۱۶۶ - شیوههای شیطانی منافقان از نگاه قرآن ۱۴۰۲/۰۶/۲۹
شیوههای شیطانی منافقان از نگاه قرآن
۱۴۰۲/۰۶/۲۹
علی جواهردهی
شاید هیچ جریانی خطرناکتر برای مسلمانان و مؤمنان، همچون خطر منافقان نباشد. منافقان همان دشمن درونی امت هستند که دشمنترین دشمنان بهشمار میروند. بنابراین، همانگونه که در انجام هر کاری لازم است تا نخست شناخت جامع درباره موضوع داشت، همچنین در دشمن شناسی باید نخست افکار و عقاید و شیوههای آنان را شناخت و برای مبارزه و مقابله براساس این شناخت آماده شد.
از نگاه قرآن، منافقان همواره در حال فتنهگری هستند و جامعه اسلامی از آنها دمی آرامش و آسایش ندارد. بنابراین، سادهاندیشی است که کسی گمان کند منافقان داخلی که حتی مدعیان عقلانیت و اصلاحگری هستند و خود را با دو شاخصه اصلی عقل و اصلاح معرفی میکنند، دمی از فتنهگری دست بردارند؛ زیرا آنان راه و روش خویش را حق و مبتنی بر عقلانیت میدانند و راه مؤمنان را باطل و سفاهت میشمارند. بر این اساس، آنان با نگرش به ظاهر عقلانی و اصلاحگری، در همه امور اساسی امت دخالت میکنند و بسترهایی برای انواع فتنه ایجاد میکنند و هر جا فتنهای بیابند در آن وارد میشوند. لذا مسلمانان و مؤمنان هرگز از فتنههای داخلی منافقان در امان نخواهند بود؛ چنانکه هیچ انسانی از هواهای نفسانی، این دشمن داخلی در امنیت نیست و همواره باید هوشیار و بیدار باشد.
در آیات متعدد قرآن به شاخصههای منافقان پرداخته شده تا مسلمانان با شناخت آنها، چهره این دشمنان دوستنما را بهتر بشناسند.
***
نگاه قرآن به شیوههای شیطانی منافقان
منافقان کسانی هستند که تحت فشار گفتمانی اسلام و حاکمیت قوی آن، ناچار به پذیرش اسلام شدهاند تا از مواهب دنیوی آن بهرهمند شوند و در عین حال همان راه و روش کفر را در زندگی شخصی حفظ میکنند.
این گروه اجتماعی در میان مسلمانان، دارای عقاید و روشها و رفتارهایی هستند که شیطنت شیطانی در آن موج میزند. مکر و فریب و نیرنگ و آمیختگی حق و باطل و مانند آنها تنها بخشی از جلوههای ظاهری رفتار و اعمال آنان است. برخی از شیوههای شیطانی آنان بر اساس آموزههای قرآن عبارتند از:
1. تردید: منافقان چون گرفتار شک در امور هستند، در مقام عمل همواره تردید دارند؛ یعنی گامی پیش میگذارند و گامی پس میکشند. یکی به میخ میزنند و یکی به نعل تا بتوانند برای هر دو گروه کافران و مؤمنان دلیلی ارائه دهند؛ پس اگر قدرت مؤمنان ظهور کرد، مدعی میشوند با شما بودیم و فلان کار ما خود بیانگر همراهی با شما بود؛ و اگر کافران قدرت یافتند و چیره شدند، بگویند ما با شما بودیم و دلیل آن فلان عمل و رفتار ما بود. از نظر قرآن، ریب و تردید در قلوب آنان موج میزند؛ ریب حالتی است که سپید و سیاه با هم آمیخته است یا رگههایی از سپیدی و سیاهی در چیزی پیدا باشد. ریب چیزی نزدیک به شک است. از نگاه قرآن، منافقان نسبت به خدا و قیامت دارای ریب و شک هستند و این را میتوان در کنشها و واکنشهای رفتاری آنها ملاحظه کرد. به عنوان نمونه چون اعتقاد کامل به خدا و قیامت ندارند و گرفتار شک و تردید هستند، اگر به آنان حکم جهاد داده شود، عملا هیچ اقدامی نمیکنند؛ زیرا اگر میخواستند در میدان نبرد با دشمن حاضر شوند، تجهیزات و امکانات حضور را فراهم میکردند؛ ولی چنین نمیکنند و ناخوش دارند که حرکتی مثبت و سازنده برای حضور داشته باشند، بلکه با این پا و آن پا کردن بر آن هستند تا زمان بگذرد. این تردید در مقام عمل از جلوههای همان ریب و تردید قلبی آنان نسبت به حقانیت خدا و قیامت و آخرت است.(توبه، آیات 45 و 46)
2. جاسوسی: منافقان به سبب آنکه حتی با خودشان امر را تمام نکردهاند و نمیدانند مؤمناند یا کافر، رفتارهای متضاد و متناقض بسیاری دارند، اما چون دنیاگرایی در آنان غلبه دارد، به تبعیت از هواهای نفسانی دنبال کافرانی میروند که اعتقادی به خدا و آخرت ندارند و حق را تنها همین واقعیت محسوس و مشهود دنیوی میدانند. از همین رو آنان اگر به سبب فشار افکار عمومی و حاکمیت گفتمانی قوی اسلام و مجاهدان، ناچار به حضور در جبهه شوند، بیشتر از آنکه خدمت کنند، خیانت میکنند و در خدمت کافران بوده و برای آنان جاسوسی میکنند و به عنوان «سمّاعون» درصدد تهیه گزارش برای دشمنان بر میآیند و اطلاعات میدانی را به دشمنان گزارش میدهند.(توبه، آیه 47)
3. فتنهگری: حضور منافقان در میادین مهم نظامی میتواند خطر فتنه را افزایش دهد؛ زیرا گرایش آنان به فتنه است و اصولا فضای فتنه را خوش دارند، چون هم در آن فضای خاکستری، نهان و مخفی میشوند و هم میتوانند منافع خویش را تامین کنند.آنان همچون کسانی هستند که از آب گلآلود ماهی میگیرند؛ پس هم فتنه را دوست دارند و هم بدان دامن میزنند و هم بدان گرایش دارند و برای ایجاد آن تلاش میکنند و اصولا دنبال فتنهانگیزی هستند.
آنان کاری میکنند که شرایط میدان نبرد به شرایطی تبدیل شود که قدرت تشخیص حق و باطل، پیروزی و شکست، قدرت و ضعف و مانند آنها معلوم نباشد و حتی دیگران نتوانند شرایط را به آسانی تشخیص دهند. آنان با حضور در میان مجاهدان، روحیه مجاهدین را سست میکنند و تشکیک در امور میافکنند.(توبه، آیه 47)
4. کراهت از ظهور حق: از آنجا که منافقان با فتنه خو گرفته و بدان گرایش داشته و در آن سقوط آزاد دارند، از هر گونه فتنهای سود میبرند و دنبال آن میروند، هرگاه شرایط تغییر کند و امور به نفع حق برگردد و حق آشکار شود، بهشدت نگران میشوند و نسبت به آشکار شدن حق کراهت شدید داشته و این کراهت و ناخوشی را در رفتار خویش نیز به نمایش میگذارند.(توبه، آیه 48)
5. گریختن از میدان جنگ: منافقان به ظاهر انسانهای صالح و مصلح هستند و نسبت به جنگ و فتنه ابراز دشمنی دارند؛ زیرا خود را خردمند و مصلح میدانند و دیگران را بیخرد و فاسد و مفسد. این نگرش منافقان به سبب همان کوردلی آنان است که قدرت تشخیص حق و باطل و گرایش به حق و گریزش از باطل را از آنها سلب کرده و گرفتار وارونگی در تشخیص و انگیزه و گرایش شدهاند.(بقره، آیات 7 تا 15)
همین نگاه منافقان نسبت به امور موجب میشود تا نسبت به جنگ واکنش منفی از خود نشان دهند و آن را فتنهای برای خویش و امت بدانند. بر همین اساس، همواره به عنوان طرفداران صلح، ضد جنگ هستند و از جنگ به عنوان فتنه اجتناب میکنند. این نگرش موجب میشود تا اگر حکم جهاد و جنگی از سوی خدا و رهبران الهی صادر شود که ملزم به اطاعت از آن هستند، خواهان عدم حضور در میدان جهاد هستند؛ زیرا آن را فتنه میدانند. در حالی که از نظر قرآن، این خروج از میدان جهاد و اذن برای خروج، همان اصل فتنهای است که آنان در آن سقوط کردهاند.(توبه، آیه 49)
6. ناراحتی از پیروزی مؤمنان: منافقان نسبت به مؤمنان نوعی کراهت شدید دارند و اصولا از خوشی آنان ناخوش میشوند. از همین رو وقتی احساس کنند که مؤمنان پیروز میشوند یا در امری پیروز شده و موفقیتی را کسب کردهاند و حسنهای برای آنان فراهم شده ناراحت و ناخرسند میشوند.(توبه، آیه 50)
7. خوشحالی از ناخوشی مؤمنان: منافقان همان طوری که از خوشی مؤمنان ناخوش میشوند، از ناخوشی مؤمنان خوشحال شده و حتی بدمستی کرده و جشن شادی راه میاندازند و به رقص و پایکوبی میپردازند که از آن به فرح یاد میشود. شگفت اینکه آنان که وقتی شکست و ناخوشی به مؤمنان میرسد خود را غیبگو دانسته و میگویند ما چنین پیشبینی داشتهایم و میدانستیم که شما شکست میخورید و گرفتار مصیبت میشوید؛ در حالی که چنین نیست.(توبه، آیه 50)
8. عدم ایمان به ولایت الهی و مقدرات: منافقان به خدا و آخرت ایمان ندارند و اگر ایمانی نصف و نیمی دارند، هیچ اعتقادی به ولایت الهی و مقدرات او ندارند که بر اساس مشیت حکیمانه است. از همین رو، گمان میکنند که مصیبتها بر اساس اتفاق است، در حالی که همه آنها بر اساس برنامه معین و مقدر الهی است.(توبه، آیه 51؛ حدید، آیات 22 و 23)
9. مصیبت دنیا و آخرت: از نظر قرآن، مؤمنان بر اساس تکلیف و وظیفه الهی عمل میکنند و چون به اطاعت خدا میپردازند، کامیاب و موفق هستند؛ زیرا اگر در میدان جهاد پیروز شوند، حسنهای است و اگر شکست بخورند و شهید بشوند، باز هم حسنهای دیگر برای آنان است. آنان مامور به تکلیف و وظیفه هستند نه مامور به نتیجه و پیروزی؛ و شکست برای آنان عین پیروزی است؛ اما منافقان به سبب فتنهگریهایی که دارند یا به دست خدا در آخرت عذاب میشوند یا به دست مؤمنان در همین دنیا مجازات میشوند.(توبه، آیه 52) پس اینگونه نیست که منافقان با بهرهگیری از شیوههای نادرست خویش موفق باشند و مؤمنان ناموفق، بلکه از نظر قرآن، موفقیت همواره برای مؤمنان است.
10. انفاق اجباری: منافقان یا اصلا اعتقادی به آخرت ندارند، یا دو دل هستند. بنابراین، غوره دنیا را نقد گرفته و حلوای آخرت را نسیه میدانند. براین اساس، به مال دنیا گرایش و علاقه دارند و برای آن تلاش میکنند و برای جمع آن میکوشند و اهل انفاق نیستند بلکه بخل میورزند. اگر انفاقاتی داشته باشند با کراهت و از روی اجبار و تحت فشار گفتمان اجتماعی است. از آنجا که قبول عمل به شرط صحت اخلاص برای متقین است(مائده، آیه 27) خدا از آنان قبول نمیکند حتی اگر به ظاهر با رغبت انفاق کنند؛ زیرا یا شرط اول را ندارند که اخلاص باشد، بلکه براساس اجبار است یا شرط دوم را ندارند که متقی بودن است. از همین رو خدا از آنان قبول نمیکند چون فاسق هستند.(توبه، آیات 53 و 54)
11. کسالت در نماز: از دیگر رفتارهای نادرست و شیوههای منافقان تظاهر در دینداری است که جلوههای اصلی آن در اطاعات از خدا و رسولالله(ص) و نماز و انفاق مالی است.(بقره، آیات 2 و 3) از همین رو آنان انفاق را با تظاهر و ریاکاری انجام میدهند و نماز را نیز با تظاهر به جا میآورند. لذا در خلوت خویش نماز نمیگزارند و در جمع اگر نماز میگزارند با کسالت است و اگر انفاق کنند از روی اجبار و کراهت و ناخوش داری است.(توبه، آیه 54)
12. ثروتاندوزی: منافقان جان خویش را به مال میدهند ولی مال را برای حفظ جان هزینه نمیکنند. همواره دنبال تکاثر و جمع کردن ثروت و درحقیقت در اندیشه ثروت و قدرت هستند؛ بنابراین، نباید تعجب کرد که چرا اینان این اندازه ثروتاندوز و قدرتگرا هستند و حتی به آن میرسند؛ دنیای خویش را آباد و آخرت خود را خراب میکنند.(توبه، آیه 55)
13. سوگند دروغ: منافقان به اصول اخلاق فطری پایبند نیستند. عدالت و صداقت و امانت و وفا برای آنان ارزشی نیست و نسبت به این امور فاسق هستند. اهل سوگند دروغ هستند و به خدا سوگند میخورند که با مؤمنان هستند، در حالی که آنان با کافران هستند و با مؤمنان هیچ سنخیتی ندارند.(توبه، آیه 56)
14. تفرقهگرایی: منافقان هیچ نوع سنخیتی با مؤمنان ندارند. لذا جزو امت اسلام به معنای حقیقی و واقعی کلمه نیستند؛ بدتر آنکه میان خودشان نیز اتحادی نیست و اصولا مردمان متفرق هستند و هر کسی به ساز خودش میرقصد.(همان)
15. اضطراب: منافقان به ظاهر با مؤمنان وامت هستند، ولی دلهایشان با کافران است. آنان با آنکه سوگند دروغ میخورند ولی همواره ترسان و هراسان هستند که رسوا شوند.
همین امر موجب اضطراب و دلهره آنان میشود. بنابراین، دنبال پناهگاهی یا گریزگاهی میگردند تا شتابان به درون آن بروند و به آرامش برسند و خود را در آن نهان سازند. البته اینگریز آنان هیچ سودی ندارد و هرگز چنین پناهگاه وگریزگاهی نمییابند.(توبه، آیات 56 و 57)
16. خردهگیری و سخنچینی: منافقان به پیامبر(ص) به عنوان معصوم نمینگرند و او را همانند دیگر مردمان میدانند و به او خرده میگیرند که در امور تقسیم غنایم و بیتالمال مراعات حق را نمیکند. خردهگیری و سخنچینی و جوسازی علیه رهبری جامعه از کارها و شیوههای رفتاری و رویه عمومی آنان است. آنان زمانی خشنود میشوند که صدقات به نفع آنان داده شود و اگر داده نشود خشمگین میشوند.(توبه، آیه 58)
17. رضایت خلق نه خالق: منافقان سوگند میخورند که دنبال رضایت مؤمنان هستند و برای خشنودی آنان کار میکنند؛ در حالی که هر کسی باید دنبال رضایت خدا و رسول باشد؛ ولی آنان خدا و رسولالله(ص) را کنار گذاشته و دنبال رضایت مردم هستند.
از این رو شعار آنان «مردم» است و کاری به خدا و رسول ندارند؛ درحالی که چنین رفتاری جز دوزخ پاداشی ندارد.(توبه، آیات 62 و 63)
18. درگیری با خدا و رسول: منافقان با خدا و رسولالله(ص) درگیر بوده و برخورد سخت و نادرست دارند. در حقیقت آنان با دین و نمادهای دینی درگیر هستند و حاضر هستند برای رضایت تودههای مردم هر کاری کنند، اما برای رضایت خدا و رسولالله(ص) اقدامی نکنند.(همان)
19. احتیاط شدید: منافقان مردمان نهانکار هستند و دورویی خویش را در پس اعمال به ظاهر خوب خود نهان میکنند. در تظاهر تا جایی پیش میروند که کاتولیکتر از پاپ میشوند و حتی بر پیامبر(ص) نسبت به عدالتورزی خرده میگیرند؛ و در سلام و تحیت و بیان القاب تا جایی پیش میروند که خدا حتی برای پیامبر(ص) چنین القاب و مقاماتی را بیان نکرده است. این تظاهرگرایی برای آن است تا در پس آن خود را نهان سازند و رسوا نشوند. آنان همواره در ترس از این امر هستند که سورهای نازل نشود تا آنها را رسوا سازد و آنچه در دل دارند خدا آن را خبر دهد. به هر حال، منافقان در ساحت تعاملات اجتماعی بهویژه با پیامبر(ص) و اولیای الهی همواره جانب احتیاط نگه میدارند تا رسوا نشوند.(توبه، آیه 64)
20. بازی با دین: منافقان دین را بازیچه هوی و هوسهای نفسانی خویش قرار داده و با ورود در این امور و بازی با دین، عملا خدا و آیات الهی و رسولالله (ص) را به استهزا میگیرند. این رفتار بسیار بد و زشت است و چوب آن را در دنیا و آخرت میخورند. (توبه، آیه 65)
البته از نظر قرآن، برخی از منافقان در دام بازی دیگران از سران نفاق میافتند و کفر پس از ایمانشان، به سبب فریبکارانه منافقان است؛ زیرا سست ایمانها تحت تاثیر تبلیغات و شگردهای فریبکاری سران نفاق گمراه میشوند و با آنان همراهی میکنند؛ زیرا برخی از امور اجتماعی به گونهای رقم میخورد که سران نفاق از آن برای تشکیک و تردیدافکنی بهره میبرند؛ و از سوی دیگر خود را عاقل و مصلح نشان میدهند و مؤمنان واقعی را سفیه و سبکمغز میشمارند که فاقد عقلانیت در تحلیل و تبیین اوضاع و توصیههای صحیح هستند.(بقره، آیات 7 تا 10)
21. نهی از معروف و امر به منکر: مؤمنان نسبت به هم ولایت دارند که مظهر ولایت الهی است. این ولایت الهی مؤمنان نسبت به هم که ولایت متقابل است، به آنان این اجازه را میدهد که امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ یعنی این ولایت میان خودشان است و تسری به دیگران پیدا نمیکند، از همین رو، کاری به فاسقان و کافران و مشرکان ندارند و هیچ امر به معروف و نهی از منکری نسبت به آنان نمیکنند؛ آنان به سبب همین ولایت متقابل مورد رحمت خاص الهی هستند و خدا به آنان عزت و حکمت را به سبب همین فریضه و ولایت میدهد.(توبه، آیه 71)
در مقابل، منافقان شیوهای متضاد با مؤمنان دارند؛ زیرا اولا میان مؤمنان و منافقان هیچ ولایتی و سنخیتی نیست؛ زیرا هر چند آنان از نظر ظاهری «جمع» هستند، ولی «اجتماع» نیستند و دلهایشان متفرق و گرایشهای هر یک با دیگری فرق دارد. تنها وجه اشتراک آنان همان گرایش به فسق و فجور است تا جایی که نه تنها خود عامل فسق علنی هستند، بلکه یکدیگر را ترغیب به منکرات کرده و از معروف باز میدارند؛ در حقیقت هنجارشکنی میکنند و به اشاعه و ترویج ضد ارزشها و منکرات میپردازند و امر به منکر میکنند و از ارزشها نهی میکنند.(توبه، آیه 67)
22. فسق علنی: منافقان گرایشهای علنی به منکرات دارند. از این رو خدا آنان را فاسق میشمارد. فاسق کسی است کاملا دین را کنار نگذاشته است، اما رفتاری را نمایش میدهد که نوعی دهن کجی به دین است؛ زیرا واژه فسق به حالتی گفته میشود که پوست خرما از گوشت آن فاصله میگیرد و دیگر آن چسبندگی را ندارد که در حال فطری و تکوینی دارد. بنابراین، فاسق نیز چنین رفتار و حالتی را میگیرد که در حقیقت زشتکاری محسوب میشود. از نظر قرآن منافقان شیوه رفتاری فاسقانهای دارند.(همان)
23. جرمگرایی: منافقانی هستند که فراتر از فسق گرفتار جرم میشوند و رفتاری مجرمانه چون جاسوسی و خیانت و فتنهگری انجام میدهند و علیه مؤمنان و مسلمانان و رهبری جامعه اقدامات تخریبی دارند.
این نوع رفتارهای مجرمانه قابل مجازات است و لازم است تا در دنیا این اشخاص مجازات شوند؛ بنابراین، اگر از طائفه فاسق به سبب زشتکاری باید برائت جست، ولی قابل عفو و گذشت هستند اگر توبه کنند و دست از کارهایشان بردارند، اما آن که مجرمانه عمل کرده باید مجازات شود و عفو عمومی شامل آنها نمیشود.(توبه، آیه 66)