6053 - روزی نامه های غرب گدای ... ۱۴۰۳/۱۱/۲۸
روزی نامه های غرب گدای ...
۱۴۰۳/۱۱/۲۸
اگر مسئولان هوشمندانه عمل کنند حادثه به بحران تبدیل نمیشود
جنس و شدت حوادث با هم فرق میکند اما در عین این تفاوت، اگر ارادهای برای کنترل و مدیریت آن وجود داشته باشد چه بسا سختترین و پرشدتترین حوادث، با کمترین هزینه و بالعکس، حوادث کوچکتر با وزن کمتر، بالاترین هزینه را برای فرد، سازمان یا یک نظام سیاسی در پی دارد. دو اتفاق در دو مقطع زمانی در کوی دانشگاه تهران افتاد که در یکی دامنه آن به بیرون از محیط دانشگاه کشیده شد و فضای کشور را ملتهب و بحرانی کرد و دیگری که در روز چهارشنبه اتفاق افتاد، با مدیریت مناسب صحنه، نگرانیها را برطرف و آرامش را به محیط دانشجویی برگرداند. این در حالی بود که کسانی با وجود غیر سیاسی بودن قتل مظلومانه یک دانشجو در خیابان پیرامونی کوی دانشگاه در پی سوءاستفاده سیاسی از آن بودند.
حادثهای که روز چهارشنبه در خیابان کارگرشمالی (امیرآباد) افتاد در 18 تیر 1378 به شکل دیگر و البته در بستر یک سناریوی از پیش طراحی شده سیاسی به بهانه توقیف روزنامه سلام رخ داد. اما در حادثه کوی دانشگاه در سال 1378 هم صحنهگردانان سیاسی، هم مسئولین دولتی، هم عناصر دستگیر شده رخنه کرده در میان دانشجویان اهداف دیگری را دنبال میکردند و نه تنها نمیخواستند فضای دانشگاه آرام باشد، بلکه با سخنرانیها و دستورات و هدایتهای خود بر آتش افروخته شده لحظه لحظه میدمیدند.
از افرادی که از قضا معاون سیاسی وزارت کشور بود و انتظار آرام کردن محیط جامعه از او میرفت مصطفی تاجزاده بود. سخنرانی تاجزاده برای دانشجویانی که در عصر روز 19 تیر در مقابل وزارت کشور تجمع کرده بودند، موجب عصبانیت بیشتر دانشجویان شد. تاجزاده در این سخنرانی گفته بود شما چرا آمدهاید اینجا؟ شما چرا درِ وزارت کشور را از جا میکنید؟ اینجا که مال شماست. شما باید جای دیگری بروید و درِ آنجا را بکنید! با این خط هدایتگری تاجزاده بود که 1500 نفر از تجمع کنندگان روبهروی وزارت کشور که غالب آنها دانشجو نبودند با چهار بلندگو و شعارهای تند به سمت خیابان ولیعصر و فلسطین جنوبی حرکت کردند.
کمتر از یک ماه بعد از حادثه کوی دانشگاه یعنی پنجم مردادماه 1378، خاتمی، رئیسجمهوری وقت ایران، در سخنرانی خود در دیدار عمومی با مردم همدان گفت: «بعد از حادثه کوی دانشگاه، شورش پیش آمد. آنچه در تهران پیش آمد، لطمه به امنیت ملی بود؛ تلاشی بود برای برهم زدن آرامش مردم شریف و تخریب اموال عمومی و خصوصی و بالاتر از آن، اهانت به نظام و ارزشهای آن.
آنچه پیش آمد، حادثه سادهای نبود؛ تلاشی بود برای مرزشکنی و برای ابراز کینهتوزی علیه نظام که نه رابطهای با این ملت شریف داشت و نه نسبتی با دانشگاه و دانشگاهیان. حادثه شورش، یک حرکت کور، یک بلوا، یک حرکت ضدامنیتی، با شعارهای منحرفکننده بود. در واقع این شورش، نه تنها یک اقدام ضدامنیتی بود بلکه یک اعلام جنگ بود.»
در حادثه اخیر کوی دانشگاه برخی افراد که در 18 تیر 78 در حلقه نزدیکان رئیسجمهور وقت بودند و آن زمان هیچ نگرانی از زیر سؤال رفتن امنیت کشور نداشتند به یکباره نگران امنیت کشور شدند. یکی از این افراد که با توئیتی خواست نگرانی خود را نشان دهد، محمدعلی ابطحی، مسئول دفتر دولت خاتمی و از دستگیرشدگان فتنه 88 بود. او در یک توئیت پیرامون حادثه کشته شدن این دانشجوی کوی دانشگاه توسط زورگیرها نوشته است:
«فاجعه کشته شدن توسط زورگیران خیابانی که مقتول دانشجو بوده و میتوانسته هر فرد دیگری همباشد، دردناک بود. حس ناامنی عمومی جامعه را دچار شوک میکند. مسئولان امنیتی، اطلاعاتی، انتظامی، در این فضای بیتاب جامعه رسالت و وظیفه مهمی برای امنیت مردم دارند.»
حادثه کشته شدن دانشجوی مظلوم دانشگاه توسط چند جیببر بسیار تلخ است و پلیس باید و حتما مجرمان این حادثه را در اسرع وقت دستگیر کرده و دستگاه قضا به سزای عمل کثیفشان برساند.
اما امثال ابطحی با نام نهادن «فاجعه» بر این حادثه و اطلاق صفت «بیتاب» به یک جامعه آرام که در شادترین ایام سال قرار دارد؛ قصد دارند از زندگی و پیکر این دانشجوی مظلوم هیزمی بسازند تا در آتشی که در خیابان میافروزند به کارشان بیاید.
اما از برخی دلسوزیهای تصنعی افرادی همچون ابطحی بگذریم، برآیند اقدامات دولت پزشکیان در این چند روز خوب بوده است. چراکه نقطه مقابل اتفاقات کوی دانشگاه در سال 1378، مدیریت اعتراضات دانشجویی در پی به قتل رسیدن امیر محمد خالقی دانشجوی دانشگاه تهران بود که عصر چهارشنبه در مجاورت کوی دانشگاه به ظاهر با هدف سرقت، مورد قتل قرار گرفت. در اینجا با وجود فضاسازی برای بحرانآفرینی توسط برخی افراد در فضای مجازی و حتی برخی رسانهها، مسئولان در وزارت کشور، وزارت علوم و دستگاه قضائی از همان ساعات اولیه دست بهکار شدند و غالبا ادبیات بهکار رفته توسط مسئولان، آرامکننده فضای دانشگاه بود. دادستانی و نیروی انتظامی برای شناسایی قاتل، همه همت خود را به میدان آوردند. مدیر کوی دانشگاه تهران برای تسکین احساسات دانشجویان استعفا داد و دهها اقدام دیگر انجام شد تا سناریوی دشمن که درصدد است با حادثهای، محیطهای آموزشی کشور را ملتهب کند، برخلاف رفتار مسئولان وزارت کشور و وزارت علوم در سال 78، آرام و بدون کمترین تنش خاتمه یابد.
پروژه «عادیسازی» پس از شکست «مذاکره» با آمریکا
جریانی در کشور همواره تلاش دارد مسیری را برای مذاکره با آمریکا با وجود تمام تحقیرهایی که ترامپ میکند، بازنگه دارد. صفحه اول روزنامههای اصلاحطلب تا قبل از نشستن ترامپ بر کاخ سفید، مرتب با انتشار مطالبی همچون؛ « این ترامپ، ترامپ چهار سال پیش نیست»، «نباید فرصت مذاکره با آمریکا را از دست داد» و دهها تیتر با این مضامین را منتشر میکردند. اما وقتی ترامپ با یادداشتی که درباره ایران و آمادگی برای مذاکره با شرط حذف همه داشتههای ایران البته با چاشنی تحریمهای حداکثری را مطرح کرد، این جماعت فرمان خود را تغییر دادند تا شاید بتوانند از جاده خاکی به مقصود خود که همان مذاکره با آمریکا بود، برسند.
روزنامه شرق در شماره دیروز خود 28 بهمن یک گفتوگوی مفصل با آقایان محسنهاشمی و فریدون مجلسی درباره «آینده ایران» انجام داده است. البته این گفتوگو بخشهای خوب و مهمی نیز داشت.
اما نکته مورد نقد در این گفتوگو به مبحث«عادی بودن» برمیگردد. در این گفتوگو تاکید شده بود که؛ « ایران برای رفع مشکلات و مسائل خود باید عادی رفتار کند. ما باید عادی باشیم و عادی بودن یعنی تبعیت از اصول قوانین و قواعد بینالمللی. اصول قوانین و قواعد بینالمللی را سلیقه ما تعیین نمیکند. باید عادی باشیم و مثل کشورهای دیگر در تبعیت از قوانین و قواعد بینالمللی با دیگران هماهنگ باشیم.» اینکه اصول و قواعد بینالمللی مورد وفاق همه کشورهاست، امری پذیرفته است ولی اگر کشورهایی بخواهند در بستر همین قوانین، حقوق ملتی را زیر پا بگذارند آنچنان که امروز در رابطه با موضوع هستهای ایران، آژانس بینالمللی انرژی اتمی تحت نفوذ آمریکا و سه کشور اروپایی به ایران فشار میآورند که فراتر از پادمان عمل کند، آیا باید برای هماهنگ بودن با این کشورها و با این توجیه که ما میخواهیم یک کشور «عادی» باشیم، از حقوق قطعی خود صرفنظر کنیم. پروژه عادیسازی و عادی شدن همان کلاه گشادی است که ترامپ در دوره قبلی ریاست جمهوری خود بر سر کشورهایی همچون امارات و بحرین گذاشت تا روابط خود را با رژیم صهیونیستی عادی کنند و اگر طوفانالاقصیای اتفاق نمیافتاد معلوم نبود بقیه کشورهای عربی در بستر این عادیسازی امروز چه سرنوشتی داشتند.