توسعه روابط غیرقانونی برای پیشبرد اهدا ف
۱۴۰۴/۰۷/۲۲
من نمیدانم یونا و میریام از کجا قدرت ادامه راه را به دست میآورند. علیرغم دوستی بین ما و اتحاد برای هدفی مشترک، هرگز از آنچه که واقعاً بر او میگذرد برای من تعریف نکرد، این که چه قدر ناامیدی به درونش رخنه میکند و شب، قبل از این که بخوابد چه در سرش میگذرد.
از قرار معلوم عزم بیپایانی بر او پرتو افکنده است. هرگز او را در آستانه شکست ندیدم، هرگز نشانهای از ضعف بروز نداد. این مرد با ده انگشت خود یک آژانس جاسوسی خصوصی را در اطرافش متمرکز کرد.
علیرغم انتقاد شدیدی که علیه این سیستم دارد و من میتوانم شهادت بدهم که بخش قابل توجهی از آن قطعاً درست است، انتقادات خود را در بین عموم مطرح نکرد.
در این راه اعتماد سیستم را به دست آورد و این اعتماد به او رابطه خاصی بخشید، رابطهای که میتوان گفت نادر و منحصر به فرد است. سیستم امنیتی، به ویژه در دورهای که در آن اسحاق رابین به عنوان وزیر دفاع و نخستوزیر خدمت میکرد، برای او این امکان را فراهم کرد تا دفعات بسیاری از اسرائیل خارج شود تا با منابع ملاقات و سعی کند اطلاعاتی را به دست آورد.
با تخصیص منابع مالی به او کمک کردند و تا جایی که من میدانم، از او ممانعتی به عمل نیامد تا هر مسیر جدیدی را که بهتر است به طور کامل بررسی و رسیدگی کند.
زمان کافی برای معرفی مفصل یونا و میریام باومل وجود ندارد.
فقط کسی که پرونده بیش از حد سنگینی از نامهها، تلگرامها، فکسها و یادداشتها درباره صدها ملاقات را دیده باشد میتواند درک کند که اغراق نیست [اگر] این زوج شگفت انگیز را یک آژانس اطلاعاتی ماهر بنامیم.
یونا باومل هنوز موفق نشده جای پسرش را پیدا کند یا آنچه که در سرنوشت او رخ داده را ثابت کند اما به دلیل تمام ویژگیهایی که اشاره کردم، موفق شد منجر به این امر شود که از آن زمان تاکنون نام این سه سرباز مفقود شده از نبرد سلطان یعقوب از دستور کار عموم مردم خارج نشود.
نه فقط در اسرائیل، بلکه به طور تعجب انگیزی در ایالات متحده آمریکا هم هنوز صدها خانواده وجود دارند که به دنبال عزیزانشان هستند، مفقودین جنگ
ویتنام.
در این راستا یونا روابط غیرقانونی هم با عناصر جنایتکار، اشخاص تبهکار فعال در اروپا در زمینههای مختلف بزهکاری بهویژه مواد مخدر قوی و هم با کشورهای عربی از جمله سوریه برقرار کرد. باومل با جرأت و بدون درنگ موفق شد به این افراد وصل شود که در بین آنها افراد خطرناک، تندخو و غیر قابل پیشبینی وجود داشتند. حاضر بود مبالغ قابل توجهی پول بپردازد تا از آنها هر مقدار اطلاعات را از طریق آشنایانشان در جهان عرب بیرون بکشد. با ناامیدی بسیار، این ملاقاتها هم پاسخ مورد انتظار را نرساندند.
طی ملاقاتی در ساویون، تصمیم گرفتم هر فرآیند و رابطه و هر کانال ممکنی را استخراج کنم تا به این پدر کمک کنم.
قبلاً توضیح دادم که در تیم عدنان خاشقجی یک یهودی حضور داشت و نامش یوجین وارنر و نام مستعارش از زبان خاشقجی، شیخ یوسف بود. او یک بار به من گفت که میخواسته قبر پدربزرگش را که در کوه زیتون در اورشلیم قرار داشته پیدا کند.
به باومل و کپلان گفتم «شاید اگر بتوانیم این قبر را پیدا کنیم، او از ما سپاسگزار شود و موافقت کند از طریق منابعش در سوریه و لبنان برای یافتن مفقودین اقدام کند.» هر دو گفتند که ممکن است بتوانند قبر را از طریق گشتن اساسی بین انجمنهای خاکسپاری یهودیان فعال در اورشلیم پیدا کنند.
معلوم است که پدربزرگ شیخ یوسف که نامش ویس بوده، در بخش حاباد دفن شده و خوشبختانه انجمن خاکسپاری حاباد به طور شگفتآوری منظم مدیریت میشود و آرشیو دارد و در آن پروندههایی مفصل درباره هرکسی که قبرش در آنجاست وجود دارد. به آنجا رفتیم، از قبر ویس عکس گرفتیم و عکس و هر اطلاعاتی که جمعآوری کردیم را برای شیخ یوسف که همان یوجین وارنر است فرستادیم.
به این مرحله امید بستیم و همان طور که انتظار داشتیم شیخ یوسف این موضوع را در حضور دوستم عدنان خاشقجی مطرح کرد و آخرین کسی بود که بلافاصله با من تماس گرفت و خواست بداند در چه موردی میتواند کمک کند.
برای او به طور خلاصه داستان مفقودین را نقل کردم و به تعهد شخصیام که در قبال یونا باومل احساس کردم اشاره نمودم. روابط میان من و عدنان آنقدر نزدیک است که او به شرح جزئیات زیادی نیاز نداشت.
به او گفتم: «با باومل و دوست خوبش، میر کپلان که به او کمک میکند ملاقات کن. به آنها گوش بده، شاید به شیوه خاصی فکر کنی که از آن طریق بتوانی کمک کنی. آنها خیلی روی ملاقات با تو حساب میکنند و متقاعد شدهاند که از طریق رابطهای بسیار تو در کشورهای عربی ممکن است اطلاعات جدیدی به دست آورند.»
خاشقجی مکالمه کوتاه را اینگونه به پایان رسانید «آنها را پیش من بفرست و سعی میکنم به آنها کمک کنم.»
ملاقات در منزل من در لندن صورت گرفت.
خاشقجی به باومل و کپلان گوش داد و گاهگاهی برای خودش نکاتی را یادداشت میکرد. او صحبتهای آنها را قطع نمیکرد و حتی زمانی که ملاقات بیشتر از آنچه که برنامهریزی شده بود به طول انجامید هیچ نشانی از بیصبری از خود نشان نداد. او هر آنچه را که آنها باید توضیح میدادند شنید و به طور خلاصه توضیح داد که سعی میکند کمک کند. هر دو با احساسات متفاوتی از این ملاقات بیرون رفتند.
از طرفی، خاشقجی با شکیبایی به آنها گوش کرد و از سوی دیگر، این میلیاردر سعودی تقریباً صحبتی نکرد و نمیشد فهمید که آیا کاری برای آنها انجام میدهد.
چندین بار درباره این موضوع به خاشقجی «نق زدم» تا مشخص کند آیا کاری انجام میدهد؟ او به من جواب داد که با فلانی تماس بگیر یا به بهمانی پیام بفرست، همگی منابع عربی خوب و معتبری
هستند.
تلاشهای او نتایجی را در پی نداشت اما من میدانم که او تلاشهای بسیاری انجام داد تا این موضوع را به پیش ببرد و به یونا باومل کمک کند.
در مرحله خاصی خاشقجی به من پیشنهاد داد که دیدار با یاسر عرفات را امتحان کنم تا شخصاً از او کمک بخواهم. از ملاقات با یاسر عرفات امتناع کردم - به خصوص آنکه در آن روزها این کار یک اقدام غیرقانونی بود - اما غیرمستقیم از این نظر استقبال کردم و تلفنی با مدیر روابط عمومی یاسر عرفات صحبت کردم. از او به هر زبانی خواهش کردم که برای این موضوع بشردوستانه داوطلب شود و قول دادم سخاوتمندانه هر کمکی را به آنها به عنوان پاداششان بازخواهیم گرداند.
او به من قول داد که این موضوع را بررسی میکند اما دیگر خبری از او نشنیدم.