سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
«به من میگویند تو در شعر سرودن و فن بیان یگانه روزگاری و با سخنانی که سرشار از گوهرهای ناب است، دُرافشانی میکنی. با این وجود چرا در منقبت و ستایش علی بن موسی(ع) مدیحهای نمیسرایی؟...
قُلتُ لاأهتَدى لِمَدحِ إمامٍكانَ جِبريلُ خادِماً لِأبيهِ
گفتم من توانِ مدح امامی که جبرئیل امین، خدمتگزار جَدّش بوده است را ندارم.»
ابونواس شاعر برجسته قرن دوم هجری
***
از همان دور که گنبد و گلدستههای مقدسش جلوهگری میکنند، لطافت و ملاحتی تو را به خود فرا میخواند و اختیار و آرام از تو میستاند. از جاذبه مهر و عطوفتش هیچ کس را گریزی نیست. آری! چون در دام مهرش افتادی، دیگر راهی برای رهایی نداری و این معنای «امام رئوف» است.
آن گاه که درمییابی مولایت جامع همه فضایل و دارای تمام مراتب کمال بشری است و با چنین منزلتی از شکوه و کرامت، خود تو را به سوی خویش فرا خوانده و چشمان مهربانش در انتظار رسیدن تو به حریم قدسیاش است، جانت از شعف لبریز میشود و سر به سجده شکر مینهی. در سراپرده فضایل و کمالاتش هیچ از فرشتگان مقرب و انبیای مرسل را راهی نیست.
امام جواد(ع) فرمود پدرم در آسمانها مورد رضایت خداوند و در زمین، پسندیده پیامبر و عترتش بود. از این روی پروردگار مهربان او را رضا نامید. راوی گوید پرسیدم مگر تمام پدران بزرگوار شما پسندیده خدا و پیامبر و ائمه نبودهاند؟ فرمود آری. عرض کردم پس چرا تنها پدر گرامیتان این لقب را گرفت؟ فرمود چون مخالفان نیز او را خوشایند و مطلوب یافتند، همانگونه که دوستان بر او خشنود هستند و این موفقیت برای هیچ یک از پدران کرامش دست نداد.
اباصلت گوید عالمتر از علی بن موسی علیهالسلام ندیدم و هر دانشمندی که با او رو به رو میشد، به این مطلب اقرار مینمود. مأمون بارها در حضور امام رضا(ع) مجالس مناظرهای از علمای ادیان مختلف و فقیهان و متکلمان، ترتیب میداد. اما امام پیوسته بر همگی فائق میآمد و آنان بر فضل او و قصور و ناتوانی خود اعتراف مینمودند. آن حضرت خود میفرمود در مدینه عالمان فراوانی حضور داشتند و من چون در مسجد، کنار روضه نبوی(ص) مینشستم و آنان در حل مسئلهای فرو میماندند، همگی با اشاره به سوی من، خواستار حل آن میشدند و من پاسخشان را میدادم.
ابراهیم بن عباس گوید: «هرگز ندیدم امام رضا(ع) از مطلبی(علمی) سؤال كند و ندیدم با یکی از زیردستان خود تندی نماید. هنگام سخن گفتن، دانش سرشار خود را اظهار میفرمود و من از او عالمتر به احوال زمان سراغ ندارم. مأمون با پرسش از مسائل گوناگون او را میآزمود و امام به یکایک آنها پاسخ مناسب میداد و همه پاسخها و استدلالهایش از قرآن بود. آن حضرت هر سه روز یک بار، قرآن را ختم میکرد و میفرمود اگر بخواهم میتوانم آن را کمتر از سه روز ختم کنم ولی هنگام تلاوت هر آیه، در شأن نزول آن میاندیشم.»
ابراهیم میافزاید: «ندیدم و نشنیدم کسی برتر از علی بن موسی(ع) باشد. هرگز با سخنش کسی را نیازرد و سخن کسی را قطع نکرد، بلکه خاموش میماند تا وی کلام خود را به پایان بَرد. هیچ گاه مستمندی را که قادر بر رفع نیازش بود، از خود نراند. هرگز در برابر کسی پای خود را دراز نکرد و صدا به قهقهه بلند ننمود، بلکه خنده نوشینش، تبسّم بود.
هنگامی که خوان طعام گسترده میشد، غلامان و کارگزاران حتی دربان و مهتر چاپایان را بر سفره مینشاند و با آنان همغذا میشد. خواب شبشاندک و بیداریش طولانی بود و چه بسا تمام شب را تا به صبح بیدار میماند. بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز از ماه (پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط ماه قمری) را ترک نمیکرد و میفرمود روزه این سه روز، معادل روزه تمام عمر است. آن حضرت اهل نیکیِ بسیار و صدقه پنهانی خصوصا در شبهای تیره بود. هر که گمان کند در فضایل همانند او را دیده است از او نپذیرید.»
رجاء بن ابیضحاک که از سوی مأمون مأموريت داشت امام رضا(ع) را به خراسان ببرد، گوید: «من از مدینه تا مرو در خدمت آن حضرت بودم. به خدا سوگند کسی را پرهیزگارتر و ذاکرتر از او ندیدم... در هر دعایی ابتدا صلوات بر محمد و آل او میفرستاد و در نماز و غیر آن، ذکر صلوات را بسیار تکرار میفرمود. شبانگاهان که به بستر خواب میرفت به تلاوت قرآن میپرداخت و چون به آیهای میرسید که در آن ذکری از بهشت یا دوزخ بود میگریست و از خداوند طلب بهشت میکرد و از آتش، به او پناه میبرد... و در هر شهری که وارد میشد مردم آن منطقه به دیدارش میشتافتند و مسائل و مشکلات دینی و علمی خود را از او میپرسیدند و او به نقل از پدر خود از اجداد طاهرینش برای آنان احادیث بسیاری بیان میکرد.
وقتی آنچه از احوالات او دیده بودم برای مأمون گفتم، پاسخ داد درست است، پسر ابیضحاک! این شخص بهترین فرد روی زمین است. او دانشمندترین و عابدترین انسان است، ولی مبادا آنچه دیدهای برای کسی اظهار کنی که میخواهم فضل و مقام او تنها از سوی من منتشر شود»!
درسهایی از مکتب اخلاقی امام رضا(ع)
فروتنی:
امام رضا(ع) داخل حمام شد. شخصی كه آن حضرت را نمیشناخت تقاضا کرد که امام او را در شستوشوی خودش کمک کند. امام با کمال میل قبول فرمود و مشغول شستن او شد. در این هنگام افرادی او را متوجه کردند که این بزرگوار، علی بن موسی(ع) است. آن مرد از جسارتی که به حضرت کرده بود، بسیار خجالت زده شد و بنای عذرخواهی گذاشت. اما امام ضمن اطمینان خاطر به وی تا کار شستوشوی او را به اتمام نرساند دست برنداشت.
پرهیز از اسراف:
غلامان آن حضرت در کنار سبدی از میوه نشسته و پس از خوردن قسمتی از هر میوه، بقیه آن را دور میانداختند. حضرت به آنها فرمود اگر شما نیازی به خوردن اینها ندارید، کسانی هستند که محتاجند.(پس به جای اسراف) آن را به نیازمندان دهید.
یاد مستمندان در همه احوال:
هر گاه سفره غذا گسترده میشد ظرفی بزرگ کنار آن حضرت میگذاشتند و او از هر غذایی نیکوترین قسمتِ آن را برمیداشت و در ظرف میریخت. سپس دستور میداد آن را برای فقرا ببرند.
تعیین دستمزد کارگر:
روزی امام دید غلامانش کارگری را به کار گرفتهاند. فرمود آیا دستمزدش را تعیین کردهاید؟ گفتند نه هر چه به او بدهیم راضی میشود. امام بسیار خشمگین شد و آنان را از این کار نهی کرد و فرمود کسی را که به کاری میگمارید، ابتدا اجرتش را مشخص کنید.
فرهنگ مهماننوازی:
مهمانی برای امام رضا(ع) رسیده بود. هنگامی که مشغول گفتوگو بودند، نور چراغ ضعیف شد. میهمان به قصد درست کردن آن از جا برخاست ولی امام اجازه نداد و خود مبادرت به این امر کرد و فرمود: «إنّا قَومٌ لا نَستَخدِمُ أضيافَنا؛ ما خانوادهای هستیم که میهمان خود را به کار نمیگیریم.
بزرگواری در جود و کرامت
راوی گوید نزد امام رضا(ع) بودیم و جمعیت زیادی از او درباره حلال و حرام میپرسیدند. در این هنگام مردی وارد شد و سلام کرد و خود را از ارادتمندان امام و دوستدار پدران و اجدادش معرفی نمود و گفت از سفر حج میآیم. پول خود را گم کرده و زاد و توشهای ندارم که به شهر خود بازگردم اگر شما صلاح بدانید و خرجی راه مرا بدهید، پس از رسیدن به وطن، آنچه دادهاید از سوی شما صدقه خواهم داد، زیرا من در آنجا صاحب مال و ثروت هستم. امام او را دعوت به نشستن فرمود و چون جمعیت حاضر متفرق شدند، بهاندرون رفت و پس از اندکی دست مبارک خود را از بالای در بیرون آورد و صدا زد خراسانی کجاست؟ آن مرد جلو رفت و امام فرمود این دویست دینار را بگیر و در راه نفقه و خرجی خود به آن تبرّک جو و لازم نیست از سوی من صدقه بدهی. فقط هم اینک برو تا چشممان به یکدیگر نیفتد! مرد پول را گرفت و خارج شد. راوی گوید پرسیدم فدایت شوم با این بخشش و مهربانی، چرا صورت مبارک خود را از او پوشاندید؟ فرمود: «مَخافَهًَْ أنْ أرى ذُلَّ السُؤالِ فى وَجهِهِ لِقضائى حاجَتَه؛ از این که حاجتش را برآوردم، ترسیدم خواری و سرشکستگیِ درخواست کردن را در چهرهاش ببینم(و خجالت و شرمش را مشاهده کنم)
_____________________
منابع
عیون اخبارالرضا(ع) جلد ۲ از شیخ صدوق
اعلام الوری بأعلام الهدی از امینالاسلام طبرسی
بحارالانوار جلد ۴۹ از علامه محمدتقی مجلسی