تفاوت بزرگی و بزرگواري
۱۴۰۴/۰۵/۱۱
فرق بين بزرگي و بزرگواري چيست؟ فرض کنيم شخصی يک عالم بزرگ باشد و فضيلت ديگري غير از علم نداشته باشد، يعني کسي باشد که فقط میخواهد يک کشف جديد بکند، تحقيق جديد کند. اين يک فکر و انديشه بزرگ است، يعني يک اراده بزرگ و همت بزرگ در راه علم است.
آن ديگري يک افزونطلب بزرگ است که هميشه دنبال ثروت ميرود و ثروت براي او هدف است، يک شهوت بزرگ است، يک حرص بزرگ است.
ديگري يک رقابت بزرگ است، ديگري يک کينهتوزي بزرگ است، ديگري يک حسادت بزرگ است، ديگري يک جاهطلبي بزرگ است. تمام اينها خودپرستيهاي بزرگ هستند.هيچيک از اينها را نمیشود، بزرگواري گفت، بزرگي هست ولي بزرگواري نيست.
مسئلهاي است که از جنبه رواني و فلسفي بسيار قابلتوجه است و آن اينکه انسان در ضمير و روح و روان خودش و به تعبير قرآن در فطرت خودش غير از اينگونه بزرگيها که بازگشتش به خودپرستيهاي بزرگ است- يک نوع احساس بزرگي ديگري در وجود خود ميکند که از اين نوعها نيست، آن را بايد گفت انسانيت بزرگ- اين آدم ميخواهد بزرگ باشد اما دنبال اين نيست که بزرگتر از فلان آدم باشد، فلان آدم فلان مقدار ثروت دارد من از او بيشتر داشته باشم، فلان آدم فقط محکوم حکم من باشد.
من امر کنم و او اطاعت کند، من بايد آمر باشم و او مطيع.
در مقابل پليديها، براي نفس و روح خودش احساس بزرگي مي کند. مثلاً انساني اساس روحش به او اجازه نمیدهد که دروغ بگويد، اصلا دروغ را پستي ميداند، در روح خودش احساس علو ميکند.
آن بزرگي در مقابل کوچکي و کمي است. اين بزرگي که به آن «بزرگواري» ميگوييم در مقابل دنائت و پستي است. انسان در روح خود احساس بزرگواري ميکند.
يعني يک شرافتي را در خودش درک ميکند که به موجب آن از دنائتها احتراز دارد، آن آدم جاهپرست براي جاهپرستي آنقدر اهميت قائل است که ميگويد زندگي اگر هست اين است که آدمي مثل شير زندگي کند نه مثل گوسفند، يعني بدرد، نه اينکه او را ديگري بدرد...
البته بزرگان، بزرگ هم هستند، اما همه بزرگان بزرگوار نيستند. همه بزرگواران بزرگند، اين است که وقتي ما در مقابل اين بزرگواران ميايستيم همواره از بزرگيشان ميگویيم نه از بزرگي منهاي بزرگواري. «اشهدانک قد اقمت الصلوهًْ و...»
استاد شهید مطهری، آزادي معنوي، صص 214- 204- 203