38 - سالگرد سفر ابدی حاج حسن شایانفر و حاج ابراهیم حاجی محمدزاده: روزگار سرداران جهاد فرهنگی و جنگ نرم ۱۴۰۳/۰۸/۲۸
سالگرد سفر ابدی حاج حسن شایانفر و حاج ابراهیم حاجی محمدزاده:
روزگار سرداران جهاد فرهنگی و جنگ نرم
۱۴۰۳/۰۸/۲۸
روز اول آذر 1395 (روز پس از اربعین آن سال)، در کنار قطعه 72 بهشت زهرا غوغایی بود، همان جایی که مرقد مطهر حضرت امام خمینی رحمه الله علیه در بالای سمت راستش قرار دارد و به وضوح دیده میشود. مراسم خاکسپاری حاج حسن شایانفر سردار معروف و گمنام فرهنگ این سرزمین در حال انجام بود.
خیلیها حضور داشتند از سرداران سپاه و مردان سیاسی تا فرهنگیان و هنرمندان و تا خبرنگاران و اهالی رسانه که از همان مسجد حضرت علی ابن موسی الرضا (علیهالسلام) در نزدیکی منزل مرحوم شایانفر، مراسم را پیگیری کرده بودند، همان جایی که حاج حسن را غسل دادند و به امامت حجتالاسلام سید رضا تقوی بر پیکرش نماز گزاردند.
حالا همه در قطعه 72 بودند، در کنار مرقد مطهر امام، درست بالای سر مزار پسر نوجوان و ناکام حاج حسن که حدود 20 سال داغ او را بر قلبش تحمل کرده بود. از دایی حاج حسن یعنی حجتالاسلام متمسکی درخواست شد که مراسم تلقین را انجام دهد اما گریه امانش را بریده بود و زاری کنان میگفت که چگونه میتوانم برای حسن تلقین انجام دهم...
اما هنوز یک نفر نیامده بود، یکی از دوستان نزدیک و همراهان حاج حسن در مؤسسه کیهان؛ حاج ابراهیم حاجی محمد زاده که بالاخره سراسیمه و نفس زنان رسید. علی رغم دشواری و سختی بسیار، خودش را با اتومبیل شخصی رسانده بود، جمعیت را شکافت و به بالای پیکر حاج حسن رسید...
همه آنهائی که سردار محمد زاده را از نزدیک میشناختند، میدانستند او اصلا اهل تعارف و زیادهگویی نیست و بیپرده و صریح حرفش را میزند. بارها بحثهایش را بر سر مسائل مختلف با حاج حسن دیده بودیم. اما او دست راستش را بالا برد و با بغضی در گلو اما با صدایی رسا گفت شهادت میدهد که حاج حسن شایانفر انسانی صادق و پاک و درستکار و با بصیرت بود.
حاجی محمد زاده از سوز دل میگفت و حاضرین میگریستند. میگفت چقدر باید روزگار بچرخد و بگردد تا مردی مانند شایانفر به میدان بیاید.
رابطه حاج حسن شایانفر و سردار محمد زاده، خیلی عجیب بود، هر دو در میدان مجاهده فرهنگی و جنگ نرم کارهایی کارستان انجام داده بودند، هر دو از نسل اول دفتر سیاسی سپاه پاسداران و هر دو سخت مورد خشم و کینه دشمنان اسلام و انقلاب بودند، هر دو عاشقانه برای دین و مملکت و نسل جوان کار کردند و هر دو در روز 29 ماه آبان اما به فاصله 3 سال، به دیار باقی پرکشیدند.
از سالهای سخت دهه 60 تا کیهان دهه 70
حاج حسن شایانفر از همان ایام سخت دهه 60 و اوج ترورهای وحشیانه گروهکها به خصوص تروریستهای موسوم به مجاهدین خلق (منافقین) به زندانها رفت و آمد داشت و در کنار یار و رفیق دیرین خود حاج حسین شریعتمداری، شبانهروز تلاش کرد تا جوانان فریبخورده و قربانی گروهکها را ابتدا از فجایعشان آگاه ساخته و بعد به راه اسلام و انقلاب بازگرداند و خدا گواه است که چه جوانانی را به مسیر درست و انسانی آورد و بعضا از آنها افرادی در خدمت انقلاب و اسلام ساخت.
او آگاه ساختن جوانان را پس از سالهای دهه 60 ادامه داد و حتی در همین اواخر زندگی پربرکتش بارها تاکید داشت که بسیار در مسئله آگاهی نسل جوان که در معرض رگبار افکار دشمنان انقلاب و اسلام قرار دارد، عقب هستیم و کارهای نیمه تمام زیادی بردوش داریم.
حاج حسن جوّ فرهنگی و رسانهای جعلی ایجاد شده از خارج و داخل را عامل اصلی انحراف جوانان میدانست و از همین روی از همان دهه 60 در دفتر سیاسی سپاه به رصد فضای رسانهای پرداخت و در این مسیر، به تهیه جزوههای روشنگر و افشاگر متعددی همت گمارد که چراغ راه بسیاری از جمله برخی مسئولین گردید.
سرانجام از اوایل دهه 70 همراه حاج حسین شریعتمداری به کیهان آمد و فصلی نوین و پربار در این نشریه پرتیراژ و قدیمی گشود. برپایی دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان و جمعآوری و تدوین همه دانستهها و تجربیات سالهای سالش درباره دشمنان فرهنگی و سیاسی این سرزمین را (که پس از سالها گریز از کشور، اینک سر برآورده بودند و تحت عنوان روشنفکر و نخبه و مغزهای سیاسی باز میگشتند) با تحقیقات و پژوهشهای جدید و تکمیلی جمعآوری کرد، نسل جوان پژوهشگر را در این دفتر گرد آورد، راه و چاه را به آنها آموخت و از مجموع همه این داشتهها، 60 جلد کتاب تحت عنوان «نیمه پنهان» و 5 جلد هم از رازهای تشکیلات روتاری به نام «معماران تباهی» منتشر کرد که هنوز در میان کتابهایی از این دست، بینظیر یا حداقل کم نظیر به نظر میرسند.
و در کنار این کتابها دهها جلسه سخنرانی در مراکز مختلف دینی و علمی از جمله دانشگاهها و حوزهها و جلسات پر شور پرسش و پاسخ برگزار نمود و عجیب آنکه در همان جلسات هم کمتر حاج حسن را میشناختند و یا از اسم و رسمش مطلع بودند، تنها میدانستند که از کیهان آمده و به شبهات پاسخ میدهد!!
دفتر پژوهشها؛ یادگاری در یکی دو اتاق
شگفت آنکه نام حاج حسن شایانفر را بر هیچیک از آن کتابها نمیبینیم! و اگر فقط در لابلای برخی از مقدمهها، اسمش را نمیآوردند، هیچ کس متوجه نمیشد که شایانفری هم در این مجموعه کتاب، دستی داشته است! واقعا اگر کسی از نزدیک او و دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان را ندیده بود، تصور میکرد حداقل یک ساختمان چندین طبقه با امکانات فراوان و دهها نویسنده و پژوهشگر، چنان مجموعه وزینی را میتواند انتشار دهد و هرگز تصور نمیکرد که همه این دفتر پژوهشها، شامل دو اتاق (یکی از آنها به عنوان دفتر خود حاج حسن آن قدر محدود بود که کتاب و کاغذ و دفتر از سر و روی آن بالا میرفت!) به همراه یکی دو جوان علاقهمند پرورش یافته در مکتب حاجی و یک کتابخانه کوچک بود که اغلب حاج ابراهیم حاجیمحمدزاده در آن به تحقیق و نوشتن مشغول بود.
حاج ابراهیم، به طور انحصاری و تخصصی برروی سخنان حضرت امام کار و تحقیق میکرد و هر وقت او را میدیدیم، چند جلد از کتابهای «صحیفه نور» را زیر بغل یا روی میزش داشت. هر وقت او را میدیدیم، جمله یا فرمایشی از امام را که به تازگی عمق دیگری از آن را یافته بود، نقل میکرد، آن هم نه به گونه سخنرانی یا انشائی بلکه با تمام وجود و عشقی که به امام داشت، جملات را چندین بار با تاکید و صدای بلند تکرار میکرد تا ما را شیرفهم کند.
یکی از آن ایامی که به تشدید بیماری و بستری شدنش انجامید، مثل همیشه بدون خبر به اتاق آمد و بیمقدمهچینی گفت که کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از امام را حتماً باید بخوانید و اگر نخوانید، نمیتوانید انقلاب و رهبری امام را بفهمید.
از دفتر سیاسی تا خاطره نگاری جنگ
او بنیانگذار دفتر سیاسی سپاه بود که نقشی عظیم در گسترش فرهنگ سیاسی انقلاب داشت و در دهه 1360 به معتبرترین تشکیلات تحلیل سیاسی کشور تبدیل گردید. حاجی محمد زاده با نگرانی که از تحریف تاریخ جنگ وجود داشت از خرداد 1360، بخش جمعآوری خاطرات جنگ را در سپاه برعهده گرفت. تهیه هزاران ساعت صوت جلسات، طرح ریزی و هدایت مصاحبه با فرماندهان یگانها و مقادیر زیادی اسناد و منابع به جای مانده از دوران دفاع مقدس، جذب و آموزش و سازماندهی و به کارگیری حدود ۲۰۰ راوی و تاریخ نگار صحنه نبرد، حاصل تلاشهای سردار محمدزاده و یارانش بود.
این مجاهدتها در سپاه برای راهاندازی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، مجموعه بینظیری از اسناد، صوتها و تصاویری ناب از صحنههای نبرد در ۸ سال دفاع مقدس حاصل آورد که در مقیاس خود از بسیاری تحریفات سالهای دفاع مقدس جلوگیری کرد.
حاجی محمد زاده کمی قبل از انتخابات سال 1384 بود که تصمیم گرفت در کیهان مستقر شود و جلسات مطالعه صحیفه امام را برای آشنایی نسل جدید با خط امام راهاندازی کند. کاری که تا آخرین روزها در کیهان به آن مشغول و ثمرهاش انتشار چندین مقاله و تربیت شاگردان متعدد بود.
حاج ابراهیم یکی از قدیمیهای انقلاب به شمار میرفت و سالهای متعددی پیش از پیروزی انقلاب را در مبارزه علیه رژیم شاه گذرانده بود. از همین روی مرحوم شایانفر توصیه کرده بود خاطرات حاج ابراهیم را ضبط کرده و مکتوب نماییم که بسیاری از ناگفتههای انقلاب را در سینه دارد. برایمان روشن نبود که این خاطرات چقدر میتواند گوشههای پنهان انقلاب را بنمایاند و خود حاجی محمدزاده هم به سختی درباره آنها سخن میگفت، چنانکه هرگاه دستگاه ضبط را میدید، سریع از اتاق خارج میشد اما سرانجام بهطور دوستانه و بدون ضبط کردن، موفق شدیم حداقل بهطور شفاهی بخشی از زندگی پر فراز و نشیب او را به عنوان یکی از سابقون انقلاب بشنویم. خاطرات حاجی محمدزاده خیلی فراتر از روزهای بعد از انقلاب بود. او سینهای مملو از ناگفتهها و نانمودهها از سالهای دور داشت.
به شدت با مظاهر غرب مخالف بود و بسیار بر بیانات امام در این زمینه تأکید داشت و مکرراً آنها را برایمان نقل میکرد. روزهای آخر، این فرمایش امام را بارها برایمان خواند:
«من فکر میکردم که اگر ما بتوانیم یک دیواری مثل دیوار چین بین شرق و غرب بکشیم، بین ممالک اسلامی و چه (غرب) بکشیم، دیوار زمینی و هوائی که مملکت ما از دست آنها نجات پیدا کند، و ترقیاتشان را هم ما عذرش را بخواهیم، به نفع ما بیشتر است. حتی آنهائی که به اسم «ترقی» به ما میدهند.»