به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 6,876
بازدید دیروز: 8,554
بازدید هفته: 68,386
بازدید ماه: 325,103
بازدید کل: 26,922,923
افراد آنلاین: 28
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۳۱ مرداد ۱٤۰٤
Friday , 22 August 2025
الجمعة ، ۲۸ صفر ۱٤٤۷
مرداد 1404
جپچسدیش
321
10987654
17161514131211
24232221201918
31302928272625
آخرین اخبار
۱۷ - یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس - ‌توجه به فطرت پاک افراد ۱۴۰۴/۰۵/۲۸
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- ۱۷

  ‌توجه به فطرت پاک افراد 

۱۴۰۴/۰۵/۲۸

‫عبدالکریم حق‌شناس - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد‬‎

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

توجّه‌دادن به عظمت خداوند
از نگاه من، کسانی که با آیت‌الله حق‏شناس معاشرت داشتند، عظمت خالق را در رفتار ایشان به‌خوبی مشاهده می‏کردند. 
ایشان توصیه‏های معنوی زیادی داشت و معمولاً به تهجّد و نماز شب، حفظ چشم‏ها، پرهیز از دروغ و غیبت و... تأکید فراوانی داشت؛ ولی در کنار اینها سعی می‏کرد این حقیقت را به ما بفهماند که باید عظمت خالق را درک کنیم، باید همه‌چیز را خدا ببینیم، باید آنچه برای ما مهم باشد، خدا باشد. 
اگر کسی همواره به خداوند و عظمت او توجّه کند، خود‌به‌خود، رشد پیدا می‏کند و همه امور معنوی‏اش درست می‏شود.
ایشان گاهی این روایت را می‏خواند که امام صادق می‏فرماید: «يَابنَ آدَمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأْ قَلبَکَ‏ غِنىً‏؛1 اى پسر آدم! خود را وقف عبادت من گردان تا دلت را از بى‏نیازى آکنده سازم».
نه‌تنها خود ایشان مصداق این روایت بود، بلکه می‏خواست به شاگردانش نیز کمک کند تا از هر چیزی غیر خدا، خالی شوند و در همه امور زندگی‏شان، خداوند حاکم شود.2
غفلت‏زدایی از شاگردان
آیت‌الله حق‏شناس سعی می‏کرد تا هر‌کس را به اندازه استعدادی که دارد، از این سطح مادّی بیرون بیاورد و به وادی واقعی برساند. بنای ایشان، بر این بود که افراد را اهل تدبّر و دقّت بار بیاورد و در فضائی رشد دهد که تمام شئونات زندگی‏شان بر مبنای قال الصادق و قال الباقر شکل بگیرد.3
تعامل متناسب با وضعیّت مخاطبان
معمولاً آیت‌الله حق‏شناس دو نوع مواجهه با اطرافیانش داشت: یکی در حدّ احوالپرسی معمولی بود و دومی، تشویق و ترغیب و به قول معروف «تحویل گرفتن». 
مواقعی پیش می‏آمد که ما چند ماه به توصیه‏های ایشان ملتزم می‏شدیم و توقّع می‏رفت که حاج‌آقا تحویلمان بگیرد؛ ولی وقتی با ایشان رو‌به‌رو می‏شدیم، به یک احوالپرسی معمولی بسنده می‏کرد؛ امّا زمانی که به خاطر مشکلات مختلف، از مدار دور می‏شدیم و روحمان کدر می‏شد، حاج‌آقا برخلاف انتظار ما که می‏گفتیم شاید توبیخمان کند، خیلی گرم، سلام و احوالپرسی می‏کرد و به این ترتیب، دوباره ما را به مسیر بر می‏گرداند. 
بعداً توجّه پیدا کردم که این، یکی از روش‏های تربیتی حاج‌آقاست و ایشان با این روش، هم جلوی غرور و هلاکت آنهائی را که در مسیر بودند، می‏گرفت و هم آنهائی را که از مسیر دور شده بودند و علائم ناامیدی در وجودشان بروز کرده بود، نجات می‏داد.4
همراه کردن شاگردان با خود
آیت‌الله حق‏شناس به روایت «مَن أخلَصَ لِلهِ أربَعینَ یَوماً...»5 تأکید زیادی داشت و خود ایشان هم بسیار به آن عمل می‏کرد. 
ایشان برای آن که ما را هم در این مسیر بیندازند، مثلاً می‏فرمود: «می‏خواهم این چهل روز را شروع کنم و دوست دارم یکی از شما مرا همراهی کند. آیا شما حاضری با هم قرار بگذاریم و از فردا تا چهل روز، اعمالمان را خالص کنیم؟» و به این ترتیب، دیگران را هم با خود، همراه می‏کرد.6
توجّه به حضور شاگردان
آیت‌الله حق‏شناس با استناد به حدیث شریف: «هَلَک مَن لَيسَ لَهُ حَكيمٌ يُرشِدُه»7 تأکید می‏کرد که: «شما وظیفه دارید پیش من بیایید و نباید در این کار سستی کنید!». اگر احیاناً سستی می‏کردیم و مدّتی نمی‏رفتیم، حاج‌آقا حواسش بود و بدون اینکه کسی به ایشان بگوید، مطّلع می‏شد. از این‌ رو، وقتی دوباره می‏رفتیم، گله می‏کرد که: «چرا کم‏پیدا شدید؟!».8
***‏
با توجّه به تأکیدهای فراوان آیت‌الله حق‏شناس در مورد حضور در جلسات اخلاق، همیشه تلاش می‏کردم در تمام این جلسات شرکت کنم؛ امّا در مقطعی مشغله‏ای پیش آمد و من چهار جلسه پی ‏در پی نتوانستم حضور پیدا کنم. 
جلسه بعدی در منزل حاج‌آقا بود. آن روز، من طبق معمول، جلو نشستم و مشغول یادداشت‏برداری از صحبت‏های ایشان شدم. وسط‏های صحبت، هنگام توصیه مجدّد به حضور مرتّب در جلسات، با‌ گریه فرمود: «خدا شاهد است که من چندین هفته است دارم پیگیری می‏کنم که چرا این استاد ریاضی، جلسات من نمی‏آید!». 
جالب اینکه من اصلاً فکر نمی‏کردم ایشان مرا بشناسد. چون حدود شش سال پیش از آن، فقط یک بار به حاج‌آقا گفته بودم که ریاضی تدریس می‏کنم. بعد از آن هم هیچ‌گونه ارتباط کلامی مستقیم با ایشان نداشتم. آنجا متوجّه شدم که حاج‌آقا همه اطرافیانش را دقیق می‏پاید و می‏شناسد.9
تأکید بر میانه‏روی در انجام مستحبّات
زمانی بود که من دوشنبه‏ها و پنجشنبه ‏های هر هفته را روزه می‏گرفتم. یک روز که خدمت آیت‌الله حق‏شناس رسیدم، همین که وارد اتاق شدم، فرمود: «زیاد به خودت فشار نیاور». 
منظور ایشان، این بود که زیاد روزه نگیرم؛ زیرا اگر زیاد به خودم فشار می‏آوردم، ممکن بود بعداً اختلالاتی در مسائل روحی و روانی‏ام ایجاد شود.10
توجّه به رابطه اطرافیان با هم
یکی از دوستان ما، آقای خسرو ضیافتی است که البتّه امروزه به جهت اقامت در خارج از کشور، کمتر رابطه داریم. شروع دوستی و ارتباط ما با هم، به توصیه آیت‌الله حق‏شناس بود. یک روز به من فرمود: «داداش‌جون! شما باید با آن آقا رتق‌و‌فتق کنید». سه روز متوالی که به دیدنشان می‏رفتم، این حرف را که برایم مبهم بود، می‏فرمود.
 به جهت روحیّه‏ای که داشتم، به خودم اجازه ندادم مستقیم از ایشان بپرسم که مقصود، چه کسی است. 
برای همین، جریان را به آقا داوود 11 گفتم. ایشان فردای آن روز، آقای ضیافتی را که اصلاً پیش از این، او را نمی‏شناختم، به من معرّفی کرد و گفت: «منظور حاج‌آقا، ایشان است. شما باید با ایشان بگردی». 
من هم با ایشان تماس گرفتم و گفتم: امشب برای شام می‏رسم خدمت شما. و همین، آغاز ارتباط ما با همدیگر شد. 
بعداً وقتی فلسفه این توصیه را بررسی کردیم، به این نتیجه رسیدیم که ما باید رفتارمان در کنار هم تعدیل می‏شد؛ زیرا خسرو، خیلی آدم صبوری بود و بر‌خلاف او، من خیلی آدم حسّاسی بودم و با کوچک‌ترین تلنگری، ناراحت می‏شدم.12
شیوه جذب آیت‌الله حق‏شناس، این‌گونه بود که با نفس زکیّه افراد، کار داشت نه با نفس آلوده و گناهان آنها. به همین جهت، موقع برخورد، فطرت پاک اشخاص را مورد توجّه قرار می‏داد. 
یکی از مسئولان سپاه برایم تعریف کرد که: یک بار وقتی حاج‌آقا برای نماز به مسجد امین‌الدوله می‏رفته است، جوانی را میان قماربازها می‏بیند. می‏رود دست او را می‏گیرد و به او می‏گوید: «داداش جون! تو که اینجا ایستادی، یک وقت بقیّه فکر می‏کنند خدایی نکرده تو هم قمار می‏کنی! کسی نمی‏داند که فقط داری نگاه می‏کنی». این جوان با همین برخورد حاج‌آقا هدایت می‏شود و اهل نماز و مسجد می‏شود.13
***‏
سال‏ها قبل، زمانی که از طریق آقای جاودان با آیت‌الله حق‏شناس آشنا شدم و قرار شد به ملاقات ایشان بروم، حقیقتاً می‏ترسیدم بروم. می‏گفتم ما گنهکاریم و حاج‌آقا ما را ببیند، حتماً بیرونمان می‏کند؛ امّا وقتی رفتم، ما را طوری تحویل گرفت و با محبّت رفتار کرد که ما جذب ایشان 
شدیم.14
***‏
اوّلین‌باری که قرار شد با آیت‌الله حق‏شناس دیدار کنم، به عنوان پزشک به منزل ایشان رفتم و حاج‌آقا به عنوان بیمار، غافل از اینکه من بیمار هستم و ایشان طبیب! 
وقتی می‏خواستم وارد شوم، برخی از افرادی که آنجا بودند، گفتند: به دیدن آدمی می‏روی که ممکن است راهت ندهد. 
ناراحت نشوی اگر مجبور شدی برگردی! امّا برخورد ایشان با من، به‌گونه‏ای بود که خیلی راحت با ایشان گفت‌وگو کردم و حتّی به خودم اجازه دادم با ایشان شوخی و مزاح کنم. انسان‏های بزرگ، زبانشان را با زبان افراد معمولی هماهنگ می‏کنند. 
در تابلویی تبلیغاتی نوشته بود: «گاهی برای اینکه با بچّه‏ها حرف بزنید، لازم نیست صدای خود را بلند کنید. کافی است خود را خم کنید». انسان‏های بزرگ نیز گاهی خودشان را به نوعی خم می‏کنند تا بتوانند صدایشان را به گوش کسانی که می‏خواهند جذب کنند، برسانند. 
حاج‌آقا در برخورد با ما این‌‏گونه بود. ایشان با اینکه از بزرگانی بود که از درون تو باخبرند و می‏دانند در ذهن تو چه می‏گذرد و حتّی پس و پیش تو را در پیشانی تو می‏خوانند، امّا در مواجهه با ما با زبان خود ما صحبت می‏کرد. هیچ‌گاه از نگاه غیبی با افراد برخورد نمی‏کرد. 
ما آدم‏هایی هستیم که هم خوبی داریم و هم بدی؛ ولی حاج‌آقا با ما از جنبه خوبی که در ظاهرمان بود، برخورد می‏کرد. با اینکه بدی‏های ما را می‏دید و از رفتارهای زشت ما خبر داشت، ولی برای اینکه آدم را بیشتر به خوبی‏ها سوق دهد، چیزی از مسائل منفی ما را بیان نمی‏کرد. 
این برخورد، مخصوص ما نبود؛ بلکه هر کسی با ایشان برخورد داشت، عاشقش می‏شد.15
***‏
شخصی تعریف می‏کرد که یک شب، فردی را پیش آیت‌الله حق‏شناس آوردند که صبح آن روز مشروب خورده بود؛ امّا با کمال تعجّب دیدیم حاج‌آقا او را خیلی تحویل گرفت.
البتّه موقع خداحافظی، او را در آغوش می‏گیرد و آهسته در گوشش می‏گوید: «فکر نکنی من نمی‏دانم امروز چه کار کردی!». 
آن شخص، به خاطر این برخورد حاج‌آقا منقلب می‏شود و زندگی‏اش تغییر پیدا می‏کند.16
پانوشت‌ها:
1- الکافی: ج ۲، ص ۸۳، ح ۱.   2- به نقل از حجت‌الاسلام احمد قالیباف.   3- به نقل از آقای مرتضی اخوان.   4- به نقل از آقای حسین کریمی.   5- متن کامل روایت که از پیامبر خدا(ص) نقل شده، چنین است: «مَن أخلَصَ لِلهِ أربَعینَ یَوماً فَجَّرَ الله یَنابیعَ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِه؛ هر کسی اعمالش را چهل روز خالص برای خدا انجام دهد، خداوند چشمه‏های حکمت را از دلش بر زبانش می‏جوشاند» (عدّهًْ الداعی: ص ۲۳۲).   6- به نقل از آقای محمّدحسن میرشاه‏ولد.   7- «آنکه حکیمی برای راهنمایی نداشت، هلاک گشت» (بحار‌الأنوار: ج ۷۸، ص ۱۵۹، ح ۱۰ به نقل از محمّد بن حسن بن حمدون در کتاب التذکرهًْ).   8- به نقل از آقای حسین کریمی.   9- به نقل از مهندس رضا افشارمقدّم.   10- به نقل از آقای علیرضا جوان.   11- آقای داوود یوسفیان که گویا چندین سال همراه و کمک کار آیت‌الله حق‏شناس بوده است.   12- به نقل از آقای علیرضا جوان. در این‌باره، 
ر. ک: ص ۱۶۹ (نظارت بر دوستان و همنشینان).   13- به نقل از حجت‌الاسلام سیّد میرهاشم حسینی.   14- به نقل از دکتر جواد محمّدی.   15- به نقل از دکتر محمّدرضا نوروزی.   16- به نقل از دکتر جواد محمّدی.