۱۱۱۹ - شهید دستغیب : سقوط از مقام رفيع ۱۴۰۲/۰۹/۰۴
سقوط از مقام رفيع
۱۴۰۲/۰۹/۰۴
مخلص متقى و صفى زكى، مرحوم حاج غلامحسین (معروف به تنباكو فروش به مناسبت شغلش) تقریبا چهل سال قبل نقل فرمود كه من به مرحوم آیت اللّه سید ابوطالب، ارادتمند بودم و شبها در مسجد معركه خانه (مسجد نور فعلى) به جماعت ایشان حاضر مىشدم، مدتى طرف عصر تا موقع نماز مغرب در مسجد مزبور با حضور جمعى از مؤمنین چند مسئله مىگفتم و قدرى از معجزات ائمه(علیهم السّلام) را از روى كتاب مىخواندم.
بتدریج جمعیت زیادى حاضر مىشدند تا اینكه حالت وسوسه در نیت من پدید آمد و از ریاكارى و نمایش به خلق و طلب منزلت نزد مردم، سخت ترسناك بودم و چون در اخلاص عمل خود در شك بودم، آن مجلس را ترك كردم. شبى در عالم واقعه دیدم مركبى از نور برایم حاضر شد و من بر آن سوار شدم.
پس به سمت آسمانها به سرعت نور حركت مىكرد و بهجت و سرور و لذتى كه در آن طیران و مشاهده عجایب خلقت پیدا كردم قابل وصف نبود تا به آسمان هفتم رسیدم ناگاه مركب از من جدا شد و از همانجا سقوط كردم تا وسط مسجد معركه خانه افتادم، در نهایت سختى و زحمت و غصه و در همان حال صدایى شنیدم كه: صعود تو از اینجا بود و سقوط تو هم از اینجاست و اگر باز صعود مىخواهى باید از همین جا باشد.
چون از خواب بیدار شدم پى به اشتباه خود بردم و خودم را بر ترك آن مجلس ملامت كردم، تصمیم گرفتم دوباره آن مجلس را برپا نمایم و همه روز در همان موقع عصر مىرفتم لكن جمعیت نمىشد و مردم حاضر نمىشدند، خلاصه دیگر موفق به تجدید آن خیر بزرگ نشدم و از آن فیض عظیم بىبهره گشتم.
توفیق را غنیمت شمارید
غرض از نقل این داستان آن است كه مؤمن عاقل هرگاه توفیق كار خیرى نصیبش شد، باید نعمت مزبور را بزرگ داند و از آن قدردانى كند و در ادامه آن كوشا باشد و از زوال توفیق ترسناك و به خداوند پناهنده باشد، مثلاً اگر توفیق سحرخیزى پیدا كرد آن را از دست ندهد و اگر شبى خوابش برد تا اذان صبح، پس از اداى نماز واجب، آن را قضا نماید یا مثلاً توفیق قرائت قرآن مجید یا دعایى روزانه دارد آن را از دست ندهد یا توفیق انفاق روزانه یا هفتگى یا ماهانه دارد مواظب باشد ترك نگردد.
همچنین است توفیق اقامه و حضور در مجالس دینى، از اینجاست كه در روایات امر شده كار خیر را ادامه دهند تا جایى كه حضرت صادق(ع) مى فرماید: «كمى كه با دوام است بهتر از زیادى است كه دوام ندارد.»
شواهد این مطلب زیاد است و تنها به نقل یك روایت اكتفا مى شود: در كتاب كافى به سند صحیح از یعقوب الاحمر روایت كرده كه به امام صادق(ع) گفت فدایت شوم! به من گرفتاریهایى رسیده (و در نسخه دیگر از روایت: بدهكارى بسیار پریشانم كرده) كه هر خیر و نیكى را از دستم ربوده تا برسد به قرآن كه قسمتى از آن یادم رفته است.
آن حضرت در هنگام این گزارش چون به نام قرآن رسید در هراس شد سپس فرمود: «براستى شخص سورهاى از قرآن را فراموش مىكند و آن سوره روز قیامت نزد او مىآید تا اینكه یكى از درجات بهشت بر او مشرف شود، پس بر او سلام كند و او جواب گوید و مىپرسد تو كیستى؟ گوید من فلان سورهام كه مرا ضایع گذاشتى و ترك كردى و اگر مرا ترك نمىكردى تو را به این درجه مىرسانیدم.
سپس فرمود: بچسبید به قرآن و آن را بیاموزید، براستى برخى از مردم قرآن را یاد مىگیرند براى شهرت تا بگویند فلانى قرآن دانست و برخى آن را براى آوازه خوانى یاد گیرند تا گویند فلانى خوش آواز است و در این آموزش خیرى نیست و برخى آن را یاد گیرند و در شب و روز آن را به كار بندند و توجه ندارند، كسى این مطلب را بداند یا نداند.»
ترس از بىاخلاصى نشانه اخلاص است
ناگفته نماند هر عمل خیرى كه شخص مىخواهد انجام دهد باید پیش از آن در اخلاص و تصحیح نیت خود بكوشد، آنگاه آن عمل را انجام دهد نه اینكه به مجرد وسوسه در اخلاص، عمل را ترك نماید و شیطان را از خود خوشنود سازد.
بلكه همین ترس از نبودن اخلاص دلیل بر مرتبهاى از اخلاص است و اگر با همین حالت ترسناكى، از خداوند استمداد در اخلاص نماید و شروع به عمل نماید البته صحیح است.
در حالات بعضى از اكابر علما نوشتهاند كه همیشه پیش از وقت نماز مقدار زیادى تنها مىنشست و فكر مرگ خود و عقبهها و گردنههاى برزخى و مواقف قیامت مىنمود و مقدارى به حال خود مىگریست آنگاه به مسجد مىآمد و نماز جماعت مىخواند و غرضش از این كار این بود كه نماز جماعت خواندنش براى خدا و به یاد او باشد و نظرى به مؤمنین و جمعیت آنها ابدا نداشته باشد.
داستانهاى شگفت، شهید دستغیب، ص:338