به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,516
بازدید دیروز: 7,426
بازدید هفته: 51,657
بازدید ماه: 51,657
بازدید کل: 27,971,507
افراد آنلاین: 5
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۰۷ آذر ۱٤۰٤
Friday , 28 November 2025
الجمعة ، ۷ جمادى الآخر ۱٤٤۷
آذر 1404
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۱۱۵ - مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ری‌شهری - ۴۹ - یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس ۱۴۰۴/۰۸/۱۸
 یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس - ۴۹
  شما به وظیفه ‏تان عمل کنید
۱۴۰۴/۰۸/۱۸

‫عبدالکریم حق‌شناس - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد‬‎

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

شفای بیمار
آقای دکتر کهزادی1 معاونی داشت به نام آقای رحیم ‏پیری.2 سال ۱۳۸۲ یا ۱۳۸۳ بود که یک شب ایشان در اثر تصادف، به شدت از ناحیه سر، زخمی شد و شبانه در بیمارستان میلاد تحت عمل جراحی قرار گرفت. صبح که همراه آقای دکتر کهزادی به ملاقات او رفتیم، دیدیم سرش بسیار ورم کرده و دست و پایش هم بی‏حس شده است. جراح او دکتر خانی3 گفت: متأسفانه بافت مغز، شبیه جگر شده و کارش تمام است. شما به خانواده‏اش خبر بدهید که آماده باشند!
وقتی از اتاق بیرون آمدیم، زن و بچه او با دیدن آقای کهزادی با گریه و زاری از ایشان کمک خواستند. ایشان هم بدون اشاره به گفته جراح، به آنها قول داد که هر کاری از دستش بر بیاید، انجام دهد. وقتی از بیمارستان خارج شدیم، به آقای کهزادی گفتم: از نظر پزشکی که ایشان کارش تمام است. پیشنهاد می‏کنم برویم خدمت آیت‌الله حق‏شناس تا ایشان دعایی بکند. ایشان موافقت کرد و با راننده ایشان آمدیم منزل حاج‌آقا. 
وقتی رسیدیم، ایشان آستین‏های پیراهنش را برای وضو گرفتن بالا زده بود. دکتر کهزادی، جریان را تعریف کرد. حاج‌آقا فرمود: «من الان وضو می‏گیرم و بعد به حضرت علی اصغر متوسل ‏می‏شوم». پس از انجام وضو، حدود یک دقیقه، ذکر مصیبتی از حضرت علی‌اصغر کرد و فرمود: «شما دیگر بروید». دکتر کهزادی به دفترش رفت و به راننده‏اش سفارش کرد که من را به بیمارستان میلاد برساند تا ماشینم را بردارم. وقتی رسیدم، با خودم گفتم: بهتر است یک سر بروم بالا، ببینم وضعیت آقای پیری چه طور است. رفتم بالا و لباس مخصوص را پوشیدم و داخل شدم. دیدم دست و پای او را بسته‏اند. به پرستار گفتم: چرا دست و پای او را بسته‏اید؟ گفت: آقای دکتر! معجزه شده است! نیم‏ساعت است که ایشان زنده شده‏ و درجه هوشیاری‏اش از سه به نُه رسیده است! هنوز صحبتم با پرستار تمام نشده بود که دکتر خانی هم آمد و گفت: آقای دکتر! من می‏نویسم که این معجزه است! او برگشته و زنده شده است. خلاصه، آقای پیری به برکت توسل آیت‌الله حق‏شناس به حضرت علی‌اصغر به زندگی برگشت و هنوز هم در قید حیات است.4
***‏
آیت‌الله حق‏شناس، نفَسِ گرمی داشت و مردم برای شفای مریض‏هایشان به ایشان مراجعه می‏کردند. ایشان هم معمولاً به حبه قند، شکلات یا خوراکی‏ای شبیه به آن، دعایی می‏خواند و سفارش می‏کرد که آن را به مریض بخورانند. به این ترتیب، بعد از مدت کوتاهی، بیمار خوب می‏شد. برای نمونه، دوستی داشتم به نام داوود بنی‌جمالی5 که در عملیات کربلای پنج شهید شد. زمانی که هنوز به شهادت نرسیده بود، پدرش بیمار شد و حدود شش ماه بود که در بستر بیماری قرار داشت. او از آیت‌الله حق‏شناس خواست که برای پدرش دعا کند. ایشان هم به بیسکویتِ بسته‏بندی‌شده‏ای، دعایی خواند تا آن را به پدرش بخوراند. تقریباً دو هفته بعد، از دوستم حال پدرش را پرسیدم. گفت: فردای همان روز که پدرم بیسکویت را خورد، سر کارش رفت و تا الان اثری از مریضی در وجود او نیست.6
خانه‏دار شدن
ما در هتل رضویه، سال‏های متمادی در خدمت آیت‌الله حق‏شناس بودیم. زمانی که ایشان به مشهد مشرف می‏شد، معمولاً بیش از یک ماه و گاهی تا دو ماه اقامتشان طول می‏کشید. در این فاصله زمانی، می‏دیدم که ایشان از بیرون مراجعاتی دارد. یک‌بار، حس کنجکاوی‏ام گل کرد و از همراه ایشان در باره ایشان و این مراجعات پرسیدم. او ضمن معرفی حاج‌آقا گفت: به جهت محبوبیتی که ایشان نزد پروردگار دارد، افرادی که ایشان را می‏شناسند، مراجعه می‏کنند و حاجت می‏گیرند. با خودم گفتم: اگر این طور است، چرا من از این فیض محروم بمانم؟ این شد که درخواست کردم با ایشان دیداری داشته باشم. آن زمان، ایشان در اتاق ۹۰۵ هتل که مُشرِف به حرم است، اقامت داشت. وقتی خدمتشان رسیدم، پرسید: «حاجتت چیست؟». گفتم: مستأجر هستم و خانه ندارم. برایم دعا کنید که به فضل الهی خانه‏دار شوم. فرمود: «یک صلوات با یک حمد بخوان». وقتی خواندم، ایشان رو به حرم حضرت رضا(ع) در حالی که اشک می‏ریخت، برای من دعا کرد. تقریباً شش ماه بعد از آن روز، دعای ایشان مستجاب شد و من توانستم خانه‏ای بخرم، در حالی که واقعاً شرایط مالی لازم را نداشتم. البته اندک پولی جمع کرده بودم؛ ولی با آن پول اصلاً نمی‏شد خانه خرید؛ اما به برکت دعای ایشان، معجزه‏وار، اسبابش فراهم شد و خانه خریدم.۷
۲. تشرف‏ها
هشدار نسبت به مدعیان دروغین

آیت‌الله حق‏شناس فرمود: «برای این که بفهمید عملتان درست است یا نه، باید آن را به استاد عرضه کنید. البته نباید به دام برخی افراد شیاد که تازه پیدا شده‏اند و از بعضی اشخاص ضعیف العقل و ضعیف‌الایمان سوءاستفاده می‏کنند و آنها را با چند خواب جعلی و امثال اینها گمراه می‏کنند، بیفتید. من از باب وظیفه شرعی به شما توصیه می‏کنم که مبادا گیر اینها بیفتید! چندتا خواب جعلی دروغ به شما می‏گویند که: ما رسول‌الله را خواب دیده‏ایم که مثلاً نماینده رسول‌الله هستم، من شاگرد کسی جز پیغمبر نیستم و... از این حرف‏های دروغ به شما می‏زنند! خواهش می‏کنم اینها را به من معرفی کنید. مبادا گیر اینها بیفتید! (یا أیُهَا الَذِینَ آمَنوا عَلَیکُم أنفُسَکُم).8 باید مواظب خودتان، مخصوصاً عقیده و دینتان باشید. نباید با هر کسی رفاقت کنید. امام باقر فرمودند: آن شخصی را که می‏خواهید با او رفاقت کنید، باید احراز کنید که او چه طور آدمی است.9 از اشخاص ناشناس برحذر باشید! «رسول‌الله را خواب دیدم» یعنی چه؟ همه‏اش دروغ است! مگر ما می‏توانیم با اولیای خدا به همین سادگی ارتباط بر قرار کنیم؟! تازه آن‏ کسی هم که رسول‏‌الله را یا امام زمان را در خواب می‏بیند، برای کسی نقل نمی‏کند. کان را که خبر شد، خبری باز نیامد.10 اینها می‏خواهند با این ادعاها، شما را بربایند. از آنها باید پرسید: اگر شما شاگرد رسول‏‌الله هستی، باید زانو بزنی و حرف رسول‌الله را گوش بدهی؛ یعنی باید بیایی و همین حرف‏‏ها را گوش کنی! اگر گوش نکردی، وای به حالت! شاگرد خوب، باید کاملاً تابع فرمایشات استاد باشد و این روایات و سنن هم تماماً فرمایشات رسول‌الله است. غرض، این که از این اشخاص، برحذر باشید! ... یعنی چه که «من خواب پیامبر را دیده‏ام و از ایشان دستور می‏گیرم»؟! ای بی‏خرد! آیا غیر از این است که این مطالب را رسول‌الله فرموده و تو باید گوش بدهی؟! تا بنده زنده‏ام، نمی‏گذارم حنای این اشخاص رنگ بگیرد».11
***‏
آیت‌الله حق‏شناس فرمود: «سال‏ها پیش، خانمی جلسات اخلاقی دایر کرده بود و خانواده ما هم به جلسه او می‏رفت. او دکان و دستگاهی باز کرده بود و مدعی ارتباط با امام زمان بود. مثلاً یک روز خانمم گفت که ایشان گفته است: امروز آقا فرموده‏اند قیمه بپزید! من به توصیه آقای جاودان، خدمت آیت‌الله حق‏شناس رسیدم و جریان را توضیح دادم. ایشان ابتدا چیزی نمی‏فرمود، تا این که پس از اصرار بنده، فرمود: «چیزی را که به تو می‏گویم، جایی نگو! فقط به آن خانم بگو. خودت هم بگو، نه اینکه خانمت از طرف تو بگوید». فرمود: «به او بگو: اگر واقعاً با آقا ارتباط داری، من (حق‏شناس) دیروز سه سؤال از آقا پرسیدم و ایشان هر سه را جواب داد. بگو که دومیِ آن، چه بود؟». سپس فرمود: «دو احتمال دارد: یا می‏گوید اجازه بدهید امشب بپرسم، بعد به شما بگویم، یا شروع می‏کند به چرت‌وپرت گفتن. در صورت اول، بیا تا بگویم چه کار کنی؛ ولی در صورت دوم، او را کذاب خطاب کن و تلفن را قطع کن». در آخر هم سفارش کرد که هنگام تماس با او چند تا از شاگردانش از جمله خانم خودت را جمع کن که شاهد باشند. سفارش ایشان را انجام دادم و وقتی آن خانم شروع کرد به مزخرف گفتن، گفتم: خفه شو، احمقِ مزدور.... بعد از این جریان، کلاس‏های او به جنجال کشیده شد و در نهایت معلوم شد دچار فساد اخلاقی است و دستگیر شد.12
موضع‌گیری در برابر افراطی‏ها
به یاد دارم زمانی موضوع مهدویت و انتظار ظهور حضرت حجت و گمانه‏زنی برای زمان ظهور، دستاویزِ برخی از مدعیان سیر و سلوک قرار گرفته بود و عده‏ای شیفته ساده‏دل نیز بر آن دامن می‏زدند و تحریکاتی را ایجاد کرده بودند. آیت‌الله حق‏شناس پس از چندین‌بار تذکر و هشدار، بالاخره روزی در جلسه سخنرانی عمومی، آشکارا و با شدت تمام، این جریان را مورد انتقاد قرار داد و در برابر شگفتیِ برخی که انتظار چنین سخنی را از ایشان نداشتند، به این مضمون فرمود: «دست از این حرف‏ها بردارید! انتظار یعنی چه؟ انتظار یعنی معصیت نکردن، یعنی خدمت مردم کردن، یعنی آنچه که امام زمان را خشنود می‏کند انجام دادن و از آنچه که آن حضرت را ناخشنود می‏کند پرهیز کردن. حالا این که آقا چه وقت خواهند آمد، چه اهمیتی دارد؟ ایشان هر زمان که صلاح باشد، خواهند آمد؛ شما به وظیفه‏تان عمل کنید. مثلاً شما وقتی آقا تشریف بیاورند، چه کار می‏خواهید بکنید که الان نمی‏توانید بکنید؟ ایشان هم که تشریف بیاورند، مگر چه اتفاقی خواهد افتاد، جز این که ایشان هم همان چیزهایی را توصیه خواهند کرد که اجداد بزرگوارشان توصیه کرده‏اند؟ مگر ما تا کنون آنچه را حضرات معصومین: از ما انتظار داشته‏اند، برآورده کرده‏ایم و به وظایف خود عمل کرده‏ایم که جست‌وجو از وقت ظهور می‏کنیم؟ کسی که به وظیفه خود عمل می‏کند، دیگر این که آقا چه وقت تشریف می‏آورند، برایش هیچ تأثیری ندارد. لذا با این حرف‏ها مردم را سرگردان و مشغول نکنید».
بعدها به همین مضمون در حدیثی منقول از امام صادق برخوردم که آن حضرت خطاب به زراره- که از اصحاب خاص بود- فرمود: «اعرِف إمامَکَ، فَإنَکَ إذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَکَ تَقَدَمَ هذَا الأَمرُ أو تَأَخَرَ؛13 امامت را بشناس [و به مسئولیت‏های این شناخت، عمل کن]. آن گاه که او را شناختی، دیگر دیر و زود این امر (ظهور) زیانى به تو نمى‏رساند».14
ادامه تدریس اخلاق
زمانی نسبت به درس اخلاق آیت‌الله حق‏شناس هجمه‏هایی صورت می‏گیرد. ایشان می‏فرمود: «به آقا علی بن موسی‌‏الرضا عرض کردم: اگر اجازه بدهید، مدتی درس اخلاق را تعطیل کنم. در خواب گفتند که حضرت می‏فرماید: «درس اخلاق را تعطیل نکن». گفتم: به آقا عرض کنید عده‏ای اذیت می‏کنند و مشکل ایجاد می‏کنند! گفتند: حضرت می‏فرماید: «رزق مؤمنین را به دست تو داده‏ایم و آنهایی که اذیت می‏کنند، با من». بعد از آن خواب، آمدم در مسجد و گفتم: «ای کسانی که برای این جلسه مانع ایجاد می‏کنید! هر کاری می‏خواهید بکنید، طرف حساب شما امام رضا است».15
عنایت حضرت زهرا(س)
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «وقتی برای اولین‌بار به خواستگاری حاج خانم رفتیم، جواب منفی دادند. من به حضرت فاطمه زهرا توسل پیدا کردم. شب در عالم رؤیا، آن حضرت را دیدم که فرمود: «بلند شو برویم!» و سپس راه افتاد. من هم پشت‌سر ایشان حرکت کردم تا به منزل پدر حاج خانم رسیدیم. وقتی حضرت زهرا زنگ خانه را زد، خانمی از پشت در جواب داد: کیه؟ 
حضرت فرمود: «منم فاطمه!». پرسید: کدام فاطمه؟ فرمود: «فاطمه بنت رسول‌الله». در را باز کرد و سلام کرد. حضرت جواب سلام او را داد و فرمود: «دخترت را به ایشان بده». گفت: آخه ایشان طلبه است و چیزی ندارد! فرمود: «من ضامن روزیِ ایشان هستم»». حاج‌آقا به اینجا که رسید، فرمود: «بعضی از دوستان به من می‏گفتند: حق‏شناس! خوش به حالت! اگر حضرت فاطمه این را برای ما ضمانت کرده بود، ما می‏رفتیم منزل و تخت می‏خوابیدیم!».
سپس ادامه خواب را چنین بیان نمود: «مادر همسرم گفت: آخوندها می‏روند زن می‏گیرند! حضرت زهرا فرمود: «من تضمین می‏کنم که ایشان تا آخر عمر، غیر از دختر شما با کسی دیگر ازدواج نکند». از خواب که بیدار شدم، سجده شکر به جا آوردم و فردای آن شب، دوباره با نامادری و دایی‏ام به خواستگاری رفتیم. وقتی زنگ زدیم، شبیه آنچه در خواب دیده بودم، اتفاق افتاد و بعداً معلوم شد که مادر حاج خانم نیز همان شب، حضرت زهرا را در خواب دیده است که به او سفارش مرا نموده است».16
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. دکتر نوروز کهزادی: استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران و مدیر عامل اسبق صندوق ضمانت صادرات ایران.
2. عضو سابق هیئت‌مدیره و معاون حقوقی و سرمایه‏گذاری صندوق ضمانت صادرات ایران.
3. دکتر محمدرضا خانی امین‏آبادی: متخصص جراحی مغز و اعصاب بیمارستان میلاد.
4. به نقل از دکتر علی‏اکبر محمدی.
5. داوود (مجید) بنی‌جمالی فرزند حسین، متولد ۱۳۴۳ در تهران است که در تاریخ ۲۱ دی‌ماه ۱۳۶۵ در شلمچه به فیض شهادت نائل آمد و پیکرش تا سال ۱۳۷۷ مفقود بود.
6. به نقل از آقای محمدحسن میرشاه‏ولد.
7. به نقل از آقای محمد میری.
8. {ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مراقب خود باشید} (مائده: آیه ۱۰۵).
9. ر. ک: دوستى در قرآن و حدیث: ص۱۶۷ (آزمودن دوستان).
10. کلیات سعدی: ص۵ (گلستان، دیباچه). مصرع نخست آن، چنین است: این مدعیان در طلبش بی‏خبرانند.
11. مواعظ: ج۴ ص۶۷ - ۷۰.
12. به نقل از آقای محمد مصلح حیدرزاده.
13. الکافی: ج۱ ص۳۷۱ ح۱.
14. به نقل از حجت‌الاسلام سید عباس قائم‏مقامی.
15. به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی.
16. به نقل از آقای رضا مطلبی کاشانی.