خـاخـامی از اروپــا
۱۴۰۴/۰۷/۲۵
از همه تماسها و ملاقاتهایی که در تلاش برای کشف راز سربازان گمشده انجام دادیم، جالبترین آنها مربوط به یک خاخام خاص، رئیس مدرسه یهودیان در یکی از شهرهای اروپاست.
داستانی شنیدنی مثل یکی از داستانهای هزار و یک شب اما واقعی. وقتی این موضوع را از نزدیک دنبال کردم، از جمله چندین سفر به آن شهر اروپایی، برای اولین بار احساس کردم که در حال نزدیک شدن به زکریا باومل و دیگر مفقودین نبرد سلطان یعقوب هستیم. خیلی نزدیک به نظر میرسید...
ابتدای سال 1990 باومل تماس تلفنی ناشناسی از یکی از پایتختهای اروپایی دریافت کرد. فرد تماس گیرنده از آن سوی خط خود را به عنوان یک خاخام ارتودکس، از فرقه حسیدی ساتمر، معرفی کرد که در سالهای اخیر در قاچاق یهودیان از ایران به خصوص کودکان و جوانان یهودی نقش داشته است.
این خاخام توضیح داد که به عنوان بخشی از کار مخفی و ارتباطات گستردهاش، اطلاعاتی از منابع موثقی به او رسیده که ادعا کردهاند آنها میدانند زکریا باومل و دیگر مفقودین کجا هستند.
این خاخام خدمات خوبش را به ما ارائه داد و از یونا دعوت کرد تا او را در اروپا ملاقات کند.
اینها حساسترین خبرها بودند. از دیگر امور فاصله گرفتم و با این موضوع مثل یک عملیات اطلاعاتی واقعی برخورد کردم. طبق معمول از دوستم، رحویا واردی کمک گرفتم. در همین راستا، مدتی قبل از اولین ملاقات یونا با خاخام، شروع به جمعآوری اطلاعاتی درباره وی کردیم و باید گفت که نقطه نظرات متفاوتی درباره این مرد بود.
از یکسو، از یونا تیلمن، سرهنگ دوم ذخیره که در زمان خودش در موضوع اسرا و مفقودین همکاری میکرد، شنیدیم که این خاخام قبلاً برای کمک پیشنهاد داده و پیشنهادش برای تصمیمگیری در دولت اسرائیل به ریاست اسحاق رابین مطرح شده بود.
دولت تصمیم گرفت در صورتی که خاخام فیلم ویدیویی بهروزی برای اثبات گفتههایش ارائه دهد، با او همکاری میکند. چنین نوار کاستی هرگز به اسرائیل آورده نشد اما تیلمن به ما گفت که تحت تأثیر قرار گرفته زیرا خاخام توانایی کارآمد قابلملاحظهای دارد.
از سوی دیگر، خاخام آمیتال، رئیس مدرسهای که زکریا باومل در آن تحصیل کرده بود، به ما توضیح داد که او به خوبی این خاخام اروپایی را میشناسد و او فرد بحثبرانگیزی است که شایسته است با او با احترام همراه با سوءظن رفتار کرد. عضو سابق کنست، آبراهام وردیگر، از اعضای حزب کارگران مذهبی «پوئلی آگودت اسرائیل»، به ما توضیح داد همانطور که به نظر میرسد این خاخام ارتباطات خوبی در جهان عرب دارد اما نظرات درباره او متفاوت است: خوب و کمتر از خوب.
اطلاعات اولیهای که جمع شد ما را سست نکرد؛ برعکس، طبق تجربههایم به خوبی میدانستم که باید هر روندی را استنتاج کنیم و از چنین فردی انتظار نمیرود که جزو سیوشش فرد صالح بهشمار آید1، حتی اگر او دربردارنده عنوان ربوبی باشد و برای انجام دستور مقدس نجات کودکان یهودی از ایران جان خود را به خطر انداخته باشد. بیصبرانه منتظر اولین ملاقات با این خاخام بودم.
میخواستم او را ببینم، با او صحبت کنم، اطرافش را بسنجم و در صورت امکان از طریق او روند تشخیص مکان مفقودین را پیش ببرم.
ماه مه 1990 به اروپا رفتم تا خاخام را ملاقات کنم. رحویا واردی نیز با من همراه شد، باور داشتم که میتوانم از تجارب و هوش اطلاعاتی رشد یافته او کمک بگیرم.
اگر این آدم جعل هویت میکرد و فقط سعی میکرد از ما پولی را اخاذی کند، رحویا واردی از همان لحظه اول آن را میفهمید. در هتل مستقر شدیم و بلافاصله به کنیسه خاخام رفتیم. چند پلکان را در جهت علامت کوچکی پایین رفتیم که درب ورودی مشخص شده بود و وارد «مدرسه تورات» خاخام شدیم.
هر دو شوکه شدیم. لحظهای قبل در مرکز شهر مجلل، غنی و باشکوه بودیم و حالا در محلهای ایرانینشین، فقیر، کثیف و بودار بودیم. در مکانی کوچک و نمناک، حدود صدها کودک و جوان یهودی از ایران به هم فشرده شده، در مسیر خود به بروکلین در نیویورک، به اروپا قاچاق شدند. ساتمریان شبیه به ناتوری کارتا2 و شاید حتی افراطیهایی از آنها هستند. آنها اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند، با وجود آن مخالفند و برای مهاجرت به آن همکاری نمیکنند. آنها تمام کسانی را که برای تشکیلاتشان به کار میگیرند، از جمله آنهائی که باوجود خطر واقعی زندگی از کشورهای توسعه نیافته نجات مییابند، به «پایگاه اصلی» خود یعنی مرکز بزرگ روحانیت انجمن ساتمر در نیویورک انتقال میدهند. دهها بچه نشسته بودند و تورات یاد میگرفتند. اکثر آنها درست اندک زمانی پیش، بعد از نجات از آنجا از طریق راههای مخفی، بدون خانوادههایشان رسیده بودند. خاخام از گودال تاریک و محفظه بودار نفرتانگیز بهطور ناگهانی جلوی ما ظاهر شد و دستش را برای سلام دراز کرد. او منبع مهربانی و اعتماد است. چهره گیرای او در تضاد کامل با پریشانی و بدبختی قرار داشت که «مدرسه تورات» او از خود ساطع میکرد. در ملاقات اول جزئیات بیشتری از خودش را آشکار کرد. فهمیدیم که او پسر خاخام معروف و شناخته شده در حسیدیهای ساتمر است که مدتهاست سن هشتادسالگی را پشتسر گذاشته است. بعد از چند روز متوجه شدیم او چقدر با احترام و با عزت از پدر پیرش نگهداری میکند. او همزمان با مدیریت «مدرسه تورات»، استعدادهای کسبوکار خود را پرورش داد که در آنها به عنوان فرد صاحب نفوذ بزرگ، دارای حواس زیرکانه، محاسبات سریع و ذهنی پر از ایده مثل دانههای انار ظاهر شد.
در این میان، تجارت بزرگ واردات دستکش پلاستیکی از چین را در روزهایی که چین هنوز به غرب صادرات نداشت، طراحی و عملی کرد. هنگامی که او را به سوی یکی از بانکهای بزرگ شهر همراهی کردیم، او آنجا با احترام بسیار پذیرفته شد و شایسته بود درباره این مرد و جایگاهش چیزی گفته شود.
اوج فعالیتهای او قاچاق کودکان و جوانان یهودی از تهران بود. وظیفه بزرگ و عمل شگفتانگیزی بود. دفعات بسیاری زندگیاش را به خطر انداخت و با گذرنامه خارجی و پنهان کردن موهای آویزان شقیقه خود زیر کلاه بزرگ مخصوصی به تهران سفر کرد. اگر او دستگیر شده بود، هنوز از ایران درنیامده بود و جای تردید بود که هنوز زنده باشد؛ اما علیرغم خطرات بسیار، عملیاتهای مخفی را ادامه داد. او در ایران شبکه گستردهای از دستیاران را تأسیس کرد که به آنها پول خوبی میداد و از طریق آنها کودکان را از طریق مرز ترکیه به سمت ساحل امنی در اروپا فراری میداد. از آنجا، در پایان دوره کوتاه آشنایی و سازگاری، کودکان را به پناهگاه ساتمریان در نیویورک منتقل میکردند. در دوره سازگاری خوراک و لباس و سرپناه آنها را تأمین میکرد و به آنها تورات و انگلیسی یاد میداد تا برای زندگی جدید در ایالاتمتحده آماده شوند.
همه این پروژه از جیب شخصی او تأمین میشد و بخش کوچکی از آن، همانطور که خودش شرح داد، از سوی خانوادههای آنها میآمد. از منابعمان کشف کردیم که به جز کودکان و جوانان، این خاخام چهلوهفت بزرگسال را نیز از ایران فراری داده که چهار نفر از آنها در تهران محکوم به مرگ شده بودند. این اطلاعات ارزیابیهایم را نسبت به این فرد و تمایلم برای ملاقات با او را تقویت کرد و شخصاً از جانب او تحت تأثیر قرار گرفتم.
پانوشتها:
1- م: «صالحان پنهان»– The Tzadikim Nistarim به عبری צַדִיקִים נִסתָּרים– یا «36 صالح»؛ یکی از آموزههای یهودیان به خصوص یهودیان حسیدی و برگرفته از «تلمود» است. طبق این باور جهان توسط 36 انسان صالح پشتیبانی میشود و اگر حتی یکی از آنها نباشد، دنیا به آخر میرسد.
2- نگهبانان شهر: فرقه کوچکی از مذهبیون افراطی که مخالف صهیونیسم هستند.