خبرگزاری مهر ، چهل روز قبل وقتی تازه زبانههای آتش فتنه اغتشاشگران در کشور شعله میگرفت، جوان ۲۰ سالهای از شهر کریمه اهل بیت (ع) برای دفاع از امنیت مردمان شهر در میدان حضور مییابد و آن روزها که تازه مسافران اربعین حسینی به کشور باز میگشتند او که تا آن زمان به زیارت سیدالشهدا (ع) نرفته بود؛ مسافر کربلا شد و یک شبه ره صدساله را پیمود.
طلبه بسیجی شهید مهدی زاهدلویی متولد ۳۰ دی ماه سال ۱۳۸۱ در شهر ماهنشان استان زنجان بود که قبل از یک سالگی با خانواده به شهر مقدس قم مهاجرت میکنند.
او دوران تحصیل خود را در مدارس محمود تهرانی، شهید باهنر و شهدای قم گذراند و در همین سالها به دلیل علاقه اش به انقلاب اسلامی و ارزشهای دینی و ملی جذب مجموعه بسیج در حوزه مقاومت امامزاده سید معصوم (ع) میشود و از آنجا که خانهشان در همسایگی امامزاده سید معصوم (ع) بود؛ خادم این آستان مقدس نیز میشود.
شدت علاقه اش به امور مذهبی او را مجاب میکند که وارد حوزه علمیه شود و پس از قبولی در آزمون کتبی و شفاهی ورود به حوزههای علمیه؛ این شهید مدافع امنیت از تیرماه سال ۱۴۰۱ به عنوان طلبه در مدرسه علمیه امام محمد باقر (ع) قم نامش در جمع شاگردان مکتب امام صادق (ع) ثبت میشود.
مدیر مدرسه علمیه امام محمد باقر (ع) میگوید: این شهید که به تازگی تحصیل در حوزه علمیه را شروع کرده بود به گونهای رفتار میکرد که گویی طلبهای از طلاب پایههای بالاتر است و خلق و خوی طلبگی در ایشان هویدا بود که این امر نشان از آن داشت که در خانوادهای متدین و با نان حلال بزرگ شده است.
خانواده اش میگویند، مهدی آرام و قرار نداشت و همیشه سراغ او را باید در هیئت، مسجد، پایگاه بسیج و امامزاده میگرفتیم و در طول دو سه سالی که کرونا شیوع پیدا کرده بود؛ از انجام ضدعفونی معابر تا توزیع بستههای معیشتی برای نیازمندان پای کار بود.
ماجرای شهادت شهید مهدی زاهدلویی به روایت پدر
پدرش از روز واقعه میگوید؛ غروب ۳۰ شهریور ماه سال ۱۴۰۱، آن زمان که اغتشاشگران دست به هر کاری میزدند و از کشتن فردی بی گناه نیز ابایی نداشتند.
پدر شهید میگفت که تازه از سرکار به خانه آمدم و کسی خانه نبود؛ بعد از چند دقیقه مادر شهید آمد، برایم چای ریخت و در همین حین گوشی من زنگ خورد و پسر عمویم که به ندرت خبری از ما میگرفت پشت خط بود، تعجب کردم میگفت که شهر شلوغ شده است و به مهدی بگویید بیرون نیاید و مراقب خودش باشد.
بعد از چند دقیقه، دایی اش درب خانه را زد، مهدی پیش دایی اش در کارگاه تیرچه بلوک هم کار میکرد؛ او که این وقت روز به خانه ما آمد کمی شک کردم، به او گفتم حتماً چیزی شده که نمیخواهید ما بفهمیم، قسمش دادم که حقیقت را بگوید، بعدش گفت که مهدی حالش بد شده و بیمارستان انتقالش دادیم.
پدر شهید ادامه میدهد که به دلیل شلوغی خیابانها که اغتشاشگران مسیر را بسته بودند زمانی را در ترافیک ماندیم و بالاخره به هر نحوی بود خودمان را بیمارستان شهید بهشتی رساندیم.
پدر شهید زاهدلویی میگوید: وقتی مهدی را در بیمارستان دیدم که روی تخت بود گریه کردم، مهدی میگفت پدر نگران نباش، چیزی نیست، خوب میشوم و من دستانش را میبوسیدم. بعد از نیم ساعت مهدی را به اتاق عمل بردند؛ مداوای او ده روز به طول انجامید و روز دهم از بیمارستان تماس گرفتند که امروز مهدی حالش نسبتاً خوب است و اگر شما رضایت بدهید او را به بیمارستان بقیه الله (عج) تهران منتقل کنیم که دارای امکانات بهتری است و من هم پس از مشورت با خانواده قبول کردم.
پدر شهید ادامه میدهد آن روز تا ساعت سه شب در خانه بودیم و اطرافیان نیز گرد ما جمع شده بودند و از این بابت خوشحال بودیم که مهدی حالش بهتر شده است. ساعت ۶ صبح فردا به کارخانه رفتم؛ اما دلشوره ای عجیب داشتم و نگران بودم چرا که از شب قبل هر چه به بیمارستان زنگ میزدیم کسی جواب نمیداد.
داماد ما که در کرج زندگی میکند صبح آن روزبه بیمارستان رفته بود و وقتی از پرستاران سراغ مهدی را میگیرند به او میگویند که شهید شده است و بعد با من تماس گرفت و گفت میخواهم چیزی بگویم اما ناراحت نباش؛ «مهدی شهید شده است.»
شهید زاهدلویی آرزوی رفتن به کربلا را در دل داشت
شهید مهدی زاهدلویی آرزوی رفتن به کربلای معلی را در دل داشت؛ اما شرایط برای سفرش فراهم نبود و قبل از اربعین به دایی اش گفته بود که وقتی کربلا رسید برایش دعا کند که به شهادت برسد و دایی اش هم به او گفته بود که امروز جنگی در کار نیست که شهید بشوی اما سرنوشت به گونهای برای مهدی زاهدلویی رقم خود که نام او را در جمع شهدا نوشتند.
جالب اینکه از صبح روز شهادتش برای یادوارهای که قرار بود آن شب به منظور پاسداشت شهدای نیروی انتظامی در امامزاده سید معصوم (ع) برگزار شود در تکاپوی انجام مقدمات بود و آخرین عکس یادگارش نیز در کنار بنر همین مراسم به ثبت رسید.