۵۵۰ - خاطره ای از شهید حسین علمالهدی : شهدای هویزه و شهادت حسینوار ۱۴۰۲/۱۰/۱۹
به مناسبت روز راهیان نور و سالگرد شهادت حسین علمالهدی:
خاطره ای از شهید حسین علمالهدی :
شهدای هویزه و شهادت حسینوار
۱۴۰۲/۱۰/۱۹
کامران پورعباس
«راهیان نور» از جمله عظیمترین و نورانیترین و کمنظیرترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران و دفاعمقدس است که دستاوردهای شگفتانگیزی نیز تاکنون داشته است و به عنوان فناوری نوین دفاعمقدس تاکنون دهها میلیون زائر داخلی و خارجی را با آسمان بیکران و پرستاره ایثار و مقاومت و شهادت به صورت عینی و معنوی مأنوس کرده و انتقال عالیترین جلوهها و آموزههای مکتب جهاد و شهادت و فرهنگ غنی و شکستناپذیر و اقتدارآفرینِ حماسه و ایثار و مقاومت به همگان به ویژه نسلهای سوم و چهارم انقلاب را به نحو احسن محقق نموده است.
فعالیت راهیان نورِ امسال از ابتدای اسفند 1401 شروع شد و تا ۱۳ فروردین ۱۴۰۲ ادامه پیدا کرد که در این ایام بیش از یکمیلیون و ۳۰۰هزار زائر که غالباً از جوانان و نوجوانان بودند، در یادمانهای دفاع مقدس حضور پیدا کردند.
یادمان معنوی و نورانیِ شهدای هویزه
یکی از پرشورترین و معنویترین و نورانیترین یادمانهای دفاعمقدس که هر سال پذیرای زائران و عاشقان سرزمین نور است، گلزار شهدای هویزه است.
یادمان زیارتی شهدای هویزه ویژگیهایی دارد که شاید در هیچ جای دیگری نمونه و نظیر آن پیدا نمیشود. گذشته از گنبد فیروزهای و گلدستههای کاشیکاری شدهاش که از کیلومترها آنطرفتر جلوهگری میکنـد، نحوه شهادت و تدفین برخی از شهدای حماسه هویزه در محل شهادتشان، حال و هوای زائرین منطقه را به روضههای کربلا پیوند میزند.
معماری زیبا و هنرمندانه این یادمان که در همان دوران جنگ توسط نیروهای جهاد سازندگی طراحی و اجرا شده است، جاذبههای بصری این بنای مطهر را بیشتر میکنـد.
کاوش شهدا بعد از آزادسازی هویزه در عملیات بیتالمقدس انجام شد و سردار باقرزاده فرمانده کنونیِ کمیته جستوجوی مفقودین به همراه مرحوم حاج سیدکاظم علمالهدی برادر شهید حسین علمالهدی، در خلال عملیات بیتالمقدس در سال ۶۱ در منطقه آزادسازیشده هویزه که آن زمان خرابهای بیش نبود، حضور پیدا کردند و با کمک تعدای از بسیجیان و دوستان و بستگان این شهیدان، عملیات کاوش را در آنجا شروع نمودند.
۶۸ شهید از حماسه هویزه در یادمان شهدای هویزه دفن شدند که هشت شهید از شهدای گمنام بودند. در اردیبهشت 1402 پیکرهای مطهر ۵ شهید از ۸ شهید گمنام مدفون در یادمان شهدای هویزه شناسایی شدند. بر اساس تلاشهای صورتگرفته از طریق تقاطع اطلاعات موجود در بانک اطلاعاتی کمیته جستوجوی مفقودین در ستاد معراج شهدا با اظهارت اخذشده از آزادگان، مشخص شد، پیکرهای مطهر ۵ شهید از ۸ شهید گمنام عملیات نصر، در محل یادمان شهدای هویزه دفن شدهاند. با توجه به گذشت زمان و همچنین عدم وجود نمونه استخوانی برای شناسایی ژنتیکی، ردیف و شماره قبر این ۵ شهید عزیز مشخص نیست ولی آنچه که مسلم است از نظر کمیته حستوجوی مفقودین، این ۵ شهید به صورت مُتعیَّن در بین ۸ شهید گمنام مدفون در یادمان شهدای هویزه قرار دارند. اطلاعاتی که وجود دارد حاکی از این است که این شهدا طی روزهای ۱۵ و ۱۶ دیماه سال ۵۹ در دشت هویزه، همراه با شهید سیدحسین علمالهدی و دیگر حماسهسازان آن عملیات بزرگ به شهادت رسیدهاند و یگانهای مربوطه هم مشخص است.
با این اوصاف هنوز 3 شهید گمنام در یادمان شهدای هویزه حضور دارند. شهدای گمنام به میهمانان ویژه حضرت زهرا بودن، معروف هستند و حضور شهدای گمنام در یادمان هویزه روح و فضای فاطمی را علاوه بر حال و هوای حسینی و شهدایی نمودارتر نموده است.
اسفندماهِ هر سال خیل عظیم زائران راهیان نور از یادمانهای دفاع مقدس بازدید و کسب فیض مینمایند و از جمله در یادمان شهدای هویزه حضور مییابند. حضور چشمگیر و پرشور و سرشار از شوق و معنویتِ کودکان و نوجوانان و جوانان و دانشآموزان و دانشجویان در یادمان هویزه بسیار مشهود است که تصاویر فوقالعاده زیبا همراه با درخشندگیهای معنوی از آن منتشر گردیده است.
کاروانهای راهیان نور دانشآموزی با حضور در یادمان شهدای هویزه ضمن بازدید از این یادمان با شهدای کربلای ایران تجدید بیعت مینمایند.
حال خوب است تا یادی هم بکنیم از شهدای هویزه و حماسه عظیمشان در دفاع مقدس.
زندگینامه شهید سیدحسین علمالهدی
سال ۱۳۳۸ «سیدحسین علمالهدی» بزرگ دانشجوی شهید، در خانواده مجاهد مرحوم آیتالله سیدمرتضی علمالهدی دیده به جهان گشود.
سیدبتول جزایری، مادر گرامی شهید، فرزند عالم بزرگوار آیتالله سیدمحمد جزایری است. جد پدری این بانوی بزرگوار، محدث کبیر سیدنعمتالله جزایری و جد مادری ایشان عارف بزرگ، شیخ جعفر شوشتری میباشند که هر دو افتخارات بزرگ عالم تشیع و ستارگان درخشان آسمان علم و فضیلت میباشند.
سیدحسین از شش سالگی به یادگیری قرآن پرداخت و دل در گرو آیات نورانی کتابالله سپرد. یازده سال بیشتر نداشت که به تشکیل کتابخانه و جلسات سخنرانی و تدریس قرآن در مساجد اهواز پرداخت و همزمان با رشد سنی و شروع دوران دانشجویی در مشهد، مبارزات خود را عمیقتر و عملیتر نمود و در شهرهای مختلف مبارزات گسترده و جانانهای علیه رژیم ستمشاهی انجام داد؛ از جمله در نصب اعلامیهها و رهبری تظاهرات در دانشگاه مشهد، در کمک به آسیبدیدگان و بسیج کمکهای عمومی پس از زلزله طبس، برپایی تظاهرات علیه شاه معدوم به هنگام ورود به طبس و به آتش کشیدنِ شهربانی کرمان به قصاص آتش زدن مسجد جامع کرمان نقش فعالی داشت.
سرانجام مزدوران طاغوت با تلاش زیاد دستگیرش کردند و مورد شدیدترین شکنجهها قرار دادند اما کوچکترین اعترافی نشنیدند، با این حال او را به اعدام محکوم و به عنوان جوانترین زندان سیاسی روانه زندان کردند.
با اوجگیری مبارزات و ناچار شدنِ رژیم ستمشاهی به آزادی زندانیان سیاسی، سیدحسین نیز آزاد شد.
وی در راهپیماییهای زمان انقلاب نقش مؤثر داشت و همواره یا سخنران بود و یا قطعنامه راهپیمایی را قرائت میکرد. در ایام پیروزی در تسخیر شهربانی و ساواک نقش بسیار مؤثری داشت. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی برای استقبال از امام خمینی به تهران آمد و یکی از محافظان مسلح مخصوص امام شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سیدحسین در کمیته انقلاب اسلامی که در اهواز تشکیل شد، نقش اساسی داشت و برای مدتی هم مسئولیت کمیته انقلاب مستقر در کاخ استانداری خوزستان را به عهده داشت؛ همچنین عضو اولین شورای تشکیلدهنده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خوزستان بود.
کمکم در برنامههای عقیدتی و فرهنگی متمرکز شد و در کلاسهایی که در سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و دانشگاه اهواز برگزار میشد، تدریس عقاید و تاریخ اسلام و قرآن و نهجالبلاغه را عهدهدار گردید. در کنار این برنامهها سخنرانی در مجالس عمومی، نمازجمعهها و راهپیماییهای دیگر شهرهای استان خوزستان را نیز اجرا مینمود. سیدحسین کلاسهای بسیار پرباری را در اهواز و شهرهای دیگر استان برگزار و اداره میکرد؛ کلاسها هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت در سطح عالی بودند. بعد از شروع جنگ تحمیلی، سیدحسین بهعنوان فرمانده سپاه هویزه در دفاع مقدس شرکت نمود و در ۲۲سالگی در عملیات نصر به شهادت رسید.
شهادت حسینوار در کربلای هویزه
شهید علمالهدی در روز اربعین فرماندهی۶۰ تن از برادران پاسدار را برعهده داشت. این گروه بهعنوان گروه پیشتاز به جنگ با بعثیان میپردازند که در محاصره ۴۰ تانک دشمن قرار میگیرند و پس از ساعاتی مبارزه با دشمن، بر اثر اتمام مهمات و تشنگی و گرسنگی، برادران یکییکی به شهادت میرسند؛ آخرین نفر شهید سیدحسین علمالهدی بود که با آرپیجی خود ۳ تانک را منهدم کرد و سپس با فریاد «اللهاکبر» در حالی که قرآن در دست داشت در ۱۶ دی ۱۳۵۹ حسینوار در کربلای هویزه به شهادت رسید.
سرباز مخلص امامزمان
مادر بزرگوار شهید در مورد خصوصیات اخلاقی او میگوید:
«در هر حال و در هر زمان خود را سرباز امامزمان(ع) میدانست و بالاتر از همه خود را در هر حال و هر موقعیت در محضر خدا میدید. با وجود سن کمش او را فرمانده قرار داده بودند و میدانید که فرمانده بودن از هر جهت و هر بُعد مورد نظر است. اما خلوص او برای خاص و عام مشخص شده بود و عشق و شورَش نسبت به اسلام و امام و امت و جان فدایی او در این راه برای همه مشخص بود.»
درسهای حماسه شهدای هویزه
حضرت آیتالله خامنهای درباره درسهای حماسه شهدای هویزه برای ملت ایران و براى همیشه تاریخ میفرمایند:
«این بیابانها را نیروهای متجاوز پر کرده بودند. تمام این سرزمین پاک و مظلوم و خونبار، در زیر چکمه متجاوزان بود و نیروهای مسلّح و سازمانهای نظامی ما، همه تلاش خودشان را برای دفع و سرکوب دشمن میکردند. اما این جوانان با دست خالی به مقابله با دشمن میرفتند. آن روز شاید عده این جوانان، بیست، سی نفر بیشتر نبود. بیست الی سی جوان با دست خالی؛ اما با دل استوار از ایمان و توکل به پروردگار. در اینجا، در این بیابانها، چندهزار تانک و نفربر زرهی از دشمن مستقر بود. آن جمع کوچک، برای مقابله با این جمع علیالظاهر بزرگ میآمد؛ با ایمان به خدا و با توکل؛ آنگونه که حسینبنعلی علیهالسلام، با جمع معدود، در مقابل دریای دشمن ایستاد، قلبش نلرزید، ارادهاش سست نشد و تردید در او راه پیدا نکرد. این جوانان، واقعاً همانطور بودند.
من در همینجا، از شهید علمالهدی پرسیدم: شما از سلاح و تجهیزات چه دارید که اینگونه مصمم به جنگ دشمن میروید؟ دیدم اینها دلهایشان آنچنان به نور ایمان و توکل به خدا محکم است که از خالی بودن دست خود هیچ باکی ندارند.
حرکت کردند و رفتند. آنها خواستار جهاد در راه خدا و پذیرای شهادت در این راه بودند؛ چون میدانستند حقند. شهدای ما در هر نقطه این جبهه عظیم، با همین روحیه و با همین ایمان، جنگیدند.
عزیزان من! برادران و خواهرانی که از منطقه دشت آزادگان، از هویزه، از سوسنگرد، از بُستان و از مناطق دیگر عشایرِ مختلف عرب در اینجا هستید و یا کسانی که از نقاط دیگر آمدهاید! این صحنههای زیبا از جوانان رزمنده، یک درس است. یک درس بزرگ برای امروزِ ملت ایران و براى همیشه تاریخ. در انقلاب هم، ما با دست خالی به میدان آمدیم؛ اما با دلی سرشار از ایمان و عشق، با دستگاهِ تا دندان مسلحِ دشمن، جنگیدیم و بر او پیروز شدیم. البته، مبارزه زحمت دارد؛ اما حق بر باطل، پیروز است.»1375/12/20
تاریخچه یادمان شهدای هویزه
هویزه حدود ۱۸ ماه در تصرف بعثیها بود. وقتی که آزاد شد، مدتی بعد در میان پیکرهای پیدا شده، سید حسین علمالهدی از روی قرآن و اسلحهاش شناسایی میشود.
به تدریج مزار باشکوه شهدای هویزه شکل گرفت و توسط جهاد سازندگی ساخته شد. پس از پایان جنگ تحمیلی، گلستان شهدای هویزه مورد استقبال مردم قرار گرفت؛ بهگونهای که امروز این گنبد و بارگاه معنوی، وسیلهای است برای تقرب زائران به پروردگار متعال.
گلزار و یادمان شهدای هویزه به عنوان اولین نقطه یادمانی و زیارتگاهی دفاع مقدس در فاصله سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۵ یعنی در دل دوران دفاع مقدس برپا شده است. این یادمان تنها نقطهای است که پیکر بیشتر شهدایش با هویت مشخص در همان محل رزم و شهادت باقیمانده و به شهرهایشان منتقل نشده است. گلزاری که اولین مقصد رهبر معظم انقلاب در سفر به مناطق عملیاتی و یادمانهای دفاع مقدس بود و به همین دلیل، ۲۰ اسفندماه در تقویم کشورمان به عنوان روز ملی راهیان نور ثبت شده است.
کاروان حضرت زینب(س)
چند ماه از جنگ تحمیلی میگذشت که بعد از شهادت سیدحسین علمالهدی، کاروانهای دیدار با خانواده شهدا توسط مادر گرامی شهید علمالهدی در اهواز یعنی زادگاه این شهید کلید زده شد. کاروان که پا گرفت برایش قاعده و قوانین مشخص کردند و به نام کاروان حضرت زینب(س) نامگذاری شد.
خدیجه علمالهدی خواهر شهید درخصوص فعالیتهای کاروان حضرت زینب(س) میگوید: حرکتی که کاروان حضرت زینب(س) آغاز کرده است در ابتدای امر از شهادت برادرم سیدمحمدحسین علمالهدی آغاز شد. محمدحسین چون در دانشگاه، و خارج از آن شاگردان زیادی داشت و نهجالبلاغه و قرآن و دروس دیگری آموزش میداد، تعداد زیادی دختر و پسر شاگرد او بودند. وقتی حسین به شهادت رسید خواهران بسیج به صورت دستهجمعی با اتوبوس به منزل ما میآمدند و مراسم زیارت عاشورا و نوحهخوانی به جا میآوردند. شبها بعد از نماز مغرب و عشاء نیز این حرکت توسط برادران بسیجی اتفاق میافتاد که با آهنگران که از دوستان حسین بود همراه میشدند و مراسم عزاداری و نوحهخوانی مفصلی به پا میشد. این آمد و رفتها و مراسمهای نوحهخوانی تا چهلم حسین ادامه داشت.
وی ادامه میدهد: مادرم از آنها پرسید شما این برنامه و مراسم را برای همه شهدا اجرا میکنید؟ شاگردان حسین به او گفتند چون آقای علمالهدی حق استادی به گردن ما دارند ما وظیفه خود میدانیم و با شهادت ایشان داغدار شدهایم و فقط برای او این کار را انجام میدهیم. مادرم گفتند این برنامه را برای همه شهدا اجرا کنید. آنها گفتند چطور میشود؟ مادرم گفت من حاضرم هفتهای هر چند روز که نیاز است و شدنی است با شما بیایم و برای دیگر خانواده شهدا نیز این مراسم را اجرا کنیم. همین شد که از روز بعد بانوان بسیج با اتوبوس به دنبال مادرم میآمدند و با هم به خانه شهدا میرفتند. این رفت و آمدها به قدری ادامه یافته و گسترش پیدا کرده بود که اغلب خانوادههای شهدا در اهواز مادرم را میشناختند و این حرکت گسترش یافت. خیلی از خانوادههای شهدا پس از شهادت فرزندانشان از شهر میرفتند اما به مرور دیگر از شهر خارج نشدند و تعداد مادران شهدا زیاد شد. از استانداری هم مرتب میآمدند. مادران شهدا برای انجام این بازدیدها که گسترش یافته بود، در خانه ما جمع میشدند و یک نفر همیشه مأمور مطلع کردن مادران بود و تا ظهر هم همهچیز تمام میشد و برمیگشتند.
خدیجه علمالهدی درخصوص گسترش فعالیتهای کاروان توضیحاتی میدهد و میگوید: چند سال که گذشت تصمیم بر این شد که علاوهبر خانوادههای شهدا به منزل خانوادههای مفقودالاثر و جانبازان هم بروند و حتی به خانوادههایی که در روستاها سکونت دارند و از نظرات دور ماندهاند توجه شود. این برنامهها و رفت و آمدها به قدری گسترش یافت که یک تابلوی یک متری جلوی در ورودی منزل نصب شد و برنامه روز بعد روی آن نوشته میشد تا همه در جریان قرار بگیرند. جمعهها هم معمولاً به مناسبتها و سالگردها میگذشت. این حرکت از چهار ماه بعد از شروع جنگ یعنی همان شهادت محمدحسین علمالهدی شروع شد و تا چهار سال بعد به صورت مرتب ادامه یافت.
خدیجه علمالهدی به تعویض مسئولیت از مادر شهید علمالهدی به یکی دیگر از مادران شهدا اشاره میکند و میگوید: بعد از مدتی ما از اهواز به تهران آمدیم. مادرم جای خودش را به مادر شهید «فرهاد مرعشی» داد. هر قسمتی از شهر یکی از مادران شهدا مسئول کاروان میشد. در اهواز، 8 تا 10 مسئول وجود داشت که به کارها رسیدگی میکرد. وقتی به تهران آمدیم به تعداد مناطق تهران افزایش یافت. آن موقع وقتی به تهران آمدیم مادرم به همراه مسئولان دیگر با آقای خامنهای، امام خمینی(ره)، آیتالله امینی، آیتالله مشکینی و بزرگان دیگر درخصوص این حرکت جلسات متعددی برگزار کردند. خانم بهروزی نماینده مجلس هم در این حرکت بانوان را همراهی کرد. فعالیت کاروان در تهران به صورت عجیبی مورد استقبال واقع شد.
در هر منطقه از تهران یک مادر شهید مسئول کاروان بود که او هم دو نماینده داشت. بهعلاوه امکاناتی هم از سوی بنیاد شهید مانند اتوبوس و... در اختیار آنها قرار میگرفت. برایش اساسنامهای نوشتند که هماکنون هم متن آن در وزارت کشور موجود است.
یکبار استقبال فوقالعادهای صورت گرفت. سههزار نفر یکجا در میدان توحید جمع شدند آن روز تولد حضرت زینب(س) بود و به دلیل جمعیت بسیاری که گرد آمده بود افراد به صورت راهپیمایی تا کانون توحید مسیری را طی کردند و بعد در آنجا جشنی برای حضرت زینب(س) برپا ساختند. این اتفاق حدود سال 65 بود.
خواهر شهید علمالهدی درخصوص نامگذاری این حرکت به «کاروان حضرت زینب» توضیحاتی داده و میگوید: تقریباً سال 61 بود که آقای رفسنجانی مادران شهدا را به سوریه فرستادند. مادرم من هم به همراه برخی از مادران شهدای اهوازی به سوریه رفتند. چند روز قبل از حرکت به سوریه در منزل یکی از شهدا جمع شده بودند که به دلیل اینکه عازم زیارت حضرت زینب(س) بودند نام این کاروان و این جمع را گذاشتند «کاروان حضرت زینب(س)» و این نام تا به امروز ماندگار شد.
آری، همانگونه که سیدحسین، راه جدش امام حسین(ع) را پیمود، مادرش حاجیه خانم نیز راه زینب کبری(س) را در پیش گرفت.
تشکیل کاروانهای حضرت زینب(س) که متشکل از مادران و همسران شهدای بزرگوار و دیگر مادران متعهد بود، با ابتکار حاجیه خانم علمالهدی، تأسیس گشت.
هدف اصلی این کاروانها را میتوان فعالیت فرهنگی و بالابردن «فرهنگ استقامت و پایداری» در خانوادههای شهدا و تلاش برای حفظ آرمانهای مقدس شهیدان و ادامه خط سرخ شهادت و ایثار دانست که البته در کنار این اهداف متعالی کمکهای مالی و رفع مشکلات خانوادگی و دیگر مسائل، با شیوه خداپسندانه را نیز میتوان برشمرد.
کاروان حضرت زینب(س) که طبق اساسنامه و نیز با تأکید حاجیه خانم، بهصورت «الهی، هیئتی، مردمی» اداره میشد، علاوهبر برنامه فرهنگی زیارت خانواده شهدا و ملاقات با مجروحین و جانبازان در شهر و روستا، خدماتی از قبیل کمکرسانی به جبهه و دستگیری از خانوادههای مستضعف را نیز در دستورکار خود قرار داده بود.
یکی از پشتوانههای بزرگ انقلاب اسلامی
بیشک این برنامه الهی را باید یکی از پشتوانههای بزرگ انقلاب اسلامی نامید، زیرا سبب میشد که خانواده شهدا حاضر در صحنه باشند و راه پرفضیلت شهیدان را زینبوار، تداوم بخشند.
با توجه به گستردگی میدان فعالیت، به ابتکار این بانوی گرامی در هر منطقه از شهر اهواز یک کاروان زینب(س) با مشارکت خانواده شهدای همان منطقه تشکیل و در یک برنامهریزی دقیق و هماهنگ، به تلاش و خدمات الهی خویش ادامه میدادند.
از آنجا که ایشان دارای همتی بس بلند بوده و با کوشش خستگیناپذیر، به فعالیت میپرداختند و همه مشکلات را با توکل بر خدای متعال برطرف مینمودند، کاروانهای زینب(س) به تدریج در دیگر شهرهای استان خوزستان تشکیل و سپس در تهران و قم و چند شهر دیگر ادامه یافت.
در تهران با تشکیل ده کاروان در مناطق مختلف، انسجام خانواده شهدا و تلاش بیشتر در ادامه راه شهیدان و نشر فرهنگ شهادت و مبارزه با فرهنگ طاغوت، شکل وسیعتر به خود گرفت.
پرچمدار سنت قطعههای صالحین
مادر گرامی شهید سیدحسین علمالهدی روزهای آخر جنگ دیگر ناتوان شد. قلبش پاسخ نمیداد. تپش خوبی نداشت و چندبار زیر تیغ دکترها رفت. اما کسی پی به درد او نبرد.
مادر فقط در هویزه آرام میگرفت. اینبار که به مزار رفت، کنار حسین نشست و وصیت دل را روی کاغذ نوشت: «مرا در جوار حسینم دفن
کنید.»
مردم اهواز در پاییز سال ۶۷، مادر شهید علمالهدی را تا مزار شهدای هویزه بدرقه کردند و او را برای همیشه به شهدا سپردند.
آرامگاه این مادر در یادمان شهدای هویزه است. این اولین تدفین مادر شهید در یادمان بود. سنتی که سالیان بعد در کشور فراگیر شد و در قالب «قطعههای صالحین» برای تدفین پدران و مادران شهدا در جوار فرزند شهیدشان در گلزارهای شهدای کشور به اجرا درآمد.