ژانویه 1993 اولین گروه زائران مسلمان به اسرائیل رسید که شامل بیست پاکستانی ساکن انگلیس بود.
فرود آنها اینجا در پایان روندی طولانی و خستهکننده امکانپذیر شد که در آن عزیز منصور، تاجر مصری ساکن لندن مشارکت داشت، شخصی زیرک که سراسر دنیا را گشته بود. گمان بر این بود که وی از کشورهای خلیج [فارس] پشتوانه مالی دریافت میکند.
آگوست 1994 گروه دوم با پنجاه پاکستانی به اسرائیل رسید تا آنجا فریضه «عمره»- حج کوتاه- را به جا بیاورند.1 این بازدید را هم شرکت «زیارت» ارائه و سازماندهی کرد.
دسامبر 1994 دو تاجر پاکستانی به عنوان مهمان وزارت امورخارجه ما به اسرائیل آمدند تا امکانات را برای همکاری مشترک در زمینه اقتصادی مورد بررسی قرار دهند. یکی از آنها گذرنامه آمریکایی داشت و دیگری مقام ارشد سیاسی کشورش قبل از [ورود در] دنیای تجارت بود.
ارتباطم با آنها بعد از آن شکل گرفت که خواستند گردشگری مسلمانان را به سرزمین مقدس از طریق شرکت «زیارت» ترویج دهند.
آنها اشاره کردند که در پاکستان صدوبیست میلیون سکنه وجود دارد و 83درصد از آنها سنی هستند. آنها در امور مرتبط با «زیارت» مهارت حیرتانگیزی از خود نشان دادند و از روابط من با عدنان خاشقجی هم مطلع بودند.
آن دو پاکستانی از طرف بنگاه اقتصادی بزرگی کار میکردند که در انواع حوزههای فعالیت اقتصادی در پاکستان از صنایع فلزی، کودها، مواد شیمیایی و داروها تا ارتباطات، گردشگری و رستورانها تسلط داشت. رؤسای بنگاه اقتصادی با سران سیاسی- امنیتی پاکستان ارتباط خوبی داشتند.
خیلی زود برای ما مشخص شد که پاکستانیها نیت خود را برای بررسی احتمال انجام معامله با ما پنهان نمیکنند. اما در جریان ملاقاتها فهمیدم که به علت عدم ارتقا در روابط میان دو کشور، راه تجاری ما موفق نخواهد شد. در مرحله اول موافقت کردیم گروهی از صد گردشگر پاکستانی به حساب «زیارت» از اسلامآباد به اسرائیل بیایند و بعد از آن برای ادامه همکاری مشترک میانمان گفتوگو کنیم. سه ماه ارتباط پیوسته میان ما ادامه یافت. آنها به من گزارش دادند که این موضوع برای بررسی به وزارت امورخارجه پاکستان منتقل شده، از من برای بازدید از پاکستان دعوت شد تا مکالمات کاری را با عوامل مربوطه در این موضوع انجام دهم. تصمیم گرفتم به پاکستان بروم و دامادم، وکیل دادگستری تامیر گیلات و رئیس بخش بینالمللی شرکت «توسعه زمین»، آهارون شارف مرا همراهی کردند.
وزیر امورخارجه پاکستان، آصف سردار2 در حالی که لباس سفید سنتی هموطنانش را پوشیده بود ما را در دفترش، در طبقه بالایی ساختمان وزارت خارجه در اسلامآباد، پذیرفت.
لبخند پهنی بر صورتش جاری بود. آن ایام، روزهای تابستان 1995 بود، چند ماه پس از امضای توافق صلح میان اسرائیل و اردن و مذاکره با فلسطینیها که در حال انجام بود. پاکستان با کمترین تردید خواست به صلح ظهور یافته بپیوندد. دشمنی عمیق مشخصه رابطه پاکستان با هند، قدرت هستهای همسایه و درگیری مرزی همچنان در حال غلیان در اطراف منطقه کشمیر بود. هند قبلاً روابط کامل دیپلماتیک با اسرائیل داشت و پرچم آبی- سفید بر سر میله پرچم ساختمان جدید سفارت در دهلینو در اهتزاز بود. آمریکاییها این امر را مطلوب میدانستند.
پاکستان عقب افتاده، سوءظن داشت که اسرائیل به همسایه منفورش که همدردی واشنگتن را به دست آورده بود، کمک امنیتی و تکنولوژیکی ارائه میکند. کسانی بودند که اعتقاد داشتند لازم است نزدیکی کنترلشدهای در روابط با اسرائیل ایجاد و از طریق آن هزینههای بالای حوزههای امنیتی پشتیبانی شود.
به ازای این نزدیکی، پاکستان سه برابر نفع خواهد برد- هم به خاطر شانس بیاثرسازی نزدیکی بیشتر میان اسرائیل و هند، هم به خاطر دانش تکنولوژی که پاکستان از اسرائیل کسب خواهد کرد و هم به خاطر مقاصدی که در کنگره آمریکا در واشنگتن به دست خواهد آورد.
غیرممکن بود کسی تحت تأثیر شخصیت درخشان وزیر امورخارجه آصف سردار قرار نگیرد. او مشتاق بود ما را درباره جدیت هدف پاکستان درباره پیشبرد روند صلح در منطقهمان متقاعد کند. او گفت آن روز خواهد آمد و شهروندان کشورش اجازه خواهند داشت آزادانه به اسرائیل سفر کنند و اسرائیلیها مهمانان شایستهای در کشورش خواهند بود. در ضمن افزود، ملاقات ما اثبات میکند که میتوان معاملات را بدون پاسپورت اسرائیلی هم انجام داد.
وزیر درباره توازن ظریف موجود در پاکستان میان اسلام بنیادگرا و حکومت از جمله ارتش، با گرایشهای سکولار توضیح داد. او خواست به خاطر داشته باشیم که پاکستان مرزی به طول صدها کیلومتر با ایران دارد، با تمام آنچه که این مرز دربر میگیرد.
با مذاکرهکنندگان پاکستانی درباره تداوم ارتباطات و رابطه با عوامل حرفهای اسرائیل، درباره زمین کشور ثالث توافق شد. در مرحله بسیار جدی ارتباطات و پس از فراهمسازی امکان بررسی برای پاکستانیها و امکان تأثیرپذیری مستقیم از آنچه که به آنان پیشنهاد دادیم، آنها به ما اطلاع دادند که عزمشان برای پیشبرد و امضای این معامله جدی است، اما برای سرمایهگذاری مشکل دارند. در سطح کاری روابط عالی میان ما و پاکستانیها ایجاد شد و در ادامه این ملاقات تا اولین توافق تاریخی با یک شرکت پاکستانی با تأیید وزیر امورخارجه پاکستان برای آوردن زائران به اسرائیل رسیدیم.
اما در لحظه آخر منصرف شدند و جرأت نکردند از طریق رسانهها خبری را انتشار دهند که در آن با اسرائیل رابطه دارند و به همین خاطر توافق انجام نشد. در سطح بالاتر، پاکستانیها از ما خواستند تا کاری کنیم آمریکاییها پولهای بلوکهشده دولت پاکستان طبق دستورالعمل دولت در ایالاتمتحده آمریکا را آزاد کنند اما ما نخواستیم در این زمینه مداخله کنیم.
در همان زمان بیثباتی سیاسی در کشور پاکستان شروع شد.
نخستوزیر بینظیر بوتو، دختر نخستوزیر اعدامشده، توسط نواز شریف عزل و جایگاهش غصب شد، اما نه برای زمانی طولانی. اکتبر 1999 نواز شریف در کودتایی نظامی که در رأس آن ژنرال مشرف قرار داشت که متحدان پاکستانی ما بسیار به او نزدیکند به آرامی سقوط کرد. او در ملاقات رسمی خود در پاکستان در مارس 2000 از رئیسجمهور کلینتون استقبال کرد و در ذهنم شکی وجود نداشت که این قاصدکی است که بهار و فرصت پیشبرد روابط ما با این کشور بزرگ را بشارت میدهد.
این امکان با ظرفیتی عظیم پیشروی ما است، نه فراتر از افق و دور از دسترس. به خاطر تجربه، دانش و سابقه روابط ما در این مکان استراتژیک، ما حاضریم اولین کسی باشیم که با چالش پاکستان مواجه میشود.
پانوشتها:
1- م: مسلمانان مناسکی مانند حج در بیتالمقدس ندارند؛ اما از آنجا که گروهی از یهودیان(عمدتاً از اقوام سامی مانند نیمرودی) مناسکی شبیه به حج در معابد و اماکن مقدس آیین یهود از جمله بیتالمقدس دارند؛ نیمرودی در بیان این قسمت از خاطراتش سفر مسلمانان به بیتالمقدس را هم «حج» خوانده است.
2- م: آصف احمد علی که با نام سردار آصف نیز شناخته میشد، وزیر امورخارجه پاکستان از 1993 تا 1996 در دوران نخستوزیری بینظیر بوتو بود.