۱۷ - خاطرات رفاقت چهلساله حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
خاطرات رفاقت چهلساله حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی- ۱۷
فتح خاکریز دشمن با چند پرس چلوکباب!
۱۴۰۱/۱۱/۳۰
سعید علامیان
5- مرد کارهای سخت
با حاجقاسم درباره خاطراتش از مقام معظم رهبری صحبت میکردیم. میدانست چند سالی است مشغول تألیف کتاب مجموعهخاطرات افراد از مقام معظم رهبری هستم.
آن روز فرصتی دست داد چند خاطره هم از او برای این کتاب بگیرم. یکی از این خاطرات، مربوط به زمانی بود که حاجقاسم در سیستان و بلوچستان، درگیر مقابله با اشرار مسلح بود. یکی از سرکردههای اشرار، شخصی به اسم «عیدمحمد بامری» - معروف به «عیدوک» - بود.
حاجقاسم گفت: با ترفندی، عیدوک را دستگیر کردیم. رفتم خدمت آقا تا این خبر مهم را به ایشان بدهم. آقا خوشحال شدند. بعد فرمودند «چطور او را گرفتید؟» گفتم «با او قرار گذاشتیم و سر قرار دستگیرش کردیم.» آقا فرمودند «یعنی به او امان دادید؛ بعد دستگیرش کردید؟ همین الان بروید او را آزاد کنید.» عرض کردم «آقا، آزادش کنیم؟» فرمودند «بله. شما به او تأمین دادهاید، آمده. اسلام، اجازه چنین کاری نمیدهد.»
از همانجا مستقیم رفتم زندان. به عیدوک گفتم «مقام معظم رهبری، حکم به آزادیات دادند برو. آزادی!» باور نمیکرد.
گفت «من از زندان بیرون نمیروم!» وقتی فهمید خبر درست است، از مریدان آقا شد و همکاری مؤثری با ما کرد.
وقتی جنگ تمام شد به سردار سلیمانی مأموریت داده شد برای برخورد با اشرار مسلح جنوب شرق کشور، وارد عمل شود. آنها امنیت و آرامش را از استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان گرفته بودند. حاجقاسم، نیروهای لشکر ثارالله را به آنجا برد.
ناامنی در جنوب کرمان و سیستان و بلوچستان به جایی رسیده بود که سرکردههای اشرار و قاچاقچیان مسلح، امثال همین عیدوک، با خیال راحت در روستاها و کوهستانهای منطقه، کارگاههای بستهبندی مواد مخدر راه انداخته بودند؛ حتی چند نفر گروگان در شهرهای شیراز و کرمان نگهداری میکردند!
فرماندهی و مدیریت حاجقاسم، امنیت را به آن منطقه برگرداند. او برای این کار، از تجربه دوران جنگ استفاده کرد. شاید بیشتر از هزار کیلومتر کانال کشید و خاکریز زد. با ایجاد خط پدافندی توانست مرزهای شرقی را کنترل کند.
حاجقاسم که ریشه قاچاق مواد مخدر و شرارت را وضع معیشت و بیکاری جوانها و مردم منطقه میدانست، همزمان با عملیات مقتدرانه نظامی، وزارت کشاورزی و جهاد سازندگی را هم پای کار آورد. 300 حلقه چاه در منطقه حفر، و صدها هکتار زمین برای کشاورزی تسطیح شد. از مردم خواست آموزش کشاورزی ببینند و با کمک جهاد سازندگی کشاورزی کنند.
حاجقاسم، اهل رایزنی و گفتوگو بود. در اینجا هم با بزرگان طایفههایی که بیشترین افراد مسلح را داشتند، نشستهای متعدد برگزار کرد و به آنها به شرط همکاری قول تأمین داد.
خیلی از سران اشرار که قاطعیت قاسم سلیمانی و استقبال بیشتر مردم را دیدند، سلاحها را تحویل دادند و اماننامه گرفتند.
حاجقاسم به هرچه گفته بود، عمل کرد. حتی به کسانی اماننامه داد که هیچکس باور نمیکرد. او به اشرار تسلیمشده فرصت داد از خانوادههای صدمهدیده از شرارت آنها رضایتنامه بیاورند؛ در غیر این صورت بپذیرند که دستگاه قضایی برای آنان تصمیم بگیرد.
در همان سالها و پس از آن، چند مجتمع کشاورزی را در جیرفت و جاهای دیگر از نزدیک دیدم. جوانهایی که روزی سلاح بر دوش داشتند و مواد مخدر جابهجا میکردند، به کشاورزانی کارآزموده تبدیل شده بودند و درآمدهای زیادی هم داشتند.
حاجقاسم، از همان دوران دفاع مقدس، اهل ابتکار بود. در سال 1364، لشکر ثارالله در یکی از محورها، مقابل یگانی از عراقیها قرار گرفت که فقط بهاندازه یک خاکریز با هم فاصله داشتند. قاسم سلیمانی میخواست آن خط را از عراقیها بگیرد. حاجقاسم مقید بود توی خط، بهترین غذا را به بچههای رزمنده بدهد.
آن روز به تدارکات دستور میدهد ظهر برای بچههای خط، کباب درست کنند. میگوید چند کیلو دنبه هم بیاورند.
دستور میدهد پشت همان خاکریز آتش درست کنند و ضمن پختن کباب، دنبهها را توی آتش بیندازند! بوی کباب و دنبه، همه خط را پر میکند. به تدارکات میگوید به هر رزمنده، یک پرس چلوکباب با نوشابه قوطی بدهید. وقتی بچهها مشغول نوش جان کردن این غذای خوشمزه میشوند، حاجقاسم به آنها میگوید قوطیهای خالی نوشابهتان را پشت خاکریز عراقیها بیندازید!
مدتی نمیگذرد که بوی کباب و انبوه قوطیهای خالی نوشابه، یک سرباز عراقی را از خود بیخود میکند؛ با زیرپیراهن و بدون سلاح، خود را به پشت خاکریز میرساند.
بچهها، او را پیش حاجقاسم میبرند. حاجقاسم میگوید برایش یک پرس چلوکباب با یک نوشابه خنک بیاورید. بعد از اینکه سرباز عراقی، غذایش را میخورد، حاجقاسم دستور میدهد او را آزاد کنند.
سرباز عراقی تا رسیدن به پشت خاکریزِ خودشان، متعجب و ناباور، هر چند قدم یک بار نگاهی به پشت سرش میکند و میبیند خبری از گلوله نیست. پس از چند دقیقه میبینند همان سرباز عراقی، حدود 20 عراقی دیگر را دنبال خودش راه انداخته، به طرف خط لشکر ثارالله میآیند. حاجقاسم دستور میدهد سریع برایشان چلوکباب و نوشابه آماده کنند.
آنها میگویند دیگر نمیخواهند به خاکریزشان برگردند، و پناهنده میشوند! آن روز حاجقاسم با چندصد پرس چلوکباب و نوشابه خنک، بدون خونریزی و شلیک حتی یک تیر، خاکریز عراق در آن محور را فتح میکند!