مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
شفای بیمار
آقای دکتر کهزادی1 معاونی داشت به نام آقای رحیم پیری.2 سال ۱۳۸۲ یا ۱۳۸۳ بود که یک شب ایشان در اثر تصادف، به شدت از ناحیه سر، زخمی شد و شبانه در بیمارستان میلاد تحت عمل جراحی قرار گرفت. صبح که همراه آقای دکتر کهزادی به ملاقات او رفتیم، دیدیم سرش بسیار ورم کرده و دست و پایش هم بیحس شده است. جراح او دکتر خانی3 گفت: متأسفانه بافت مغز، شبیه جگر شده و کارش تمام است. شما به خانوادهاش خبر بدهید که آماده باشند!
وقتی از اتاق بیرون آمدیم، زن و بچه او با دیدن آقای کهزادی با گریه و زاری از ایشان کمک خواستند. ایشان هم بدون اشاره به گفته جراح، به آنها قول داد که هر کاری از دستش بر بیاید، انجام دهد. وقتی از بیمارستان خارج شدیم، به آقای کهزادی گفتم: از نظر پزشکی که ایشان کارش تمام است. پیشنهاد میکنم برویم خدمت آیتالله حقشناس تا ایشان دعایی بکند. ایشان موافقت کرد و با راننده ایشان آمدیم منزل حاجآقا.
وقتی رسیدیم، ایشان آستینهای پیراهنش را برای وضو گرفتن بالا زده بود. دکتر کهزادی، جریان را تعریف کرد. حاجآقا فرمود: «من الان وضو میگیرم و بعد به حضرت علی اصغر متوسل میشوم». پس از انجام وضو، حدود یک دقیقه، ذکر مصیبتی از حضرت علیاصغر کرد و فرمود: «شما دیگر بروید». دکتر کهزادی به دفترش رفت و به رانندهاش سفارش کرد که من را به بیمارستان میلاد برساند تا ماشینم را بردارم. وقتی رسیدم، با خودم گفتم: بهتر است یک سر بروم بالا، ببینم وضعیت آقای پیری چه طور است. رفتم بالا و لباس مخصوص را پوشیدم و داخل شدم. دیدم دست و پای او را بستهاند. به پرستار گفتم: چرا دست و پای او را بستهاید؟ گفت: آقای دکتر! معجزه شده است! نیمساعت است که ایشان زنده شده و درجه هوشیاریاش از سه به نُه رسیده است! هنوز صحبتم با پرستار تمام نشده بود که دکتر خانی هم آمد و گفت: آقای دکتر! من مینویسم که این معجزه است! او برگشته و زنده شده است. خلاصه، آقای پیری به برکت توسل آیتالله حقشناس به حضرت علیاصغر به زندگی برگشت و هنوز هم در قید حیات است.4
***
آیتالله حقشناس، نفَسِ گرمی داشت و مردم برای شفای مریضهایشان به ایشان مراجعه میکردند. ایشان هم معمولاً به حبه قند، شکلات یا خوراکیای شبیه به آن، دعایی میخواند و سفارش میکرد که آن را به مریض بخورانند. به این ترتیب، بعد از مدت کوتاهی، بیمار خوب میشد. برای نمونه، دوستی داشتم به نام داوود بنیجمالی5 که در عملیات کربلای پنج شهید شد. زمانی که هنوز به شهادت نرسیده بود، پدرش بیمار شد و حدود شش ماه بود که در بستر بیماری قرار داشت. او از آیتالله حقشناس خواست که برای پدرش دعا کند. ایشان هم به بیسکویتِ بستهبندیشدهای، دعایی خواند تا آن را به پدرش بخوراند. تقریباً دو هفته بعد، از دوستم حال پدرش را پرسیدم. گفت: فردای همان روز که پدرم بیسکویت را خورد، سر کارش رفت و تا الان اثری از مریضی در وجود او نیست.6
خانهدار شدن
ما در هتل رضویه، سالهای متمادی در خدمت آیتالله حقشناس بودیم. زمانی که ایشان به مشهد مشرف میشد، معمولاً بیش از یک ماه و گاهی تا دو ماه اقامتشان طول میکشید. در این فاصله زمانی، میدیدم که ایشان از بیرون مراجعاتی دارد. یکبار، حس کنجکاویام گل کرد و از همراه ایشان در باره ایشان و این مراجعات پرسیدم. او ضمن معرفی حاجآقا گفت: به جهت محبوبیتی که ایشان نزد پروردگار دارد، افرادی که ایشان را میشناسند، مراجعه میکنند و حاجت میگیرند. با خودم گفتم: اگر این طور است، چرا من از این فیض محروم بمانم؟ این شد که درخواست کردم با ایشان دیداری داشته باشم. آن زمان، ایشان در اتاق ۹۰۵ هتل که مُشرِف به حرم است، اقامت داشت. وقتی خدمتشان رسیدم، پرسید: «حاجتت چیست؟». گفتم: مستأجر هستم و خانه ندارم. برایم دعا کنید که به فضل الهی خانهدار شوم. فرمود: «یک صلوات با یک حمد بخوان». وقتی خواندم، ایشان رو به حرم حضرت رضا(ع) در حالی که اشک میریخت، برای من دعا کرد. تقریباً شش ماه بعد از آن روز، دعای ایشان مستجاب شد و من توانستم خانهای بخرم، در حالی که واقعاً شرایط مالی لازم را نداشتم. البته اندک پولی جمع کرده بودم؛ ولی با آن پول اصلاً نمیشد خانه خرید؛ اما به برکت دعای ایشان، معجزهوار، اسبابش فراهم شد و خانه خریدم.۷
۲. تشرفها
هشدار نسبت به مدعیان دروغین
آیتالله حقشناس فرمود: «برای این که بفهمید عملتان درست است یا نه، باید آن را به استاد عرضه کنید. البته نباید به دام برخی افراد شیاد که تازه پیدا شدهاند و از بعضی اشخاص ضعیف العقل و ضعیفالایمان سوءاستفاده میکنند و آنها را با چند خواب جعلی و امثال اینها گمراه میکنند، بیفتید. من از باب وظیفه شرعی به شما توصیه میکنم که مبادا گیر اینها بیفتید! چندتا خواب جعلی دروغ به شما میگویند که: ما رسولالله را خواب دیدهایم که مثلاً نماینده رسولالله هستم، من شاگرد کسی جز پیغمبر نیستم و... از این حرفهای دروغ به شما میزنند! خواهش میکنم اینها را به من معرفی کنید. مبادا گیر اینها بیفتید! (یا أیُهَا الَذِینَ آمَنوا عَلَیکُم أنفُسَکُم).8 باید مواظب خودتان، مخصوصاً عقیده و دینتان باشید. نباید با هر کسی رفاقت کنید. امام باقر فرمودند: آن شخصی را که میخواهید با او رفاقت کنید، باید احراز کنید که او چه طور آدمی است.9 از اشخاص ناشناس برحذر باشید! «رسولالله را خواب دیدم» یعنی چه؟ همهاش دروغ است! مگر ما میتوانیم با اولیای خدا به همین سادگی ارتباط بر قرار کنیم؟! تازه آن کسی هم که رسولالله را یا امام زمان را در خواب میبیند، برای کسی نقل نمیکند. کان را که خبر شد، خبری باز نیامد.10 اینها میخواهند با این ادعاها، شما را بربایند. از آنها باید پرسید: اگر شما شاگرد رسولالله هستی، باید زانو بزنی و حرف رسولالله را گوش بدهی؛ یعنی باید بیایی و همین حرفها را گوش کنی! اگر گوش نکردی، وای به حالت! شاگرد خوب، باید کاملاً تابع فرمایشات استاد باشد و این روایات و سنن هم تماماً فرمایشات رسولالله است. غرض، این که از این اشخاص، برحذر باشید! ... یعنی چه که «من خواب پیامبر را دیدهام و از ایشان دستور میگیرم»؟! ای بیخرد! آیا غیر از این است که این مطالب را رسولالله فرموده و تو باید گوش بدهی؟! تا بنده زندهام، نمیگذارم حنای این اشخاص رنگ بگیرد».11
***
آیتالله حقشناس فرمود: «سالها پیش، خانمی جلسات اخلاقی دایر کرده بود و خانواده ما هم به جلسه او میرفت. او دکان و دستگاهی باز کرده بود و مدعی ارتباط با امام زمان بود. مثلاً یک روز خانمم گفت که ایشان گفته است: امروز آقا فرمودهاند قیمه بپزید! من به توصیه آقای جاودان، خدمت آیتالله حقشناس رسیدم و جریان را توضیح دادم. ایشان ابتدا چیزی نمیفرمود، تا این که پس از اصرار بنده، فرمود: «چیزی را که به تو میگویم، جایی نگو! فقط به آن خانم بگو. خودت هم بگو، نه اینکه خانمت از طرف تو بگوید». فرمود: «به او بگو: اگر واقعاً با آقا ارتباط داری، من (حقشناس) دیروز سه سؤال از آقا پرسیدم و ایشان هر سه را جواب داد. بگو که دومیِ آن، چه بود؟». سپس فرمود: «دو احتمال دارد: یا میگوید اجازه بدهید امشب بپرسم، بعد به شما بگویم، یا شروع میکند به چرتوپرت گفتن. در صورت اول، بیا تا بگویم چه کار کنی؛ ولی در صورت دوم، او را کذاب خطاب کن و تلفن را قطع کن». در آخر هم سفارش کرد که هنگام تماس با او چند تا از شاگردانش از جمله خانم خودت را جمع کن که شاهد باشند. سفارش ایشان را انجام دادم و وقتی آن خانم شروع کرد به مزخرف گفتن، گفتم: خفه شو، احمقِ مزدور.... بعد از این جریان، کلاسهای او به جنجال کشیده شد و در نهایت معلوم شد دچار فساد اخلاقی است و دستگیر شد.12
موضعگیری در برابر افراطیها
به یاد دارم زمانی موضوع مهدویت و انتظار ظهور حضرت حجت و گمانهزنی برای زمان ظهور، دستاویزِ برخی از مدعیان سیر و سلوک قرار گرفته بود و عدهای شیفته سادهدل نیز بر آن دامن میزدند و تحریکاتی را ایجاد کرده بودند. آیتالله حقشناس پس از چندینبار تذکر و هشدار، بالاخره روزی در جلسه سخنرانی عمومی، آشکارا و با شدت تمام، این جریان را مورد انتقاد قرار داد و در برابر شگفتیِ برخی که انتظار چنین سخنی را از ایشان نداشتند، به این مضمون فرمود: «دست از این حرفها بردارید! انتظار یعنی چه؟ انتظار یعنی معصیت نکردن، یعنی خدمت مردم کردن، یعنی آنچه که امام زمان را خشنود میکند انجام دادن و از آنچه که آن حضرت را ناخشنود میکند پرهیز کردن. حالا این که آقا چه وقت خواهند آمد، چه اهمیتی دارد؟ ایشان هر زمان که صلاح باشد، خواهند آمد؛ شما به وظیفهتان عمل کنید. مثلاً شما وقتی آقا تشریف بیاورند، چه کار میخواهید بکنید که الان نمیتوانید بکنید؟ ایشان هم که تشریف بیاورند، مگر چه اتفاقی خواهد افتاد، جز این که ایشان هم همان چیزهایی را توصیه خواهند کرد که اجداد بزرگوارشان توصیه کردهاند؟ مگر ما تا کنون آنچه را حضرات معصومین: از ما انتظار داشتهاند، برآورده کردهایم و به وظایف خود عمل کردهایم که جستوجو از وقت ظهور میکنیم؟ کسی که به وظیفه خود عمل میکند، دیگر این که آقا چه وقت تشریف میآورند، برایش هیچ تأثیری ندارد. لذا با این حرفها مردم را سرگردان و مشغول نکنید».
بعدها به همین مضمون در حدیثی منقول از امام صادق برخوردم که آن حضرت خطاب به زراره- که از اصحاب خاص بود- فرمود: «اعرِف إمامَکَ، فَإنَکَ إذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَکَ تَقَدَمَ هذَا الأَمرُ أو تَأَخَرَ؛13 امامت را بشناس [و به مسئولیتهای این شناخت، عمل کن]. آن گاه که او را شناختی، دیگر دیر و زود این امر (ظهور) زیانى به تو نمىرساند».14
ادامه تدریس اخلاق
زمانی نسبت به درس اخلاق آیتالله حقشناس هجمههایی صورت میگیرد. ایشان میفرمود: «به آقا علی بن موسیالرضا عرض کردم: اگر اجازه بدهید، مدتی درس اخلاق را تعطیل کنم. در خواب گفتند که حضرت میفرماید: «درس اخلاق را تعطیل نکن». گفتم: به آقا عرض کنید عدهای اذیت میکنند و مشکل ایجاد میکنند! گفتند: حضرت میفرماید: «رزق مؤمنین را به دست تو دادهایم و آنهایی که اذیت میکنند، با من». بعد از آن خواب، آمدم در مسجد و گفتم: «ای کسانی که برای این جلسه مانع ایجاد میکنید! هر کاری میخواهید بکنید، طرف حساب شما امام رضا است».15
عنایت حضرت زهرا(س)
آیتالله حقشناس میفرمود: «وقتی برای اولینبار به خواستگاری حاج خانم رفتیم، جواب منفی دادند. من به حضرت فاطمه زهرا توسل پیدا کردم. شب در عالم رؤیا، آن حضرت را دیدم که فرمود: «بلند شو برویم!» و سپس راه افتاد. من هم پشتسر ایشان حرکت کردم تا به منزل پدر حاج خانم رسیدیم. وقتی حضرت زهرا زنگ خانه را زد، خانمی از پشت در جواب داد: کیه؟
حضرت فرمود: «منم فاطمه!». پرسید: کدام فاطمه؟ فرمود: «فاطمه بنت رسولالله». در را باز کرد و سلام کرد. حضرت جواب سلام او را داد و فرمود: «دخترت را به ایشان بده». گفت: آخه ایشان طلبه است و چیزی ندارد! فرمود: «من ضامن روزیِ ایشان هستم»». حاجآقا به اینجا که رسید، فرمود: «بعضی از دوستان به من میگفتند: حقشناس! خوش به حالت! اگر حضرت فاطمه این را برای ما ضمانت کرده بود، ما میرفتیم منزل و تخت میخوابیدیم!».
سپس ادامه خواب را چنین بیان نمود: «مادر همسرم گفت: آخوندها میروند زن میگیرند! حضرت زهرا فرمود: «من تضمین میکنم که ایشان تا آخر عمر، غیر از دختر شما با کسی دیگر ازدواج نکند». از خواب که بیدار شدم، سجده شکر به جا آوردم و فردای آن شب، دوباره با نامادری و داییام به خواستگاری رفتیم. وقتی زنگ زدیم، شبیه آنچه در خواب دیده بودم، اتفاق افتاد و بعداً معلوم شد که مادر حاج خانم نیز همان شب، حضرت زهرا را در خواب دیده است که به او سفارش مرا نموده است».16
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. دکتر نوروز کهزادی: استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران و مدیر عامل اسبق صندوق ضمانت صادرات ایران.
2. عضو سابق هیئتمدیره و معاون حقوقی و سرمایهگذاری صندوق ضمانت صادرات ایران.
3. دکتر محمدرضا خانی امینآبادی: متخصص جراحی مغز و اعصاب بیمارستان میلاد.
4. به نقل از دکتر علیاکبر محمدی.
5. داوود (مجید) بنیجمالی فرزند حسین، متولد ۱۳۴۳ در تهران است که در تاریخ ۲۱ دیماه ۱۳۶۵ در شلمچه به فیض شهادت نائل آمد و پیکرش تا سال ۱۳۷۷ مفقود بود.
6. به نقل از آقای محمدحسن میرشاهولد.
7. به نقل از آقای محمد میری.
8. {ای کسانی که ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید} (مائده: آیه ۱۰۵).
9. ر. ک: دوستى در قرآن و حدیث: ص۱۶۷ (آزمودن دوستان).
10. کلیات سعدی: ص۵ (گلستان، دیباچه). مصرع نخست آن، چنین است: این مدعیان در طلبش بیخبرانند.
11. مواعظ: ج۴ ص۶۷ - ۷۰.
12. به نقل از آقای محمد مصلح حیدرزاده.
13. الکافی: ج۱ ص۳۷۱ ح۱.
14. به نقل از حجتالاسلام سید عباس قائممقامی.
15. به نقل از حجتالاسلام غلامحسن بخشی.
16. به نقل از آقای رضا مطلبی کاشانی.