان ميرزمند بينياز نيستيم، ما را به مرزها[ي جهان اسلام] بفرست تا در آنجا بجنگيم.
پانوشتها:
1- نصربنمزاحم المنقري، وقعة صفين، ص115.
2- همان.