به انگیزه شهادت جانسوز امام سجّاد علیهالسلام -
بر فراز چوبها
۱۴۰۱/۰۵/۱۸
نجات معجزهآسای امام سجاد علیهالسلام از حادثه جانگداز کربلا، باعث شد که امامت در نسل حضرت سیدالشهدا(ع) استمرار یابد. امام زین العابدین به علت ابتلا به بیماری، از جهاد عظیم عاشورا بازماند و حیات مقدسش برای به دوش گرفتن رهبری جامعه تداوم یافت. آن حضرت در کوفه و شام با بیان حقایق، از جنایت یزید پلید پرده برداشت و جامعه را برای واکنش شدید نسبت به جنایت هولناک کربلا آماده ساخت به طوری که پس از شنیده شدن سخنان امام سجاد و عقیله بنیهاشم حضرت زینب در جوّ اختناق اموی، رفتارهای اعتراضآمیز و انقلابهای متعددی از سوی مردم ظاهر گردید.
هرچند تاریخ به بیان اندکی از سخنان امام سجاد(ع) در کوفه و شام پرداخته، اما همین مقدار کافی است تا از روش مبارزه آن حضرت با طاغوت مطلع گردیم. در مقاله پیشرو به برخی از اظهارات و واکنشهای معترضانه آن حضرت اشاره میکنیم:
* هنگامی که اسیران اهلبیت وارد کوفه شدند، مردم به شدت میگریستند و نوحهسرایی میکردند. در این حال امام علی بن الحسین علیهالسلام فرمود: شما که بر حال ما ناله سر داده و میگریید، پس آن که ما را کشت که بود؟! (اللهوف ۱۴۶)
* در مجلس ابن زیاد هنگامی که به وی گفتند نام آن حضرت، علی بن الحسین است، پرسید مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟(مقصود آن ملعون شهادت حضرت علیاکبر در کربلا بود) امام فرمود برادری داشتم که او نیز علی بن الحسین نام داشت و مردم او را کشتند. آن لعین گفت نه! خدا او را کشت. امام در پاسخ وی آیه ۴۲ سوره زمر را تلاوت کرد: «خداوند جانها را هنگام مرگ بازمیستاند و نیز آن که نمرده است به هنگام خواب جانش را میگیرد.»
آن لعین فریاد زد هنوز جرأت پاسخگویی به من را داری؟ ببرید گردنش را بزنید. در این هنگام عقیله بنیهاشم فرمود: ای پسر زیاد! خونهایی که از ما ریختی تو را بس است. آنگاه دست در گردن امام سجاد(ع) انداخت و فرمود به خدا قسم از او جدا نمیشوم تا مرا هم با او بکشی. امام فرمود عمه جان! لختی آرام باش تا با او سخنی بگویم. ای پسر زیاد! آیا مرا از مرگ میترسانی؟ مگر نمیدانی مرگ در راه خدا عادت ما و شهادت در راه او کرامت ما خاندان است؟(همان ۱۶۲)
* مردم شام تا پیش از ورود اسیران اهلبیت شناختی از اسلام راستین نداشتند. آنان پیامبر اعظم را ملاقات نکرده و حدیثی از حضرتش نشنیده بودند. در نتیجه آنچه را معاویه آن سرشاخه شجره ملعونه اموی به آنان آموخته بود بهعنوان آموزههای دین میدانستند و در این شرایط طبیعی بود، اهلبیت و مقام والای خاندان پاک رسول را نشناسند، بلکه اولاد امیه را بهعنوان نزدیکترین خانوادهها به رسول خدا(ص) بدانند.
هنگامی که اسیران اهلبیت را وارد شام کردند، پیرمردی نزدیک رفت و گفت سپاس خدای را که شما را کشت و شهرها را از مردانتان آسوده کرد و امیرالمؤمنين(یزید پلید) را بر شما مسلط ساخت. امام سجاد(ع) فرمود: ای شیخ! هرگز قرآن خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: آیا معنای این آیه را درک کردهای که خداوند میفرمایدای پیامبر! بگو من برای رسالتم مزدی نمیخواهم جز دوستی خویشاوندانم(آیه ۲۳ شوری مشهور به آیه مودت) گفت: آری این آیه را خواندهام. فرمود: مقصود از خویشاوندان پیامبر در این آیه ما هستیم.
ای شیخ! آیا آیه خُمس را خواندهای که خداوند فرمود یکپنجم از آنچه که سود میبردید، از آنِ خدا و رسول و خویشاوندان رسول(ص) است؟(انفال ۴۱) گفت: آری. فرمود: خویشاوندان پیامبر ما هستیم. آیا آیه تطهیر را خواندهای که میفرماید: خداوند پیوسته میخواهد ناپاکی را از شما خاندان دور سازد و شما را پاکیزه و مطهر گرداند؟(احزاب ۳۳) پیر گفت: این آیه را خواندهام. فرمود: این آیه درخصوص ما خانواده نازل شده است. پیرمرد سکوت کرد و آثار پشیمانی در چهرهاش آشکار شد. سپس گفت: تو را به خدا، شما همانید که گفتی؟
- آری به خدا سوگند بیتردید و به حق جدّم رسول خدا(ص) ما همان خاندانیم.
پیرمرد گریست و دستار خود را بر زمین زد و سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خداوندا! ما از دشمنان آل محمد(ص) بیزاریم. آنگاه به امام سجّاد عرض کرد آیا راه توبهای برای من هست؟ فرمود: بله چنانکه توبه کنی، خداوند توبهات را میپذیرد و با ما خواهی بود. پیرمرد گفت: من توبه کردم و چون این ماجرا به یزید رسید دستور داد پیرمرد را کشتند.(همان ۱۷۷)
* هنگامی که قافله اسیران اهلبیت به مدینه بازگشت، ابراهیم بن طلحه نزد امام سجاد که در محمل نشسته بود رفت و با پرسشی طعنآمیز و کنایهدار از امام پرسید در این جنگ پیروزی با چه کسی بود؟ امام فرمود: «إذا أرَدتَ أنْ تَعلَمَ مَن غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقتُ الصَلاهًِْ فَأذّنْ ثُمّ أقِمْ؛ هرگاه بخواهی بدانی چه کسی پیروز شده است هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.(امالی طوسی ۶۷۷)
امام سجاد(ع) در این سخن کوتاه و جامع به مخاطب منافق خود فهماند که نهضت مقدس سیدالشهدا(ع) نه به خاطر کسب قدرت که به جهت احیای دین و مبارزه با جاهلیت بنیامیه بوده است. این جهاد، پیروزی را به نام اسلام ثبت کرد و اثر آن این است که نام مقدس رسول خدا هر روز بیوقفه از مأذنهها طنینافکن خواهد گردید. در فاجعه کربلا هرچند امویان به ظاهر پیروز شدند، اما خون مطهر حسین(ع)، چهره تابناک اسلام ناب محمدی را از پس غبار موهومات و خرافات اولاد ابوسفیان آشکار نمود.
* اما اوج افشاگری امام زینالعابدین(ع) در مسجد دمشق در برابر یزید و انبوهی از مردم شام بود. در یکی از روزها یزید به خطیب خود دستور داد بر منبر رود و خاندان رسالت را مذمت کند. وی طبق خواسته یزید عمل کرد و در ناسزا به امیرالمؤمنين و سیدالشهدا علیهماالسلام سخنان زشتی ایراد کرد و در مدح شجره زقوم اموی، معاویه و یزید راه افراط را پیمود. در این هنگام امام سجاد(ع) فریاد زد وای بر توای خطیب! رضای مخلوق را بر خشم آفریدگار گزیدی و جایگاه خود را از آتش دوزخ آکنده ساختی.
آنگاه حضرت خطاب به یزید فرمود: اجازه بده از این چوبها بالا روم تا سخنانی بگویم که خشنودی خدا و اجر مخاطبان را در پی داشته باشد. امام در این سخن خود از منبر به «چوبها» تعبیر فرمود، زیرا جایگاهی که بر آن از امیرمومنان(ع) بدگویی شود جز توده هیزمی نیست که ارزشی جز سوزاندن ندارد.
یزید ابتدا نمیپذیرفت و میگفت: اگر او لب به سخن بگشاید، من و آل ابیسفیان را رسوا میسازد. اینان خاندانی هستند که عمق جانشان سرشار از علوم ناب است. سرانجام اما اصرار بیش از حدّ حاضران باعث شد که آن ملعون رخصت دهد. امام چون بر عرشه منبر قرار گرفت، حقایقی را بیان کرد که چشمها گریست و دلها لرزید و پرده از چهره نفاق بنیامیه به کناری رفت.
امام سجاد(ع) در این خطبه به معرفی اهلبیت میپردازد و خود را فرزند پیامبر، امام علی و حضرت زهرای اطهر معرفی میکند و سرانجام به شهادت مظلومانه سیدالشهدا میپردازد. این سخنان در بین شامیانی که پیوسته از معارف دین و حقایق ناب اسلام دور بودهاند، بازتاب بسیار وسیعی داشت به حدی که یزید مجبور شد به ظاهر از عمل پسر مرجانه اظهار بیزاری کرده و وی را لعن نماید.
یزید در مسجد هنگامی که صدای ضجه مردم را از تأثير سخنان امام شنید، از وحشتِ واکنشِ شامیان به مؤذن دستور داد اذان بگوید تا آن حضرت سخنان خود را قطع نماید. اما مؤذن چون به نام پیامبر(ص) رسید امام خطاب به آن ملعون الی الابد فرمود: ای یزید! آیا این محمد جدّ توست یا جد من؟ اگر او را جد خود بدانی، دروغ گفتهای و چنانکه جدّ من است، چرا بر عترتش آنچنان ظلم عظیمی روا داشتی؟
پس از سخنان امام زینالعابدین مجالی برای ماندن یزید نبود. از این روی بدون اقامه نماز از مسجد خارج شد و مردم امام سجاد(ع) را احاطه کردند و از رفتار خویش در قبال اهلبیت عذرخواهی نمودند. برخی از فرازهای این خطبه شریف چنین است:
ای مردم! من فرزند مکه و منا و زاده زمزم و صفایم. من فرزند آن پیامبری هستم که به وسیله بُراق به معراج رفت. فرزند رسولی هستم که جبرئیل او را به سدرهًْالمنتهی رسانید. فرزند آن که بر فرشتگان آسمانی در نماز امامت کرد. من فرزند محمد مصطفی(ص) و علی مرتضایم. من فرزند آن امامی هستم که در رکاب رسول خدا با دو شمشیر جنگید و با دو نیزه نبرد کرد. دوبار هجرت نمود و دو بیعت فرمود. در جنگ بدر و حنین مبارزه کرد و چشم بههمزدنی به خدا شرک نورزید.
من فرزند صالح مومنین وارث انبیا، پیشوای مسلمانان، نور مجاهدان، زینت عابدان و سَرور گریهکنندگان هستم. من فرزند امامی هستم که جبرئیل به مدد او شتافت و میکائیل یاریش کرد. او کشنده مارقین، ناکثین و قاسطین است. اولین کسی است که به ندای خدا و رسول پاسخ داد و مشرکان را نابود ساخت، او ولی امر خدا و بوستان حکمت و جایگاه علم اوست. او جوانمرد، بخشنده خوی، با ابهت، خوشرو، پاکیزه، بلند همت، بردبار، اهل روزه، قیامکننده، بُرنده پیوندها، جداکننده احزاب، جنگاورترین، بیباکترین، مصممترین و سرسختترین انسانهاست. سید عرب، شیر بیشه جنگها و پدر حسن و حسین، جد من علی بن ابیطالب است.
من فرزند فاطمه زهرا، زاده سرور زنان و پسر خدیجه کبرایم. من فرزند حسین، شهید کربلایم، من فرزند کسی هستم که پیکرش غرقه در خون بر خاک افتاده است، من فرزند کسی هستم که در تاریکیِ شب، جنیان بر او نوحهگری کردند و فرزند آن که پرندگان آسمان بر او گریستند.(بحارالانوار ۴۵/ ۱۳۸ و کامل بهایی ۲/ ۳۶۹)
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی