۶۰ - آیتالله ناصر مکارم شیرازی : بعثت فضل بزرگ خدا برای بشریت ۱۴۰۱/۱۱/۲۶
بعثت فضل بزرگ خدا برای بشریت
۱۴۰۱/۱۱/۲۶
آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 1 تا 4 سوره مبارکه «جمعه» به بعثت پیامبر(ص) و دلایل و اهداف آن اشاره کرده است که متن آن با اندک تلخیص و ویرایش به نقل از فارس از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
***
نگاهی به اهداف بعثت پیامبر(ص) از نگاه قرآن
سوره جمعه با تسبیح و تقدیس پروردگار شروع مىشود و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسمای حسناى او اشاره مىکند.
مىفرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است پیوسته تسبیح خدا مىگویند و با زبان حال و قال، او را از تمام نقایص و عیوب پاک مىشمرند» (یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاْ َرْضِ).
«همان خداوندى که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصى مبرا است» (الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ).«خداوندى که عزیز و حکیم است» (الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).
و به این ترتیب، نخست، بر «مالکیت و حاکمیت» و پس از آن، «منزه بودن او از هرگونه ظلم، ستم و نقص» تأکید مىکند، زیرا با توجه به مظالم بىحساب ملوک و شاهان، واژه «مَلِک» تداعى معانى نامقدسى مىکند که با کلمه «قُدُّوس» همه شستشو مىشود.
از طرفى، روى «قدرت» و «علم» که دو رکن اصلى حکومت است، تکیه نموده که این صفات ارتباط نزدیکى به بحثهاى آینده این سوره دارد و نشان مىدهد انتخاب اوصاف حق، در آیات مختلف قرآن، روى حساب، نظم و رابطه خاصى است.
بعد از این اشاره کوتاه و پرمعنى به مسئله توحید و صفات خدا، به مسئله بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و هدف از این رسالت بزرگ، که در ارتباط با عزیز، حکیم و قدوس بودن خداوند است، پرداخته چنین مىگوید: «او کسى است که در میان درس نخواندهها رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند» (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاْ ُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ).
و در پرتو این تلاوت «آنها را از هرگونه شرک، کفر، انحراف و فساد پاک و پاکیزه کند و کتاب و حکمت بیاموزد» (وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهًَْ).
چرا که «آنان پیش از آن به طور مسلّم در گمراهى آشکارى بودند» (وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِین).
جالب اینکه بعثت پیامبر اسلام را با آن ویژگىهایى که جز از طریق اعجاز نمىتوان تفسیر کرد، نشانه عظمت خدا و دلیل بر وجود او گرفته، مىگوید: خداوند همان کسى است که چنین پیامبرى را مبعوث کرد و چنین شاهکارى را در آفرینش به وجود آورد!
«أُمِّیِّینَ» جمع «أُمّى» به معنى «درس نخوانده» است منسوب به «امّ» (مادر) یعنى مکتبى جز مکتب دامان مادرش را ندیده است. بعضى آن را به معنى «اهل مکّه» دانستهاند، زیرا «مکّه» را «امّ القرى» (مادر آبادىها) مىنامیدند، ولى این احتمال بعید به نظر مىرسد، چرا که نه پیامبر اسلام تنها مبعوث به اهل «مکّه» بود و نه سوره «جمعه» در «مکّه» نازل شده است.
بعضى از مفسران نیز آن را به معنى «امت عرب» در مقابل «یهود» و دیگران تفسیر کردهاند، و آیه 75 سوره «آل عمران» را شاهد بر این معنى مىدانند که مىگوید: قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِى الاْ ُمِّیِّینَ سَبِیْلٌ: «یهود گفتند ما در برابر امیین (غیر یهود) مسئول نیستیم».
اگر این تفسیر را هم بپذیریم، به خاطر آن است که «یهود» خود را اهل کتاب و با سواد مىدانستند و امت عرب را بىسواد و درس نخوانده. بنابراین، تفسیر اول از همه مناسبتر است.
قابل توجه اینکه مىگوید: پیامبر اسلام از میان همین گروه و همین قشر درس نخوانده، برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد و دلیلى باشد بر حقانیت او؛ چرا که کتابى مثل قرآن با این محتواى عمیق و عظیم و فرهنگى چون فرهنگ اسلام، محال است زائیده فکر بشر باشد، آن هم بشرى که نه خود درس خوانده و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است.
این نورى است که از ظلمت برخاسته و باغ سرسبزى است که از دل کویر سر برآورده و این خود معجزهاى است آشکار و سندى است روشن بر حقانیت او.
در آیه فوق، هدف این بعثت را در سه امر خلاصه کرده که یکى جنبه مقدماتى دارد و آن «تلاوت آیات الهى» است و دو امر دیگر یعنى «تهذیب و تزکیه نفوس» و «تعلیم کتاب و حکمت» دو هدف بزرگ نهایى را تشکیل مىدهد.
آرى، این پیامبراست که، انسانها را هم در زمینه علم و دانش و هم اخلاق و عمل پرورش دهد، تا به وسیله این دو بال، بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند و مسیر الى اللّه را پیش گیرند و به مقام قرب او نائل شوند.
رابطه تزکیه و تعلیم
این نکته نیز شایان توجه است که: در بعضى از آیات قرآن، «تزکیه» مقدم بر «تعلیم» و در بعضى،«تعلیم» مقدم بر «تزکیه» شمرده شده، یعنى از چهار مورد، سه مورد «تربیت» بر «تعلیم» مقدم است و در یک مورد «تعلیم» بر «تربیت» مقدم.
این تعبیر، ضمن اینکه نشان مىدهد این دو امر در یکدیگر تأثیر متقابل دارند (اخلاق» زاییده «علم» است همان گونه که «علم» زاییده «اخلاق» است)، اصالت تربیت را مشخص مى کند، البته، منظور علوم حقیقى است، نه اصطلاحى در لباس علم.
فرق میان «کتاب» و «حکمت» ممکن است این باشد که اولى اشاره به قرآن و دومى به سخنان پیامبر (صلى الله علیه وآله) و تعلیمات اوست که «سنت» نام دارد.
نیز ممکن است «کتاب» اشاره به اصل دستورات اسلام باشد و «حکمت» اشاره به فلسفه و اسرار آن.
این نکته نیز قابل توجه است که «حکمت» در اصل، به معنى منع کردن به قصد اصلاح است و لجام مرکب را از این جهت «حکمه» (بر وزن صدقه) گویند که او را منع و مهار کرده و در مسیر صحیح قرار مىدهد.
بنابراین، مفهوم آن دلائل عقلى است و از اینجا روشن مىشود که ذکر کتاب و حکمت پشت سر یکدیگرمىتواند اشاره به دو سرچشمه بزرگ شناخت، یعنى «وحى» و «عقل» بوده باشد، یا به تعبیر دیگر، احکام آسمانى و تعلیمات اسلام، در عین اینکه از وحى الهى سرچشمه مى گیرد، با ترازوى عقل قابل سنجش و درک مىباشد (منظور کلیات احکام است).
ویژگیهای عصر جاهلیت قوم عرب
و اما «ضَلال مُبِین» (گمراهى آشکار) که در ذیل آیه، به عنوان سابقه قوم عرب بیان شده، اشاره سربسته و پرمعنایى است به عصر جاهلیت که، گمراهى بر سراسر جامعه آنها حکمفرما بود. چه گمراهى از این بدتر و آشکارتر که بتهایى را که از سنگ و چوب با دست خود مىتراشیدند،پرستش مىکردند و در مشکلات خود، به این موجودات بىشعور پناه مىبردند.
دختران خود را با دست خویش زنده به گور مىکردند، سهل است، به این عمل، فخر و مباهات نیز مىکردند که نگذاردیم ناموسمان دست بیگانگان بیفتد!.
مراسم نماز و نیایش آنها کف زدن و سوت کشیدن در کنار خانه کعبه بود و حتى زنان به صورت برهنه مادرزاد بر گرد خانه خدا طواف مى کردند و آن را عبادت مى شمردند!
انواع خرافات و موهومات بر افکار آنها حاکم بود و جنگ و خونریزى و غارتگرى، مایه مباهاتشان.
زن در میان آنها متاع بىارزشى بود که حتى روى آن قمار مىزدند! و از سادهترین حقوق انسانى محروم بود.
کینهها و عداوتها را پدران به ارث به فرزندانشان منتقل مىکردند و به همین دلیل، خونریزى و کشت و کشتار، یک امر عادى محسوب مىشد.
آرى، پیامبر(ص) آمد و آنها را از این ضلال مبین، به برکت کتاب و حکمت نجات داد، تعلیم داد و تربیت کرد و بهراستى نفوذ در چنین جامعه گمراهى، خود یکى از دلائل عظمت اسلام و معجزه آشکار پیامبر بزرگ ما است. اما از آنجا که پیامبر اسلام(ص) تنها مبعوث به این قوم «امّى» نبود، بلکه دعوتش همه جهانیان را دربر مىگرفت، در آیه بعد مىافزاید: «او مبعوث به گروه دیگرى از مؤمنان نیز هست که هنوز ملحق به اینها نشدهاند» (وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ).
اقوام دیگرى که بعد از یاران پیامبر اسلام پا به عرصه وجود گذاردند، در مکتب تعلیم و تربیت آن حضرت پرورش یافتند و از سرچشمه زلال قرآن و سنت محمّدى سیراب شدند، آرى، آنها نیز مشمول این دعوت بزرگ بودند.
به این ترتیب، آیه فوق تمام اقوامى را که بعد از صحابه پیامبربه وجود آمدند، از عرب و عجم شامل مىشود.
در حدیثى مىخوانیم: هنگامى که پیغمبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود، سؤال کردند: اینها کیانند؟ حضرت دست خود را بر شانه سلمان گذارد و فرمود: لَوْ کانَ الاْیْمانُ فِى الثُّرَیّا لَنالَتْهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ: «اگر ایمان در ثریا (ستاره دوردستى که در این زمینه ضربالمثل است) باشد، مردانى از این گروه (ایرانیان) به آن دست مىیابند» و از آنجا که همه این امور، از قدرت و حکمت خداوند سرچشمه مىگیرد، در پایان آیه مىفرماید: «او عزیز و حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
فضل بزرگ خدا به بشریت
سپس، به این نعمت بزرگ، یعنى بعثت پیامبر گرامى اسلام و برنامه تعلیم و تربیت او اشاره کرده مىافزاید: «این فضل خدا است که به هر کس بخواهد و لایق ببیند مىبخشد، و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلِکَ فَضْلُاللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
در حقیقت، این آیه، همانند آیه 164 سوره «آل عمران» است که مىگوید: «خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.» و همه چیز آن، تقریباً شبیه آیات مورد بحث است. بعضى نیز احتمال دادهاند: ذلِکَ فَضْلاللّهِ: «این فضل الهى است» اشاره به اصل مقام نبوت باشد که خداوند این مقام را به هرکس که شایسته بداند مىدهد.
ولى تفسیر اول مناسبتر است، هر چند جمع میان هر دو نیز ممکن است، که هم رهبرى پیامبر(ص) براى امت فضل الهى است و هم مقام نبوت براى شخص پیامبر. ناگفته پیدا است، تعبیر: مَنْ یَشاءُ: «هرکس را بخواهد» مفهومش این نیست که خدا بىحساب، فضل و مرحمت خود را به کسى مىدهد، بلکه مشیت در اینجا توأم با حکمت است، همان گونه که توصیف خداوند به عزیز و حکیم، در نخستین آیه سوره، این مطلب را روشن ساخته.
امیر مؤمنان على(ع) نیز در تشریح این فضل بزرگ الهى مىفرماید: « فَانْظُرُوا إِلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَیْهِمْ، حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُمْ، وَ جَمَعَ عَلى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ، کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَهًُْ عَلَیْهِمْ جَناحَ کَرامَتِها، وَ أَسالَتْ لَهُمْ جَداوِلَ نَعِیمِها، وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّهًُْ بِهِمْ فِی عَوائِدِ بَرَکَتِها فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِها غَرِقِینَ، وَ فِی خُضْرَهًِْ عَیْشِها فَکِهِینَ؛ به نعمتهاى خداوند بر این امت بنگرید! در آن زمان که رسولش را به سوى آنها مبعوث کرد، اطاعت آنها را به آئینش جلب کرد و با دعوتش آنها را متحد ساخت بنگرید چگونه این نعمت بزرگ، پر و بال کرامت خود را بر آنها گسترد، نهرهاى مواهب خویش را به سوى آنان جارى ساخت، و آئین حق با تمام برکاتش، آنها را در برگرفت، آنها در میان نعمتهایش غرقند، و در زندگانى خرمش شادمانند».