... اوایل مرداد ماه 67 بازهم تعداد زیادی از بچهها به مرخصی رفتند، مرخصیهایی که گاه تا یک هفته پیشبینی شده بود. این درحالی بود که پس از پذیرفتن قطعنامه، مجاهدین خلق با سوءاستفاده از موضوع آتشبس و پشتیبانی ارتش صدام به کشور حمله کرده بودند. اما طرفه آن که رسانههای بیگانه و برخی خاطرهنویسان و مدعیان به اصطلاح قتلعام سال 67، ادعا میکنند نظام جمهوری اسلامی از مدتها قبل طرح قتلعام را مد نظر داشته است! 1 در حالی که در آستانه این ماجرا تعداد زیادی از زندانیان به مرخصی رفته بودند و برخی از آنها هم دیگر مراجعه نکردند و بعدا به مجاهدین خلق پیوستند.2
به هرحال آنچه مسلم است پس از حمله گسترده مجاهدین خلق به کشور و تصرف و قتل و غارت تعدادی از شهرهای مرزی و هجوم تا آستانه کرمانشاه و همراهی تشکیلات سازمان در زندان که بنا به نوشتههای اعترافگونه ذکر شده (که همگی در خارج از کشور به چاپ رسیده) در جریان آخرین اخبار یورش نیروهای سازمان قرار داشته و بنا بوده با رسیدن به نزدیکی تهران، از درون زندان شورش کرده و با به تسخیر درآوردن زندانها، سپس آزاد کردن همقطارانشان و به مجازات رساندن به اصطلاح خیانتکاران تواب و نادم، فرش قرمز برای رجوی و دار و دستهاش پهن کنند، طبیعی بودکه نظام هم که پس از 7 سال مجددا با حداکثر تهاجم مجاهدین خلق از داخل و خارج مواجه گردیده بود، دست روی دست نگذارد و همزمان با مقابله بیرونی برای دفع دشمن از شهرها، در داخل زندانها هم به مقابله با عوامل داخلی دشمن بپردازد.
این در حالی بود که جنگ مسلحانه مجاهدین خلق علیه انقلاب و نظام اسلامی، سپس صلح و جاسوسیاش برای دشمن جنایتکاری همچون صدام در شرایطی صورت گرفت که هزاران کیلومتر مربع از خاک وطن را اشغال کرده و حجم عظیمی خرابی و ویرانی و جنایت به این مرز بوم تحمیل کرده بود.
کاوشی در آمارها
آمارهای نجومی و اظهارات عجیب و غریب که در گفتار و نوشتار شبکههای رسانهای بیگانه، بسیاری از خاطرهپردازان و به تدریج برخی به اصطلاح تاریخنویسان سادهاندیش و سطحینگر تحت عنوان «قتلعام تابستان 67»! همواره چون ترجیعبندی نخنما شده، تکرار میشود، از نظر مورخان مستقل چندان مورد بررسی و تحلیل قرار نگرفته، خصوصا که ادعاهای فوق بدون کمترین دلیل و برهان و یا مدارک مستندی ارائه گردیده است.
مفصلترین متن از این دست خاطرات زندان ایرج مصداقی (تروریست فراری که امروزه از فعالترین حامیان گروهک منافقین به شمار میآید) با نام «نه زیستن، نه مرگ» است که در 4 جلد در سال 1383 در سوئد به چاپ رسید.
علیرغم این که او خصوصا در جلد چهارم این مجموعه به اسم «تا طلوع انگور»، مکررا تناقضات و روایات غیرواقعی دیگر خاطرهنویسان را تذکر داده و با ذکر دلائل و آوردن شواهد مستند، آمارهای نجومی اعدامها و افسانهپردازیهای مختلف درباره شکنجه زندانیان در زندانهای نظام جمهوری اسلامی را به طور جدی زیر علامت سؤال برده اما در آمار و ارقام ارائه شدهاش نیز تناقضات و چندگانگیهای واضحی دیده میشود، چنان که یکی دیگر از این خاطرهپردازان در مقالهای آشکارا به این تناقضگوییها اعتراض کرده و آن را ناشی از خود بزرگبینی وی دانسته است.3
اما حتی با نگاهی به آمار و ارقام مغشوش این افراد (که خود را شاهدان به اصطلاح زنده ماجرا میدانند!) و البته براساس شواهد موجود میتوان به این نتیجه رسید که در تابستان سال 1367 در واقع قتلعامی وجود نداشته و تعداد واقعی، حتی از تمامی ارقام اعلام شده بسیار کمتر بوده چرا که اساسا در آن زمان در زندانهای استان تهران (که تقریبا رقم اصلی زندانیان را به خود اختصاص میداده) به نوشته خود مصداقی و برخی دیگر از فراریان خاطرهنویس، کمتر از 2500 نفر زندانی وجود داشته و بیش از 75 درصد از این تعداد هم یا در بهمن ماه همان سال مورد عفو عمومی قرار گرفتند یا تا یکی دو سال بعد در زندان باقی ماندند و یا اساسا افغان بودند.
خود ایرج مصداقی در مقالاتش، اذعان دارد که در سال 65 در زندان گوهردشت بسیار کمتر از 2000 زندانی حضور داشتهاند. 4 و از این تعداد تقریبا نیمی تا سال 67 با عفوهای مختلف آزاد شده، 300- 400 نفری هم در سالن جهاد کار میکردند و به همین تعداد نیز زندانیان افغان و عادی (غیر سیاسی) حضور داشتند و تازه وی تاکید کرده که پس از به اصطلاح قتلعام تابستان 67، با 200 نفر دیگر در یکی از سالنهای گوهردشت زندانی بوده است. 5
پس در زندان گوهردشت (که تقریبا قریب به اتفاق خاطرهپردازان و همچنین سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری و رسانههای بیگانه، آن را مکان انجام بیشترین اعدامها ذکر کردهاند) چگونه میتواند قتلعامی رخ داده باشد. این درحالی است که بنا به همان نوشتههای ذکر شده میزان اعدامها در زندان اوین خیلی کمتر از گوهردشت بوده است. حالا میتوان با توجه به آمارها و ارقام فوق، یک بار دیگر با یک حساب سرانگشتی، محاسبه نمود که چند درصد از همان تعداد زندانی گوهردشت در تابستان 67 باقی مانده بودند که ممکن است اعدام شده باشند. احتمالا نتیجه محاسبه چیزی کمتر از دو یا سه درصد کل زندانیان را دربر میگیرد.
آمار فوقالذکر براساس تصریح ایرج مصداقی که: «...(در سال 65) تعداد کل زندانیان در همه حال بسیار کمتر از 2000 نفر بود...» با نگاه حداکثری محاسبه شده است. قطعا وقتی زندان گوهردشت (به عنوان نقطه تاکید و تبلیغ خاطرهپردازان و حقوق بشریها) چنین آماری داشته، در زندان اوین و دیگر زندانها در برخی شهرستانها به رقمی خیلی کمتر از این مقدار میرسیم.
نگارنده در آن زمان یعنی تابستان 67 همراه با تعدادی حدود 200- 300 تن دیگر در سالن جهاد مشغول کار بودم. در همان اوایل مردادماه کلیه ملاقاتهای سالن جهاد هم قطع شد. در واقع ما هم نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده ولی کمکم از طریق اخبار رادیو و تلویزیون و روزنامه به عمق فاجعهای که در اثر تهاجم خیانتبار و تجاوز جنایتکارانه مجاهدین خلق به کشورمان رخ داده بودیم، پی بردیم.
اما در طول دو ماهی که ملاقات قطع بود (و البته به وسیله تلفن میتوانستیم با خانوادهها تماس بگیریم) هیچ تغییر دیگری در سالن جهاد نیفتاد و بچهها کما فیالسابق به کار اشتغال داشتند. در ماه محرم یکی از باحس و حالترین عزاداریها در همان حسینیه سالن (که ادعا میشد محل اعدامها بوده) انجام گرفت و تمامی روزهای دهه اول ماه محرم و همچنین بعد از آن، این مراسم همراه سخنرانیهای میهمانانی که هر از گاهی دعوت میشدند، ادامه داشت. از قضا آن روزها مصادف با بازیهای المپیک بود که مستقیما از تلویزیون پخش میشد و بچهها پس از بازگشت از کار در اوقات فراغت در همان حسینیه سالن جهاد و به طور دستهجمعی به تماشای بازیها میپرداختند.
در طول این مدت هیچگونه برخورد قضایی از قبیل همان پرسش و پاسخهای تعیین موضع در مقابل تهاجم مجاهدین خلق و عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان آنها، با افراد سالن جهاد انجام نگرفت، در حالی که تنها عامل مشترک این افراد فقط کار در کارگاههای زندان بود و نماز خواندن یا نخواندن و یا طرز تفکرشان هیچ نقشی برای کار در سالن جهاد نداشت. چنان که در همان زمان برخی از افراد همین سالن جهاد به طور علنی نماز نمیخواندند و حتی در ماه رمضان روزه نمیگرفتند. 6
پس از آن دو ماه که مجددا ملاقاتها برقرار شد نه تنها از تعداد سالن جهاد نفری کاسته نشده بود، بلکه تعدادی بالغ بر بیش از 100 نفر نیز از سالنهای دیگر زندان گوهردشت که متقاضی کار در سالن جهاد بودند، بدون توجه به عقاید و افکارشان به این سالن آمدند و در قسمتهای مختلف کارگاه مشغول کار شدند.
بنابراین تا آنجا که نگارنده درجریان مسائل سالن جهاد قرار داشتم، برخورد عقیدتی با زندانیان در قضیه تابستان، افسانهای بیش به نظر نمیرسد، چراکه هیچ یک از مجموعه بزرگ زندانیان سالن جهاد در آن تابستان حتی مورد پرسش یک سؤال عقیدتی هم قرار نگرفتند و به هیچوجه توسط هیچ هیئت بررسی جهت بازجویی مجدد احضار نشدند.
بسیاری از این افراد هم اکنون حیّ و حاضرند. بسیاری از آنها ماندند و به کارهای مختلف مشغول شدند، بعضی در خدمت انقلاب و ملت قرار گرفتند، برخی آنها بعد از آزادی، از کشور خارج شده و حتی به منافقین پیوستند و بعضا هم در زمره خاطرهپردازان هم درآمدند!...
توضیح: برای اطلاعات بیشتر به کتاب «رهایی از توّهم»، خاطرات عضو سابق سازمان مجاهدین خلق از انتشارات دفتر پژوهشهای موسسه کیهان مراجعه بفرمایید.
پینوشت:
1- مثل خاطرات دکتر غفاری، شهرنوش پارسیپور یا کتاب «قتلعام زندانیان سیاسی» از انتشارات مجاهدین خلق و یا مقاله صبا اسکویی تحت عنوان «روزهای پر از رعب و وحشت سال 67....»
2- کسانی مانند فریبا عمومی و ه-فولادی و ح- حقانی. به نقل از مقاله «تا طلوع انگور چند سال مانده است؟» از احمد موسوی(از هواداران چریکهای فدایی خلق – اقلیت که در سال 60 به زندان افتاد و در حال حاضر در خارج کشور به سر میبرد و کتاب خاطرات زندانش را تحت عنوان «شب بخیر رفیق» انتشار داده است) – سایت گویا نیوز – جمعه 30 بهمن 1383 3- مقاله «تا طلوع انگور چند سال مانده است؟ نگاهی به کتاب خاطرات زندان ایرج مصداقی» – احمد موسوی- سایت گویا نیوز– جمعه 30 بهمن 1383 4- پاسخی به ضرورت به نقد احمد موسوی بر کتاب «نه زیستن، نه مرگ» – ایرج مصداقی- سایت گویا نیوز – سهشنبه 11 اسفند 1383 5- قسمت سوم مقاله «تا طلوع انگور چند سال مانده است؟ نگاهی به کتاب خاطرات زندان ایرج مصداقی»– احمد موسوی- سایت گویا نیوز– جمعه 30 بهمن 1383 6- ایرج مصداقی خود در این باره در کتاب خاطرات زندان «نه زیستن، نه مرگ» مینویسد: «...رژیم سالها بود که حق آنان (مارکسیستها) را در ارتباط با عدم انجام فرایض دینی مانند نماز و روزه به رسمیت شناخته و در ماه رمضان برای ناهار غذای گرم نیز به آنان میداد...»