۱۱۷۶ - منصور حسینی:نگاه اسلام به فقـر و غنــا ۱۴۰۳/۰۱/۲۹
نگاه اسلام به فقـر و غنــا
۱۴۰۳/۰۱/۲۹
منصور حسینی
فقر و غنا و دارایی و نداری، کلمات متقابلی هستند که برای بسیاری از مردم معنای خوشبختی و بدبختی را میدهد؛ زیرا با نگاه مادی به مسائل دارا فرد خوشبختی است که هیچ غم و اندوهی ندارد و در آسایش و آرامش است. از این منظر ثروت نه تنها آسایش و رفاه میآورد بلکه آرامش روحی و روانی را نیز به دنبال خواهد داشت؛ پس اگر کسی ندار و فقیر است، به همین سبب بدبخت است و ازمؤلفههای دوگانه خوشبختی یعنی آسایش و آرامش بیبهره است.
اما این نگرش به حقیقت فقر و غنا و خوشبختی و بدبختی، بر خلاف آموزههای وحیانی اسلام است؛ زیرا غنا به معنای داشتن مادیات و نعمتهای مادی دنیوی و فقر به معنای فقدان آن، هرگز معنا و مفهوم حقیقی فقر و غنا را نمیرساند؛چنانکه خوشبختی و بدبختی در گرو فقر و غنای مادی نیست. نویسنده در این مطلب مفهوم فقر و غنای حقیقی را توضیح داده و این دو مقوله را آزمونی سخت برای انسانها دانسته است.
***
فقر و غنای حقیقی و خوشبختی و بدبختی واقعی
فقر ضد غنا(لسان العرب، ج 10، ص 299) به معنای نیاز است.(ترتیب العین، ج 3، ص 1408) این نیاز تنها مالی نیست، بلکه شامل هر نیازی است که انسان دارد، خواه مادی و خواه معنوی. هر چند که در اصطلاح به كسانى فقیر گفته مىشود كه هزینه یك سال را بالفعل و بالقوه نداشته باشند، (زبدة البیان، ص 262) و این تعریف ناظر به مسائل مادی است، ولی فقر همان طوری که از لغت آن برمیآید، مطلق نیاز است. البته یکی از معانی کلمه فقر، مهرههای ستون فقرات است. از این رو فقیر به کسی گفته میشود که ستون فقرات ندارد و به همین سبب ناتوان از ایستادن روی پای خودش است؛ چرا که در نظر تودههای مردم، اقتصاد ستونی است که انسان با آن توان ایستادن مییابد و کسی که فاقد ثروت و مال است، فاقد این ستون است و توان ایستادن را ندارد. از آیه 5 سوره نساء نیز برمیآید که اقتصاد برای جامعه در حکم ستون است و قوام جامعه به اقتصاد و ثروت است.
در نگاه اسلام به هستی، همه هستی فقیر و نیازمند است و این فقر در همه ابعاد وجودی موجودات جاری است و تنها خداوند است که غنی بالذات است و نیازمند به کسی یا چیزی نیست. بر این اساس اگر کسی بخواهد به غنی بالغیر برسد باید خود را به غنی بالذات متصل کند و از فیوضات آن بهرهمند شود.(فاطر، آیه 15؛ محمد، آیه 38)
در این تحلیل و نگرش، فقر یعنی نیازمندی وجودی در همه ذات به خداوند، افتخار خوانده میشود: و عارفان درک این مقام را برای خود افتخاری میدانند: الفقر فخری. حافظ براساس این نگرش میسراید:
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
كین كرامت سبب حشمت و تمكین من است
واعظ شحنهشناس این عظمت گو مفروش
زانكه منزلگه سلطان دل مسكین من است
حافظ در جای دیگر میسراید:
من كه دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
كی طمع در گردش گردون دون پرور كنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تركنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم
فقر و غنا در فرهنگ قرآنی و روایی اختصاص به فقر و غنای مالی ندارد.
از این روست که در آیات و روایات از فقر جسمی، فرهنگی، معنوی، روحی و ذهنی در کنار فقر مالی سخن به میان آمده است. امیرمؤمنان(ع) هنگامی که به نعمتها و ثروت افراد توجه مییابد، به غنا و فقر فرهنگی اشاره میکند و میفرماید: لا غِنَی کالعَقلِ و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه؛ هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود. (تحف العقول، ص89). پس عقل و جهل از مصادیق فقر و غنای فرهنگی است که آن حضرت(ع) بشر را به آن متوجه میسازد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز در این باره میفرماید: لا فقرَ اَشدُّ مِنَ الجَهلِ، لا مالَ اَعودُ مِن العَقلِ؛ هیچ تهیدستی سختتر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست. (اصول کافی،ج1،ص30)
برخی از مردم از نظر روحی و روانی در فقر هستند. اینان شاید از نظر مالی ثروتمند و غنی باشند، ولی از نظر روحی و روانی چنانکه عملکرد و رفتارشان نشان میدهد، از این نظر فقیر هستند. امیرمؤمنان علی(ع) در سخنی استوار میفرماید: الطمع فقر حاصر (غررالحكم، ج 6، ص 352)؛ آز و طمع فقری فراگیر و محدودكننده است. به این معنا که شخص آزمند، با همه دارایی مالی خود تنگدست و نیازمند است؛ چرا که روح و روانش او را در بند گرفته و محدود ساخته است و امکان پرواز در گستره و فضائی برتر را به او نمیدهد. این افراد که بیمار هستند و از بیماری روحی و روانی رنج میبرند، چنانکه خداوند میفرماید: فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ؛ پس کسی که بیماردل است و طمع میورزد، (احزاب، آیه 32) با همه ثروت و غنای مادی و ظاهری، فقیر هستند.
امام باقر(ع) درباره این فقر و غنا میفرماید: لا فقر كفقر القلب و لا غنی كغنی القلب(تحف العقول: 286)؛ هیچ فقری چون فقر روحی و هیچ توانگری چون استغنای روحی نیست.
آنچه در آیات و روایات آمده خود گواه این معناست که فقر و غنا در فرهنگ اسلامی اختصاص به فقر و غنای مالی ندارد و دایره آن بس وسیعتر از حوزه مسائل مالی و نعمتهای مادی دنیوی است.
بر این اساس نمیتوان خوشبختی و بدبختی را نیز محدود به مسائل مادی و دنیوی دانست؛ بلکه با توجه به آیات و روایات بسیار، داشتن مال و ثروت زیاد همچون قارون خوشبختی محدود دنیوی را به دنبال نخواهد داشت؛ چه رسد که خوشبختی کامل و دائمی اخروی را به دنبال داشته باشد. اصولا خوشبخت و بدبخت کسی است که به آسایش و آرامش بهشتی دست یابد و یا آن را از دست داده و در دوزخ گرفتار شود.(هود، آیات 107 تا 109)
فقر مالی یا غنای مالی بدبختی و خوشبختی در همین دنیا را نیز به دنبال نخواهد داشت؛ چرا که بسیاری از ثروتمندان هستند که از نظر مالی در آسایش و رفاه هستند و هیچ کمبود و نیازی ندارند، اما از نظر روحی و روانی یا فرهنگی در فقر شدید به سر میبرند و آرامش ندارند؛ چرا که فقدان عقل و یا گرفتار بودن به صفات پستی چون طمع و بخل و خساست آنها را به رنج میافکند و کمبود شدیدی را در خود احساس میکنند؛ افزون بر این، ترس از دست دادن مال و ثروت مانند خوره جان و روحشان را میخورد و آرامش را از آنان سلب میکند.
اینگونه است که شب و روز در اندیشه حفظ مال از دستبرد روزگار و دزدان و زیان و مانند آن هستند و خواب و خوراک و آرامش ندارند.
از سوی دیگر بسیار کسانی را میتوان یافت که از فقر مالی و مادی رنج میبرند ولی از غنای قناعت برخوردار بوده و آرامش کامل دارند. اینان در فقر مالی خویش به سبب غنای روحی و روانی و فرهنگی و قلبی، از آسایش و آرامش برخوردارند و خوشبختی را با تمام وجود درک میکنند.
نکته کلیدی در تحقق مفاهیمی چون خوشبختی و بدبختی، اینکه حقیقت خوشبختی و بدبختی را باید در عقلانیت یا احساس و در حالت نفسانی و روانی شخص جستوجو کرد. این حقیقت در جایی دیگر در درون و باطن خود شخص است؛ زیرا آسایش و آرامش حالتی است که انسان آن را از طریق عقل و قلب خود درک میکند و یک امری درونی و فردی است.
بنابراین، خوشبختی و بدبختی، میتواند با اموری چون لذت، آرزو، رضایت، فقدان رنج، اندوه و ترس ارتباط داشته و عوامل روحی، عوامل بدنی و عوامل خارجی در تحقق آن نقش داشته باشد. (مقالات فلسفی، مرتضی مطهری،ج ۲، ص ۸۰) اما درجه تاثیر هر یک از این عوامل سهگانه، در استعدادها و قوای درونی انسان متفاوت است. در واقع عوامل روحی، متضمن درصد بیشتری از سعادت و خوشبختی انسان است و عوامل بدنی؛ مانند، زیبایی و سلامت نسبت به عوامل روحی، از درصد کمتری برخوردار است، امّا نسبت به عوامل خارجی، مانند پول و قدرت، درصد تاثیرگذاری بیشتری دارد.
خداوند نیز در آیاتی از جمله 97 سوره نحل و 124 سوره طه، زندگی خوش را از آثار اطمینان قلب دانسته است. این بدان معناست که خوشبختی و بدبختی ارتباط کاملی با حوزه قلب و عقل دارد. البته از آیات دیگری که واژگانی چون طوبی(خوشا به حال) و ویل (بدا به حال) در آن به کار رفته میتوان دریافت که خوشبختی امری باطنی، عقلانی و قلبی است و عامل اصلی سعادت و شقاوت را نیز باید خودِ انسان دانست.
فقر و غنا، آزمونی برای انسان
از نظر آموزههای اسلامی فقر و غنا نشانهای از تکریم الهی نسبت به ثروتمند یا اهانت و توهین به فقر نیست؛ (فجر، آیات 15 و 16) چرا که خداوند به دلیل مصالحی بر انسانها از نظر روزی راحت یا سخت میگیرد و نمیتوان به دلیل ثروت، خوشحال و بهخاطر فقر بدحال شد.(رعد، آیه 26؛عنکبوت، آیه 62؛ روم، آیه 37)
خداوند با دادن نعمت و ثروت به افراد، آنان را به آزمونی سختتر از فقر و نداری مبتلا میکند. رسول اكرم (ص) درباره آزمون ثروت میفرماید: اِنَّ الدینارَ وَ الدِّرهَمَ اَهلَکا مَن کانَ قَبلکم و هُما مُهلِکاکم؛ همانا دینار و درهم، پیشینیان شما را به هلاکت رساند و همین دو نیز هلاککننده شماست.(جهاد النفس، ص 247)
از نظر پیامبر ثروت میتواند پیشوای دلیر نفاق باشد؛ یعنی ثروت میتواند انسان را به سوی نفاق بکشاند؛ از این رو اهل نفاق گرفتار ثروتی بودند که حتی موجب تردید سست ایمانها میشد. پیامبر(ص) در این باره میفرماید: عَلی یعْسوبُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمالُ یعْسوبُ الْمُنافِقینَ؛ على پیشواى مؤمنان و ثروت پیشواى منافقان است.(الأمالى طوسى، ص 355)
امام على(ع)نیز میفرماید: إنَّ كَثْرَهًْ الْمالِ عَدُوٌّ لِلْمُؤْمِنینَ و یعْسُوبُ الْمُنافِقینَ؛ ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پیشواى منافقان است.(التمحیص، ص48)
کسانی که ثروت دارند، باید از ثروت خویش به عناوین گوناگونی چون زکات، انفاق، صدقه، قرضالحسنه، خمس و مانند آن به نیازمند و مستحقان کمک کنند. از آنجا که خارج کردن مال از تحت تملک برای بسیاری سخت است و در ظاهر هیچ سودی برای آنان ندارد، بسیاری حاضر به انجام این تکالیف و پرداخت حقوق مالی خود نیستند. دلایلی در این امر دخالت دارد که هواهای نفسانی، توهمات و وسوسههای شیطانی را شامل میشود.
از نظر قرآن، توهم و ترس از فقر، بسیاری از مردم را از انجام این تکالیف و واجبات مالی بازمیدارد. در این میان وسوسههای شیطانی و القائات او نیز سبب میشود که شخص به سمت بخل برود و خساست در زندگی را پیشه خود سازد. (بقره، آیات 267 و 268)
در حالی که پرداخت واجبات مالی موجب افزایش ثروت و دارایی شخص میشود و خداوند بر ثروت شخصی که واجبات مالی خود را ادا کند میافزاید.
رسول اكرم (ص) نسبت به وضعیت ثروتمندی که از پرداخت حقوق و تکالیف مالی خود پرهیز میکند، هشدار میدهد و میفرماید: أَوَّلُ مَن یدخُلُ النّارَ أَمیرٌ مُتَسَلِّطٌ لَم یعدِل، وَذو ثَروَةٍ مِنَ المالِ لَم یعطِ المالَ حَقَّهُ وَفَقیرٌ فَخورٌ؛ اولین كسى كه به جهنم مىرود فرمانرواى قدرتمندى است كه به عدالت رفتار نمىكند و ثروتمندى كه حقوق مالى خود را نمىپردازد و نیازمند متكبر.(عیون الاخبارالرضا، ج1، ص31، ح20)
در این روایت به فقیر که فخرفروشی میکند و تکبر میورزد، هشدار داده شده است؛ زیرا هرگونه تکبر و تفاخر از هر کسی زشت است و مجازات سنگینی را به دنبال دارد و از فقیر تکبر بدتر است؛ زیرا این شخص از نظر روحی و روانی بیمار است که در عین فقر دست از تکبر برنمیدارد.
به سخن دیگر، خطر شیطانی شدن تنها برای ثروتمند نیست؛ بلکه شیطان حتی میتواند فقر را ابزاری برای تسلط خود قرار دهد و به بیماری تکبری که خود گرفتار آن است مبتلا کند.
همچنین از این روایت به دست میآید که تکبر و تفاخر اختصاص به ثروتمند و قدرتمند ندارد بلکه بیماری فراگیری است که حتی فقیر نیز به آن دچار میشود
فقر فقیر همان گونه که نباید او را به گدایی بکشاند و متکدی کند و از دایره تعفف و عفت خارج سازد (بقره، آیه 273) همچنین نباید موجب شود به خاطر ثروت در برابر ثروتمند فروتنی کند؛ چرا که این فروتنی همانند تواضع در برابر متکبر، نادرست و ناپسند است و موجبات ذلت و خواری شخص را فراهم میآورد. از این رو امام على(ع) به فقیران هشدار میدهد که در آزمون فقر، شکست نخورند و به رفتاری ذلیلانه کشیده نشوند: مَن أَتى غَنیا فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دینِهِ؛ هر كس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع كند دو سوم دینش از بین برود. (نهجالبلاغه، حكمت 228)
ثروت مانند چیزهای دیگر مستی میآورد و انسان را از حالت اعتدال بیرون میبرد؛ چنانکه شراب با عقل آدمی این کار را میکند.
بنابراین انسان باید مراقب باشد که در مستی ثروت گرفتار نشود. از این رو آن را آزمونی سخت برای بشر دانستهاند. امام على(ع) میفرماید: ینبَغى لِلعاقِلِ اَن یحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ وَ سُكرِ القُدرَةِ، وَ سُكرِ العِلمِ، وَ سُكرِ المَدحِ وَ سُكرِ الشَّبابِ، فَاِنَّ لِكُلِّ ذالِكَ ریاحا خَبیثَةً تَسلُبُ العَقلَ وَ تَستَخِفُّ الوَقارَ؛ سزاوار است كه عاقل، از مستى ثروت، قدرت، دانش، ستایش و مستى جوانى بپرهیزد، چرا كه هر یك را بادهاى پلیدى است كه عقل را نابود مىكند و وقار و هیبت را كم مىنماید. (غررالحكم، ح 10948)
ثروت سنگدلی میآورد و انسان عاقل باید هوشیار باشد که ثروت او را به این بلا مبتلا نسازد و با انفاق و صدقات و پرداخت واجبات و حقوق مالی، خود را از این بلای سخت رهایی بخشد.
امام صادق(ع) در این زمینه به ثروتمند هشدار میدهد و میفرماید: اَوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِلى مُوسى یا مُوسى لا تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمالِ وَ لا تَدَعْ ذِكْرى عَلى كُلِّ حالٍ فَاِنَّ كَثْرَةَ الْمالِ تُنْسِى الذُّنوبَ وَ اِنَّ تَرْكَ ذِكرى یقْسِى الْقُلوبَ؛ خداى عزّوجلّ به موسى(ع) وحى كرد: اى موسى! به زیادى ثروت شاد مشو و در هیچ حالى مرا فراموش مكن، زیرا با زیادى ثروت گناهان فراموش مىشود و از یاد بردن من قساوت قلب مىآورد. (نهج الفصاحه، ح 2783)
امام علی(ع) از بازخواست ثروتمند نسبت به عدم پرداخت تکالیف و واجبات مالی سخن میگوید و میفرماید: إنَّ اللهَ سُبحانَهُ فَرَضَ فی أموالِ الاغنیاء أقواتَ الفُقَراء فَما جاعَ فَقیرُ إلّا بِما مُتِّعَ بِهِ غَنی وَ اللهُ تَعالَی سائِلُهُم عَن ذَلِکَ؛ خداوند سبحان خوراک تهیدستان را در اموال توانگران قرار داده، هیچ فقیری گرسنه نمیماند مگر به واسطه اینکه ثروتمندی از حق او بهرهمند شده و خدا تعالی در این باره از آنان بازخواست میکند.(نهجالبلاغه، حکمت 328)