پیش از این مجله اشپیگل به نقل از یک مقام اطلاعاتی اسرائیل نوشته بود: ترور داریوش رضایی نژاد دانشمند هستهای ایران اولین اقدام جدی و موثر رئیسوقت موساد «تایمر پاردو» بود، همچنین سایت تریبون به نقل از سایت فارسی زبان وزارت خارجه اسرائیل نوشت: رئیسستاد کل ارتش اسرائیل پس از شهادت رضایی نژاد گفته است ما با ترور دانشمندان ایران میتوانیم از تبدیل این کشور به یک قدرت منطقهای جلوگیری کنیم.
دعوتهای متعدد از دانشگاههای معتبر غربی
شهید «داریوش رضایی نژاد» متخصصی متعهد بود که علیرغم درخواستها و دعوتهای متعدد از دانشگاههای معتبر در کشورهای اروپایی برای کار تحقیقاتی، ایران را انتخاب کرد و خدمت به پیشرفت ایران را رسالت خویش میدانست.
خانم «شهره پیرانی»- همسر شهید- آن روز تلخ را اینگونه روایت میکند: شنبه 1 مرداد بود که من و همسرم که با هم همکار بودیم راه افتادیم تا برویم دنبال آرمیتا [فرزند شهید رضایینژاد و خانم پیرانی] بین راه هم صحبتهای معمولی را داشتیم و برنامههای آن هفته را داشتیم مرور میکردیم. وقتی رسیدیم دم در خانه من متوجه شدم که کسی دم در پارکینگ است. ما را که دید چند قدم به سمت جلو آمد و در همان لحظه نفر دوم از کوچه پشتی بیرون آمد.
من متوجه شدم که این نمیتواند عادی باشد. به همسرم گفتم داریوش اینها اینجا چه کار میکنند؟ همسرم چیزی گفت در جواب من، همان لحظه دیگر به جلوی در پارکینگ رسیده بودیم. همسرم خواست ریموت را بزند که در پارکینگ باز شود که یکی از همان افراد رسیده بود کنار ماشین و شروع به شلیک کرد.
در یک لحظه پیکر داریوش به سمت من افتاد. چیزی که از آن لحظه یادم هست تیری است که به گردن او برخورد کرده بود. البته بعدا از گزارش پزشک فهمیدیم که 6 گلوله به سمت همسرم شلیک کرده بودند.
همهچیز آنقدر سریع اتفاق افتاده بود که من حتی صدای یک آخ را هم نشنیده بودم. پیاده شدم از ماشین و ضارب را دنبال کردم که با صدای گلوله به خودم آمدم. ضارب داشت به سمت من هم شلیک میکرد که به همین خاطر پهلوی چپ من زخمی شد و من روی زمین افتادم. در همین حال که روی زمین افتاده بودم صدای دور شدن موتور آنها را میشنیدم اما ندیدم.
بعد از آن آمدم سمت ماشین. دخترم را از ماشین بیرون آوردم. صدای من درنمیآمد؛ حتی نفس کشیدن هم برایم سخت بود از بس حادثه دلهرهآور و وحشتناک بود. یادم هست که هرچه در توان داشتم جمع کردم تا همسایهها را خبر کنم.
وقتی به بیمارستان رسیدیم تمام فکر و ذکر من این بود که داریوش زنده بماند. آنها چیزی در مورد وضعیت داریوش به من نگفتند چرا که حال آشفته و بسیار بد مرا میدیدند. پرسنل درمان از من میخواستند تا بنشینم که آنها زخم مرا پانسمان کنند اما من دائم از آنها میخواستم که به وضعیت داریوش رسیدگی کنند، تحت تاثیر آن حادثه فکرم به خوبی کار نمیکرد و متوجه نبودم که بیمارستان دکترها و پرستارهای متعددی دارد.
خاطرم هست لحظهای که به من خبر داده شد... دقیقا خاطرم هست....پرستاری که به سوی من نگاه میکرد سرش را به آرامی تکان داد.... گویای این نکته که داریوش تمام کرده است... آن لحظه وحشتناک بود...
پس از شهادت داریوش رضایی نژاد، رهبر معظم انقلاب با حضور در جمع خانواده شهید ضمن تفقد و دلجویی از آنان و تجلیل از مقام شامخ این شهید فرمودند: «ارزش وجودی این شهدا از دو بعد قابل توجه است، اول فعالیتهای علمی و تحقیقی و تسلط آنان به کارهای مهم و حساس است که نشان از استعداد برتر و نخبگی آنان دارد و دوم ابعاد الهی و معنوی این جوانان است که همین عامل زمینه شهادتشان را آماده میکند.»
شش گلوله زندگی ما را تغییر داد
چندی پیش آرمیتا رضایی نژاد، فرزند شهید در برابر رافائل گروسی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی گفت: «تا یازده سال پیش زندگی عادی داشتهام اما شش گلوله زندگی ما را تغییر داد. زمانی که پدرم به شهادت رسید دانشمندی بود که هیچ کاری به خشونت نداشت و من تنها نیستم و این فقط بخشی از ماجرا است.بسیاری از بیماران به دلیل عدم دارو جان خود را از دست میدهند و برخی به دلیل شرایط بد اقتصادی حاصل از تحریمها زندگی خود را از دست میدهند، تحریمهایی که ایالات متحده آن را اعمال کرده است.»
رهبر معظم انقلاب- 29 دی 1390- فرمودند: «شهدای هستهای در راه خدا شهید شدند، در راه پیشرفت اسلام شهید شدند. مسئله اینها فقط این نیست که حالا ما یک ملتی هستیم، میخواهیم از فلان کشور و فلان دولت عقب نمانیم، لذا وارد عرصه علمی شدهایم؛ این هست، بهاضافه یک چیزی از این مهمتر؛ و آن این است که ما با این حرکت علمىِ خودمان داریم اسلام را سربلند میکنیم، نظام اسلامی را آبرومند میکنیم.»