به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,200
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 6,854
بازدید ماه: 6,854
بازدید کل: 24,994,188
افراد آنلاین: 99
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۱۶۸ - چرا قرآن به زبان عربی است؟ ۱۴۰۲/۰۸/۰۵
چرا قرآن به زبان عربی است؟
   ۱۴۰۲/۰۸/۰۵
✔️ سید-منصور حسینی - سیاستمدار
منصور حسینی
 
برای وحی، می‌توان به دو جنبه متمایز اشاره کرد که اهمیتی یکسان دارند. جنبه نخست آن جنبه کلامی و مربوط به سخن و کلام بودن وحی است و دومین جنبه آن، جنبه زبانی وحی است.
این هردو جنبه وحی تأثیر فرهنگی بسیار در تاریخ اندیشه اسلامی از خود به جا گذاشته است.
وحی در اسلام از بنیادی‌ترین، مهم‌ترین و محوری‌ترین جایگاه برخوردار است؛ مفهوم وحی در اسلام این است که خدا با انسان سخن می‌گوید و خود را با میانجیگری زبانی که قابل فهم بشر است آشکار می‌سازد: «ان‌الله تجلی لخلقه فی کلامه (بحار، ج ۸۹ ص ۱۰۷) خداوند بر خلقش در کلامش تجلی کرد.» این مهم‌ترین و اصلی‌ترین واقعیت است. بدون صورت گرفتن این فعل اصلی و ابتدائی از جانب خدا هیچ دین واقعی نمی‌توانسته است در زمین پیدا شود. 
پس مایه شگفتی نیست که از همان آغاز به مسئله زبان توجه شود. قرآن و اسلام آن زمان ظهور کرد که خدا سخن گفت. وحی امری اسرارآمیز است و وجه مشترکی با رفتار زبان شناختی آدمی ندارد و تا آنجا که به کلام بودن آن ارتباط دارد، می‌بایستی همه خصوصیات اساسی کلام آدمی را داشته باشد. 
وحی قرآنی، مربوط به دستگاه علامتی است که در آن خدا خود به زبان عربی با انسان سخن می‌گوید. در حقیقت خدا خود زبان عربی را همچون یک دستگاه علامتی مشترکی میان خود و انسان برگزیده است. 
زبان؛ عامل ارتباطی افراد جامعه
می‌دانیم برای ایجاد ارتباط کلامی میان دو شخص (خدا و انسان) به چیزی نیاز است که دستگاه علامتی مشترک نامیده می‌شود؛ و این چیزی جز زبان (لسان) نیست. به عبارت دیگر، برای آنکه ارتباط زبان شناختی مؤثری وجود داشته باشد، شخص گوینده باید به زبانی سخن بگوید که برای شنونده مفهوم باشد. در حالات متعارف، گوینده و شنونده هر دو به یک جامعه زبانی تعلق دارند و اگر چنین نباشد لازم است که گوینده به زبان شنونده سخن بگوید یا لااقل از یک زبان و دستگاه علامتی مشترک بهره گیرد که هر دو آن را بدانند. 
در وحی قرآنی خدا با فرستاده‌اش‌، محمد(ص) به زبان عربی سخن می‌گوید و در حقیقت به زبان شنونده سخن می‌گوید. هرچند از نظر وجود شناختی ناهمترازی میان گوینده و شنونده است که مسئله‌ای است که بحث جداگانه‌ای می‌طلبد ولی ما در این دو بعد زبان شناختی وحی بحث داریم.
زبان، چنان‌که گفته شد، دستگاهی از علامات شفاهی است که با توافق اجماعی به عنوان وسیله ارتباط میان افراد متعلق به یک جامعه به کار می‌رود، از این لحاظ یک پدیده و واقعیت اجتماعی است. 
زبان، دستگاه نمادی متعلق به یک جامعه است که هر یک از افراد آن در سخن گفتن با دیگران، اگر می‌خواهد سخنش مفهوم باشد و شنونده آن را درک کند، باید از این دستگاه بهره بگیرد. بنابراین ارتباط زبان شناختی پدید نخواهد آمد مگر زمانی که دو شخص که می‌خواهند با هم سخن بگویند، از نظام واحدی از علامت‌ها بهره گیرند. 
قرآن آگاهی روشنی از این واقعیت اجتماعی نشان می‌دهد و به صورتی بسیار آشکار، مفهوم و تصور زبان را به معنایی که گفته شد، بیان می‌کند، قرآن طرف تصور خود را از وحی و پیامبری بر روی همین اندیشه بنیاد می‌نهد، از توجه به این واقعیت آغاز می‌کند که هر قوم و جامعه‌ای از اجتماعات بشری، دارای زبانی ویژه به خود است؛ و برای این امر از لحاظ ارتباط آن با نمود رسالت اهمیت فراوان قائل می‌شود؛ از این رو می‌فرماید: «هیچ فرستاده‌ای را جز به زبان قومش نفرستادیم تا چنان باشد که پیامش را آشکار بیان کند.»(ابراهیم/۴)
و همان‌گونه که اقوام جهان از لحاظ رنگ با یکدیگر تفاوت دارند، در زبان نیز با یکدیگر متفاوت هستند: «و از آیات او آفرینش آسمان‌ها و زمین و تفاوت زبان‌ها و رنگ‌های شماست.»(روم/۲۲)
 تفاهم کامل و ارتباط در آنجا که زبان مشترکی نباشد وجود پیدا نمی‌کند: «و همچنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید؛ و در کنار آن دو کوه قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی‌فهمیدند (و زبانشان ویژه خودشان بود.)» (کهف/ ۹۳)
از همین رو قرآن بیان می‌کند که چرا پیامبر به زبان عربی با یک وحی عربی برای اعراب مبعوث شد: «از این جهت آن را به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم که شما بتوانید آن را بفهمید.»(یوسف/۲)و نیز می‌فرماید: «به‌راستی این وحی، فرو فرستاده پروردگار جهان است که روح امین یعنی جبرئیل آن را با زبان عربی آشکار بر قلبت فرود آورده است تا از بیم‌دهندگان باشی.»(شعرا/ ۱۹۵)
همان‌طور که به حضرت موسی(ع) کتابی به زبان عبری، زبان حضرت و قومش داده شده بود، اکنون نیز به پیامبر عرب، کتابی به زبان عربی داده شده است. 
چه اگر خدا وحی خود را به زبانی غیرعربی فرو می‌فرستاد، مردمان هرگز ایمان نمی‌آوردند، زیرا که نمی‌توانستند گفته‌های پیامبر(ص) را بفهمند: «و اگر قرآن را به زبان غیرعربی (أعجمی) قرار می‌دادیم، می‌گفتند: چرا آیه‌های آن روشن بیان نشده است؟ آیا غیرعربی و زبان عربی؟» (فصلت/۴۴) چرا وحی غیرعربی برای قوم عرب فرستاده شده است؟ چه مناسبتی میان آن دو است؟ 
اگر خدا این قرآن عربی را بر پیامبر غیرعرب 
فرو می‌فرستاد تا وی آن را به زبان عربی بر قوم خود فرو خواند که البته آن را نمی‌فهمیدند، آنان نیز هرگز به آن ایمان نمی‌آوردند: «واگر آن را به پیامبری غیر عرب فرو می‌فرستادیم و آن را به عربی بر آنان یعنی قوم غیرعرب فرو می‌خواند، هرگز به آن ایمان نمی‌آوردند.»(شعراء/ ۱۹۸)
همه این آیات چنان‌که می‌بینیم، مبتنی بر این نظر است که هر جامعه‌، زبان ویژه خود دارد و پیوستگی جدانشدنی میان هر جامعه و زبان آن موجود است؛ و این برابر است با آنکه بگوییم در قرآن تصور زبان به معنای فنی امروزی این واژه وجود دارد. این تصور و مفهوم در قرآن با واژه لسان بیان شده است. 
خود قرآن به شایعه نادرستی در زمان نزول در میان اعراب اشاره دارد مبنی بر اینکه قرآن وحی خدا نیست و در پشت این جریان مردی اعجمی و بیگانه که به کتاب‌های تورات و انجیل آشنایی دارد او را تعلیم و آموزش می‌دهد: «ما می‌دانیم که آنها می‌گویند: این آیات را انسانی به او تعلیم می‌دهد؛ درحالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می‌دهند عجمی است، ولی این قرآن زبان عربی آشکار است.»(نحل/۱۰۳)
قرآن با این بیان این شایعه را رد می‌کند و می‌گوید زبان همه کسانی که قرآن را ساخته آنان می‌دانند غیرعربی و عجمی است، در صورتی که قرآن به زبان عربی آشکار است و نتیجه این گفته این است که شخصی که زبانش عربی نباشد مطلقاً نمی‌تواند به پیامبر تعلیم دهد که چه چیزها به زبان عربی خالص بگوید. 
عجم و اعجمی
آیاتی از قرآن‌، واژه بسیار مهم اعجمی را طرف توجه ما قرار می‌دهد. بهتر است این مسئله را در راستای شناختن دیدگاه قرآن درباره زبان با توجه به تضاد و تقابل اساسی میان عرب و عجم مورد تحلیل قرار دهیم. 
از نظر اعراب، همه اقوام جهان به دو گروه تقسیم می‌شدند: عرب و غیر عرب. همه اقوام و ملت‌های غیرعرب شناخته شده برای ایشان در مجموع و بدون تمایز در گروه دوم قرار می‌گرفتند. این دو مفهوم به صورت انحصاری جنبه زبان شناختی نداشت، چون خون یعنی نژاد نیز به‌ویژه در مفهوم عرب نقش مهمی ایفا می‌کرد؛ ولی قاطع‌ترین عامل در این دسته‌بندی بدون شک زبان بود. شاهد آن این واقعیت است که حتی فرد با اصل خالص عربی، اگر نمی‌توانست چنان‌که شایسته است به زبان عربی سخن بگوید غالباً به نام اعجمی خوانده می‌شد. 
این امر بعضی از صاحب نظران را بر آن داشت تا به تمایزی میان اعجمی و عجمی قائل شوند. لفظ نخست بنابراین نظریه به کسی اطلاق می‌شود که نتواند به صورت صحیح و آشکار مقصود خود را به زبان عربی بیان کند، حتی اگر از لحاظ نژاد هم عرب بوده باشد؛ در صورتی که لفظ دوم به معنای کسی است که از لحاظ نژادی غیرعرب است، خواه بتواند به زبان عربی سخن بگوید یا نتواند؛ ولی همه دانشمندان لغت در این نظر اتفاق ندارند. 
به هر صورت این امر قطعی است که در جاهلیت ریشه عجم دامنه استعمال گسترده‌ای داشت. معنای اساسی آن در ظاهر وجود ابهام و تاریکی مفرط در سخنگویی شخص است، خواه به صورت اتفاقی و موقتی بوده باشد یا به صورت دائمی برخاسته از بیگانه بودن. 
هرچند با ظهور اسلام وضع ممتازی برای زبان عربی به عنوان زبان وحی به وجود آمد، اما هیچ قصدی برای برتری دادن زبان عربی وجود نداشت؛ و نیز در قرآن هیچ اشاره به برتری نژاد عرب نسبت به دیگر نژادها نشده است؛ چه، قرآن برتری امت را به تقوا و عمل به اعتدال و وسط بودن امر به معروف و نهی از منکر کردن می‌داند. 
بنابراین هیچ اشاره‌ای به برتری عرب یا جامعه عربی نسبت به دیگر مردمان نمی‌کند؛ اگر برتری باشد به جهت عمل به تقوا است و همین تنها موجب برتری اهل قرآن بر اهل کتاب‌های دیگر آسمانی است. 
نظر قرآن درباره این مسئله مبتنی بر این خودآگاهی فرهنگی آشکار است که هر ملت زبان ویژه به خود دارد و عربی زبان اعراب است و از این لحاظ یکی از چندین زبان است مانند عبری و آرامی و مانند آنها. اگر خدا زبان عربی را برگزیده، به خاطر ارزش درونی و ذاتی آن به عنوان یک زبان نبوده بلکه تنها برای سودمندی آن بوده است؛ یعنی بدان سبب زبان را عربی برگزید که پیام در درجه اول خطاب به مردمانی بود که به زبان عربی سخن می‌گفتند. مکرر در قرآن با آیاتی روبه‌رو می‌شویم که بنابر آنها معلوم می‌شود که کتاب خدا از آن جهت به زبان عربی فرود آمد که فهم آن برای عرب‌ها آسان‌تر باشد: «از آن جهت قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم که شما بتوانید آن را بفهمید.» 
و این ناظر به نظریه کلی‌تر اسلام نسبت به مسئله اختلاف نژادی است که در آیه ۱۳ سوره حجرات به صراحت بیان شده است. 
این نظریه قرآن، نشان می‌دهد که در آخرین تحلیل، عرب‌ها چیزی جز یک ملت و قوم در میان قوم‌ها و ملت‌های دیگر نبودند و زبان عربی نیز یکی از چندین زبان متفاوت دیگر بود. هر جامعه و امتی زبان ویژه به خود را دارد. به همین جهت هنگامی که خدا وحی خود را به شکل تورات به اسرائیلیان فرو فرستاد، زبان عبری را وسیله انتقال پیام خود قرار داد؛ و این بدان جهت بود که آن قوم به زبان عبری سخن می‌گفت. همین مطلب در مورد وحی‌های فرستاده شده به اقوام دیگر نیز صحت دارد. هر قوم اهل کتاب دارای کتابی به زبان جامعه آن قوم است. 
به همین ترتیب، همه پیامبرانی که پیش از حضرت محمد(ص) مبعوث شدند، هر یک پیام خود را با زبان قوم خویش ابلاغ کردند. پس قرآن از آنجا که پیامبرش عرب بود به زبان عربی نازل شد تا برای قوم عرب قابل فهم باشد؛ سپس این وحی و قرآن برای هر کس که برسد حجت است. (انعام /۱۹)
بنابراین نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که چرا زبان عربی برای دین اسلام و وحی و قرآن از میان دیگر زبان‌ها برگزیده شده بود، جز آنکه پیامبر آن، عرب زبان بود و این طبیعی است. این اندیشه مرکزی قرآن کاملاً موافق با جهان بینی گسترده است که قرآن آن را بیان می‌کند، بنابراین زبان، قداست خاصی ندارد.