آنچه مسلم است اين است که در خطبه غدير پيامبر اکرم- صلي الله عليه و آله- اين جمله مشهور را ايراد فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» يعني هر که من مولاي اويم، اين- علي بن ابي طالب نيز مولاي اوست. مسلمانان جملگي اين حديث را به نحو متواتر نقل کردهاند امّا در دلالت آن بر امامت اختلاف کردهاند. در اين مختصر ميکوشيم تا زواياي معنايي «مولا» بررسي شود تا ابهام آن برطرف و حقيقت امر روشن شود، امّا پيش از آن بيان مقدمهاي ضروري است و آن اينکه بايد دانست همان طوري که در زمان رسولالله امور امت و رتق و فتق آن به دست آن جناب اداره ميشد، به طور مسلم و بدون هيچ ابهامي پس از درگذشت انسان نيز شخصي لازم است که اين امر مهم را عهدهدار باشد. هيچ عاقلي به خود اجازه نميدهد که توهم کند ديني چنين وسيع و عالمگير، ديني که از طرف خداي جهان، جهاني و ابدي اعلام و معرفي شده است... احتياج به حافظ و کسي که بتواند آن طور که شايد و بايد آن را نگهداري کند ندارد؛ و يا توهم کند که جامعه اسلامي استثناء و بر خلاف همه جوامع انساني بينياز از والي و حاکمي است که امور آن را تدبير و اداره کند، کيست که چنين توهمي بکند؟! حال اگر کسي چنين توهمي کرد، جواب کسي را که از سيره رسولالله بپرسد چه ميگويد؟! زيرا رسولالله سيره اش بر اين بود که هر وقت به عزم جنگ از شهر بيرون ميرفتند کسي را به جانشيني خود و به منظور اداره امور اجتماعي مسلمانان جاي خود ميگذاشتند؛ کما اينکه علي بن ابي طالب(ع) را در جنگ تبوک جانشين خود در مدينه قرار دادند... و همچنين آن حضرت در شهرهايي که آن روز به دست مسلمانان فتح شده بود مانند مکه و طائف و يمن و امثال آنها جانشينان و حکامي نصب ميفرمود و نيز بر لشکرها چه کوچک و چه بزرگ که به اطراف ميفرستادند اُمرا و پرچمداراني ميگماردند. اين رفتار رسولالله در ايام حيات خود بود و چون در اين مسئله يعني اهتمام به حفظ نظم و تدبير جامعه اسلامي فرقي بين آن زمان و زمان پس از رحلت آن جناب نيست، از اين رو بايد براي زمان غيبت خود هم فکري بکند و شخصي را براي اداره امور امت تعيين بفرمايد، بلکه احتياج مردم به والي در زمان غيبت آن جناب بيشتر از زمان حضورش است؛ و با اين حال چگونه ميتوان تصور کرد که آن جناب براي آن روز مردم هيچ فکری نکرده باشد؟!(1) با بيان اين نکته، حال ميپردازيم به تبيين معناي «مولا». گرچه بسياري از نويسندگان اهل سنت اصرار دارند که «مولا» را در اينجا به معني «دوست و يار و ياور» تفسير کنند زيرا يکي از معاني معروف مولا همين است، ما هم قبول داريم که يکي از معاني مولا دوست و يار و ياور است. ولي قرائن متعددي در کار است که نشان ميدهد «مولا» در حديث مذکور به معني «ولي» و «سرپرست» و «رهبر» ميباشد؛ اين قرائن به طور فشرده چنين است:
1. مسئله دوستي علي(ع) با همه مؤمنان، مطلب پنهان و پيچيده اي نبود که نياز به اين همه تأکيد و بيان داشته باشد و احتياج به متوقف ساختن آن قافله عظيم در وسط بيابان خشک و سوزان و خطبه خواندن و گرفتن اعترافهاي پيدرپي از جمعيت داشته باشد. قرآن با صراحت ميگويد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...».(2) مؤمنان با همديگر برادرند. خلاصه اينکه اخوت اسلامي و دوستي مسلمانان با يکديگر از بديهيترين مسائل اسلامي است که از آغاز اسلام وجود داشت و پيامبر بارها آن را تبليغ و بر آن تأکيد کرد؛ به علاوه مسئله اخوت مسئلهاي نبوده که با اين لحن داغ در آيه بيان شود و پيامبر از افشاي آن خطري احساس کند.
2. جمله «الست اولي بکم من انفسکم» آيا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نيستم! که در بسياري متون اين روايت آمده هيچ تناسبي با بيان يک دوستي ساده ندارد، بلکه ميخواهد بگويد: همان اولويت و اختياري که من نسبت به شما دارم و پيشوا و سرپرست شما هستم براي علي(ع) ثابت است و هر گونه تفسيري براي اين جمله، غيراز آنچه گفته شد، دور از انصاف و واقعبيني است، مخصوصاً با توجه به تعبير «بکم من انفسکم» از شما نسبت به شما اولي هستم.
3. تبريکهايي که از سوي مردم در اين واقعه تاريخي به علي(ع) گفته شد، مخصوصاً تبريکي که عمر و ابوبکر به او گفتند، نشان ميدهد مسئله، چيزي جز مسئله نصب خلافت نبوده است که در خور تبريک و تهنيت باشد، زيرا اعلام دوستي که براي همه مسلمانان به طور عموم ثابت است، تبريک ندارد.(3)
علامه حلي(ره) در اين حديث در تبيين لفظ «مولا» ميفرمايد:
«وجه استدلال به اين حديث آن است که لفظ «مولا» بيانگر نوعي اولويت و سزاواري است؛ چون مقدمه حديث بر اين امر دلالت دارد و چون عرف لغت و نيز استعمال، همين را اقتضا دارد، به خاطر سخن خداوند: «...النَّارُ هِيَ مَوْلَاکمْ...».(4) يعني آتش سزاوارتر به ايشان است و سخن أخطل که گفت: «أصبحت مولاها من الناس کلهم؛ از ميان همه مردم، من به او سزاوارتر شدم». «مولاي بنده» يعني کسي که به تدبير امور بنده و تصرّف در آن سزاوارتر است و به خاطر آنکه مولا داراي معاني متعددي است که هيچ يک از آنها در اينجا مراد نيست، جز معناي» سزاوارتر» و به خاطر آنکه «سزاوارتر» يا همه مراد از لفظ «مولا» است و يا بخشي از آن است و نميتوان پذيرفت که اين معنا به هيچ وجه مراد نباشد، زيرا مولا، حقيقت در اين معناست و اراده غير اين معنا ثابت نشده است.»(5)
از آنچه گفته شد ميتوان نتيجه گرفت که رسولالله(ص) به جهت اهميت مسئله ولايت از همان ابتدا سرپرستي امت را مهمل نگذاشته، آنچنانکه نه تنها در غدير بلکه در طول بيست و سه سال بعثت خود در موقعيتهاي گوناگون مسئله ولايت و جانشيني امام علي(ع) را به گونههاي مختلف به مسلمانان گوشزد کرده بود که از جمله آنها حديث يومالدار، حديث منزلت، حديث سفينة نوح، حديث جابر و صدها حديث ديگر است که حديث غدير در آن اجتماع عظيم حسن ختام اين انتصاب بود.
بنابراين منظور پيامبر اکرم ازمولا، ولي و سرپرست امت اسلامي است و با توجه به شواهد و قرائني که گفته شد جز اين معنا، معناي ديگري برداشت نميشود.
پي نوشتها:
1. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1383ش، ج6، ص69 و 70.
2. حجرات / 10.
3. مکارم شيرازي، ناصر، آيات ولايت در قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، 1381ش، صص42 ـ 44.
4. حديد / 15.
5. حلّي، حسن بن يوسف، کشف المراد، ترجمه علي شيرواني، قم، انتشارات دارالعلم، 1383ش، ج2، ص80.
* مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات حوزه علمیه قم
__________
برخي از منابع و مآخذ شيعي و اهل سنت که اسناد غدير در آن ذکر شده است عبارتند از:
منابع شيعه:
1. اثبات الهداه شيخ حر عاملي، ج2، ص200- 250.
2. الطرائف سيد بن طاووس، ص33.
3. عوالم العلوم، شيخ عبدالله بحراني.
4. الغدير، علامه اميني.
کتابهاي اهل تسنن:
1. صحيح مسلم، ج45، ص1873.
2. تفسير فخر رازي، ج3، ص636.
3. الارشاد، ص420.
4. سنن، ابن ماجد.