88 - آمریکا میدان نبرد جنگ با مردم آمریکا : آزادی خطرناک! ۱۴۰۱/۱۰/۲۵
آمریکا میدان نبرد جنگ با مردم آمریکا :88
آزادی خطرناک!
۱۴۰۱/۱۰/۲۵
نویسنده: دکتر جاندبلیو. وایتهد
مترجم: دکتر احمد دوستمحمدی
اصول اساسی
برای اینکه هرگونه امیدی به تغییر واقعی وجود داشته باشد، مجبور خواهی بود طرز تفکر خود را درباره خودت، همنوعانت، آزادی، جامعه و حکومت تغییر بدهید. این به معنای آزاد کردن ذهن خود، درک کردن حقیقت و فراموش کردن همه افسانههایی است که از روز اول یادگیری، با آنها شما را شستوشوی مغزی دادهاند. متأسفانه حقیقت هرچند سخت و خستهکننده میتواند و باید آزاد شود. از این رو آنچه در ذیل میآید اندکی از اصول اساسی هستند که میتواند به هر مبارزه نوپای آزادی در تلاش به منظور آزاد کردن خودمان و جامعه ما در آمریکا کمک کند.
اول، ما بالاخره باید این واقعیت را درک کنیم که نظام فعلی آمریکا، به آزادی میدان نمیدهد. این نظام آزادی را نفی میکند و باید تغییر داده شود. لیندنر تأکید میکند که «نظام استبدادی ما، بر ظلم و کنترل، استوار است- این نظام به گونه فزایندهای عشق و احساسات طبیعی را از جامعه ما میگیرد و خشونت و طمع، تولید میکند. جامعه ما از لحاظ اخلاقی و عقلی در حال فاسد شدن است.
این نظام را نمیتوان اصلاح کرد.»
اول از همه، ما باید قبول کنیم که مهمترین هدف حکومت آمریکا، حفظ قدرت و کنترل است. این یک حکومت اقلیت مرکب از غولهای شرکتی آمیخته با مقامات حکومتی است که از این رابطه بهره میبرند. به عبارت دیگر این حکومت با طمع برانگیخته میشود و برای تداوم بخشیدن به خودش، ادامه حیات میدهد.
همانطور که جورج اورول مینویسد: ما میدانیم که هیچکس قدرت را به قصد رها کردن آن به دست نمیآورد. قدرت یک وسیله نیست؛ یک هدف است. فرد دیکتاتوری برقرار نمیکند تا از یک انقلاب محافظت کند؛ فرد انقلاب میکند تا یک دیکتاتوری برقرار کند... هدف قدرت، قدرت است.
دوم، رأی دادن عملاً فاقد ارزش است. آلدوس هاکسلی تأکید میکند «این در اصل، یک امتیاز بزرگ است. در عمل، همانطور که تاریخ اخیر به طور مکرر نشان داده است، حق رأی دادن، به خودی خود تضمین آزادی نیست.» ما در یک دولت دیدهبانی پنهانکار زندگی میکنیم که از هر نظر فاقد هرگونه مسئولیتپذیری، شفافیت یا هر نوع نظارت و موازنه است. همانطور که جردن مایکل، اسمیت1 که برای بوستن گلوب2 مینویسد، راجع به حکومت آمریکا نتیجهگیری میکند: ما یک نفر را انتخاب میکنیم و آن وقت یک نفر پشت سر آن هست، که بخشهای عظیمی از سیاستها را تقریباً بیمحابا ادامه میدهد. مقامات منتخب سرانجام به مثابه پوشش صرف، در خدمت تصمیمات واقعی اتخاد شده به وسیله دیوانسالاری قرار میگیرند. سیاستمداران گوناگون زمانی که نامزد انتخابات برای مقامی شدند، راجع به همه کارهایی که آنها برای ایجاد امید و تغییر در آمریکا میخواهند انجام بدهند، چند بار دروغ گفتهاند؟ وقتی که انتخاب میشوند، عملاً چه کاری انجام میدهند؟ آنها هر آنچه که قدرتهای شرکتی میخواهند، انجام میدهند. بله، رئیس جدید عین رئیس سابق است. ضربالمثلی است که میگوید: قدرت از ثروت تبعیت میکند.
به علاوه، رأی دادن روشی برای آرام نگه داشتن شهروندان است. با وجود این، بسیاری از آمریکاییها به چشم خود دیدهاند که فرآیند انتخابات غلط است و از این فرآیند کنار کشیدهاند.
به همین دلیل است که حکومت بر اطمینان بخش بودن تشریفات رأی دادن این قدر تأکید دارد. انتخابات توهم مشارکت ایجاد میکند.
سوم، به همه چیز شک داشته باشید. تصور نکنید هر کاری که حکومت آمریکا میکند، برای خیر شهروندان است. از این گذشته، هدف حکومت جدید، این نیست. حکومت به منظور تداوم بخشیدن به رژیم، زنده است. حرفهای جیمز مدیسون3 که پدر قانون اساسی به شمار میآید را به خاطر بسپارید: «همه آدمهایی که دارای قدرت هستند، باید تا اندازهای مورد سوءظن قرار گیرند.» قدرت فساد میآورد. و ضربالمثلی است که میگوید، قدرت مطلق، قطعاً فساد میآورد.
چهارم، مادهگرایی، ناقوس مرگ آزادی است. در حالی که این شاید حقیقت باشد که آمریکاییها بهتر از شهروندان دیگر کشورها زندگی میکنند- ما شغل، غذا، سرگرمی، مراکز خرید و غیره داریم- اما اینها ظواهری هستند به قصد بیهوش کردن و منحرف کردن ذهن ما.
هاکسلی هشدار میداد هر «پرندهای که آموخته است چگونه بیآن که مجبور باشد از بالهایش استفاده کند، با زیر و رو کردن زمین به خوبی امرار معاش کند، به زودی از موهبت پرواز دست خواهد کشید و شبیه دودو4 برای همیشه زمینگیر خواهد شد. همین امر در مورد آدمها صدق میکند. چنانکه نان به طور مرتب و با وسعت، روزی سه بار، مهیا باشد، بسیاری از آنها کاملاً قانع خواهند شد تا تنها با نان- یا حداقل تنها با نان و سیرکها- زندگی کنند.» برخی میگویند، آزاد همچون یک پرنده اما فقط اگر شما مایل به آزادسازی ذهن خود باشید و همه را برای یک مفهوم خطرناک- آزادی- قربانی کنید.
به عبارت دیگر این امیدواری وجود دارد که فریاد «به من تلویزیون و همبرگر بدهید اما مرا با مسئولیتهای آزادی به زحمت نیندازید، شاید با تغییر شرایط جای خود را به فریاد یا آزادی یا مرگ، بدهد.» این حقیقتاً آزادی خطرناکی است.
پنجم، چنانکه شما با بیتوجهی به اردوگاههای کار اجباری الکترونیک وصل باشید، امید اندکی برای هرگونه مقاومت وجود دارد. به یاد داشته باشید، آنچه به وسیله صاحبان قدرت به طور الکترونیک به خورد شما داده میشود، به منظور آرام کردن، منحرف کردن ذهن و کنترل شما است. شما میتوانید از طریق محدود کردن اتکای خود به وسایل الکترونیک- دستگاههای تلفن، لپتاپها، تلویزیون و مانند آن- تا حد زیادی از دستکاری ذهن اجتناب کنید.
ششم، شورش مسلحانه مؤثر واقع نخواهد شد. اگرچه شاید ما به اوضاع 1776 برگشته باشیم که در آن برای اعاده آزادی نیاز به اتخاذ اقدامات جدی داشتیم اما آمریکای امروز، آمریکای مستعمراتی با شمخالها 5
و ارتشهای مردمی آن نیست. ادارات پلیس محلی بهاندازه کافی قدرت آتش نظامی شده دارند که حتی به یک شورش مسلحانه گسترده خاتمه بدهند.
حتی تلاش به منظور اعتراض به یک یورش گروه سوات به خانه شما بیهوده است. منفجر خواهید شد.
هفتم، راجع به آزادی از همه چیز آگاه باشید. استاد اورلاندو پترسون6 میپرسد «اولین آدمهایی که این تصور غیرعادی را پیدا کردند که آزاد بودن نه تنها یک ارزش است که باید پاس داشته شود، بلکه مهمترین چیزی است که یک نفر میتواند داشته باشد، چه کسانی بودند؟ پاسخ یک کلمه است: بردهها.»
آزادی از دلها و ذهنهای آنهایی برخاست که درک کردند برده هستند. آزادی اولین تمنای آنهایی شد که قربانیان بردهداری بودند.
برخی از آمریکاییها دارند شروع میکنند به درک کردن اینکه برده هستند و چنانکه زود اقدام نکنند، خودشان را زندانی در اردوگاه کار اجباری الکترونیک خواهند یافت. به یاد داشته باشید، شاید هیچ زنجیری از دیوارهای زندانهای زیرزمینی آویزان نباشد اما به هرحال زندان است و بیتردید، ما زندانیهایی هستیم که داریم حبس ابد را میگذرانیم.
برده بودن، یعنی چی؟
اریک فروم7 اعلام کرد، «اگر یک نفر فقط فرمان ببرد و نافرمانی نکند، او یک برده است،» اما برده بودن، یعنی چه؟
فرمانبری از یک شخص، نهاد یا قدرت (فرمانبری نامتجانس) سلطهپذیری است؛ این دلالت بر دست کشیدن از استقلال خود و پذیرش یک اراده یا داوری خارجی به جای اراده و داوری خودم دارد. فرمانبری از عقل و اعتقاد خودم (فرمانبری خود فرمان)، یک کنش سلطهپذیرانه نیست، بلکه یک کنش ایجابی است. حق انتخاب روشن است: آیا میخواهید یک برده و مطیع بیچون و چرای فرامین حکومت آمریکا باشید یا میخواهید رک و بیپروا حرف خود را بزنید و با سیاستهای حکومت که در حال نابود کردن آزادی است، مخالفت کنید یا حتی آنها را به چالش بکشید؟ متأسفانه همانطور که فروم دریافت «شمار فزایندهای از مردم میترسند مسئولیت آزادی را به گردن بگیرند و بردگی آدم ماشینی خوب تغذیه شده را ترجیح میدهند؛ آنها هیچ اعتقادی به دموکراسی ندارند و خوشحال هستند که آن را به خبرگان سیاسی واگذار کنند تا تصمیمات را اتخاذ کنند.» و همانطور که شاهد بودهایم «خبرگان سیاسی» بسیار خوشحال هستند به داشتن بردگان مطیع مادامی که قدرت، کنترل و منافع خود را افزایش میدهند.
پانوشتها:
1- Jordan Michael Smith
2- Boston Globe
3- Jamses Madison
4- دودو (dodo)، یک پرنده جنگلی بزرگ است که پرواز نمیکند و اکنون منقرض شده است.
5- شمخال، نوعی تفنگ فتیلهای سرپر است.
6- Professor Orlando Patteron
7- Erich Fromm