به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 6,864
بازدید دیروز: 8,554
بازدید هفته: 68,374
بازدید ماه: 325,091
بازدید کل: 26,922,911
افراد آنلاین: 28
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۳۱ مرداد ۱٤۰٤
Friday , 22 August 2025
الجمعة ، ۲۸ صفر ۱٤٤۷
مرداد 1404
جپچسدیش
321
10987654
17161514131211
24232221201918
31302928272625
آخرین اخبار
۱۳ - یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس - تذکر غیرمستقیم ۱۴۰۴/۰۵/۱۹
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس - ۱۳
 تذکر غیرمستقیم
  ۱۴۰۴/۰۵/۱۹

‫عبدالکریم حق‌شناس - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد‬‎

مرحوم آیت‌الله محمد ری‌شهری

تذکر دادن به ناشایست‏ها
هر گاه آیت‌الله حق‏شناس صحبت یا رفتار نادرستی از کسی می‏دید، تذکر می‏داد. البته خیلی جاها اگر طرف مقابل یک نفر بود، فقط درِ گوشش می‏گفت؛ ولی جاهایی که یک رفتارِ جمعی سر می‏زد، علناً و بدون رودربایستی، نهی از منکر می‏کرد و در این باره ملاحظه مقام و منصب افراد را نمی‏کرد.1
***‏
آیت‌الله حق‏شناس از درِ خانه که راه می‏افتادیم تا مسجد، هر منکری که در راه می‏دید، تذکر می‏داد.2
***‏
کسانی که با آیت‌الله حق‏شناس مأنوس بودند، معمولاً آداب اجتماعی، نظم در پوشش و آراستگی را رعایت می‏کردند و این به خاطر توجه و تذکری بود که حاج‌آقا به آنها می‏داد. 
خود من وقتی یک‌بار سر جورابم سوراخ بود، ایشان تذکر داد که: «در شأن شما نیست که جوراب‌تان سوراخ باشد!». همچنین آقا امین3 می‏گفت: یک وقت، محاسنم را کمی بیشتر کوتاه کردم، دیدم حاج‌آقا دیگر به صورتم نگاه نمی‏کند. پرسیدم: حاج‌آقا! از من ناراحت هستید؟ فرمود: «چرا این‌قدر محاسنت را کوتاه کرده‏ای؟!» گفتم: خُب، آقای دکتر محمدی هم محاسن‌شان کوتاه است! حاج‌آقا فرمود: «آنها فرق می‏کنند. آنها پزشک هستند و شما طلبه‏! طلبه باید محاسن داشته باشد و آراسته باشد. آنها اگر محاسن‌شان را کوتاه می‏کنند، به خاطر شرایط اجتماعی‏شان است».4
***‏
یک‌بار، موهای سر و صورتم بیش از حد معمول بلند شده بود. آیت‌الله حق‏شناس به صورت خصوصی و بدون آن که دیگران متوجه شوند، با لحنی آرام، این‌گونه تذکر داد: «برو موهایت را مطابق شأن قرار بده».5
***‏
یک‌بار برای کاری به خیابان رفته بودم. چون کارم نزدیک منزل بود، با دمپایی و بدون جوراب رفته بودم. همان هنگام، برخی از دوستان را دیدم که می‏خواستند به دیدن آیت‌الله حق‏شناس بروند. از من هم خواستند که با آنها بروم؛ اما چون جوراب و کفش نپوشیده بودم، گفتم: «آمادگی ندارم و زیبنده نیست که این ‏گونه بیایم. گفتند: الان نزدیک اذان ظهر است و فرصت نداری به خانه بروی؛ بیا برویم. به هر حال، با همان وضعیت، همراه آنها خدمت حاج‌آقا رسیدیم. همین که وارد اتاق ایشان شدیم و ایشان ما را دید، به آقا امین فرمود: «آقا امین! یک جوراب به آمیرزا بدهید تا پایش کند».6
***‏
دوره‏ای که در خدمت آیت‌الله حق‏شناس بودم، یادم هست همه‌ساله به مناسبت نیمه شعبان در کوچه حاج‌آقا جشنی برگزار می‏شد. تمام محله را قالی، پهن و با گلدان‏هایی مزین می‏کردند. یک سال، حسن‌آقا پسر حاج‌آقا، از صداوسیما دعوت کرد و آنها با خودشان ابزار فیلم‏برداری و پخش موسیقی آوردند. حاج‌آقا خودشان هم در جلسه نشسته بود و مردم هم جمع بودند. من با آقای سید عباس قائم‏مقامی- که آن زمان، تازه وارد حوزه شده بود و هنوز ملبس نبود- کنار هم نشسته بودیم. چند لحظه که از پخش موسیقی گذشت، من و آقای قائم‏مقامی به عنوان اعتراض، بلند شدیم، طوری که همه متوجه شدند.
فردا وقتی وارد مسجد شدم، حاج‌آقا داشت در آبدارخانه وضو می‏گرفت. رفتم جلو تا اگر کمکی نیاز دارد، کمکش کنم؛ اما دیدم اخم‏هایش در هم است و مثل قبل، تحویلم نگرفت. 
چند دقیقه‏ای که گذشت، پرسیدم: آقا! اتفاقی افتاده؟ نگاهی کرد و فرمود: «دیشب، چه کار غیراخلاقی‏ای بود که شما کردی؟! شما شناخته‌شده هستی. چرا از مجلس بلند شدی؟! مگر ندیدی من نشسته‏ام؟». همین که خواستم بگم موسیقی پخش می‏شد، فرمود: «شاید حال تو از روی یک متن یا تصویر روی دیوار هم تغییر کند؛ این که دلیل نمی‏شود!». از آن به بعد، در برخورد با این موضوع، احتیاط بیشتری می‏کردم.7
***‏
یکی از روش‏های تربیتی آیت‌الله حق‏شناس این بود که اگر می‏خواست کسی را نصیحت کند، سعی می‏کرد این کار را با لطافت و ظرافت انجام دهد، مگر جایی که می‏دید طرف، ظرفیتش را دارد یا خطایش خطای بسیار بزرگی است. اینجا بود که مجبور می‏شد با تیغ جراحی وارد شود و با تندی تذکر دهد.
در این‌باره، حاج‌آقا [محمد] پروازی می‏گفت: یک روز با تعدادی از رفقای طلبه از مدرسه خارج شدیم و همین‌طور که در مسیر حرکت می‏کردیم، برخی از ما مشغول غیبت کردن از دیگران شدیم. ناگهان، سرِ بازار حضرتی با حاج‌آقا روبه‌رو شدیم. ایشان تا ما را دید، با اخم و عصبانیت فرمود: «چرا در پوست مردم افتاده‏اید؟! چرا دارید غیبت می‏کنید؟! می‏خواهید بگویم هر کدام‌تان چه کاره هستید؟!». 
حاج‌آقا این را فرمود و دور شد. ما هم پراکنده شدیم و تا چند روز از روبه‌‏رو شدن با ایشان می‏ترسیدیم.8
***‏
مرحوم حسین صافی نقل می‏کرد: در جلسه‏ای حضور داشتم که در آن، پشت‌سر کسی غیبت شد. آن جلسه، یکی دو ساعت پیش از اذان ظهر تشکیل شده بود. هنگام نماز جماعت، وقتی آیت‌الله حق‏شناس نماز ظهر را خواند، برخلاف رویه خود که در روزهای خاصی صحبت می‏کرد، آن روز بلند شد و بدون مقدمه فرمود: «چرا غیبت می‏کنید؟! مگر شما نمی‏دانید غیبت کردن چه آثاری دارد؟».9
***‏
آیت‌الله حق‏شناس برای مسجد و مراسم، سخنران دعوت می‏کرد، از جمله، سخنرانان مشهور آن زمان مثل آیت‌الله امامی کاشانی، حجت‌الاسلام فلسفی و حجت‌الاسلام لاهوتی. خودش هم پای منبر می‏نشست و اگر سخنران مطلبی را به اشتباه بیان می‏کرد، همان‌جا تذکر می‏داد که مثلاً «فلان روایت این‌گونه است، فردا اصلاحش کنید».10
***‏
از همان قدیم تا این اواخر، از خطیبان و سخنرانان مختلف دعوت می‏کرد که در مسجد منبر بروند. خود ایشان هم می‏نشست و بادقت صحبت‏های آنان را گوش می‏کرد. جالب، این که اگر مطلبی خلاف‌واقع بیان می‏شد، همان‌جا و در حضور جمع تذکر می‏داد و آن را تصحیح می‏کرد. 
یک‌بار به ایشان گفتم: این کار شما، سخنران را جلوی همه ضایع می‏کند! پاسخ داد: «داداش علی! اگر الان نگویم، بعداً نمی‏توانم تک‌‏تک این جمع را پیدا کنم تا مطلب غلط را از ذهن‌شان پاک کنم، در حالی که این آقا، یک نفر است و امکان راضی کردن ایشان، راحت‏تر است».11
تذکر دادن با نرمی و شوخی
آیت‌الله حق‏شناس اگر در جایی با خانم‏های بدحجاب روبه‌رو می‏شد، ابتدا دو بیت شعر یا حدیثی کوتاه می‏خواند. 
سپس با لحنی محبت‏آمیز، وی را نهی از منکر می‏کرد و این‌گونه طرف را جذب می‏کرد، طوری که بیچاره محبت ایشان می‏شد و دفعات بعد، همان خانم‏ها دنبال حاج‌آقا می‏دویدند.12
***‏
معمولاً از منزل آیت‌الله حق‏شناس در میدان قیام تا خیابان مولوی را با تاکسی می‏رفتیم. یک‌بار، سوار ماشینی شدیم که راننده‏اش ریش‏هایش را با تیغ زده بود. حاج‌آقا سر صحبت را با او این‌گونه باز کرد: «می‏بینم که داماد شدی!». 
راننده با تعجب جواب داد: حاج‌آقا! من هفتاد سالمه و الان نوه دارم. حاج‌آقا فرمود: «آخه دیدم ریش‏هایت را با تیغ زده‏ای و کار حرام انجام داده‏ای. 
با خودم گفتم حتماً داماد شده‏ای و گفته‏ای یک شب کار حرام انجام دادن، عیبی ندارد». 
راننده با تعجب پرسید: مگر تراشیدن ریش حرام است؟ حاج‌آقا فرمود: «بله داداش جون! حرام است، نباید با تیغ بزنی». این صحنه، یکی از زیباترین صحنه‏های برخورد ایشان با مردم برای نهی از منکر بود که از خاطرم نمی‏رود.13
***‏
آیت‌الله حق‏شناس همیشه با مهربانی و با شیوه‏های جالب، نهی از منکر می‏کرد. مثلاً اگر سوار ماشینی می‏شدیم که راننده، محاسنش کوتاه بود، با لحنی ملایم و با حالت شوخی می‏فرمود: «خُب! آقای راننده هم که معلوم است به تازگی داماد شده و تجدیدفراش کرده!». وقتی راننده می‏گفت: نه بابا، کدام داماد، هزار تا مشکل داریم...! می‏فرمود: «آخه دیدم صورتت را خیلی صاف و صوف کردی، حس کردم که دوباره داماد شدی» و این‌گونه به او می‏فهماند که نباید ریش‏هایش را این‏‌قدر کوتاه کند.14
***‏
آن روزها فاصله میان میدان قیام که منزل آیت‌الله حق‏شناس در آن قرار داشت تا چهارراه مولوی که در مسیر رفتن به مسجد بود، این‌قدر ترافیک نبود و با تاکسی، کمتر از یک دقیقه طول می‏کشید؛ اما در همین زمان کوتاه، راننده تاکسی‏ها تحت‌تأثیر صحبت‏های ایشان قرار می‏گرفتند و دفعه‏های بعد که سوار ماشین‌شان می‏شدیم، اگر ضبط ماشین‌شان روشن بود، به احترام حاج‌آقا آن را خاموش می‏کردند و از ایشان می‏خواستند که روایتی برایشان نقل کند.15
تذکر دادن غیرمستقیم
زمانی که در مدرسه آیت‌الله حق‏شناس تحصیل می‏کردم، یک روز ایشان به من فرمود: «داداش جون! من حمد و سوره نمازم را می‏خوانم، ببین درست است یا نه» و بلافاصله شروع به خواندن کرد. وقتی خواند، پرسید: «درست خواندم؟». 
گفتم: شما قطعاً درست خوانده‏اید. فرمود: «نه داداش جون! دقت نکردی. دوباره می‏خوانم». دوباره که خواند، گفتم: حاج‌آقا! اجازه بدهید این‌بار، من می‏خوانم تا شما اشکال مرا بگیرید. 
وقتی خواندم، معلوم شد در مد (وَ لا الضالین) مشکل دارم. به نظرم ایشان می‏دانست که من در قرائت نمازم مشکلی دارم؛ اما به صورت غیرمستقیم و محترمانه می‏خواست این اشکال را رفع کند.16
***‏
یک روز خدمت آیت‌الله حق‏شناس بودم که یکی از دوستان صمیمی که خیلی هم داش‏مشتی است، با دو تا از جوان‏هایی که من آن موقع می‏گفتم «درب و داغون»، وارد شدند. 
البته الان به هیچ وجه نمی‏گویم؛ چون خودم ممکن است داغون‏تر از آنها باشم. وقتی آمدند، در ذهنم گذشت که اینها کی هستند که اینجا آمده‏اند. 
همین که این مطلب در ذهنم گذشت، دوستم آمد کنار من نشست و گفت: یک روز که به ملاقات حاج‌آقا آمده بودم، وضعم خیلی خراب بود. خیلی هم ناراحت و عصبانی بودم. 
ایشان به من لطف زیادی کرد و گفت: «داداش جون! شما برو کسانی را که خیلی داغون هستند، آنهائی را که اصلاً فکر نمی‏کنی که بتوانی آنها را بیاوری اینجا، بیاور این جا تا موعظه‏شان کنم، خدا هم چیزی به شما می‏دهد!». 
تا این را شنیدم، فهمیدم که حاج‌آقا از زبان دوستم به من تذکر داد.17
تذکر دادن، با ارائه راهکار
اوایل طلبگی، یادم هست که یک روز وقتی نزد آیت‌الله حق‏شناس بودم، بعد از صحبت‌مان فرمود: «داداش جون! دهانت بو می‏دهد، کاری بکن!». گفتم: حاج‌آقا! مشکل از دندان‏هایم است، باید دکتر بروم. فرمود: «دکتری در [خیابان] مولوی هست به نام آقای مبتکر. من با ایشان تماس می‏گیرم، شما برو پیش ایشان تا دندانت را درست کند». 
بعد، مبلغی به عنوان هزینه دندان‏پزشکی به من داد.18
تذکر دادن در خواب
در جبهه، بعضی از دوستان که از نمازگزاران مسجد آیت‌الله حق‏شناس بودند، خیلی از ایشان تعریف می‏کردند. من همیشه دوست داشتم در فرصتی محضرشان برسم.
به نظرم قبلاً یک‌بار در یکی از جلسات ایشان شرکت کرده بودم و ایشان را از دور دیده بودم؛ اما اولین ملاقات من با ایشان از نزدیک، برمی‏گردد به دیدن ایشان در یک خواب. زمانی که امام خمینی(ره) در بیمارستان بستری بود، بنده در محضر آیت‌الله خوشوقت در مسجد امام حسن مجتبی۷ به مدت سی شب در ماه مبارک رمضان برنامه داشتم.
این برنامه پس از رحلت امام نیز تا بعد از چهلمین روز درگذشت ایشان ادامه داشت. یک شب آیت‌الله خوشوقت به من سفارش فرمود که ابتدای جلسه، چند آیه از قرآن نیز تلاوت کنم. 
آن شب به اندازه‏ای خسته بودم که به اشتباه، یک آیه از قرآن را جا انداختم. هنگام روضه‏خوانی نیز خیلی با حال روضه نخواندم. همان شب، در عالم رؤیا دیدم حاج‌آقای حق‏شناس آمد و به بنده اعتراض کرد که: «شما یک آیه را جا انداختی. 
روضه را هم سرحال نخواندی!» و همین، شروعی بود برای درک بیشتر محضر ایشان.19
_____________________
1. به نقل از آقای علی قره‏گوزلو.
2. به نقل از آقای سید رضا همایونی.
3. آقای امین نیکباف که سال‌ها همراه و کمک‌کار آیت‌الله حق‌شناس بوده است.
4. به نقل از دکتر جواد محمدی.
5. به نقل از حجت‌الاسلام احمد قالیباف.
6. به نقل از دکتر حمیدرضا اشرفی.
7. به نقل از آقای سید رضا همایونی.
8. به نقل از آقای مرتضی اخوان.
9. به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی.
10. به نقل از آقای رضا مطلبی کاشانی.
11. به نقل از آقای علی قره‏گوزلو.
12. به نقل از آقای علی قره‏گوزلو.
13. به نقل از آقای علیرضا بختیاری.
14. به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی.
15. به نقل از آقای سید رضا همایونی.
16. به نقل از حجت‌الاسلام علی عبدی انبوهی. در این باره، ر. ک: ص۲۶۵ (تأکید بر تصحیح قرائت نماز).
17. به نقل از آقای علیرضا جوان.
18. به نقل از حجت‌الاسلام عبدالرضا پورذهبی.
19. به نقل از آقای سعید حدادیان.