۶۵۵ - خاطره ای از بازگشت پیکر مطهر هشت تن از شهدای مدافع حرم : میهمانان فاطمیه ۱۴۰۳/۰۹/۱۳
خاطره ای از بازگشت پیکر مطهر هشت تن از شهدای مدافع حرم :
میهمانان فاطمیه
۱۴۰۳/۰۹/۱۳
کامران پورعباس
7 آذر 1402، اداره ایثارگران کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیهای از شناسایی و بازگشت پیکر مطهر هشت تن از شهدای مدافع حرم به میهن اسلامی خبر داد. اسامی شهدای والامقام به این شرح بود: شهید سید مهدی ذاکرحسینی از تهران، شهید علی آقاعبداللهی از تهران، شهید حسن اکبری از تهران، شهید سید مصطفی صادقی از تهران، شهید رضا عباسی از کرمانشاه، شهید غلامعلی تولی از گرگان، شهید محمدرضا یعقوبی کیاسه از گیلان و شهید الیاس چگینی از قزوین.
پیکرهای مطهر شهدا بعد از چند روز به زادگاههایشان در استانهای مختلف کشور منتقل و تشییع و خاکسپاری شدند. اعلام خبر شناسایی این شهدای مدافع حرم و تمام مراسم آنها در مشهد و تهران و زادگاههایشان و در نهایت خاکسپاریها و در خاک آرمیدنهایشان، همگی در ایام فاطمیه انجام شد.
یادی میکنیم از این هشت شهید مدافع حرم که الحق میهمانان عزیز و گرامی فاطمیه بودند.
***
شهید سید مصطفی صادقی
شهید مدافع حرم کربلایی سید مصطفی صادقی در سال 1359 در تهران متولد شد. سید مصطفی ابتدا در صنایع مهماتسازی و سپس در شرکت ایران خودرو مشغول به کار و پس از اخذ مدرک کارشناسی در سازمان انرژی اتمی ایران مشغول به خدمت شد. سید مصطفی همزمان با اشتغال در رشته مدیریت تکنولوژی دانشگاه آزاد اسلامی تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1393 موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شد. شهید والامقام مقارن با کار و تحصیل در سنگر بسیج و کارهای جهادی بسیار فعال بود.
سید مصطفی بسیار مؤمن و متدین بود و از سالها قبل از سن تکلیف اهل نماز و روزه بود و از همان کودکی علاقه خاصی به شرکت کردن در هیئتهای مذهبی داشت از همین رو خیلی زود با اهلبیت(ع) و فرهنگ شهادت انس و الفت گرفت.
در سالی که داخل رآکتورها بتن ریختند، سیدمصطفی و تعدادی از دوستانش به شدت ناراحت و بیقرار شدند. سید مصطفی در سال ۱۳۹۴ عزم جهاد کرد و از پدر کسب اجازه نمود. پدر راضی نبود، اما جالب است بدانید صدیقهسادات دختر شش ساله شهید، وساطت کرد و پدر رضایت داد؛ حسینی و زینبی و عاشورایی بودن کودک خردسال بسیار حیرتانگیز و افتخارآفرین است. شرح این ماجرا به این صورت است که صدیقهسادات به پدربزرگ اطلاع میدهد که بابا مصطفی برای رفتن به سوریه نذر کرده و از خانه در اسلامشهر تا جمکران پیاده رفته است و از پدربزرگ میخواهد تا اجازه رفتن به سوریه را بدهد. پدر شهید هم که اصرارها و صحبتهای نوه عزیزش را میشنود، قبول کرده و رضایت میدهد که سید مصطفی مدافع حرم حضرت زینب(س) شود.
مهمترین دلیل رفتنش ایمان و اعتقاداتش بود. میگفت: دفاع از حرم بر منِ مسلمان شیعه واجب است. همچنین میگفت: خانم زینب(س) آنجا تنهاست، ما اگر مسلمان واقعی هستیم نباید ایشان را تنها بگذاریم.
ولایتمداری، امام حسینی بودن و هیئتی بودن و عشق و ارادت عمیق به ولایتفقیه از ویژگیهای بارز شهید صادقی بود.
سید مصطفی پس از طی دورههای آموزشی متعدد نظامی و آمادگی کامل در اسفندماه 1394 به مدت سه ماه برای شرکت در جبهۀ مبارزه با داعش و گروههای تکفیری و دفاع از حرم حضرت زینب(س) اعزام گردید و پس از این مدت به کشور بازگشت و تنها نه روز از مرخصی خود استفاده کرد و مجدداً به جبهه مقاومت در سوریه بازگشت و تا 45 روز در مأموریت بود. سید مصطفی برای سومین بار در 25/12/1395 به سوریه اعزام و در تاریخ 16/03/1396 مصادف با یازدهم ماه مبارک رمضان در وقت افطار در حماء به دست تکفیریهای جنایتکار به درجه رفیع شهادت نایل آمد و شد اولین و تنها شهید مدافع حرمِ سازمان انرژی اتمی.
وی در حالی به شهادت رسید که 37 سال داشت و دخترش صدیقهسادات 7 ساله و دختر دیگرش مطهرهسادات 4 ساله بود.
پس از شهادت این شهید والامقام بود که یک عکس نظر همه را به خود جلب کرد و در فضای مجازی پربازدید شد؛ عکسی که در آن دو دختر خردسالش در حالی که چادرهای زیبا و کوچکشان را سر کردهاند، پاهای شهید را گرفتهاند که نرود؛ عکسی بسیار شورانگیز و پر رمز و راز.
دستنوشتهای از شهید صادقی هم وجود دارد که مکمل این عکس است.شهید عزیز با دستخط خویش این بیت را نوشته بود:«نرخ رفتن به سوریه چند است؟/قدر دل کندن از دو فرزند است».
پس از تفحص و کشف پیکر شهید صادقی در سال 1402، دخترهایش که 13 ساله و 10 ساله شده بودند، به سرعت راهی معراج شهدای تهران میشوند تا پیکرش را در آغوش بگیرند. باقیمانده پیکر پدر کفنپوش شده و حالا در آغوش دختران برومندی است که شش سال پیش پاهایش را در آغوش میگرفتند تا دیرتر برود و بیشتر پدر را ببینند. یکی از دخترها آرام نمیگیرد و از مسئولان معراج شهدا میخواهد که کفن پدر را باز کنند تا استخوانها ر اببیند و صحت خوابش معلوم شود. دختر شهید صادقی خواب دیده بود که پیکر پدر سوخته و استخوانها نیمهسوخته شدهاند. به خاطر اصرار دختر شهید، کفن کمی باز میشود و بخشی از استخوان نیمهسوخته شهید در دستان فرزند و مادرش جای میگیرد و اینگونه آخرین وداع آنان رقم میخورد. فرزند زهرای اطهر همچون جدهاش با بدن سوخته به دیدار حضرت مادر شتافت.
خانواده شهید صادقی در قطعه 50 بهشت زهرا مزار نمادینی برای شهیدشان بر پا کرده بودند که بر سنگ مزار
نیز عبارت شهید جاویدالاثر را ننوشته بودند و مزار همچون مزار شهدای تفحص شده بود و سالها بر سر این مزار حاضر میشدند و با روح مطهر شهید صادقی درد و دل کرده و زیارت شهید عزیزشان را انجام میدادند. پس از کشف پیکر شهدای خان طومان، پیکر سید مصطفی در همین مزار آرام گرفت.
شهید سید مهدی ذاکر حسینی
شهید مدافع حرم سید مهدی ذاکر حسینی در سال 1363 در تهران متولد شد.
دیپلم فنی مکانیک داشت و وقتی به سپاه رفت در کار مکانیک خودروها مشغول شد.(بعدا ادامه تحصیل داد و کارشناسی حقوق گرفت) بعدها از طریق نیروی زمینی سپاه به بخش تکاوری رفت و دورهها را با موفقیت گذراند و چندبار لوح و جایزه گرفت. دو بار در سطح لشکر
محمد رسولالله(ص) به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شد.
اولین بار سال ۱۳۹۳ بحث اعزامش به سوریه پیش آمد که چهار بار اعزام داشت و بارها مجروح شد.
شهید مهدی ذاکرحسینی از تکاوران بسیار شجاع لشکر عملیاتی 27 حضرت محمد رسولالله(ص) و از بسیجیان پایگاه خاتمالانبیا(ص) ناحیه مقاومت قدس بود. وی در 26 خرداد 1395 در حومه شهر حلب سوریه بر اثر موشکباران دشمن، در 31 سالگی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
فرمانده آقا مهدی، شهید حسین اسداللهی در مستندی اذعان میکند شهید ذاکر حسینی سر نترسی داشت و بین داوطلبان داوطلب بود و هر وقت از مهدی میخواستم کاری را انجام بدهد، نه نمیآورد. در پرخطرترین مأموریتها مهدی همیشه دستش بالا بود و بین نیروهایم خیلی خاص بود. شهید اسداللهی از شهادت مهدی خیلی ناراحت بود و میگفت یکی از بهترین نیروهایم را از دست دادم.
در وصیتنامه شهید ذاکر حسینی آمده است:«کارهایتان را خالصانه برای خداوند انجام دهید و از ریا بپرهیزید. ما شیعه هستیم و باید ظلمستیز بوده و از مظلوم دفاع کنیم. وظیفه همه مسلمانان و شیعیان است که در هر جای دنیا که صدای مظلومی را شنیدند به آنجا بروند و از حقوق مظلومان و اهلبیت دفاع کنند چراکه دفاع از مظلوم حد و مرز نمیشناسد و اسلام مرز ندارد. باید برای گرفتن حق مظلوم جنگید و این جنگ ان شاء الله به قیام آقا حضرت مهدی(عج) وصل میشود. شهدای این جنگ، شهدای خاص هستند.
همیشه پشتیبان ولیفقیه خود باشید و از رهنمودهای ولایتفقیه تبعیت کنید....
پدر و مادر عزیزم. من فدایی و غلام حضرت زینب هستم و از آنجا که دوست ندارم در رختخواب از دنیا بروم و آرزویم شهادت است، تا جان در بدن دارم از حرم آن حضرت دفاع خواهم کرد.»
شهید علی آقاعبداللهی
شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی در سال 1369 در تهران به دنیا آمد.
از کودکی با بچه محلهایش به مسجد و هیئتهای مذهبی رفت وآمد داشت. عضو بسیج بود و در ناحیه سلمان، شهید محلاتی و نازیآباد فعالیت میکرد.
در فتنه۸۸ حضور فعالی داشت و آن طور که دوستانش میگویند، خیلی شجاعانه با اغتشاشگرها برخورد کرده بود.
کاردانی رشته الکترونیک خود را از دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری گرفت و بلافاصله پس از اتمام تحصیل در سال 1390 به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن یک دوره یکساله در دانشگاه امام حسین(علیهالسلام) در سپاه انصار مشغول خدمت شد.
صفات بارز اخلاقیاش عبارت بودند از: مؤمن، مهربان، دلسوز، خوشاخلاق، خندهرو، شوخطبع، دست و دلباز، خلوصنیت در انجام وظایف دینی و امور خیر، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوری اسلامی ایران و اصل ولایتفقیه، آگاه و بصیر نسبت به امور سیاسی جامعه، غیرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنین خانواده، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهدای گمنام، ارادت خاص و ویژه به حضرت زهرا(سلام الله علیها)، شرکت در مراسمات مذهبی به خصوص هیئتهای بزرگوارانی چون حاج منصور ارضی و حاج محمد طاهری، عشق به زیارت کربلا و مشهد مقدس و...
محمد علی آقاعبداللهی پدر شهید اوایل انقلاب عضو کمیته بود و در درگیری با منافقین جانباز هم شده بود. بعدها کارمند مجلس شد و چند سالی است که بازنشسته شده است.
پدر گرامی شهید ماجرای مدافع حرم شدنش را چنین بازگو میکند: وقتی که بحث رفتنش جدی شد، من به او گفتم: تکلیف زن و بچهات چه میشود؟ پاسخی به من داد که دیگر نتوانستم بیشتر از این اصرار کنم. گفت: دوستانم شهیدان فرامرزی و عبدالله باقری هر کدام دو، سه بچه داشتند و با این وجود رفتند. در ضمن ما که ادعا داریم اگر در عاشورا بودیم امام حسین(ع) را یاری میکردیم، الان هم باید اهلبیت را یاری دهیم و از حریمشان دفاع کنیم. مقابل استدلالهایش جوابی نداشتم و از طرفی مادر و همسرش هم راضی شده بودند. بنابراین دیگر حرفی نزدم و پسرم در تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۹۴ اعزام شد.
امیرحسین تنها یادگار شهید در هنگام اعزامش یکساله بود.
پس از دو سال پیگیری در 22 آذرماه 94 به سوریه اعزام میشود و چون تخصص مخابرات داشت، قرار میشود در همین واحد خدمت کند. اما روح بیقرارش باعث میشود با اصرار از مسئولان تقاضای اعزام به مناطق عملیاتی را بکند. 31 روز پس از اعزام در 23 دی 1394 در منطقه خالدیه خانطومان به درجه رفیع شهادت نایل شد در حالی که 25 ساله بود.
علی آقاعبداللهی در ۲۳ دی ماه ۹۴ در سوریه شهید شد، اما رفتنش به جبهه دفاع از حرم اواخر آذرماه بود. آذرماه رفت و آذرماه برگشت. آن زمان که میرفت ایام فاطمیه بود و برگشتنش هم در ایام فاطمیه تحقق یافت. شهید ارادت خاصی به اهلبیت(ع) مخصوصاً حضرت زهرا(س) داشت. حالا هم که میبینیم در ایام فاطمیه رفته و در ایام فاطمیه برگشته است.
پدر معزز شهید خاطرهای تأملبرانگیز نقل کرده است: قبل از حمله تروریستی داعش به مجلس شورای اسلامی، یکی از همکارانم من را سرزنش کرد که چرا فرزند خود را به سوریه فرستادی؛ اما پس از این حادثه، از من عذرخواهی کرد و گفت که وقتی داعش به مجلس شورای اسلامی حمله کرد، من تازه فهمیدم که مدافعان حرم برای چه به مقابله با تکفیریها در کشورهای دیگر رفتند و اینکه در واقع هدف از حضور داعش در کشورهای همسایه ما، هدف قرار دادن جمهوری اسلامی ایران است.
در وصیتنامه شهید علی آقاعبداللهی میخوانیم:«هدف بنده از این مأموریت لبیک گفتن به شعار نحن عباسک یا زینب میباشد و دیگری خوشحالی خانوادههای مسلمان که میدانم خوشحالی خانواده خودم را در پی دارد، میباشد و نابودی کفار زمان انشاءالله و در آخر توفیق شهادت.خواسته من از شما این است که لحظهای از ولایت و خط رهبری جدا نشوید زیرا دشمن امروزه همین را میخواهد و تلاش به این دارد. به واجبات توجه بیشتری داشته باشید و لحظهای از وجود خداوند و الطاف او غافل نشوید.»
شهید حسن اکبری
شهید مدافع حرم حسن اکبری در ۲۴ خرداد ۱۳۴۹ در جنوب شهر تهران در محله هاشمی فعلی و در خانوادهای مذهبی و پرجمعیت چشم به جهان گشود. پدر و مادرش با زحمت فراوان و با کسب روزی حلال مشغول بزرگکردن ۱۰ فرزندشان بودند؛ پدر و مادر قدکشیدن فرزندان را هر روز در کنار انواع مشکلات میدیدند تا اینکه در سال ۱۳۵۹ جنگ تحمیلی شروع شد.
اولین حضور حسن اکبری در جبهه، مخفیانه و بدون اطلاع والدین و در نوجوانی اتفاق افتاد. حسن اکبری طی حضور چندباره در جبهه، به درجه رفیع جانبازی نایل آمد و جانباز ۵۵ درصد شد. برادر دیگرش نیز جانباز ۲۵ درصد است.
در طول جنگ تحمیلی، حسن اکبری در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استخدام شد و دورههای تکاوری، چتربازی، جنگهای چریکی، اسلحهشناسی و خنثیسازی بمب و انواع مینها را آموخت. سپس در دانشگاه امام حسین(ع) با درجه استادی مشغول به تدریس دانشجویان در رشته دافوس شد.
به خاطر عوارض جانبازی خیلی درد میکشید، اما خودش را شاد و سرحال نشان میداد. گاهی وقتها پیش میآمد که بیشتر از یک ماه در بیمارستان بستری بود که در آن ایام به بیماران هم روحیه میداد. گاهی چند ماه متوالی در بیمارستان بستری میشد.
این شهید شهریور سال ۱۳۹۵ جهت خنثیسازی بمبهای بهجامانده از داعش و پاکسازی شهرهای آزادشده سوریه به آن کشور اعزام شد. دو ماه از اعزامش به سوریه نگذشته بود که به خاطر اصابت ترکش به پایش مجروح شد و حدود ۱۰ روز در بیمارستان حلب سوریه بستری شد. پس از بازگشت به تهران، در بیمارستان خاتمالانبیا نیز یک هفته بستری شد. پس از چند هفته کاملاً بهبود یافت و به دانشگاه و محلکار برگشت اما هر روز غمِ جاماندن از قافله شهدا برای او سختتر میشد.
حاج حسن اکبری برای بار دوم با غسل شهادت عازم سوریه شود و بامداد ۲۰ آذر ۱۳۹۵ که با همرزمانش در حال پاکسازی منطقه تدمر در حومه شهر حلب بود، مورد اصابت چندین گلوله توپ داعش قرار گرفت و به شهادت رسید. در وصیتنامه شهید حسن اکبری تأکید شده است:«در نماز اولوقت کوشا و در نمازهای جماعت با جدیت شرکت کنید. با وحدت و اطاعت از مقام رهبری و پیروی از دستورات اسلام و پاسداری جدی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن، توطئههای استکبار را خنثی و نقش بر آب کنید. به مادر احترام و تکریم کنید زیرا چنانچه دنیا و آخرت را میخواهید، باید چنین کنید.»
شهید الیاس چگینی
شهید مدافع حرم الیاس چگینی، سال ۱۳۵۳ در روستای امیرآبادنو در شهرستان بوئین زهرا واقع در استان قزوین متولد شد و از همان ابتدا روش و منشاش متفاوت از دیگران بود. به دلایلی همچون احترامی که به بزرگترها میگذاشت، محبت و شوخیها و آرامش و سادهزیستی، رعایت نماز اول وقت، حضور در مسجد، نشان داد که لایق شهادت است. بیشتر مطالعاتش قرآن و مرور رساله بود و بر آن مداومت داشت. گاهی هم نهجالبلاغه را میخواند و مطالعاتش درجهت تقویت و تکمیل بنیانهای فکری و اعتقادی بود.
وی مردی خندهرو، شوخطبع، پرهیجان، پرهیاهو و در عین حال صاف و زلال بود. بعد از خدمت سربازی که وارد سپاه شد، سربهزیری، متانت، وقار و کمحرفی از ویژگیهایش گردید. شجاعتش هم خیلی زیاد بود چون ایمان خیلی بالایی داشت. در فتنه 1388 به صورت داوطلبانه رفت تا برای مقابله با عوامل فتنه حضور داشته باشد. در عملیات مقابله با پژاک در شمال غرب کشور نیز شرکت کرد.
الیاس چگینی در 21 آبان 1394 در لباس پاسداری سپاه صاحبالامر(عج) استان قزوین و در کسوت یک رزمنده تیربارچی به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شد و در چهارم آذر براثر برخورد با تلههای انفجاری دشمن در شهر حلب به همراه شهید حمید سیاهکالی مرادی و شهید زکریا شیری به شهادت رسید. پیکر مطهر شهیدان سیاهکالی مرادی و شیری به میهن بازگشت اما پیکر مطهر شهید چگینی سالها بعد کشف شد.
الیاس چگینی در سن 41 سالگی به شهادت رسید در حالی که دارای دو فرزند بود که در زمان شهادتش، فاطمه ۹ ساله و محمد ۳ ساله بودند.
خانم مریم چگینی خواهر شهید میگوید: الیاس همیشه تأکید داشت پیرو ولایت فقیه باشیم و به بانوان هم سفارش میکرد حجاب خود را همواره حفظ کنند. این سیره همه شهدا چه در ایام دفاع مقدس و چه اینک در میان شهدای مدافع حرم دنبال و نسل به نسل انتقال داده میشود.
در وصیتنامه شهید چگینی تصریح شده است:«بار خدایا همه ما را در این سرای فانی از دوستداران اهلبیت(ع) و در سرای آخرت از همراهان اهلبیت(ع) قرار بده و از همه برادران و خواهرانم و به خصوص از خانوادهام تقاضا دارم همیشه پیرو خط ولایتفقیه باشید.»
شهید رضا عباسی
شهید مدافع حرم رضا عباسی، سال ۱۳۵۸ در شهرستان صحنه به دنیا آمد و دوران کودکیاش در زیر آتش توپخانهها و موشکباران جبهه غرب در دوران دفاع مقدس سپری شد.
وی پس از پایان تحصیلاتش به خدمت مقدس سربازی فرا خوانده شد که به مدت دو سال در مناطق مرزی زاهدان سربازی خود را سپری کرد و درگیریهای متعدد نیز با اشرار داشت.
این شهید بزرگوار پس از اتمام خدمت سربازی به حرفه مکانیکی مشغول شد و همزمان در پایگاههای بسیج محله فعالیت داشت. یکی از ویژگیهای بارز اخلاقی شهید، کمک به فقرا و نیازمندان بود بهگونهای که نیمی از درآمد خود را به فقرا و نیازمندان میداد.
بعد از ظهور داعش در منطقه و دیدن جنایات فجیع این گروه تروریستی، خود را مکلف به دفاع از حرم اهلبیت(ع) دانست و پس از گذراندن دورههای آموزشی لازم برای نبرد با کفار دواطلبانه عازم سوریه شد.
وی علت رفتنش را اینگونه بیان کرد: همان گونه که تمام کفار از سراسر دنیا علیه مسلمانان سوریه و عراق جمع شدند، ما نیز نمیتوانیم بیتفاوت باشیم و نظارهگر سربریدن مظلومان باشیم. نمیگذاریم بار دیگر حضرت زینب(س) به اسارت گرفته شود.
سرانجام پس از دو سال انتظار برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) و مقابله با کفار عازم سوریه شد و زمستان سال ۱۳۹۴ در منطقه خانطومان حلب پس از رشادتهای بسیار بهدرجه رفیع شهادت نایل آمد.
شهید رضا عباسی هفتمین شهید مدافع حرم از استان کرمانشاه به عنوان شهید شاخص اصناف کشور در سال ۱۴۰۱ انتخاب شد.
همسر گرامی شهید عباسی درباره علوی و فاطمی بودنِ زندگیشان اظهار کرد: الگوی زندگی مشترک ما از همان ابتدا برگرفته از زندگی امیرالمؤمنین(ع) و حضرت فاطمه(س) بود و تا زمان شهادت این الگوبرداری ادامه یافت.
وی در مورد ولایتمداری شهید عباسی گفت: وی در بخشی از وصیتنامه خود بیان کرد که جدایی از رهبری جدایی از امام حسین(ع) و اهلبیت(ع) است.
شهید رضا عباسی از اخلاق حسنه و نیکویی برخوردار بود، چنانچه مهماننوازی و خوش اخلاقی او در میان اقوام و دوستانش زبانزد بود. ایشان از طعام شبهناک جداً خودداری میکرد و حلال و حرام را در تمامی مسائل زندگی رعایت میکرد.
پرهیز از ریا، نماز اول وقت و کمک به فقرا و دوری از تجملات و اسراف از دیگر ویژگیهایش بود.
نسبت به فقرا، نیازمندان و جوانانی که توان مالی برای ازدواج نداشتند، بیتفاوت نبود و به صورت پنهانی و مخلصانه به آنها کمک میکرد.
همواره در خدمت پدر و مادر گرامیاش بود و اوامر آنها را بر کارهای شخصی خود مقدم میداشت.
عشق به اهلبیت و توجه به برگزاری مراسمات مذهبی از دیگر خصوصیاتش بود و پرچم ابوالفضلالعباس(ع) را به دوش خود داشت و نوحهسرایی میکرد.
شهید غلامعلی تولی
شهید مدافع حرم غلامعلی تولی نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان است که اهل روستای یورت زینل از توابع بخش مرکزی گالیکش و ساکن شهرستان گنبدکاووس بود.
وقتی پای صحبت مادر شهید تولی مینشینی، آنچه از فرزند شهیدش بر زبان میآورد فقط صداقت و مهربانی وی است. وی تأکید دارد که فرزندانش را با لقمه حلال بزرگ کرده است و میگوید: دارای 5 فرزند بودم، 4 پسر و یک دختر. بچهها خیلی کوچک بودند که پدرشان از دنیا رفت و من با کار کشاورزی این فرزندان را بزرگ کردم. غلامعلی فرزند چهارمم بود.
ما در روستای یورت زینل از روستاهای شهرستان گالیکش زندگی میکردیم. شهید در دوران کودکی گوسفندان را به چرا میبرد. من با سختی فرزندان را بزرگ کردهام. او خیلی مهربان و باخدا بود. همیشه به من سر میزد و دستپر میآمد.
وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد، شهید تولی به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت.
همسر گرامی شهید تعریف میکند: شهید با اینکه سن کمی داشت مرتب به جبهه میرفت تا اینکه رسماً برای گذراندن خدمت سربازی عازم جبهه شد.
بعد از گذران خدمت سربازی، من و شهید تولی در سال 1365 باهم ازدواج کردیم. سپس در سپاه شهرستان مینودشت و بعداً در تیپ ۶۰ زرهی عمار یاسر گنبد مشغول به کار شد. حاصل ازدواج ما سه فرزند است.
همسر شهید در ادامه از ارتباط بسیار عاشقانهای که باهمسرش داشته میگوید: همسرم وقتی برای مرخصی میآمد جبران همه نبودنهایش را میکرد. هرگز من را با اسم صدا نمیزد. همیشه اسم من عزیز بود و من هم با همین اسم صدایش میکردم. مهربانی، بهترین و شیرینترین هدیهای بود که به من میداد. شیرینترین لحظات عمرم را در کنار شهید گذراندم.
این مجاهد نستوه، در سنگر دفاع از حرم آل الله نیز افتخارآفرینی کرد.
همسر مکرم و معزز شهید تولی ماجرای سوریه رفتنش را چنین شرح میدهد: وقتی ماجرای سوریه پیش آمد و تلویزیون اخبار سوریه را نشان میداد که بچهها در بمباران کشته میشوند و نزدیک است به حرم حضرت زینب(س) اهانت شود، غلامعلی بیاختیار اشک میریخت. طوری میرفت جلوی تلویزیون و دستش را مشت میکرد و به زانویش میزد و میگفت: آقا جان (مقام معظم رهبری) چرا اجازه نمیدهید برویم سوریه؟ اگر برویم فردا جلوی امام حسین(ع) رو سیاه نمیشویم. مادرم میگفت او طوری گریه میکند انگار پدر یا برادرش را از دست داده.
همسرم اصلاً متوجه این نبود مهمانی در خانه است، غرق اخبار تلویزیون میشد. گاهی برای اینکه آرامش کنم، میگفتم حالا مگر با رفتن تو یک نفر چیزی میشود؟ تو تنهائی میتوانی سوریه را نجات دهی؟ میگفت عزیز! من چه بکشم و چه کشته شوم، پیروزم و مقابل امام حسین(ع) سرم بلند است. چرا من باید اینجا در امنیت باشم، اما آنجا به حرم حضرت زینب(س) اهانت شود. با اینکه خدا میداند چقدر به او علاقه داشتم اما وقتی خواست برود نتوانستم مخالفت کنم. خودم هم نمیتوانستم تحمل کنم به حرم دختر پیامبر(ص) اهانت شود.
غلامعلی تولی در 22 اردیبهشت سال 1392 به سوریه اعزام شد و پنج روز بعد در 27 اردیبهشت به شهادت رسید.
شهید محمدرضا یعقوبی
شهید محمدرضا یعقوبی در سال 1344 از دل روستاهای لنگرود گیلان برخاست.
شهید یعقوبی تا پایان جنگ تحمیلی یکی از ارکان مهم در لشکر ۲۵ کربلا و ۱۶ قدس گیلان بود.
او برای حضور رسمی در جبهه و تأثیرگذاری در خط مقدم، لباس پاسداری به تن کرد و با توجه به هوش و ذکاوتی که از وی سراغ میرفت دیری نپایید در واحد اطلاعات عملیات لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد و جانشین شهید حسین املاکی در اطلاعات عملیات بود.
همرزم شهید املاکی و شهید کاوه بود. شهید یعقوبی همیشه در سوریه از خاطرات شهید املاکی میگفت.
این جوان گیلانی در عملیاتهای والفجر۶ و بدر، عملیات قدس، عملیات رمضان، والفجر8 و عملیات والفجر۱۰ حضوری فعال و مؤثر داشت و جانباز هم شد.
بعد از جنگ به عنوان یک نخبه در دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد و مدرک کارشناسی ارشد رشته حقوق را گرفت و وکیل پایه یک دادگستری شد.
محمدرضا همیشه آرزو داشت در جبهه جنگ علیه رژیم صهیونیستی شرکت کند و در آنجا شهید شود. سرانجام هم توسط عمال استکبار و رژیم صهیونیستی(تکفیریها) شهید شد.
شهید یعقوبی در سال 1395 با لباس بسیج عازم دفاع از حرم عقیله بنیهاشم(ع) شد.
شهید یعقوبی از جمله نیروهای فعال و متخصص منطقه و از معدود رزمندگانی بود که شبها تا صبح نیروهای زینبیون، حیدریون، فاطمیون و... را در سنگر نگهبانی همراهی میکرد.
شهید محمدرضا یعقوبی بعد از ۳۳ روز حضور در جبهه مقاومت طی یک عملیات شناسایی توسط تروریستهای تکفیری در نیمه شب ۱۹ رمضان سال ۱۳۹۵ به درجه شهادت نایل آمد.
شهید یعقوبی به دلیل شهادت در شب ضربت خوردن مولا علی(ع) به «شهید لیله القدر» معروف است.
شهید محمدرضا یعقوبی یک فرد موحد، متعهد، عاشق اهلبیت(ع)، اخلاقمدار، صادق و خوشقلب بود.