۱۱۵۰ - پذیرش اجباری اسلام توسط ایرانیان! ۱۴۰۲/۱۰/۲۹
پذیرش اجباری اسلام توسط ایرانیان!
۱۴۰۲/۱۰/۲۹
اسلام در ایران با زور شمشیر گسترش یافت و ایرانیها برای اینکه جزیه پرداخت نکنند یا کشته نشوند مسلمان شدند!
دین اسلام و امور وابسته به آن از دو گونه حقایق تشکیل شده است: یکسری آموزههای بنیادین و زیربنایی (که به منزله اصول و زیربنای فکری و عقیدتی دین به حساب میآید) مانند اعتقاد به توحید، نبوت، دنیای پس از مرگ و... گونه دوم آموزههای عملی و فروع فقهی دین است که به منزله روبنای نظام دین محسوب میشود.
گسترش و رسوخ هر دینی در ابعاد مختلف اجتماعی فرهنگی و جغرافیایی، نخست با اصول فکری و اعتقادی و ایمانی آن انجام میپذیرد. یعنی هر دینی در روند گسترش و توسعه جغرافیای خود نخست با عناصر و آموزههای ایمانی و اعتقادی خود پا میگیرد و سپس آموزههای فرعی و عملی آن نمود مییابد.
رسوخ و گسترش اصول فکری و اعتقادی دین (که با جان و روان انسانها سروکار دارد) از حیث واقعیتهای انسانشناسی قابل اجبار و تحمیل نیست بلکه باید آزادانه و داوطلبانه انجام شود. همان حقیقتی که آیه شریفه «لا اکراه فی الدین...»(1) درصدد تبیین آن است زیرا به زور و اجبار هرگز نمیتوان فردی یا جمعی را نسبت به امری مؤمن و معتقد ساخت.
گسترش اسلام در ایران با معرفت اجتماعی نه زور شمشیر
اما از حیث تاریخی جای تردید نیست که توسعه و گسترش دین اسلام در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی، مرهون آموزههای بلند، خردپسند و انسانی آن است نه در اثر قهر و فشار.
تاریخ فتوحات اسلامی که از زمان رسولاکرم(ص) با فتح مکه آغاز شد به خوبی بر این حقیقت گواهی میدهد. پیشرفت پرسرعت دین اسلام در ایران نیز معلول عوامل دینی، فرهنگی و اجتماعی بوده که به طور کلی میتوان دو عامل را نام برد:
عامل اوّل: جذابیت آموزهها
جذابیت آموزههای برجسته، نورانی و خردپسند اسلام است که موجب جذب و شیفتگی اقوام و ملل دیگر میشد. آموزههای دین اسلام چه در حوزه اعتقادات و چه در فروع عملی و مسائل اجتماعی دارای جذبه و امتیازات فراوان است. این آموزهها از حیث محتوا از مزیتهایی چون سازگارى با فطرت آدمى، سادگى و آسانى احکام و دستورات آن، توجه به واقعیتها و ضرورتهای اجتماعی و از حیث روش تبلیغ، مبتنی بر روش دعوت با حکمت و جدال احسن و آغاز دعوت با طرح مسائل اعتقادى و پس از آن، طرح مسائل عملى، برخوردار بودهاند، که موجب رسوخ سریع در دلها و تسخیر شتابآور جانها میشد.(2)
عامل دوم: نارضایتی مردم ایران از وضع سیاسی و اجتماعی آن زمان
نارضایتی مردم ایران از وضع موجود سیاسی و اجتماعی آن زمان ایران و شکافی که در اثر ظلم و استبداد طبقه حاکم، بین حاکمیت و بدنه جامعه ایرانی ایجاد شده بود، باعث رو آوردن به اسلام شد. استاد مطهری میگوید:
حقیقت این است که مهمترین عامل شکست حکومت ساسانى را باید ناراضى بودن ایرانیان از وضع دولت و آئین و رسوم اجحافآمیز آن زمان دانست. این نکته از نظر مورخین شرقى و غربى مسلّم است که رژیم حکومت و اوضاع اجتماعى و دینى آن روز به قدرى فاسد و خراب بود که تقریباً همه مردم از آن ناراضى بودند. جامعه آن روز ایران یک جامعه طبقاتى عجیبى بود با همه عوارض و آثارى که در اینگونه جوامع هست- تا آنجا که حتى آتشکدههاى طبقات مختلف با هم فرق داشت. فرض کنید که میان ما مساجد اغنیا از مساجد فقرا جدا باشد؛ چه روحى در مردم بیدار مىشود؟! جامعه ایرانی دارای طبقات بسته بود. هیچکس حق نداشت از طبقهاى وارد طبقه دیگر بشود. کیش و قانون آن روز هرگز اجازه نمىداد که یک بچه کفشدوز و یا کارگر بتواند باسواد بشود؛ تعلیم و تعلم تنها در انحصار اعیانزادگان و موبدزادگان بود.(3)
یکی از نویسندگان معروف (برخلاف بعضی که روحیه ملیگرایانه شدید آنها را از اعتراف به حقیقت بازمیدارد) در مورد علت گرایش ایران آن روز به اسلام میگوید:
تودههای مردم نهتنها در خود در برابر جاذبه جهانبینی و ایدئولوژی ضد طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمیکردند بلکه درست در آرمان آن، همان چیزی را مییافتند که قرنها به بهای آه و اشک و خون، خریدار و جاننثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را قرنها در خود احساس میکردند.(4)
جهاد، برای برطرف کردن موانع نه اجبار به پذیرش اسلام
آری در کنار این دو عامل، اسلام جهاد با شمشیر را هم دارد اما شمشیر در برابر حکومتها و حاکمان ستمگری بوده که به عنوان مانع گسترش اسلام و جلوگیری از دستیابی توده مردم به آموزههای نورانی آن عمل میکردهاند، نه اقشار مستضعف و محروم مردم که همواره به دنبال عدالت، مساوات، برابری و برادری موجود در اسلام هستند.
آنان که میگویند گسترش اسلام در سرزمین ایران با قهر و اجبار و در سایه شمشیر بوده، علاوهبر عدم آگاهی نسبت به تاریخ اسلام و فتوحات آن، به ایرانیان و اسلام آوردن آنان در واقع توهین میکنند.
به قول استاد مطهری:
از همه عجیبتر این است که عدهاى به نام حمایت از ملیت ایرانى و نژاد ایرانى بزرگترین توهینها را به ملت ایران مىکنند. گاهى مىگویند: «ملت ایران با کمال جدیت مىخواست از حکومت و رژیم و آئین خودش دفاع کند ولى با آن همه شوکت و قدرت و جمعیت صدوچهل میلیونى و وسعت سرزمین، در مقابل یک عده پنجاه، شصتهزار نفرى عرب شکست خورد». اگر راست است، پس چه ننگ بزرگى! گاهى مىگویند: «ایرانیان از ترس، کیش و عقیده و ایمان خویش را عوض کردند». واقعاً اگر چنین باشد، ایرانیان از پستترین ملل جهانند. ملتى که نتواند عقیده قلبى خود را در مقابل یک قوم فاتح حفظ کند، شایسته نام انسانیت نیست.(5)
ادعاهایی مثل ادعای پذیرش اجباری اسلام توسط ایرانیان توسط افرادی بیان میشود که با حس ملیگرایی و ناسیونالیستی چشم خود را بر روی واقعیتها بستهاند و روی تصورات ذهنی و پیشفرضهای خود نسبت به مسائل تاریخی داوری میکنند.
______________________
1- بقره: 256.
2- بینش، عبدالحسین، مقایسه دو دوره جاهلیت و اسلام، ص120.
3- مجموع آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ايران)، ج14، ص95.
4- قربانی، زینالعابدین، علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، ص 138.
5- مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ايران)، ج14، ص130.